پنجشنبه, ۱۳ دی, ۱۴۰۳ / 2 January, 2025
مجله ویستا
خداوند نامحدود است یعنی چه؟
برای اینكه از نامحدودی خداوند تصور صحیحی داشته باشیم بهتر است موجودات محدود و نامحدود، متناهی و نامتناهی را بشناسیم .تا در سایه آن معلوم شود نا محدودی خداوند معنایی فراتر و گستردهتر دارد و قابل مقایسه با آنها نیست از اینرو مطالبی را به ترتیب میآوریم.
۱- معنای تناهی و عدم تناهی، محدود و نا محدود
هر امر كثیری که برای آن «اجتماع» و «ترتیب» و «ترتیب طبیعی» یا «وضعی» باشد «متناهی» است و اما اگر اجزاء متكثره آن مجتمع نشوند مانند حركات و ازمنه و یا مجتمع شوند و ترتیبی در آنها نباشد نه ترتیب طبیعی مانندعلل و معلول و نه وضعی مانند مقادیر احتمال زیاده و نقصان در آن میرود و موجب تناهی آن نخواهد شد و بالاخره «تناهی» در مقابل «عدم تناهی» است ازباب عدم و ملكه و امور متناهی امور محدود به حدودند و غیر متناهی اموری هستند كه محدود به حدود نباشد.[۱][۱]
به بیان ساده و روشن همه عوالم امكانی از كوچك و بزرگ، جماد، و نبات و حیوان و انسان و... در عالم ماده، به زمان ومكان و دیگر ویژگیهای وجودی محدود بوده و در خارج از این محدوده، وجودی برای آنها متصور نیست، گرچه بعضی بزرگتر، طولانیتر یا ماندگارتر هستند، ولی به هر حال همه محدودند و نه عالم ماده كه عالم مجردات هم محدود و به حد مراتب وجود و اسباب آن مراتب و عدم آن میباشند. (یعنی مرتبه وجودی مجردات متفاوت است و هر موجود مجرد مرتبهای را دارد كه موجود دیگر آن مرتبه را دارا نیست و همچنین هر مرتبهای سبب و علتی دارد كه آن دیگر، آن را ندارد. به هر حال، موجودات مجرد از نظر مرتبه وجودی و سبب آن محدود هستند.)[۲][۲] یعنی هر واقعیتی از واقعیتهای جهان را اگر فرض كنیم واقعیتی است محدود یعنی بنا به فرض و تقدیری (فرض وجود سبب و شرط) هستی را داراست و بنا به فرض تقدیری (فرض عدم سبب و شرط منفی است و در حقیقت وجودش مرزی دارد كه در بیرون آن مرز یافت نمیشود. ولی خداوند سبحان از قید زمان و مكان آزاد بوده و تركیب و نقص و علتی ندارد بنابراین از حدود ممكنات رها و آزاد است یعنی نامحدود است چرا كه واقعیت وی مطلق است و به هر تقدیر موجود میباشد و به هیچ سبب و شرطی مرتبط و نیازمند نیست.[۳][۳] آری حقتعالی وجود محض و واقعیت محض است و عدم و ماهیت در او راه ندارد، ... و هیچگونه تعیین و تحددی ندارد، تعیین او اطلاق و لاحدی اوست پس جمیع شئون وجود و كمالات وجود به نحو اعلی در ذات او صدق میكند.[۴][۴]
به بیانی دقیقتر چنین فرمودهاند: «هستی خداوند سبحان از هر قید و شرطی مطلق (و آزاد) است و هیچگونه حدی در آنجا نیست پس خود این تحدید (هیچ گونه حدی در آنجا نیست) نیز از آنجا منفی است و از این روی وجود ایزدی از هر تحدید مفهومی نیز (همچنانكه از هر تحدید وجودی بالاتر بود) بالاتر و هیچ مفهومی (حتی این مفهوم) نمیتواند به وی احاطه نموده و تمام حاكی بوده باشد.[۵][۵]
●تذكر:
یكی از معانی حد قول شارح با تعریف به جنس و فصل است كه از معانی ذاتیه مختص، به هر چیزی تالیف میشود و از معانی كلی و تصورات عقلی بوده و شانیت شركت افراد كثیر در آن معنا را دارد مگر مانعی خارج از خود معنا جلوگیری كند بنابراین هر چیزی كه چنین حدی دارد شایستگی اینكه امثالی هم داشته باشد دارد به عبارت دیگر ماهیت اساساً از حدود وجودهای محدود، انتزاع میشود و چنانكه گفتهاند، قالبی است مفهومی كه بر موجودات محدود منطبق میگردد در مقابل خداوند از چنین حدی نیز مبراست چرا كه حقیقت ذات خداوند از معانی و امور ذاتیه (جنس و فصل) تشكیل نشده و بسیط الذات از همه جهات بوده و مثل و مانند و نهایتی برای قوه قاهرهاش متصور نیست او وجود صرف است و عقل نمیتواند هیچ ماهیتی را به آن، نسبت دهد و از طرفی چون از هرگونه محدودیتی منزه و مبراست هیچ ماهیتی هم از آن انتزاع نمیشود.[۶][۶]
●اقسام غیر متناهی و نا محدود
الف: نا متناهی تحتی
در مقابل غیر متناهی فوقی به كار برده میشود و درباره ممكنات و عالم خلق استعمال میشود در مقابل موجودات غیر جسمانی چرا كه جهان جسمانی عده ومده متناهی میباشند.
