چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
حبّ جاه
جاه عبارت است از مشهور بودن و پخش آوازه.
حب جاه در قرآن و حدیث نکوهش شده و یکی از آفات دین به شمار رفته است و لذا پسندیده است که انسان به جای جاهطلبی خواهان پنهانی و بیاسم و رسمی باشد مگر به مقداری که خدای تعالی کسی را مشهور کند بدون آنکه خودش در کسب شهرت بکوشد.
خدای تعالی میفرماید:
ین سرای آخرت را برای کسانی قرار میدهیم که در روی زمین ارادهٔ سرکشی و فساد ندارد و عاقبت - نیک - از آن متقین است.
(تِلْکَ الدّٰارُ الٰاخِرهٔ نَجْعَلُهٰا لِلَّذِینَ لٰایُریدونَ فِیالاَرْضِ عُلُوّاً وَ لٰافَساداً وَالْعٰاقِبَهُٔ لِلْمُتَّقِینَ) (سورهٔ قصص، آیه ۸۳)
و نبی گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) میفرماید:حبّ جاه و مال در قلب نفاق میرویانند همچنانکه آب گیاه را.
و میفرماید: اگر دو گرگ درنده در گلهٔ گوسفندی رها شوند بیش از حبّ جاه و مال فساد نمیکنند.
(مٰا ذِئْبٰانِ ضٰارِیٰانِ اُرْسِلٰا فی زَرِیبَهِٔ غَنَمٍ باَکْثَرَ فَسٰاداً مِن حُبِّ الْجٰاهِ وَالْمٰالِ)
و میفرماید:
مردم به خاطر متابعت هوی و حب مدح و ثناء هلاک شدند.
(اِنَّمٰا هَلَکَ النّٰاسُ بِاتَّبٰاعِ الْهَویٰ وَ حُبِّ الثَّنٰاءِ)
امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) میفرماید:
احتشام را رها کن تا مشهور نشوی، خود را بلند نکن تا بر سرزبانها نیفتی و شناخته نشوی، خود را پنهان کن و ساکت باش تا سالم بمانی، نیکان را مسرور و فجار را خشمگین کنی.
(تَبَذَّلْ لٰا تَشْهَرْ وَ لٰا تَرْفَعْ شَخْصَکَ لِتُذْکَرَ وَ تُعْلَمَ وَاکْتُمْ و اصْمُتْ تَسْلَمْ تَسُرُّ الاَبْرٰارَ وَ تَغِیظُ الفُجّٰارَ)
امام صادق (علیهالسلام) میفرماید:
از این رؤسائی که ریاست طلبند بپرهیز به خدا قسم هرکس دیگران پشت سرش حرکت کردند هلاک شد و دیگران را هلاک کرد.
(اِیّٰاکُمْ وهٰؤُلٰاءِ الرُّؤَسٰاءِ الَّذِینَ یَتَرَأَّسُونَ فَوَ اللهِ مٰا خَفَقَتِ النِّعٰالُ خَلْفَ رَجُلٍ اِلّٰا هَلَکَ وَاَهْلَکَ)
و میفرماید: ملعون است کسی که ریاست طلبی کند و کسی که به ریاست همّت گمارد و کسی که در فکر آن باشد (مَلْعُونٌ مَنْ تَرَأَّسَ مَلْعُونٌ مَنْ هَمَّ بِهٰا مَلْعُونٌ مَنْ حَدَّثَ بِهٰا نَفْسَهُ)
و میفرماید: چه بسا کهنهپوشی که کسی به او توجهی ندارد ولی اگر خدا را قسم دهد - و چیزی از او بخواهد - حتماً مورد قبول واقع میشود.
● علت حبّ جاه
مال عبارت است از تملّک اعیانی که مورد استفادۀ انسانند ولی جاه به معنی تملک قلوبی است که تعظیم و طاعتشان موردنظر است.
همان سببی که باعث میشود انسان مال را دوست داشته باشد با درجهٔ قویترش باعث میشود که جاه محبوب انسان باشد زیرا بدست آوردن مال از توابع و لوازم تملک قلوب است بلکه جاه از سه جهت بر مال ترجیح دارد.
