سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا


روش شناسی سیستم‌ها


روش شناسی سیستم‌ها
● زبان كل‌نگر تعامل و طراحی
واقعا چه خبر است؟ ظاهرا كسی نمی‌داند. بعضی‌ می‌برند، بعضی‌ می بازند و هر دو به دلایلی نادرست. این اتفاقات بدون دلیل و بی‌حساب، حس عدم امنیت را در ما زنده می سازد. به طوری كه موفقها هم دیگر به خود مطمئن نیستند. بازیها در حال دگرگونی اند، اما بر خلاف مخالفتهایی كه مطرح می شود، فرهنگ غالب مدیریت، همچنان در حال تولید هزارباره نا-راه‌حلها (NON-SOLUTIONS) است. ما دنیایی را مشاهده می‌كنیم كه هر روز پیچیده‌تر و آشفته‌تر می‌شود زیرا ما از مفاهیم نامناسبی برای توصیف و توجیه آن استفاده می كنیم. وقتی‌كه با خود می اندیشیم كه چیزی را فهمیده‌ایم، دیگر آن را پیچیده یا آشفته نمی‌بینیم. به نظر می رسد كه برای بازی جدید، نیازمند آموختن زبان جدیدی هستیم.
در خلال ۵۰ سال اخیر ما با جابه جایی جهان‌بینی در دوبعد‌ مواجه بوده‌ایم؛ نه تنها برداشت ما از ماهیت پدیده‌های اجتماعی، دچار دگرگونی شده، (از دیدگاه «سیستم مكانیكی فاقد فكر»، به یك «سیستم اجتماعی- فرهنگی چند-ذهنی» ) بلكه خود روش شناخت نیز دچار یك تحول اساسی گردیده است. این تحول از تفكر تحلیلی، (علمِ رویارویی با مجموعه‌های مستقلی از متغیرها)، به سمت تفكر سیستمی (علم و هنرِ دست و پنجه نرم كردن با مجموعه‌ای از متغیرهای وابسته) روی داده‌است.
درحالی‌كه تفكر تحلیلی نزدیك به ۴۰۰ سال دست نخورده باقی مانده است، تفكر سیستم‌ها سه نسل تغییر را پشت سر گذاشته است: از پژوهش عملیاتی تا سایبرنتیك و سرانجام طراحی تعاملی(INTERACTIVE DESIGN). این سیر تطوری پاسخی است به چالشهای سیستم‌های اجتماعی-فرهنگی. متدولوژی سیستم‌ها نه تنها قادر به كار با وابستگیهای متقابل و پیچیدگی سیستم‌های خود- سامان و توصیف رفتار مختار سیستم‌های چند- ذهنی است.
سیستم‌های اجتماعیِ پیشرفته، از سایر سیستم های زنده متفاوت هستند..عناصر این سیستم، هنگامی كه از پناهگاههای امن خود خارج می شوند، شبكه در هم تنیده‌ای را تشكیل می دهند كه فرهنگ پدرسالاری و رفتار خودمختاری را از خود نشان می‌دهند كه پدیده انتخاب در آن كاملا محسوس است. مادامی كه تفسیر درستی از این رفتار نداشته باشیم، درك ما دچار اشكال خواهد بود. از طرفی دیگر، برخلاف باور رایج، آنچه كه به‌عنوان نظریه غالب استفاده می‌شود، رویكرد چند- رشته‌ای است نه رویكرد سیستم‌ها.
در حقیقت، توانایی تركیب یافته‌های جداگانه در یك كل منسجم، بسیار كلیدی‌تر از توانایی خلق اطلاعات از منظرهای متفاوت است. بدون در اختیار داشتن یك روش تركیب كه به نحو مناسبی تعریف شده باشد، فرایند كشف به‌وسیله رویكردی چند- رشته‌ای تجربه دشواری خواهد بود، درست مانند انسانهای كوری كه تلاش می كنند تا یك فیل را توصیف كنند. آنها هر بار كه به قسمتی از بدن فیل دست می زنند، یافته متفاوتی را از منظر خود اعلام می‌كنند. از نظر آنها فیل شبیه به مار، ستون، باد بزن و یا نیزه است.
در مثال بالا تلاش ما برای درك كل بدون دانستن مفهوم فیل بیهوده است. اما من مطمئن هستم كه این تلاش بیهوده برای شما در هنگام مرتب كردن اطلاعات نامرتبی كه در داستان بالا گفته شد، اتفاق نیفتاده است و شما از همان اطلاعات نامرتب توانسته اید چشم اندازی را برای خود بسازید، زیرا گوینده داستان از پیش به ما گفته است كه موضوع «فیل» است. به نظر می‌رسد كه قبل از آنكه نظم موجود را از درون آشوب استخراج كنیم، نیازمند پیش تصوری از كل هستیم.