ب: نا متناهی شدّی
امری است كه در مراتب شدّت و قوّت غیر متناهی باشد نا متناهی شدّی را مراتبی است در مرتبه پائین بدین صورت است كه مجموعههای غیر متناهی از نفوس با حلقه مفارقه انوار غیر متناهی هستند و انوار اسپهبدیه[۷][۷] كه مطالع اشعه عقلیه میباشند مافوق آنها قرار دارند و هر مرتبه بالایی بر همه مراتب پائینتر فائق است. و چون در مفارقات حجابی نیست از چنین ترتیبی در عالم ملكوت «شدت نوریتی» غیر متناهی به وجود میآید بنابراین عقل كلی در این مراتب جامع همه این انوار است به مصداق واحد بسیط و نورانیت او شدیدتر از همه مراتب است زیرا نور «قاهر» بالاتر از انوار «مدبره» قرار دارد و نورالانوار – جل جلاله – فوق انوار قاهره و مدبره است در نتیجه او فوق بالایتناهی بما لا یتناهی شده میباشد.[۸][۸]
ج: نا متناهی عدّی
اموری كه بر حسب «عده» غیر متناهی باشند نه از لحاظ «مدت» غیر متناهی «عدی» مینامند و آنهم یا مرتب است. خارجا یا ذهنا و خارج هم یا مجتمع الوجود است یا مترتبه الوجود و برای این نوع بعضی از حكما مثال زدهاند به «صور علمیه عقول كلیه و نفوس ناطقه مفارقه كه دارای مجموعههای غیر متناهی هستند و هر مجموعهای از آنها هم غیر متناهی است.
د: نا متناهی مدی
اموری كه از لحاظ كشش و مدت غیر متناهی باشند. و به عبارت دیگر از لحاظ زمان غیر متناهی باشند و اموری كه فوق زمان باشند و اول و آخری نداشته باشند مانند عقول كلیه غیر متناهی مدعی گویند.[۹][۹]
ر: نا متناهی فوقی
عالم صقع ربوبی و اسماء و صفات الهی كه غیر متناهیاند عدهٔ و مدهٔ و شدهٔ نامتناهی فوقی میباشند و فوق لایتناهی میباشند. زیرا تناهی و عدم تناهی از اعتبارات عالم جسمانی است.[۱۰][۱۰]
همچنانكه ملاحظه میفرمائید فیلسوفان نا متناهی را به اقسام گوناگون تقسیم كردهاند و بعضی از آنها را نیز در خارج محقق و موجود میدانند ولی در عین حال همه موجودات عالم را حادث به حدوث ذاتی میدانند هر چند بینهایت باشند و بوجود آورندهای قدیم و ازلی كه سلسله معلولات را به ذات خویش آفریده است، او واجب الوجودی است نا متناهی و بالا دست همه غیر متناهیها، كه در اصطلاح میگویند او لایتناهی بما لا یتناهی عدهٔ و مدهٔ و شدهٔ» میباشد و همه عوامل متناهی و نا متناهی وجود، جملگی یك فروغ نور اوست.[۱۱][۱۱]با توجه به مطالبی كه گذشت، معلوم شد كه خداوند نامحدود است یعنی او ذات مقدسی است كه از جنس و فصل و اقسام حدود و نهایتهای وجودی (داشتن شرط و قید و سبب و زمان و مكان و...) پیراسته و فوق ما لایتناهی میباشد.