۱) اینکه رسیدن به مال به وسیلهٔ جاه آسانتر از این است که کسی بخواهد به وسیلهٔ مال کسب جاه کند. عالم یا عابدی که در قلب مردم جاه و مقامی دارد اگر بخواهد مال به دست آورد برایش ممکن بلکه خیلی راحت است زیرا اموال صاحبان قلوب مسخّر قلوب آنهاست و آن را در راه کسی که به کمالش معتقدند بذل میکنند بنابراین در هر صورت میتوان به وسیلهٔ جاه مال بدست آورد ولی مال همیشه سبب کسب جاه نمیشود مثلاً مرد دون پایهای که به هیچ صفت کمالیهای معروف نیست اگر یک گنج پیدا کند ولی از جاه و مقامی برخوردار نباشد که مالش را حفظ کند و بخواهد بوسیلهٔ این مال به جاه و مقامی برسد برایش ممکن نیست.
۲) اینکه مال همیشه در معرض تلف و نابودی است آفاتی از قبیل غصب و سرقت همیشه در کمینِ مالند ولی جاه از این آفات در امان است زیرا قلوب را فقط در یک صورت میتوان غصب کرد وآن وقتی است که شخص مورد نظر حالش به زشتی گراید و اعتقاد دیگران نسبت به او تغییر کند و این خطر را به آسانی میتوان دفع کرد.
۳) جاه بدون هیچ زحمتی همیشه در حال رشد و توسعه و ازدیاد است زیرا وقتی قلوب مردم به کمال شخصی معتقد و متعرف شد خودبخود در پخش آن زبان میگشایند و آوازهاش در اقطار و بلاد منتشر میشود و دائماً در حال شکار قلوب بیشتری است ولی مال را جز با زحمت فراوان نمیتوان زیاد کرد.
لازم به تذکر است که جاه به طور مطلق مذموم و نکوهیده نیست بلکه مانند مال از جهتی پسندیده و از جهتی دیگر نکوهیده است و همانطور که انسان برای ضرورت خوراک و پوشاک به مقداری مال محتاج است برای ضرورت زندگی با مردم تا حدّی به جاه نیاز دارد و همانطور که به غذا نیاز دارد و جایز است غذا و مالی را که توسط آن غذا تهیه میکند دوست داشته باشد همانطور برای خدمت، به خادم؛ برای رفاقت به دوست؛ برای امنیت و دفع ظلم، به سلطان نیازمند است پس اگر کسی دوست داشته باشد در قلب خادمش جائی داشته باشد که او را به خدمتش وادارد نکوهیده نیست و همچنین اگر دوست داشته باشد که در قلب دوستش جائی پیدا کند که او را وادار به حسن معاشرت و معاونت او کند مذموم نیست و همینطور اگر بخواهد در قلب استادش جائی داشته باشد که او را وادار به ارشاد و تعلیمش کند و باعث عنایت بیشتر استاد به او شود مذموم نیست.
و اگر دوست داشته باشد که در قلب سلطان محلی باید که او را به حفظ و دفع شرور از او تشویق کند ناپسند نیست.
زیرا جاه مانند مال وسیلهای است برای رسیدن به اهداف.
● معالجه حبّ جاه
کسی که جبّ جاه قلبش را فراگیرد همّتش منحصر به مراعات خلق میشود و دیوانهٔ دوستی آنان میگردد و به ریا و سمعه و نفاق و سازشکاری و سهلانگاری در امر به معروف و نهی از منکر و امثال آن دجار میشود.
▪ برای معالجهٔ حبّ جاه دو راه علمی و عملی وجود دارد:
ـ راه علمی:
این است که بداند برای چه جاهطلبی میکند مسلماً سببی جز این ندارد که میخواهد بر مردم و قلوب آنها قدرت کامل یابد. و این را برای خود کمالی میداند حال خوب فکر کند اگر مرگ به او فرصت دهد که این قدرت را پیدا کند و برایش در تمام عمر باقی بماند در آخرت اگر ضرر نرساند سودی به حال او ندارد و اگر تمام آنچه در روی زمین است برای او سجده کند به زودی نه سجدهکننده میماند نه سجده شونده و حال او چون حال کسانی است که قبل از او جاه و مقامی داشتند و با وجود کسانی که برای آنها تواضع داشتند اکنون وجود ندارند پس سزاوار نیست انسان به خاطر چنین چیز ناپایداری دین را که حیات ابدی لاینقطع است از دست دهد و بداند کمال حقیقی که انسان را به خدا نزدیک میکند و بعد از مرگ برای نفس باقی میماند جز علم به خدا و صفات و افعال او، و خلاصی از بند اسارت شهوات چیز دیگری نیست کمال حقیقی این است و باقیات و صالحات که بعد از مرگ به عنوان کمال برای نفس باقی میمانند.