روایت دیگری از همین داستان در ادبیات پارسی نیز وجود دارد كه توسط مولانا نقل شده است و درجه ای از پیچیدگی را، در حالتی نشان می‌دهد كه پیش‌تصویری از موضوع نداریم. داستان درباره عده‌ای است كه در تاریكی كامل قصد دارند تا شیء ناشناخته ای را بشناسند.
تا هنگامی كه خود گوینده داستان در تاریكی است، نمی تواند تصویر روشنی از موضوع ارائه دهد. در چنین وضعیتی تمام تلاشهایی كه برای شناسایی شیء با لمس اجزاء مختلف آن صورت می‌گیرد بیهوده است. بالاخره فردی چراغ به دست وارد می شود. چراغ (روشنایی) در این داستان استعاره‌ای است برای متدولوژی، كه سرانجام همه آنها را قادر می سازد تا آن كل را ببینند.
داستانی كه مولانا نقل می كند، به‌این معناست كه متدولوژی سیستم‌های عملیاتی مانند چراغی است كه ما را قادر می‌سازد تا كل را مشاهده كنیم. حكمت صوفی‌گرایانه مولانا پیشنهاد می كند كه برای دریافت آن چراغ و روشنایی، فرد نیاز دارد كه خود را با جهان آفرینش هماهنگ سازد. معنای عملیاتی هماهنگ ساختن، با توجه به هدفی كه ما دنبال می كنیم، این است كه فرد بایستی قادر باشد تا پیش فرضهای خود را درباره طبیعت و ماهیت سیستم‌های اجتماعی- فرهنگی به طور واضح و قابل تائیدی بنا كند. سپس نیاز دارد تا فرایند جستجوی مكرری را توسعه دهد كه سبب ظهور مفروضات اولیه و متعاقب آن یك چشم‌انداز رضایت بخش از كل شود.
● متدولوژی سیستم‌ها
متدولوژی سیستمی‌ كه در این مقاله معرفی شده است، به ما قدرت مشاهده از خلال آشفتگی و درك پیچیدگی را می دهد. این متدولوژی، زبانی است كل‌نگر كه با تاكید بر روابط بین اجزای سیستم و تكیه بر روش طراحی سیستم‌ها ابداع شده است.این روش برای حل مسئله پیچیده سیستم‌های اجتماعی به‌كار می‌رود؛ سیستم‌هایی كه در آن اجزای تشكیل دهنده رفته رفته مختار شده و رفتار مستقلی را از خود نشان می‌دهند. در عین حال، به میزان فزاینده‌ای به هم وابسته بوده و كلیت واحدی را شكل می‌دهند.
بنیان این مفهوم خارق‌العاده براساس تعامل چهار جزء تفكر سیستمی است:
۱ - تفكر كل‌نگر: تناوب ساختار، كاركرد و فرایند؛
۲ - تفكر عملیاتی: درك آشفتگی و پیچیدگی؛
۳ - نظریه های سیستم‌ها: منظر اجتماعی- فرهنگی؛
۴ - طراحی تعاملی: ایجاد كل ممكن از اجزاء ناممكن
● تفكر كل‌نگر
تفكر تحلیلی بر این فرض استوار است كه، درك ساختار برای درك یك سیستم كافی است. از نقطه نظر تفكر تركیبی، كاركرد كلید درك «كل» است. رفتارگرایان، بر خلاف دو تفكر پیشین برای درك «كل» به فرایند می‌نگرند، آنان به‌دنبال پاسخ پرسش «چگونه» هستند. هر كدام از منظرهای ذكر شده، به مجموعه متفاوتی از سوالها پاسخ می‌دهند؛ با كنار هم قراردادن آنها، اطلاعات و دانش بسیار زیادی را درباره سیستم كسب خواهیم كرد.
تحلیل، اساس علم كلاسیك است. روش علمی بر این فرض استوار است كه، «كل» چیزی نیست به جز مجموع اجزاء؛ بنابراین درك ساختار، برای درك «كل» لازم و كافی است.
تركیب ابزار اصلی، رویكرد كاركردی است و یك سیستم را از روی ستانده‌های آن تعریف می‌كند. تركیب، موضوع را در زمینه سیستمِ وسیع‌تری كه خود موضوع، جزئی از آن است قرار می‌دهد و به مطالعه تاثیرات می پردازد كه بر محیط اطراف خود می‌گذارد.