۳- برهان نامحدود بودن خداوند سبحان
این برهان بر چند مقدمه استوار است كه با دقت در آنها مطلب واضح میشود.
در برهان امكان و وجوب و صدیقین روشن شد، كه ذات خداوند سبحان ضرورت وجود دارد و عین موجودیت و حقیقت هستی است و نیستی در آن راه ندارد و در موجودیت و واقعیت داشتن خود، مشروط به هیچ شرطی و مقید به هیچ قیدی نسیت و هستی چونكه هستی است موجود است نه به ملاك و مناط دیگر و نه هم به فرض وجود شیء دیگر پس هستی در ذات خود مساوی است با نا مشروط بودن به چیز دیگر یعنی همان وجوب ذاتی ازلی و كمال و شدت و عظمت و فعلیت.[۱۲][۱۲]
نقص، تقید، فقر، ضعف، امكان، كوچكی، محدودیت و تعیّن همه اعدام و نیستیها میباشند، و یك موجود از آن جهت متصف به این صفات میگردد كه وجود محدود و توام با نیستی است پس اینها همه از عدم ناشی میشود، و در مقدمه اول گفتیم حقیقت وجود نقطه مقابل عدم بوده و به هیچ وجه عدم در او راه ندارد و آنچه از شئون عدم است (نقص، تقید و فقر، كوچكی ...) از حقیقت وجود و ذات واجب الوجود كه وجود محض و صرف الوجود است منتفی میباشد.
به بیان دیگر هرگونه قید و حدی كه در وجود پیدا میشود از ناحیه خارج ذات وجود و به ضمیمه شدن عدم است كه مساوی با مقهوریت و معلولیت میباشد در حالیكه در حقیقت وجود به هیچ وجه عدم راه ندارد.[۱۳][۱۳]
●●نتیجه:
واجب الوجود بودن و صرف و محض بودن وجود یعنی خالی بودن از عدم و اطلاق و لاحدی و لاتناهی بودن وجود چرا كه هیچ چیز در عالم یافت نمیشود كه بتواند در ذات قدوس خداوند سبحان حد و جنبه عدمی و محدودیت ایجاد كند در نتیجه او نامحدود است. به بیان دیگر برای هر شیء محدود (ممكنات) مرزهای مشخصی وجود دارد، چون در عالم آفرینش موجودی كه مطلق و بیقید و بند باشد وجود ندارد. بنابراین، نیازمند علتی است كه محدود كننده و چیره و غالب باشد، چون طبیعت (حقیقت) وجود، امكان ندارد كه مقتضی حد خاص باشد و اگر طبیعت وجود چنین اقتضای را میداشت لازمهاش این بود كه هر موجودی این حد را داشته باشد در حالی كه چنین نیست. در نتیجه حدود همه افراد و مراتب هستی از جانب علتی است كه با وجود آنها سازگاری ساختاری نداشته و با آنها متباین است. پس هر محدود حتماً معلول است. و خالق موجودات چون معلول نیست پس محدود هم نیست.[۱۴][۱۴] بلكه او كمال محض و صرفالوجود و علتی است كه معلولیت (كه سبب محدودیت است) در ذات او كه ضروری و واجب الوجود است محال است راه پیدا كند در نتیجه او نامحدود است. براهین دیگر را باید در كتابهای دیگر جستجو كرد.[۱۵][۱۵]
توحیدی
[۱][۱]. فرهنگ علوم عقلی، دكتر سید جعفر سجادی، ص ۱۷۸.
[۲][۲]. بدایهٔ المعارف، سید محسن خرازی، ج اول، ص ۴۰ و ۴۱ و ترجمه آن سیروس (مرتضی) متقینژاد، ص ۴۵.
[۳][۳]. شیعه در اسلام علامه سید محمدحسین طباطبایی، ص ۱۵۶.
[۴][۴]. اصول فلسفه و روش رئالیسم، علامه سید محمد حسین طباطبایی، با پاورقی شهید استاد مرتضی مطهری، ج ۵، ص ۱۳۲.
[۵][۵]. همان، ص ۱۳۷.