ولی مال وجاه به زودی از بین میروند و به تعبیر قرآن عظیم:
زندگانی دنیا در مثل به آبی میماند که از آسمان نازل کردیم و بوسیله آن گیاه زمین - و آنچه مردم و حیوانات میخوردند - روئید - تا آنکه زمین از خرّمی به خود زیور بست و اهل زمین پنداشتند که بر آن قادرند فرمان ما شب یا روز میرسد و آنرا چنان خشک میکنیم که گوئی دیروز در آن هیچ نبود.
(اِنَّمٰا مَثَلُ الْحَیٰاهِٔ الدُّنْیٰا کَمٰاءٍ اَنٰزَلْنٰاەُ مِنَ السَّمٰاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبٰاتُ الاَرْضِ) (سورهٔ یونس، آیه ۲۴)
و هرچه با طوفان مرگ متفرق و منقطع شود خرّمی زندگی دنیاست و هرچه با مرگ منقطع نشود باقیات و صالحات است.
هرکس کمال حقیقی را بشناسد جاه و مقام در نظرش کوچک میشود ولی باید دانست جاه و مقام در نظر کسی کوچک میشود که آخرت را به عین مشاهده بنگرد، دنیا را کوچک شمرده و پیوسته مرگ در نظرش مجسّم باشد ولی دیدگان اکثر مردم ضعیف است و دنیا را بر آخرت ترجیح میدهند.
خدای تعالی میفرماید:
بلکه زندگی دنیا را بر میگزینند در حالی که آخرت بهتر و پایندهتر است.
(بل تُؤْثِرُونَ الْحَیٰاهَٔ الدُّنْیٰا والآخِرهُٔ خَیْرٌ وَاَبْقیٰ) (سورهٔ اعلی، آیات ۱۶-۱۷)
و میفرماید:
بلکه آنکه زندگی نقد دنیا را دوست میدارند و آخرت را رها میکنند.
(بَلْ تُحِبُّون العٰاجِلَهَٔ وَ تَذَروُنَ الٰاخِرَهَٔ) (سورهٔ قیامت، آیات ۲۰-۲۱)
کسی که بینشی اینگونه ضعیف دارد بهتر است مرض خود را با شناخت مضرّات دنیوی جاه، معالجه کند.
● مضرّات دنیوی جاه
صاحب جاه و مقام پیوسته جان و مالش در خطر و خودش مورد حسد و آزار دیگران است به مردم گرفتار و مختص بلاست. هرکس بین مردم معروف شود باید مشکلات بزرگی را تحمّل کند و به همین خاطر است که بعضی آرزود میکنند. سرشناس نشوند.
صاحب جاه همیشه بر جاه خود هراسان است از زوال موقعیتی که در قلوب مردم دارد میترسد زیرا تغیّر و دگرگونی قلوب از دیگ در حال غلیان سریعتر است قلوب همیشه بین اعراض و اقبال در تردّدند و آنچه مبنایش بر قلوب مردم است در بیثباتی شبیه خانهای است که بر موج دریا بناء شود.
اشتغال به مراعات قلوب و حفظ جاه و دفع کید حسودان و آزار دشمنان باعث غفلت از خدا و جلب غضب او در دنیا و آخرت است.
اینها همه غصّههائی هستند که علاوه بر زیانهای اخروی، لذّت موهوم جاه را مکدّر میکنند.
● علاج عملی جاهطلبی
راه عملی علاج جاهطلبی این است که انسان سعی کند با انس به گوشهگیری و قناعت به قبول خالق وکنارهگیری از مخلوق، جاه و مقام خود در قلوب دیگران را از بین ببرد و به جائی رود که بتواند در حال خمول و گوشهنشینی به سر برد زیرا کسی که در شهری مشهور است و در آنجا عزلت میگزیند نمیتواند منزلتی را که به سبب عزلت در قلوب مردم پیدا میکند دوست نداشته باشد.
قناعت یکی دیگر از راههای مبارزه با جاهطلبی است زیرا کسی که قناعت کند از مردم بینیاز و طمعش از آنها قطع میشود و چون بینیاز شد برای منزلتی که در قلوب آنان دارد ارزشی قائل نیست، به علاوه میتوان در مبارزه با جاهطلبی از اخبار و احادیثی که در مدح گوشهگیری و نکوهش جاه وارد شده کمک گرفت.● حب مدح و ثناء
دوست داشتن تعریف، یکی از رذائل اخلاقی علاقه به مدح دیگران است که فرد در وجود خود چنین احساسی برای او پدید میآید و منتظر تعریف دیگران است.
حبّ مدح ممکن است از یکی از اسباب ذیل ناشی شود:
۱) اینکه چون کسی انسان را میستاید انسان به وجود کمالی در خود پی میبرد.
