چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

عبدالباقی‌ گولپینارلی


عبدالباقی‌ گولپینارلی
استاد عبدالباقی‌ گولپینارلی‌، نویسندهٔ‌ محقق‌، مورّخ‌، مفسر و روزنامه‌نگار، شاعر و مترجم‌ عارف‌، پسر مرحوم‌ احمد مدحت‌ افندی،‌ معروف‌ به‌ احمد آگاه‌ است‌ كه‌ از روزنامه‌نگاران‌ قدیمی‌ بود و لقب‌ «شیخ‌المخابرین‌» گرفت. احمد آگاه‌ در روستای‌ «گول‌ بولاق‌» از توابع‌ گنجه‌ به‌دنیا آمده‌ بود و در جنگ ‌داخلی‌ روسیه‌ به‌ قلمرو امپراتوری‌ عثمانی‌ كوچ‌ كرد. ابتدا در بورسه‌ (بورسا) اقامت‌ گزید و سپس‌ راهی‌استانبول‌ شد. در همین‌ شهر با «عالیه‌ شهرت‌ خانم‌» از اهالی‌ قفقاز ازدواج‌ كرد. عبدالباقی‌ نخستین‌ فرزند این‌ خانواده‌ بود كه‌ در شب‌ دهم‌ رمضان‌ ۱۳۱۷ هجری‌ قمری‌ در استانبول‌ ولادت‌ یافت‌. ابتدا نزد پدر كه‌ به‌ زبان‌ عربی‌ و فارسی‌ تسلط‌ داشت‌، تعلیم‌ دید و سپس‌ تحصیلات‌ ابتدایی‌ و متوسطه‌ را در استانبول‌ به ‌پایان‌ رساند.
در اولین‌ روزهایی‌ كه‌ سلطان‌ رشاد ـ امپراتور عثمانی‌ ـ بر تخت‌ نشسته‌ بود، عبدالباقی‌ در مولوی‌خانهٔ ‌بهاریه‌ از ددهٔ‌ اهل‌ حلب‌ «سكه‌» گرفت‌ و ولد چلبی‌ كه‌ در آن‌ ایام‌ پوست‌نشین‌ طریقت‌ بود، تبركاً سكه‌ برسر او گذاشت‌ و او را برای‌ تعلیم‌ به‌ حسین‌ فخرالدّین‌ دده‌ سپرد. عبدالباقی‌ نزد فخرالدّین‌ دده‌ فارسی‌خواند. پس‌ از فوت‌ فخرالدّین‌ دده‌، عبدالباقی‌ را به‌ ابراهیم‌ دده‌ سپردند. باقی‌، تفسیر فخرالدّین‌ رازی‌ را یك‌ بار پیش‌ ابراهیم‌ دده‌ خواند و چله‌نشینی‌ آغاز كرد. ولد چلبی‌ آخرین‌ پوست‌نشین‌ درگاه‌ مولانا كه ‌بنابر مشهور با هیجده‌ واسطه‌ نسبش‌ به‌ مولانا می‌رسد، در ۱۹۰۸ بر مسند نشسته‌ بود. چون‌ در اثنای‌جنگ‌ جهانی‌ اول‌، در زمان‌ سلطان‌ محمد وحیدالدّین‌ «گروه‌ مجاهدین‌ مولویه‌» را به‌ راه‌ انداخته‌ بود، سلطان‌ به‌ منظور تضعیف‌ عمل‌ چلبی‌ وی‌ را از پوست‌نشینی‌ عزل‌ كرد (۱۹۱۹). چلبی‌ در زمان‌ سلطنت‌عبدالحمید در ادارهٔ‌ سانسور به‌كار گمارده‌ شد و در ۱۹۲۰ از جانب‌ مردم‌ قسطمونیه‌ به‌ نمایندگی‌ مجلس ‌رسید و كارهایی‌ در زمینهٔ‌ ادبیات‌ و زبان‌ تركی‌ انجام‌ داد كه‌ از آن‌ میان‌ مرحوم‌ عبدالباقی‌ انتشار دیوان‌تركی‌ سلطان‌ ولد از جانب‌ چلبی‌ را می‌ستود. باری‌ در آن‌ ایام‌ عبدالباقی‌ روزها و ماه‌ها به‌ ریاضت‌ و چله‌نشینی‌ ادامه‌ داد و سرانجام‌ از نظر مولویان‌ به‌ مثابه‌ خلیفه‌ شناخته‌ شد. مولویان‌ پس‌ از الغای‌طریقت‌ها در تركیه‌ او را از یاد نبردند و از آموختن‌ نام‌ وی‌ به‌ فرزندان‌ خود غفلت‌ نكردند.