[۶][۶]. ر. ك: شرح اصول كافی، صدرالمتالهین شیرازی، ۳۳۲ و ۳۳۳ و آموزش فلسفه، ج ۲، ص ۳۵۱
[۷][۷]. حكمت اشراق برای نور مراتبی قائل شده كه این انوار مجرد عقلیه در مراتب نوری خود متفاوت به كمال و نقصاند نه متفاوت بالنوع. این انوار مجرده عبارت از نفوس و عقولاند كه انوار الهیهاند و انوار مجرد محضه انوار قائم بذاتاند و بالاترین انوار نورالانوار است كه به آن نور «اعظم»، «قیوم»، «مقدس» و «قهار» گویند كه غنی بالذات است، و بعد از نورالانوار «نور اول» كه آن را نور «اقرب» و «عظیم» هم مینامند میباشد و بعد انوار مجرده از نفوس و عقول طولیه و بعد انوار مجردهٔ مدبرهٔ فلكیهاند كه «نفوس ناطقه ملكیه باشند و انوار مجرد عالیه همان عقول و نفوس طولیه و انوار قاهرهاند كه عقول را به طور كلی «انوار قاهره نامیدهاند و عقول طولیه را انواره قاهره اعلون و عقول عرضیه را انوار قاهره سافله نامیدهاند. انوار مجرد متصرفه «نفوس ناطقه» اند كه یا فلكیاند یا انسی و مراد از «انوار اسپهبدیه» نفوس ناطقه اعم از نفوس ناطقه فلكی یا انسانی میباشد و از آن رو آن را نور اسپهبد، نام نهادهاند كه مانند رهبر ارتش و سرلشكر میباشد چرا كه نفس ناطقه رئیس بدن و قوای آن بوده و در نتیجه اسپهبد و سرلشكر بدن و قوا حساب میشود و مدبر افلاك را نیز كه نور مجرد از ماده به علاقه به ماده است مدبر ملك و نور اسپهبدیه از اینرو نام نهادهاند. (فرهنگ علوم عقلی، ص ۱۰۴ و ۱۰۵. و ۴۳۲ و همین طور رجوع کنید به نصوص الحکم بر نصوص الحکم استاد حسن زاده آملی، ص ۷۸ و ۷۹.
[۸][۸]. غرر الفوائد شرح منظومه جزء دوم حكمت، ج ۱، با تعلیق استاد حسنزاده آملی، ص ۸۴ و ۸۵.
[۹][۹]. فرهنگ علوم عقلی، ص ۴۳۲ و همینطور رجوع كنید به نصوص الحكم بر نصوص الحكم استاد حسن زاده آملی، ص ۷۸ و ۷۹.
[۱۰][۱۰]. فرهنگ علوم عقلی، ص ۴۳۲ و همینطور رجوع كنید به نصوص الحكم بر نصوص الحكم استاد حسن زاده آملی، ص ۷۸ و ۷۹.
[۱۱][۱۱]. حكمت الهی، محیالدین مهدی الهی قمشهای، ص ۸۶ و ۸۷.
[۱۲][۱۲]. رجوع كنید به اسفار، ج ۶، ص ۱۴ – ۱۶ و ۲۳ – ۲۶ و نهایه الحكمه، ص ۲۶۸ – ۲۷۱ و آموزش فلسفه استاد مصباح، ج ۲، ص۳۳۹ و ۳۴۲.
[۱۳][۱۳]. ر. ك: اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج ۵، پاورقی ص ۹۳.
[۱۴][۱۴]. با استفاده از شرح اصول كافی صدرالمتألهین شیرازی، ص ۳۳۲ و همینطور رجوع كنید به بدایه المعارف ج ۱، ص ۴۱ و ترجمه آن ج ۱، ص ۴۵ – ۴۷.
[۱۵][۱۵]. ر. ك: عقائد الانسان، سید هاشم حسینی تهرانی، ج ۱، ص ۲۸ و ۲۹.
[۱][۱]. فرهنگ علوم عقلی، دكتر سید جعفر سجادی، ص ۱۷۸.
[۲][۲]. بدایهٔ المعارف، سید محسن خرازی، ج اول، ص ۴۰ و ۴۱ و ترجمه آن سیروس (مرتضی) متقینژاد، ص ۴۵.