فرایندگرایی، نقطه تمركز علوم رفتاری است و به‌طور اساسی به دنبال پاسخ به پرسش «چگونه» است.
مكتب كلاسیك مدیریت، حوزه‌ای آشنا و كاربردی است كه با توجه به ورودیها، به بررسی ساختار می‌پردازد. مكتب نئو-كلاسیك، در قالب نظریه «مدیریت بر پایه اهداف»، به كاركرد توجه دارد و جنبش كیفیت جامع، با توجه به مفهوم كنترل، تمركز خود را بر فرایندها قرار داده‌ است
ساختار، كاركرد و فرایند نگاه به یك شیء واحد از سه منظر متفاوت است كه با اضافه كردن محیط اطراف آن، مجموعه كاملی را شكل می دهند.
هر سه منظر، كل را تعریف می‌كنند و درك كل را امكان‌پذیر می سازند. ساختار، اجزاء و ارتباط بین آنها را تعریف می‌كند؛ كاركرد، ستانده‌های تولید شده و یا نتایج را تعیین می كند؛ فرایند، توالی فعالیتها و چگونگی تولید ستانده‌ها را مشخص می‌سازد.
مجموعه‌ای از متغیرهای به هم وابسته ارتباط دایره‌واری را شكل می دهند كه در شكل‌گیری و شكل دهی یكدیگر بسیار تاثیرگذار هستند. اینكه كدام متغیر ابتدا وارد می شود چندان مهم نیست زیرا هیچ یك از آنها بدون سایرین وجود نخواهند داشت. همه آنها الزاماً در یك زمان واحد روی نمی‌دهند. در صورتی‌كه اهمیت این وابستگی‌ها به‌درستی درك نشود، جنبه مهمی از چالش موجود نادیده گرفته خواهد شد. درك جامع از متغیر‌ها، نیازمند فهم هر كدام از آنها درون یك مجموعه و در ارتباط با سایر متغیرها است. انجام این فرآیند مستلزم استفاده از جستجوی متناوب است.
تناوب، كلید فهم پیچیدگی است. قابلیت خارق‌العاده طبیعت در خلق پدیده‌های پیچیده بدون هیچ كوششی و به‌وسیله یك فرایند متناوب كه از قوانین ساده‌ای پیروی می‌كند، انجام می‌گیرد. تناوب ساختار، كاركرد و فرآیند در زمینه موجود، مفروضات و ویژگیهای هر یك از عناصر را به‌طور مستقل و سپس در ارتباط با دیگر متغیرهای همان مجموعه، مورد آزمون قرار می‌دهد. تناوبهای متوالی این امكان را فراهم می آورد كه اعتبار مفروضات، مورد تائید قرارگرفته و در نهایت طرح یكپارچه‌ای شكل بگیرد.
اصل جستجوی متناوب توسط مكتب تجربه‌گرایی «سینگر» تقویت شده است. هیچ حقیقت مطلقی وجود ندارد. برای درك واقعیات ابتدا باید آنها را فرض كنیم. حقیقت نقطه شروع نیست اما قطعا نقطه پایان هر جستجوست و پس از هر تناوب‌، درك بهتر و دقیق‌تری در مورد ماهیت كل حاصل خواهد شد.
● تفكر عملیاتی
پیچیدگی امری نسبی است. پیچیدگی به تعداد و ماهیت تعاملات متغیرهای موجود بستگی دارد. سیستم های حلقه- باز (OPEN-LOOP SYSTEM) با متغیرهای مستقلِ خطی از سیستم های حلقه- بسته با متغیرهای غیرخطی وابسته‌ به هم و با تاخیر در پاسخ‌گویی، ساده‌تر هستند. واژه‌های كلیدی گزاره بالا، «حلقه- بسته»، «غیرخطی»، و «تاخیر در پاسخ‌گویی» هستند. اولین مرحله در درک پیچیدگی، توجه به تناوب و متعاقب آن ماهیت پویای سیستم‌های حلقه - بسته و رفتار نامعقول آنهاست. به دو مثال ساده زیر توجه كنید:
۱) یك حساب پس‌انداز (بانكی) با نرخ بهره‌ی ساده ۱۰ درصد ، مانند یك سیستم حلقه- باز رفتار می كند.
اگر درآمد سالانه و موجودی اولیه ، هر دو ثابت باقی بمانند، جمع كل با یک روند آهسته افزایش خواهد یافت.
۲) با این حال، اگر همین حساب پس‌انداز با ۱۰ درصد نرخ بهره‌ مركب باشد، مانند یك حلقه‌ بسته رفتار می كند و پول موجود در حساب پس‌انداز به طور نمایی افزایش خواهد یافت، و هر هفت سال مقدار آن دو برابر خواهد شد. چنانچه موجودی اولیه ۱۰ هزار دلار باشد پس از ۶۵ سال یك میلیون و ۲۸۰ هزار دلار خواهد شد. این مقدار را با ۶۶ هزار دلار حاصل از حالت اول (با بهره ساده)، مقایسه كنید.
اگر نرخ بهره در مثال بالا بر اساس شرایط، مجددا تغییر کند، یک سیستم غیرخطی را تشکیل خواهد داد. به یادداشته باشید که در تفکر حلقه- بسته، خطی و غیرخطی بودن به نرخ تغییر اشاره دارد نه به حالت یک سیستم.
حال به بررسی رفتار پویای یك حلقه بازخور منفی ساده ( هدفجو) می پردازیم. به تاثیر ورود تابع تاخیر بر در حلقه و ایجاد رفتار نوسانی توجه كنید.
در این مرحله یك پدیده متداول به نام حلقه بازخور مثبت را در نظر می گیریم. این حلقه سبب ایجاد منحنی رشد نمایی می شود.
حال اگر تاثیر تابع تاخیر (CARRYING CAPACITY) و ظرفیت مجاز یا پتانسیل بازار را به حلقه بازخور مثبت موجود اضافه كنیم، احتمالا چیزی می سازیم كه «سیستم بازخور غیر خطی چند حلقه ای» نامیده می شود. بر اساس نظریه آشوب، این همان سیستمی است كه رفتار آشوبناك را می‌سازد و بر پایه‌ی آن می‌توان افول شركتهای اینترنتی، انرون و بسیاری دیگر از شركتها را توضیح داد كه استراتژی های رشد كوتاه مدت را بدون توجه به محدودیتهایی كه از جانب ظرفیت مجاز یا محیط بر سیستم تحمیل می‌شود، دنبال كرد. سناریوی فراجهش (OVER SHOOT) و افول بازتاب مواردی است كه در آن استراتژی رشد ، تاثیرات منفی جانبی بر ظرفیت مجاز سیستم می‌گذارد.
موضوعی كه باید مورد تاكید قرار گیرد این است كه تعامل بین بازخورهای چند حلقه ای، منبع اصلی برای تولید آشوب و پیچیدگی است. درك این پویایی قدم مهمی در مواجهه با نظریه وابستگی متقابل و رفتار نامعقول سیستم‌های اجتماعی است.
متاسفانه توانایی شناختی ما در حیطه فرضیه‌های علّی یك سویه یا تفكر حلقه باز، پیشرفت‌كرده و بر پایه استقلال متغیرها شكل گرفته است. بنابراین، تجربیات ما درباره نشان دادن رفتار متغیرهایی با وابستگی متقابل یا ستاده سیستم های حلقه بسته، با دشواریهای بسیاری همراه است.
بر اساس نظریه «بری ریچموند»، خالق مدل i-think «شیوه تفكر ما منسوخ شده، در نتیجه شیوه فعالیت ما و آنچه كه انجام می دهیم برایمان مشكل ساز می‌شود . به واسطه همین شیوه تفكر ، ابزار مناسب برای ریشه یابی مشكلات در اختیار نیست».تفكر، شامل دو فعالیت عمده است: ساخت مدل‌های ذهنی و شبیه سازی آن به منظور نتیجه گیری و تصمیم سازی. ما برای انجام هر دو فعالیت نیازمند كمك هستیم.
روشن است كه ابزارهای ریاضی موجود برای انجام این كار مناسب نیستند. در غیر این صورت چگونه می توانیم این حقیقت را شرح دهیم كه ما دائما از مجموعه‌ای یكسان از ناراه‌حلها برای حل مشكلات اساسی چون اعتیاد، فقر، جنایت، بی سوادی و توزیع نامناسب ثروت در طول ۵۰ سال اخیر استفاده كرده ایم؟
«استفن ولفرم» معتقد است كه «ایده تشریح رفتار در قالب معادلات ریاضی زمانی درست عمل می كند كه رفتار ساده باشد. همین معادلات اگر برای تشریح رفتار پیچیده به كار روند، ناكارآمد خواهند بود. البته، پدیده های متداول بسیاری وجود دارند كه علوم نظری نمی تواند در مورد آنها اظهار نظر كند. درجه سختی در ارائه ریاضی از پدیده ها با افزایش پیچیدگی ، رشد نمایی پیدا می كند».
سپس وی نشان می دهد كه چگونه سیستم‌هایی كه برای ریاضیات قدیمی بسیار پیچیده هستند، همچنان از قوانین عملیاتی ساده پیروی می‌كنند. وی همچنین نشان می دهدكه چگونه برنامه های رایانه ای، ویژگیهای اساسی پدیده‌های پیچیده را بیان می كند.
تفكر عملیاتی، یك شیوه ابتكاری برای غلبه بر مشكلاتی است كه در ساخت و شبیه سازی مدل های ذهنی پیچیده پیش می آید. تكیه صرف بر تشریح پدیده ها در قالب مدل های ریاضی، تبدیل به كابوس همیشگی ما شده است. تركیب تفكر عملیاتی ، استفاده از مدل های ریاضی قابل مدیریت و برنامه های نرم افزاری چون i-think می تواند گام مؤثری در درك سیستم های بازخور غیر خطی چند حلقه ای باشد.
یادآوری این مطلب بسیار مهم است كه با وجود اینكه سیستم های بازخور غیر خطی چند حلقه‌ای، رفتار آشفته‌ای از خود نشان می‌دهند، اما این آشفتگی نیز از نظم خاص خود پیروی می كند. به نظر می رسد كه این گونه سیستم‌ها از الگوی رفتاری خاصی تبعیت می كنند. به كمك تفكر عملیاتی، می‌توان این الگو را كشف كرده و «نظم ثانویه سیستم» را شناخت كه رفتار سیستم را روی الگوی موجود ثابت می كند.
نظم ثانویه سیستم، مجموعه‌ای از اصول قطعی سازماندهی، شاكله حافظه جمعی سازمانی و كاملا انعطاف پذیر است. احیای الگوهای قدیمی رفتار، به رغم كوششهای هماهنگ عوامل تغییر، به ناامیدی انجامید. مادامی كه پیامد این اصول آشكار نشوند، ماهیت پدیده‌ها به رغم مداخلات موقتی كه رخ می‌دهد، به حیات خود ادامه خواهد داد. بازشناسی الگوها، برای درك و تغییر رفتارهای ناخواسته الزامی است.
به‌طور خلاصه، نگاشت رفتار پویای یك سیستم، بدین منظور است كه تعامل بین حلقه‌های بازخور مثبت و منفی درك شود. این تعامل، نشان دهنده وابستگیهای متقابل بین متغیرهای تاثیرگذار است. فرایند نگاشت به ما كمك خواهد كرد كه تنظیم اولیه تغییر داده و بر تواناییهای منفی خود غلبه كنیم.
● تئوری سیستم ها
من (جمشید قرچه داغی ۱۹۹۹ ) به طور جدی راجع به این موضوع بحث كرده ام كه اصول پنجگانه سیستم ها یعنی گشودگی، هدفجویی، چند بعدی بودن، ویژگی تكوین و نامعقول بودن، به همراه ابعاد پنجگانه سیستم ها، ویژگیهای اصلی و رفتار یك سیستم فرهنگی ـ اجتماعی را تعیین می‌كند.
گشودگی: به این معنی كه رفتار سیستم باز (زنده) هنگامی قابل درك است كه در محیط قرار گیرد. بنابراین، هیچ مشكل یا راه حلی، مستقل از زمینه نیست. با این حال، تمایل به تشریح یك مشكل در قالب یك راه حل، به خصوص اگر آن راه حل مستقل از زمینه باشد، بارها آزمایش شده و حاصل آن تولید ناراه‌حل بوده است. سیستم‌های باز (زنده) ، نظم از پیش تعیین شده‌ای را از خود نشان می‌دهند.
هدفجویی: چرایی كاری كه افراد انجام می دهند، ناشی از انتخاب و هدف آنان است. انتخاب دارای ابعاد عقلانی، احساسی و منطقی است.
انتخاب عقلانی، در حیطه علاقه شخصی یا فرد تصمیم گیرنده است نه مشاهده كننده. انتخاب عقلانی لزوما یك انتخاب هوشمندانه نیست. این انتخاب فقط مبین علاقه ادراكی تصمیم گیرنده در همان مقطع زمانی است. انتخاب عاطفی در حیطه زیبایی و هیجان فرد است. ما بسیاری از كارها را فقط بدان علت انجام می دهیم كه هیجان انگیز یا به عبارت بهتر ، چالش برانگیز هستند. اگر هیجان ناشی از یك چالش خوب، جزیی از معیارهای تصمیم گیری نباشد، زندگی بسیار خسته كننده و كسالت بار خواهد بود. به عبارت دیگر، هدفگذاری و جستجو در جهت تحقق اهداف قابل دستیابی، زندگی پیش پا افتاده ای است.
فرهنگ، تعیین كننده رفتارهای شناختی و هنجاری جامعه است. مانند یك زبان برنامه نویسی سطح بالا كه در صورت اشتباه برنامه نویس، پارامترهای نادرستی تولید می‌كند، اگر افراد ارزشها را به شكل آشكار انتخاب نكنند، فرهنگ نیز ارزشهای نادرستی را شكل خواهد داد.
چند بعدی بودن: یكی از اصول قوی تفكر سیستمی است كه توانایی مشاهده روابط تكمیلی درون دیدگاههای متضاد را به ما می‌دهد. وابستگی متقابل و دوطرفه دیدگاههای متضاد، در قالب روابط «و» به جای «یا» تعریف می‌شود. متاسفانه، در اكثر فرهنگها، استدلالی وجود دارد كه بر پایه آن، پرداختن به دو دیدگاه متضاد سبب شكل گیری بازی صفر امتیازی می‌شود. به نظر می رسد كه همه چیز جفتهای مخالف هم هستند: جمع گرایی و فردگرایی، آزادی و امنیت، مدرن و سنتی بودن، نظم و پیچیدگی، ، علم و هنر و مواردی از این دست. اینها طوری كنار هم قرار گرفته اند كه برد در یكی به معنی از دست دادن دیگری است. چند بعدی بودن به همان اندازه كه رابطه برد ـ باخت را قبول دارد ، قائل به وجود رابطه بردـ ‌برد و باخت ـ باخت است.
نامعقول بودن. پویاییهای اجتماعی دارای سطحی از پیچیدگی هستند كه فراتر از رویكرد تحلیلی است. نامعقول بودن به این مفهوم است كه یك سری از اقدامات به جای اینكه ستاده های دلخواه به بار آورند، ممكن است نتایجی كاملا مخالف انتظار ما را تولید كنند. شخصی ممكن است به یك علت ناصواب، بازنده و یا برنده شود. برای درك ماهیت رفتار نامعقول، نیازمند درك پیامدهای عملی موارد زیر هستیم:
- علت و معلول ممكن است كه از نظر زمانی و مكانی مجزا باشند؛
- علت و معلول می توانند جایگزین یكدیگر شده و ارتباط حلقه ای به خود بگیرند؛
- یك واقعه ممكن است كه تاثیرات مختلفی داشته باشد. ترتیب اولویتها و اهمیتها ممكن است تغییر كند؛
- یك تاثیر ممكن است ماهیت مستقلی داشته باشد. از بین بردن علت لزوما باعث حذف تاثیر نخواهد شد.
ویژگیهای تكوین: آنهایی هستند كه كلیت را شكل می دهند، نه اجزاء را. بنابراین قابل تجزیه و تحلیل نیستند، آنها حاصل تعاملات بین اجزا هستند. محض بودن نظریه تعامل،‌بر وجود یك فرایند پویا دلالت می كند. به عبارت دیگر، هر پدیده ای كه حادث می شود، وابسته به حالت زمان بوده و به شكل مداوم و در هر لحظه بازتولید می‌شود. بنابراین زندگی، عشق، شادی و موفقیت اتفاقی نیست كه فقط یك بار روی‌دهد بلكه مداوم ایجاد می شود. اگر فرایندهایی كه آنها را می سازند از بین بروند، آن پدیده ها نیز متوقف خواهند شد. این پدیده ها قابل ذخیره‌سازی و بازیابی برای مصارف آینده نیستند.
ابعاد سیستم‌ها. پارامترهای دیگری كه به‌منظور ساخت وضعیت سیستم اجتماعی- فرهنگی به‌كار می‌روند، در پنج بعد ثروت، قدرت، دانش، زیبایی و ارزشها قابل بررسی هستند و این ابعاد مجموعه ای از متغیرها را شكل می‌دهند كه كلیت سازمان را تشریح می‌كند.
- تولید و توزیع ثروت ، تولید كالاها و خدمات ضروری و توزیع عادلانه آنها؛
- تولید و نشر حقایق، اطلاعات ، دانش و فهم؛
- تولید و نشر زیبایی ، وجوه عاطفی، معنا و هیجانِ یك موجودیت و آنچه متعلق به آن است؛
- شكل گیری و نهادینه شدن ارزشها به منظور نظم دهی و نگهداری روابط میان فردی : همكاری، اتحاد، رقابت و تضاد؛
ایجاد و افزایش قدرت، مشروعیت ،اختیار و مسوولیت یا در مفهوم عام آن نظریه دولت.
● طراحی تعاملی
مبدع طراحی تعاملی «راسل ایكاف» است. او به وضوح دریافت كه انتخاب، عنصر اصلی پیشرفت انسانی است. «پیشرفت به معنای افزایش فرصت انتخاب و طراحی وسیله‌ای برای تقویت تفكر كل ‌نگر و گزینش است. طراحان بیش از آنكه به دنبال پیش بینی آینده باشند در جستجوی انتخاب‌اند».
طراحی تعاملی بر محور خلق یك كل ممكن از اجزا ناممكن استوار بوده و هنر یافتن تفاوت بین چیزهایی است كه مشابه به نظر می‌رسند و علم یافتن شباهت در چیزهایی كه متفاوت جلوه می‌كنند. طراحان سعی می‌كنند ابعاد فرهنگی، عاطفی و عقلانی انتخاب را درك كرده و طرحی بسازند كه چند كاركرد را محقق كند.
چهار جزء طراحی تعاملی عبارتند از: ۱) مشاركت، ۲) فرموله كردن بی‌سامانی، ۳) آرمان پردازی، ۴) پدید‌آوری. هر یك از این چهار عنصر ویژگی یگانه‌ای را به این فرایند می‌افزاید.
مشاركت: سیستم‌های خود سامان، مختار و سیستم‌های فرهنگی- اجتماعی، جزء سیستم‌های خود شكوفا هستند. این سیستم‌ها به راحتی با پیرامون خود منطبق نمی‌شوند اما با آنها رشد می‌كنند. یك سیستم فرهنگی- اجتماعیِ مختار، تمایل به بروز نوعی نظم ازپیش‌تعیین‌شده دارد و رفتار آن به وسیله یك تصویر جمعی مشترك و تلویحی هدایت می‌شود. در زمان كوتاه این سیستم تمایل به تقریب و تولید الگوی وجودی خود دارد. برای تغییر این الگوی رفتاری، تصویر جمعی تلویحی باید تغییر كند و این فقط به وسیله فرایند طراحی مشاركتی قابل دستیابی است. افراد بیشتر تمایل به پذیرش ایده‌هایی دارند كه در آفرینش آنها دستی داشته داشته‌اند.
فرموله‌كردن بی سامانی: جداسازی تبیین مسئله از طراحیِ راه‌حل، یك ویژگی منحصر به فرد در طراحی تعاملی است. «ایكاف» معتقد است:«ما معمولا شكست می‌خوریم نه بدان علت كه نمی‌توانیم مسائل را حل كنیم بلكه به این علت كه مشكل واقعی را نمی‌شناسیم». مشكل به صورت انحراف از یك نرم، یا در قالب محدودیتهای كلی (كمبود زمان، منابع، دانش)و به عنوان یك نابسامانی تعریف می‌شود.
آرمان پردازی: ویژگی شاخص آرمان‌پردازی، نظریه برنامه‌ریزی معكوس است. این برنامه‌ریزی به این شكل آغاز می‌شود كه ابتدا فرض می‌كنیم كه سیستم شب پیش از بین رفته و به طراحان این فرصت داده شده تا آن را از نو بسازند. تنها محدودیتها این است كه ستاده باید از لحاظ فنی موجه و از لحاظ عملی قابل اجرا باشد. طراحی نسل بعدی سیستم‌ها است كه جانشین نظم فعلی خواهد شد.
پدیدآوری: تقریب موفق ، شاكله اصلی پدیدآوری یك طرح آرمانی است. پدیدآوری در دنیای واقعی اتفاق می‌افتد. بنابراین، طراحان باید تمام محدودیتهایی را شناسایی كنند كه ممكن است مانع اجرای دقیق طراحی شود. این محدودیتها شامل سه دسته زیر است.
محدودیتهای نوع اول: قابل حذف از چارچوب فعلی نیستند. این محدودیتها نیازمند بازبینی، بهبود و ابتكار در طراحی هستند تا هدفی كه قابل دستیابی و اجرا است شكل بگیرد. نخستین هدف، تقریب اولیه از طراحی- بدون لحاظ كردن هرگونه محدودیت است. در صورت لزوم تقریبهای بعدی، نسل دوم و سوم اهداف طراحیِ مطلوب را مشخص خواهند كرد. بسیار مهم است كه محدودیتهای نوع اول دائما مورد پایش قرار گیرند تا طراحی هدف، به محض حذف محدودیتها، به طرح آرمانی تبدیل شود.