۲) مدح و ثناء نشانهٔ آن است که ممدوح قلب مدحکننده را مالک شده و تسخیر نموده است و بدست آوردن قلوب از کسب اموال محبوبتر است و به خاطر همین دو علّت است که انسان از مذمت و نکوهش ناراحت و قلبش دچار درد و رنج میشود.
۳) هنگامی که انسان را در ملأ عام مدح میکنند هرکس میشنود قلبش متوجه ممدوح میشود مخصوصاً اگر مدحکننده خودش مورد توجه و اعتناء مردم باشد.
این سبب به مدح آشکار اختصاص دارد.
۴) بعضی از مدائح نشانهٔ آن است که ممدوح دارای حشمت و جلالی است که مادح چارهای ندارد جز آنکه به مدح و ثناث او زبان گشاید و چون حشمت و جلال با قهر و غلبه و قدرت همراه است برای صاحبش لذّتبخش است.
گاهی تمام این اسباب در وجود شخص جمع میشوند و او نهایت لذت را از یک مدح احساس میکند.
● علاج حب مدح
برای معالجهٔ این مرض باید اسباب و علل آن را محو کرد.
دفع سبب اول این است که بدانی مادح در مدح خود صادق نیست وقتی که انسان بهفمد مدحکننده خود به آنچه میگوید معتقدنیست لذّتی که از احساس مال در خود، میبرد زائل میشود و میداندکه تسلطی بر قلب او ندارد و بدینترتیب دومین سبب، خودبهخود از بین میرود و فقط این لذت باقی میماند که احساس میکند با حشمت خود بر او مستولی است.
حبّ مدح و ثناء از نظر حرمت و اباحه و نفع و ضرر مانند حب جاه است و علاجش همان علاج است به اضافه این است که انسان بداند صفتی که او را به خاطرش مدح میکنند یا واقعاً وجود دارد یا نه، اگر چنین صفتی در او نیست در حقیقت مورد استهزا واقع شده و اگر وجود دارد یا کمال دنیوی است یا کمال دینی، اگر دنیوی باشد کمال وهمی و خیالی است و اگر دینی باشد منوط به خاتمه کار است.
طبیعی است همانطور که انسان غالباً مدح و ثناء را دوست دارد، همانطور خوش ندارد کسی او را مذمت و نکوهش کند راه معالجه کراهت از نکوهش این است که بداند وقتی به خاطر صفتی مذمت میشود اگر آن صفت در او وجود داشته باشد به این وسیله به عیب خود بینا شده و باید خوشحال باشد و به اصلاح آن مشغول شود و اگر وجود نداشته باشد مذمّتِ نکوهشکننده کفارهٔ گناهانش میشود و باز هم باید شکر کرده و به حال مذمّتکننده ترحم کند که خود را هلاک کرده است.
همانطور که نبی اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) وقتی در جنگ احد دندانش شکست عرض کرد:
معبودا قوم مرا هدایت کن زیرا آنها نمیدانند.
(اَللّٰهُمَّ اهْدِ قَوْمی فَاِنَّهُمْ لٰایَعْلَمُونَ)
و دیگر اینکه نفس دشمن انسان است و انسان وقتی میشنود کسی دشمنش را مذمت میکند خوشحال میشود، پس سزاوار است وقتی که مذمت او را - یعنی مذمت خود را - میشوند خوشحال شود و از نکوهشکننده تشکر کند و به هوش و ذکاوت او که به عیب نفسش پی برده اعتراف کند و بدینوسیله از نفس خود انتقام کشیده تشفّی خاطری بدست آرد و غنیمت بشمرد که به وسیلهٔ نکوهش از چشم مردم افتاده و دیگر به فتنهٔ جاه و مقام دچار نمیشود در این صورت او بدون هیچ زحمتی حسناتی را بدست آورده و امید است که همینها جبران عیوبی باشند که نمیتواند آنها را اصلاح کند.
اگر کسی تمام عمر خود را برای کسب همین خصلت که نکوهش و ستایش در نظرش مساوی باشند مجاهده کند شغلی است که با وجود آن برای کار دیگری فرصت پیدا نمیکند.
بین انسان و سعادت گردنههای بسیاری هست که این، یکی از آنهاست و این گردنهها هیچ کدام قابل عبور نیستند مگر با مجاهده و مبارزه بیامان در طول عمر.
● برخورد با مداحین - تعریفگران
در روایت نسبت به این افراد دستور برخورد شدید داده شده است.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست