شنبه, ۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 11 May, 2024
مجله ویستا
چند نکته درباره نمایش"خواب دیدم پارههای ماه..."
۱) نوعِ تصویرسازیِ مریم معینی، همچنین كلام به كار رفته در محیط نمایش، نشان از میل به شاعرانه بودنِ نمایش دارد، اما مجموعه كنشها و خط داستانی نمایش از چیز دیگری گواهی میدهند، این كه به تماشای یك حكایت اخلاقی نشستهایم. گوش كنید: دختری در برخورد با انسانهایی كه هر یك دچار نقص عضو هستند، اعضای بدن خود را به آنها میبخشد. این فرآیند تا آن جا ادامه مییابد كه به مرگ دختر منجر میشود. در نتیجه تركیب چنین داستانی با كلام شاعرانه و همچنین تصویرهای ـ شاعرانهیِ ـ ساخته شده توسط كارگردان، اثر در بطن خود دچار یك تضاد میشود. انگار كه این شاعرانگی به اندام این حكایت اخلاقی ـ به فرمان خالقان اثر ـ دوخته شده است و انگار این شاعرانگی طبیعی شده و درونی شدهیِ این داستان نیست. اما این تنها یك سویِ تأثیر این تضاد است.
همین تضاد از سوی دیگر به عنوان تنها عاملی كه باعث ارتباط مخاطب با اثر میشود، عمل میكند. این نكته را چنین توضیح میدهیم: خط داستانی نمایش این توانایی را ندارد كه مخاطب امروز را با خود همراه كند، آن چه مخاطب در این اثر دنبال میكند، همان كلام شاعرانه و همان تصاویر شاعرانه است و نه داستان اثر. اما چرا این یادداشت تأكید بر این دارد كه شكل روایت خط داستانی باعث شده است كه اثر ماهیت یك حكایت اخلاقی را به خود بگیرد.
مهمترین دلیل، حذف انگیزههایِ كنش شخصیتها از محیط درام است. این دخترِ بی نام چرا ایثار میكند؟ چه پاسخی در محیط اثر به سوال داده شده است؟ با توجه به آن چه دیدهایم، تنها میتوانیم بگوییم، او ایثار میكند برای این كه ایثار خوب است و باعث میشود او دختر خوبی باشد. اثر هیچ انگیزهیِ دیگری را برای ما توضیح نمیدهد. در نتیجه چنین خصلتی است كه نمایشنامه از یك اثر دراماتیك دور شده و به خصلتهای یك حكایت اخلاقی نزدیك میشود و در همین نقطه است كه كلام و تصاویر شاعرانه با این حكایت اخلاقی در تضاد قرار میگیرد، چرا كه حكایت اخلاقی را به زبان رمز و شعر نمیگویند، بلكه حافظه ما عادت دارد كه حكایت اخلاقی را با زبانی ساده و مستقیم بشنود. از این تضاد میتواند به عنوان یك تضاد ناخودآگاه یاد كرد.
▪ یك مثال:
نمایش"خواب دیدم پارههای ماه چون پر میبارد" در هسته اصلی خود به مفهوم"ایثار" میپردازد. این همان هسته اصلی فیلم"ایثارِ" آندری تاركوفسكی نیز محسوب میشود. اتفاقاً در آن جا نیز تاركوفسكی با زبان و تصاویری شاعرانه اثر خود را روایت میكند اما چرا در آن جا زبان و تصاویر شاعرانه با شكل روایت در تضاد قرار نمیگیرد؟ چرا همین هسته اصلی در اثر تاركوفسكی شكل یك حكایت اخلاقی به خود نمیگیرد؟ مهمترین دلیل همان طراحی انگیزشها برای كنشهای شخصیتهاست كه در نهایت به واسطه آنها میتوان هسته اصلی اثر را مورد خوانش قرار داد. نكته دوم مربوط به حضور كنشهای فضاساز در آثاری همچون اثر تاركوفسكی است. در نمایش"خواب دیدم پارههای ماه چون پر میبارد" شخصیت تنها به آن میزان اجازه عمل و كنش دارد كه به واسطه آنها خط داستانی به مخاطب منتقل شود.
در نتیجه چنین استراتژیای است كه احساس میكنیم كه نمایش همچون حكایتهای اخلاقی میخواهد در سریعترین زمان ممكن یك داستان را برای مخاطب تعریف كند. نمایش حتی در مواردی به شكل واضحتری ماهیت حكایتگونهیِ خود را بروز میدهد. برای مثال میبینیم كه دختر دهان خود را به كسی میبخشد كه به دلیلِ نداشتن دهان، توان غذا خوردن ندارد و آن فرد بلافاصله بعد از آن كه صاحب دهان میشود، در خوردن طمع میكند. این یعنی موضعگیری اخلاقی نویسندگان در قبال شخصیتی كه هدف این ایثار قرار گرفته است. اگر قرار است به واسطه كنشِ دختر اثر رو به جلو حركت كند و امكان خوانش هسته اصلی در اختیار مخاطب قرار گیرد، تعریف كنش شخصیتی كه مورد این ایثار قرار میگیرد و همچنین موضعگیری اخلاقی در برابر آن، چه وضعیت ویژهای برای نمایش ایجاد میكند؟ در جواب این سوال باید بگوییم كه این نكته تنها باعث میشود كه اثر ماهیت حكایت گونه خود را به وضوح بیشتری نشان دهد.
۲) خط داستانی نمایش دچار یك چرخهی تكرار میشود. از جایی دیگر مخاطب میداند كه شخصیت اصلی در مواجه با موقعیتهایی كه در برابر او قرار میگیرد، ایثار خواهد كرد و چیزی از وجود خود را خواهد بخشید. خالقان اثر نیز تا به انتها این باور را برهم نمیزنند. وجود چنین چرخهیِ قابل حدسی است كه باعث میشود خط داستانی اثر نتواند مخاطب را به دنبال خود بكشد و مخاطب تنها به واسطه كلام و تصویر اثر را دنبال كند.
۳) در محیط نمایش یك شخصیت در سه شكل تكثیر شده است، اول دختری كه روی تخت بیمارستان است. دوم عروسكی كه زیر درخت قرار گرفته است و سوم دختری كه در شكل انسانی روی صحنه حضور پیدا میكند. به واسطه بعضی از عناصر تصویری همچون رنگ موها و یا موهای بلند این تصور پیش میآید كه هر سهیِ این اشكال یك شخصیت واحد هستند. به خصوص ارتباطِ عروسك روی تخت بیمارستان و دختری كه به شكل انسانی در صحنه حضور دارد به واسطه میزانسنها نمود بیشتری پیدا میكند. اما ارتباط عروسكی كه زیر درخت قرار گرفته است با دو عنصر دیگر تعریف نمیشود. اثر دلیل این تكثر را برای مخاطب توضیح نمیدهد و امكانی برای خوانش و تأویل این نكته در اختیار مخاطب قرار نمیگیرد. در چنین شرایطی هر خوانش و تأویلی از سوی مخاطب هم میتواند درست باشد و هم غلط. نه میتوان درست بودن آن را اثبات كرد و نه بر غلط بودن آن پای فشرد. انگار عروسكی كه زیر درخت قرار گرفته، بیهدف به فضای اثر پرتاب شده است و نمیتوان اهداف كارگردان را از این تكثیر مورد خوانش قرار داد.
۴) در كنارِ تمام آسیبهایی كه به آن اشاره شد باید به یك نكته دیگر نیز اشاره كرد و آن استفاده خلاقانه از عنصر نور در محیط اثر است. همچنان كه پیشتر نیز گفتیم آن چه كه باعث میشود مخاطب اثر را دنبال كند همان تواناییهای كارگردان در تصویرسازی و همچنین جذابیتهای ظاهری عنصر كلام است.
به نویسندگی"مریم معینی و طلا معتضدی" و كارگردانی"مریم معینی"
مهدی میرمحمدی
مهدی میرمحمدی
منبع : ایران تئاتر
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
انتخابات انتخابات مجلس مجلس شورای اسلامی انتخابات مجلس دوازدهم ایران ستاد انتخابات کشور مجلس مجلس دوازدهم رهبر انقلاب دولت رئیس جمهور دولت سیزدهم
تهران هواشناسی فضای مجازی سیل ترافیک مدارس شهرداری تهران قتل پلیس آموزش و پرورش سازمان هواشناسی ازدواج
چین قیمت خودرو خودرو گاز قیمت طلا مالیات نمایشگاه نفت قیمت دلار بانک مرکزی پالایش و پتروشیمی مسکن دلار
نمایشگاه کتاب کتاب سینما رضا عطاران نمایشگاه کتاب تهران تلویزیون سینمای ایران حضرت معصومه (س) مهران مدیری دفاع مقدس
فناوری مغز دانش بنیان
فلسطین اسرائیل سازمان ملل رژیم صهیونیستی آمریکا جنگ غزه روسیه حماس رفح اوکراین حمله به رفح نوار غزه
فوتبال پرسپولیس سپاهان استقلال لیگ برتر رئال مادرید لیگ قهرمانان اروپا بایرن مونیخ باشگاه پرسپولیس لیگ برتر ایران بازی باشگاه استقلال
هوش مصنوعی فیبرنوری ناسا اپل ایلان ماسک سامسونگ گوگل
ویتامین توت فرنگی آسم روغن زیتون هندوانه کبد چرب