تلاش در جهت پدیدآوری، انجام فعالیتها برای یكبار نیست. تقریب موفق از وضعیت مطلوب سیستم، فرایند تحول تدریجی است كه سبب هدایت فعالیتهای انتقالی می‌شود.
محدودیتهای نوع دوم: شامل محدودیتهایی هستند كه حذف آنها نیازمند اقدامات و آمادگیهای گسترده‌ای است. این اقدامات نیازمند صرف زمان، منابع، دانش و استعداد مدیریتی است.
این اقدامات شامل طراحی مجدد محصول (در صورت لزوم)، فرایند‌های عملیاتی و سازمانی است. طراحی سیستم‌های ارزیابی و پاداش ،بودجه بندی متغیر و قیمت تمام شده بخش یكپارچه كننده كوششهای آرمان‌پردازی موفق بوده و معمولا بخشی از فرایند تغییر است كه به مصرف منابع بسیار حساس است. برای اهداف كنترلی، تمام فرضیات و انتظارات در مورد تمام فعالیتها روشن شده و دائما پایش شوند.
محدودیتهای نوع سوم: این محدودیتها عموما با محدودیتهای رفتاری سروكار داشته و در صورت تمایل طراحان قابل حذف خواهد بود. فروش یك ایده، حذف مقاومت در برابر تغییر، اطمینان از پذیرش، پشتیبانیها و آموزش از جمله كوششهایی هستند كه متمركز بر محدودیتهای خودآفریده هستند. این محدودیتها به عنوان پیش فرضهای فرهنگیِ سازمان با هم در نظر گرفته شده و هدف آنها تقویت وضعیت كنونی است. بدون وجود تعهد و اعتماد، سیستم از پذیرش گذار برنامه‌ریزی شده خودداری خواهد كرد. در چنین شرایطی مهمترین فاز برای تحقق طراحی، حذف كردن نظم ثانویه سیستم است.
●● نتیجه گیری
ظرافت طراحی تعاملی و جادوی تناوب ساختار، كاركرد و فرایندها، هنگامی كه با تفكر عملیاتی تركیب شده و فهم عمیقی از اصول سیستم‌ها و ابعاد آنها فراهم آورد، متدولوژی مناسب و بدیعی را خلق می‌كند كه قادر به تشریح چالشهای جدید در مورد سیستم‌های به ظاهر آشفته و سیستم‌های اجتماعی- فرهنگی است.
منابع و ماخذ:
۱ - Ackoff, R. L., Creating the Corporate Future. New York: John Wiley, and Son, ۱۹۸۱
۲ - Ackoff, R. L., and Fred E. Emery, On Purposeful Systems. Chicago: Aldine-Atherton.۱۹۷۲
۳ - Beer, Stafford, Brain of the Firm. Harmondsworth: Penguin Press, ۱۹۶۷.
۴ - Boulding, Kenneth E, The image, Ann Arbor: University of Michigan Press, ۱۹۵۶
۵ - Churchman, C. West, Design of Inquiring Systems. `New York: Basic Books, ۱۹۷۱.
۶ - Dewey, John, Freedom and Culture. New York: Prometheus Books, Great Books in
Philosophy, ۱۹۸۹.
۷ - Forrester, Jay W., “Counter Intuitive Behavior of Social Systems” Technology Review, Vol. ۷۳
No. ۳ Jan. ۱۹۷۱, pp. ۵۲-۶۸.
۸ - Gleick, James, CHAOS: Making a New Science. Viking Penguin Inc: New York, ۱۹۸۷.
۹ - Gharajedaghi, Jamshid, Systems Thinking, Managing Chaos and Complexity a Platform for
Designing Business Architecture: Boston, Butterworth Heinemann, ۱۹۹۹.
۱۰ - Richmond, Barry, An Introduction to Systems Thinking, (ithink software), High Performance
Systems, Inc, ۲۰۰۱
۱۱ - Singer, E. A., Jr., Experience and Reflection. C.W. Churchman ed., Philadelphia: University of
Pennsylvania Press, ۱۹۵۹.
۱۲ - Sterman, D, Business Dynamics, systems Thinking and Modeling for a Complex World. Irwin,
McGraw Hill ۲۰۰۰
۱۳ - Wolfram Stephen. New Kind of Science Canada: Wolfram Media inc., ۲۰۰۲
مقاله حاضر برگرفته از منبع زیر است:
http://www.acasa.upenn.edu/jgsystems.pdf
نویسنده: جمشید قراچه داغی
مترجمان: سحر سلطانی جنابی، حسین حقیقت ثابت
منبع : ماهنامه تدبیر