عبدالباقی‌ به‌ سال‌ ۱۹۲۷ به‌ دانشكده‌ ادبیات‌ دارالفنون‌ وارد شد و در سال‌ ۱۹۳۰ تحصیل‌ را تمام کرد و زیر نظر پروفسور محمد فواد كوپریلی‌ رساله‌ای‌ تحت‌ عنوان‌ «ملامتیه‌ و ملامتیان‌» را به عنوان تز لیسانس خود ‌برگزید. این‌ كتاب‌ در سال‌ ۱۹۳۱ در انستیتوی‌ تركیات‌ دانشگاه‌ استانبول‌ به‌ چاپ‌ رسید. پس‌ از اخذ درجه‌ لیسانس‌ به‌ تدریس‌ ادبیات‌ در مدارس‌: قونیه‌، قیصریه‌، بالیكسر، قسطمونیه‌ و حیدرپاشا پرداخت‌. دورهٔ‌ دكتری‌ ادبیات‌ دانشگاه‌ آنكارا را با نوشتن‌ رساله‌ای‌ به‌ نام‌ «زندگانی‌ یونس‌ امره‌» به‌ پایان‌ رساند، رسالهٔ‌ وی‌ در سال‌ ۱۹۳۶ چاپ‌ شده‌ است‌. پس‌ از اخذ درجهٔ‌ دكتری‌ به‌ تدریس‌ ادبیات‌ ترك‌ در دانشگاه‌ آنكارا مشغول‌ شد و مدتی‌ بعد تدریس‌ ادبیات‌ فارسی‌ را هم‌ به‌ عهده‌ گرفت‌. به‌ علت‌ بیماری‌ تقاضای‌ انتقال‌ به‌ دانشگاه‌ استانبول‌ كرد و در آن‌ دانشگاه‌ به‌ تدریس‌ ادامه‌ داد.
در سال‌ ۱۹۴۹ به‌ تقاضای‌ خود بازنشسته‌ شد. همزمان‌ با وضع‌ قانون‌ شناسنامه‌، چون‌ تلفظ‌ «گول‌ بولاقی‌» برای‌ تركی‌زبانان‌ مشكل‌ بود، عبدالباقی‌ نام‌ خانوادگی‌ «گولپینارلی‌» را كه‌ به‌ همان‌ معنی‌ «گول‌ بولاقی‌» است‌، برگزید.
عبدالباقی‌ هم‌ در حوزهٔ‌ علمیهٔ‌ جامع‌ فاتح‌ درس‌ خوانده‌ و تحصیلات‌ دیده‌ بود و هم‌ مدارج‌ تحصیلی ‌دانشگاهی‌ را طی‌ كرده‌ بود. بین‌ استادان‌ آن‌ مرحوم‌ اسامی‌ تیكوشلی‌ یوسف‌ افندی‌، مرحوم‌ احمد ناعم‌ (نعیم‌) و مرحوم‌ حاج‌شیخ‌ علی‌ خویی‌ را نیز نوشته‌اند.
وی‌ زمینهٔ‌ كار خود را به‌ تصوف‌، تصوف‌ تركی‌ ـ اسلامی‌ و بررسی‌ شخصیت‌های‌ صوفیانه‌ منحصر می‌دانست‌. آن‌ مرحوم‌ در مصاحبه‌ای‌ گفته‌ است‌: «انسان‌ بودن‌ را باید به‌ انسان‌ یاد داد». او بیش‌ از سه‌چهارم‌ حیات‌ پرثمر خود را در راه‌ همین‌ تعلیم‌ صرف‌ كرد.
مرحوم‌ عبدالباقی‌ طبع‌ شعر هم‌ داشت‌ و اشعاری‌ به‌ فارسی‌ و تركی‌ از آن‌ مرحوم‌ در دست‌ ا ست. مرحوم‌ عبدالباقی‌ مردی‌ متوسط‌القامه‌ و خوش‌‌سیما بود، با موهای‌ بلند و كاملاً سفید. اكثر اوقات ‌كیف‌ مشكی‌ همراه‌ داشت‌. حاضر جواب‌، خوش‌ مشرب‌ و خنده‌رو بود. انسان‌ می‌توانست‌ ساعت‌ها از محضر وی‌ بهره‌مند شود و گذشت‌ زمان‌ را احساس‌ نكند. اطلاعات‌ گسترده‌ای‌ دربارهٔ‌ فرهنگ‌ و تاریخ‌ ایران‌ و اسلام‌ داشت‌، اكثر رجال‌ معاصر ایران‌ را می‌شناخت‌، حافظه‌ای‌ بسیار قدرتمند داشت‌، چنان‌كه ‌شمارهٔ‌ اكثر كتاب‌های‌ مورد نیاز خود را بدون‌ مراجعه‌ به‌ یادداشت‌ و فهرست‌ از حافظه‌ نقل‌ می‌كرد. بخلی‌ در آموختن‌ نداشت‌. مردی‌ بود متدین‌، پركار، متحرك‌ و صمیمی‌. مبادی‌ آداب‌، وقت‌شناس‌ و دقیق‌ بود. در «اسكدار» یكی‌ از محلات‌ قسمت‌ آسیایی‌ شهر استانبول‌ منزل‌ داشت‌ و به‌ علت‌ بعد مسافت‌ و كهولت‌، فقط‌ روزهای‌ سه‌شنبه‌ ممكن‌ بود استاد را در كتابخانه‌ سلیمانیه‌ كه‌ در بخش‌ اروپایی‌ استانبول ‌واقع‌ است‌، در میان‌ تلی‌ از كتاب‌های‌ خطی‌ زیارت‌ كرد.
آن‌ مرحوم‌ آخرین‌ سال‌های‌ عمر خود را صرف‌ تدوین‌ فهرست‌ كتب‌ خطی‌ مستقر در كتابخانه‌ سلیمانیه‌ می‌كرد. چون‌ چشم‌ و دست‌ نمی‌توانست‌ با همت‌ والا و ارادهٔ‌ استوار وی‌ برابری‌ كند، منشی‌ جوانی‌ گفته‌های‌ ایشان‌ را تحریر می‌كرد و نوشته‌ها را براستاد می‌خواند. مرحوم‌ باقی‌ كار تدوین‌ فهرست‌ كتابخانه‌ موزه‌ مولانا در قونیه‌ را هم‌ ادامه‌ داد و آن‌ را در چهار جلد به‌ انجام‌ رساند كه‌ متاسفانه‌ فقط‌ سه‌ جلد آن‌ به‌ چاپ‌ رسیده‌ و جلد چهارم‌ آن‌ كه‌ شاید مهم‌ترین قسمت‌ كتاب‌های‌ موزه‌ مولانا را شامل‌ می‌شود، هنوز به‌ صورت‌ دست‌نوشته‌ در كتابخانهٔ‌ موزهٔ ‌قونیه‌ باقی‌ مانده‌ است‌. وی‌ لحظه‌ای‌ از خواندن‌ و نوشتن‌ باز نمی‌ایستاد و هر چند گاه‌ كتابی‌ ارزنده‌ به‌ دوستداران‌ عرضه‌ می‌كرد. مرحوم‌ باقی‌ با ایرانیان‌ به‌ فارسی‌ شیرین‌ سخن‌ می‌گفت‌. اكثر ابیات‌ مثنوی‌مولانا و دیوان‌ كبیر را از حفظ‌ داشت‌.
یك‌ بار از ایشان‌ خواسته‌ شد كه‌ زندگینامهٔ‌ خود را برای‌ درج‌ در ابتدای‌ «مولانا جلال‌الدّین‌» دراختیاربگذارند، گفتند: «چه‌ زندگینامه‌ای‌؟»
«حاصل‌ عمرم‌ سه‌ سخن‌ بیش‌ نیست‌
سوختم‌ و سوختم‌ و سوختم‌
این‌ زندگینامه‌ من‌ است‌ و مشتی‌ نوشته‌های‌ پراكنده‌ دارم‌ كه‌ می‌دانید».
كسانی‌ كه‌ مرحوم‌ عبدالباقی‌ را از كتاب‌هایش‌ می‌شناسند، به‌ عمق‌ اندیشه‌ و وسعت‌ دانش‌ وی‌ واقفند و آنان‌ كه‌ از نزدیك‌ با او معاشرت‌ داشتند، شیفتهٔ‌ مصاحبت‌ صمیمانهٔ‌ او بودند. نوشته‌اند كه‌ اگر عبدالباقی ‌نبود، ما (تركان‌ تركیه‌) نمی‌توانستیم‌ بر عصارهٔ‌ ادبیات‌ كلاسیك‌ خود دسترسی‌ پیدا كنیم‌ و حتی‌ قادر نبودیم‌ كه‌ بسیاری‌ از بزرگانمان‌ را بشناسیم‌.
اگر شرح‌ مثنوی‌ او را بخوانید، مولانا را دوباره‌ كشف‌ خواهید كرد.
آن‌ مرحوم‌ از چیزهایی‌ كه‌ دوست‌ داشت،‌ صمیمانه‌ دفاع‌ می‌كرد و بر هر آن‌ چیز كه‌ مورد نفرتش‌ بود، خصمانه‌ می‌تاخت‌. با تحقیقات‌ سطحی‌ و تفسیرهای‌ جعلی‌ و اشعار نیم‌‌بند سخت‌ مخالف‌ بود. زود خشمگین‌ می‌شد و سریعاً عفو می‌كرد.
او یكی‌ از غنایم‌ بزرگ‌ و ارزشمند برای‌ فرهنگ‌ و تاریخ‌ اسلام‌ بود. افسوس‌ كه‌ خاموش‌ شده‌ است‌. خدایش‌ بیامرزد.
خبر فوت‌ او را روزنامه‌ها در ۲۶ اوت‌ ۱۹۸۲ دادند. عبدالباقی‌ سحرگاه‌ روز ۲۵ اوت‌ چشم‌ از جهان ‌فرو بسته‌ بود.
● آثار:
▪ ملامتیه‌ و ملامتیان‌
▪ زندگانی‌ واشعار كایغوسوز و یزه‌لی‌ علاءالدّین‌
▪ زندگانی‌ یونس‌ امره‌
▪ اشعار عاشق‌ پاشا
▪ تنسوق‌ نامهٔ‌ ایلخانی‌ در فنون‌ و علوم‌ ختایی‌
▪ ترجمهٔ‌ صحت‌ و مرض‌
▪ یونس‌ امره‌ و عاشق‌ پادشا و باطنی‌ بودن‌ یونس‌
▪ پیرسلطان‌ ابدال‌
▪ ترجمهٔ‌ مثنوی‌
▪ ترجمهٔ‌ دیوان‌ حافظ‌
▪ ترجمهٔ‌ گلشن‌ راز
▪ ترجمهٔ‌ منطق‌الطیر
▪ در بیان‌ ادبیات‌ دیوانی‌
▪ منتخبی‌ از رباعیات‌ مولانا
▪ ترجمهٔ‌ الهی‌نامه‌
▪ دیوان‌ یونس‌ امره‌
▪ دیوان‌ فضولی‌
▪ دیوان‌ ندیم‌
▪ اهل‌ فتوت‌ در سرزمین‌های‌ اسلامی‌ ترك‌ و منابع‌ مربوط‌ بدانان
▪ زندگی‌ و شخصیت‌ ادبی‌ یونس‌ امره‌ و منتخبی‌ از اشعار او
▪ مولانا
▪ فتوت‌نامهٔ‌ بورغازی‌
▪ نائلی‌ قدیم
▪ نسیمی‌، روحی‌ و اصولی
▪ پیر سلطان‌ ابدال
▪ شیخ‌ غالب
▪ مولویه‌ بعد از مولانا
▪ رباعیات‌ حكیم‌ خیام‌
▪ شعر دیوانی‌ در قرون‌ ۱۶ـ۱۵
▪ شعر دیوانی‌ در قرن‌ ۱۷
▪ دیوان‌ حافظ‌ (ترجمه‌ منتخب‌ غزلیات‌)
▪ گلدسته‌ (ترجمه‌اشعار منتخب‌ از دیوان كبیر)
▪ شعر دیوانی‌ در قرن‌ ۱۸
▪ شعر دیوانی‌ در قرن‌ ۱۹
▪ شعر دیوانی‌ در قرن‌ ۲۰
▪ قرآن‌ كریم‌ و مفهوم‌ آن‌
▪ ترجمهٔ‌ دیوان‌ كبیر
▪ حضرت‌ محمد و احادیث‌ او
▪ ولایت‌نامهٔ‌ حاجی‌ بكتاش‌ ولی
▪ فرمایشات‌ امام‌ علی
▪ دوازده‌ امام‌، آنكارا
▪ آداب‌ و اركان‌ طریقت‌ مولوی‌
▪ رباعیات‌ مولانا جلال‌الدّین
▪ مذاهب‌ و طرایق‌ موجود در تركیه‌ در ۱۰۰ پرسش‌
▪ تصوف‌ در ۱۰۰ پرسش
▪ فهرست‌ نسخه‌های‌ خطی‌ موزه‌ مولانا
▪ فهرست‌ نسخه‌های‌ خطی‌ متون‌ حروفیان‌
▪ اصطلاحات‌ و امثالی‌ كه‌ از تصوف‌ به‌ زبان تركی‌ راه‌ یافته
▪ شرح‌ مثنوی‌
▪ مذاهب‌ اسلامی‌ در پهنهٔ‌ تاریخ‌ و تشیع‌
ظاهراً آخرین‌ اثر چاپ‌ شدهٔ‌ استاد، تجدید چاپ‌ شرح‌ مثنوی‌ با تجدید نظرها و اضافات‌ است‌ كه‌ تاخرداد ماه‌ سال‌ ۶۲ چهار دفتر آن‌ در دو مجلد منتشر شده‌ بود و دو دفتر آخر آن‌ در سال‌ ۱۹۸۴ در یك ‌مجلد به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌، در آخرین‌ روزهای‌ حیات‌ خود به‌ تصحیح‌ چاپ‌ دوم‌ مولویه‌ بعد از مولانامشغول‌ بوده‌، كه‌ بر اصل‌ كتاب‌ چیزی‌ اضافه‌ نكرده‌ جز آن‌كه‌ بر ادبیات‌ مولوی‌ نمونه‌های‌ دیگری‌ افزوده‌ و مقدمه‌ای‌ كوتاه‌ بر چاپ‌ دوم‌ نوشته‌ است.
منبع : موسسه گفتگوی ادیان