[۳][۳]. شیعه در اسلام علامه سید محمدحسین طباطبایی، ص ۱۵۶.
[۴][۴]. اصول فلسفه و روش رئالیسم، علامه سید محمد حسین طباطبایی، با پاورقی شهید استاد مرتضی مطهری، ج ۵، ص ۱۳۲.
[۵][۵]. همان، ص ۱۳۷.
[۶][۶]. ر. ك: شرح اصول كافی، صدرالمتالهین شیرازی، ۳۳۲ و ۳۳۳ و آموزش فلسفه، ج ۲، ص ۳۵۱
[۷][۷]. حكمت اشراق برای نور مراتبی قائل شده كه این انوار مجرد عقلیه در مراتب نوری خود متفاوت به كمال و نقصاند نه متفاوت بالنوع. این انوار مجرده عبارت از نفوس و عقولاند كه انوار الهیهاند و انوار مجرد محضه انوار قائم بذاتاند و بالاترین انوار نورالانوار است كه به آن نور «اعظم»، «قیوم»، «مقدس» و «قهار» گویند كه غنی بالذات است، و بعد از نورالانوار «نور اول» كه آن را نور «اقرب» و «عظیم» هم مینامند میباشد و بعد انوار مجرده از نفوس و عقول طولیه و بعد انوار مجردهٔ مدبرهٔ فلكیهاند كه «نفوس ناطقه ملكیه باشند و انوار مجرد عالیه همان عقول و نفوس طولیه و انوار قاهرهاند كه عقول را به طور كلی «انوار قاهره نامیدهاند و عقول طولیه را انواره قاهره اعلون و عقول عرضیه را انوار قاهره سافله نامیدهاند. انوار مجرد متصرفه «نفوس ناطقه» اند كه یا فلكیاند یا انسی و مراد از «انوار اسپهبدیه» نفوس ناطقه اعم از نفوس ناطقه فلكی یا انسانی میباشد و از آن رو آن را نور اسپهبد، نام نهادهاند كه مانند رهبر ارتش و سرلشكر میباشد چرا كه نفس ناطقه رئیس بدن و قوای آن بوده و در نتیجه اسپهبد و سرلشكر بدن و قوا حساب میشود و مدبر افلاك را نیز كه نور مجرد از ماده به علاقه به ماده است مدبر ملك و نور اسپهبدیه از اینرو نام نهادهاند. (فرهنگ علوم عقلی، ص ۱۰۴ و ۱۰۵. و ۴۳۲ و همین طور رجوع کنید به نصوص الحکم بر نصوص الحکم استاد حسن زاده آملی، ص ۷۸ و ۷۹.
[۸][۸]. غرر الفوائد شرح منظومه جزء دوم حكمت، ج ۱، با تعلیق استاد حسنزاده آملی، ص ۸۴ و ۸۵.
[۹][۹]. فرهنگ علوم عقلی، ص ۴۳۲ و همینطور رجوع كنید به نصوص الحكم بر نصوص الحكم استاد حسن زاده آملی، ص ۷۸ و ۷۹.
[۱۰][۱۰]. فرهنگ علوم عقلی، ص ۴۳۲ و همینطور رجوع كنید به نصوص الحكم بر نصوص الحكم استاد حسن زاده آملی، ص ۷۸ و ۷۹.
[۱۱][۱۱]. حكمت الهی، محیالدین مهدی الهی قمشهای، ص ۸۶ و ۸۷.
[۱۲][۱۲]. رجوع كنید به اسفار، ج ۶، ص ۱۴ – ۱۶ و ۲۳ – ۲۶ و نهایه الحكمه، ص ۲۶۸ – ۲۷۱ و آموزش فلسفه استاد مصباح، ج ۲، ص۳۳۹ و ۳۴۲.
[۱۳][۱۳]. ر. ك: اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج ۵، پاورقی ص ۹۳.
[۱۴][۱۴]. با استفاده از شرح اصول كافی صدرالمتألهین شیرازی، ص ۳۳۲ و همینطور رجوع كنید به بدایه المعارف ج ۱، ص ۴۱ و ترجمه آن ج ۱، ص ۴۵ – ۴۷.
[۱۵][۱۵]. ر. ك: عقائد الانسان، سید هاشم حسینی تهرانی، ج ۱، ص ۲۸ و ۲۹.
منبع : حلقه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست