شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


مرد هزار چهره و... دیگر هیچ!


مرد هزار چهره و... دیگر هیچ!
با گسترش شبکه‌های تلویزیونی در سال‌های میانی دهه ۷۰، برنامه‌های تلویزیونی از لحاظ کمیت سال به سال پیشرفت قابل ملاحظه‌ای داشته است. اما متاسفانه در سال‌های اخیر این برنامه‌ها از نظر تنوع کیفی به تکرار افتاده و برخی از آنها بدون کوچکترین تغییراتی هر سال عرضه می‌شوند و بسیاری دیگر نیز با رنگ و لعابی تازه‌تر به بینندگان ارائه می‌گردند. برنامه‌های تلویزیون در نوروز امسال نیز از این قانون نانوشته جدا نبود و بار دیگر کیفیت فدای کمیت شد. مطابق معمول هر سال شبکه‌های اصلی تلویزیون مجموعه‌های ویژه خود را به روی آنتن بردند و در کنار آن به پخش فیلم‌های سینمایی و برنامه‌های مناسب حال و هوای عید پرداختند.
● مجموعه‌های تلویزیونی : خیلی ممنون آقای مدیری!
نوروز امسال نام تلویزیون با مجموعه مرد هزار چهره (مهران مدیری) عجین شده بود. کمتر محفلی را می‌توانستیم پیدا کنیم که در آن حرفی از مهران مدیری و تازه ترین کارش زده نشود. مرد هزار چهره، بدون شک نه فقط بهترین کار پخش شده از تلویزیون در نوروز امسال بود، بلکه یکی از کارهای موفق در کارنامه تلویزیونی مهران مدیری به حساب می‌آمد. مدیری این بار نیز از نویسندگان شناخته شده عرصه طنز تلویزیونی- خشایار الوند، محراب قاسم خانی و امیر مهدی ژوله- استفاده کرد و در کنار این تیم نویسنده پیمان قاسم خانی را به عنوان سرپرست قرار داده بود و نتیجه خوبی هم دریافت کرد. مرد هزار چهره هم کمدی موقعیت است و هم کمدی کلامی.
معمولا در کمدی موقعیت تماشاگر با یک سری اتفاق‌های پشت سر هم و کمیک روبه‌رو می‌شود که گاهی به فانتزی نیز پهلو می‌زند. مرد هزار چهره نهایت استفاده را از این مصالح دم دستی‌اش برده است. مسعود شصت چی (مهران مدیری)، مطابق کلیشه‌های معمول این کمدی‌ها، یک آدم ساده و بی دست و پا است که به قول خودش هفده سال در اداره بایگانی شیراز مشغول انجام وظیفه بوده و جز محافظه‌کاری و نظم کسی چیز دیگری از او ندیده است.
او به خاطر رسیدن به عشقش درگیر یک سلسله حوادثی می‌شود که از او چهره‌ای دیگر می‌سازد و موتور داستان مجموعه بر همین تم به پیش می‌رود. با وجود اینکه موضوع شباهت و جابه‌جایی آدم‌ها تم بالقوه جذابی است، اما آنقدر در فیلم‌ها و مجموعه‌های خارجی و وطنی دیده و تکرار شده، که قطعا نباید جذابیت چندانی برای بیننده داشته باشد. اما این نکته را نباید از یاد برد که کلیشه اگر چیز بدی بود، هیچگاه کلیشه نمی‌شد.
مهم استفاده درست از موضوع‌های تکراری است که مهران مدیری و گروه نویسندگانش این کار را به جذاب ترین و بهترین شکل ممکن انجام داده‌اند. اتفاق‌هایی که برای قهرمان مودب و اتو کشیده داستان پیش می‌آمد، به حوادث فیلم فارسی‌ها و آثار سینمای بالیوود نزدیک می‌شد، اما نوآوری و شوخی‌های نو و با طروات و گاه کمی جسورانه با قشرهای گوناگون اجتماعی و نیز ارائه تیپ‌های موفق و مختلف سبب شد که مجموعه در کمتر قسمتی دچار افت شود و منحنی حرکتی داستان آن به خوبی و با حفظ تازگی‌اش پیش برود و بیننده حساس و پیگیر نیز قید گرفتن ایرادهای بنی اسرائیلی را بزند و با آسودگی خاطر به تماشای مجموعه بنشیند.
جا دارد در همین بخش به نکته قابل اشاره ای در مورد کار مهران مدیری در سالیان اخیر اشاره کنیم. مدیری در چند مجموعه آخر خود، با هوشمندی و بر خلاف دیگر طنزپردازان تلویزیونی تاکید بیش از اندازه بر خود و توانایی‌هایش را کنار گذاشت و برای کسب موفقیت بیشتر، روی نقش‌های اصلی هر مجموعه اش و توانایی‌های بازیگران آن نقش‌ها در ارائه تیپ‌های مردم پسند مانور می‌داد و به همین خاطر در بیشتر مواقع، با اندکی افت و خیز، کارهای شسته و رفته و قابل قبول و گاه ماندگاری (نظیر پاورچین و شب‌های برره) ارائه کرد. خیلی‌ها معتقد بودند که موفقیت مدیری مرهون استفاده درست و زیرکانه او از بازیگران توانای عرصه طنز است، اما مدیری در مرد هزار چهره شخصیت اصلی و دوست داشتنی مسعود شصت چی را با درنظر گرفتن توانایی‌های خود در ارائه تیپ‌های موفق بنا کرد و با یکه تازی هنرمندانه‌اش در این مجموعه، نشان داد که به مانند درخشش خاطره انگیزش در دوره جوانی در برنامه‌هایی نظیر نوروز ۷۲، ساعت خوش و جنگ ۷۷، هنوز هم می‌تواند در این قبیل کارها حرف اول و آخر را بزند و بی آنکه به ورطه ابتذال بیفتد، در کسب رضایت طیف وسیعی از بینندگان موفق باشد.
مرد هزار چهره پس از گذراندن مقدمه و معرفی درست و کامل شخصیت اصلی خود به تماشاگر، در هر چند قسمت بر رویارویی و تقابل رفتاری و گفتاری قهرمان داستان با آدم‌های یک گروه یا طبقه تمرکز می‌کند. مسعود شصت چی که با هویت برادر زن آینده اش- سپهر جندقی- به تهران می‌آید تا جایزه بانک را دریافت کند، گرفتار خانواده طبیبیان می‌شود.
از اینجاست که طنز همیشه ظریف مدیری خودنمایی می‌کند. این طنز جاری گاه با شوخی‌های کلامی همراه بود (نظیر ناشی بودن مسعود در برداشت ذهنی و استفاده از واژه‌های تخصصی پزشکی) و یا با خود نیش و کنایه‌های اجتماعی را به دنبال داشت (همانند به مسخره گرفتن قاعده‌های پوسیده بورژوازی و سایه انداختن طمع ثروت اندوزی بر شرافت پزشکی). در میان هنرپیشگان این اپیزود از مجموعه، بازی سیامک انصاری و پرویز فلاحی‌پور بیش از بقیه به چشم می‌آمد که البته بخشی از آن به تاکید خوب نویسندگان بر پروراندن نقش دکتر طبیبیان بزرگ و سهیل طبیبیان مدیون است.
سایر نقش‌های این اپیزود در حد تیپ‌های معمول باقی مانده اند. اما یکی از نکات مثبت داستان این مجموعه شوخی با نیروی انتظامی و مناسبات آن بود که پیش از این کمتر کسی به سراغش رفته بود. مسعود برای فرار از دست خانواده طبیبیان، بی آنکه خود بخواهد در هیبت و پوشش سرهنگ غفاری در می‌آید و درگیر یک سلسله حوادث دیگر می‌شود.
در اینجا نیز مدیری و نویسندگانش بی آنکه پا را از خطوط قرمز تعریف شده فراتر بگذارند، فضایی کمیک و دلنشین از یک کلانتری و افراد حاضر در آن ارائه می‌کند و در عین حال قضیه مربوط به برخورد نهادهای انتظامی با اراذل و اوباش را به بوته نقد می‌کشانند، هر چند که بر آن تاکید چندانی نمی‌ورزند. اینکه شصت چی در اثر قرار گرفتن در جو و محیط نظامی کم کم آدمی دیگر می‌شود و برای اعتراف گرفتن از یکی از شرورهای محله به خشونت روی می‌آورد.
وی در عین حال با شماتت دیگر افراد حاضر در کلانتری مبنی بر رفتار درست با یک متهم طبق قوانین و موازین انتظامی و قضائی روبرو می‌شود، طنز قابل ملاحظه‌ای بود که مدیری و گروهش با تاکید بر رفتارهای غیرعقلانی و احساسی شصت چی در کسوت سرهنگ غفاری در سلب آسایش اهالی محل، به ظرافت از کنار آن گذشتند.
در این اپیزود نیز نابلدی مسعود با قوانین و مقررات و درجه‌های نظامی و شیوه برخورد با مراجعه‌کنندگان به کلانتری لحظه‌های مفرح و جالبی را خلق کرد. در این بخش از مجموعه نیز باید از بازی بسیار خوب نصرالله رادش در نقش سرباز مردانی یاد کنیم که نشان داد او هنوز هم به مانند مجموعه خاطره انگیز ساعت خوش توانایی‌های بالایی در ارائه تیپ‌های گوناگون دارد و متاسفانه در سال‌های اخیر تولیدکنندگان مجموعه‌های طنز تلویزیونی کمتر به سراغ او رفته اند. ضمن اینکه پژمان بازغی با اینکه نقشی کاملا مثبت داشت و معمولا چنین کاراکترهایی در کنار دیگر شخصیت‌های نمایشی، برای بیننده جذابیت چندانی ندارند، در ارائه نقش خود موفق عمل کرد. شوخی با اهل ادب و هنر نیز دستمایه دیگر مرد هزار چهره بود. متاسفانه در این اپیزود مدیری و نویسندگانش کمی تند رفتند و همه را به یک چوب راندند. وقتی در کشوری مثل ایران که روحیه نقدپذیری در پایین‌ترین حد خود قرار دارد و هر طیف اجتماعی و شغلی برای خود حقی قائل است و نسبت به ارائه تصویری حتی کمی مخدوش از خود واکنش نشان می‌دهد (واکنش پرستاران نسبت به فیلم زیبا و ماندگار شوکران را یادتان هست؟)، بهتر است که کمی احتیاط کرد. این کار را مدیری در دو اپیزود قبل انجام داد و با نگاهی منصفانه و حتی کمی محتاطانه جامعه پزشکی و انتظامی کشور را نشان داد.
ولی‌دراپیزودمربوط به ورودمسعود شصت‌چی در محفلی از ادیبان و هنرمندان جانب انصاف رعایت نشده است.
درست است که این گروه تنها بخش بسیار کوچکی از اهل ادب و هنر بودند و متاسفانه چنین آدم‌هایی هنوز هم در عالم فرهنگ و هنر این سرزمین وجود دارند، اما نباید از یاد برد که این نگاه یکطرفانه می‌تواند در ذهن بیننده سبب تعمیم آن به تمامی گروه‌های روشنفکری و ادبی و هنری جامعه شود. این طرز نگاه که به دیدگاه‌های یکسویه اخیر سازمان صدا و سیما در قبال قشر روشنفکر جامعه بسیار نزدیک است، متاسفانه از ارزش‌های کیفی مجموعه کاسته است.
با این وجود باز هم طنز کلامی و گاه موقعیت در این اپیزود حرف اول را می‌زد و تاکید مسعود در کسوت استاد توفان بر شعر بی سر و ته «لیست خرید» و ستایش آن از دید شاعران محفل و برداشت‌های سیاسی و اپوزیسیونی از آن و همچنین سخنرانی بسیار خوب و طعنه‌آمیز مسعود (یا همان استاد توفان) در جمعی از هنرمندان و اهل ادب، بسیار حساب شده و بامزه از کار آمده است. ضمن اینکه بازی سروش صحت و نادر سلیمانی در این اپیزود خوب و قابل قبول می‌باشد. اما بدون شک بهترین اپیزود مجموعه مرد هزار چهره ورود باز هم اتفاقی مسعود به داخل یک باند مافیایی است.
در این قسمت‌ها مدیری و نویسندگان مجموعه دید طنازانه و انتقادی خود را از جامعه و محیط پیرامونشان به فضایی فانتزی و بامزه انتقال داده‌اند و در عین حال به یکی از بهترین فیلم‌های‌تاریخ سینما (مجموعه «پدرخوانده»‌ها) ادای دینی جذاب و کمیک و تازه کرده اند. فضای خلق شده توسط مدیری برای قهرمان داستانش در میان آن همه گانگستر اسلحه به دست موقعیت متناقض و بسیار جالبی شده که بیننده‌ای را هم که با فضای فیلم‌های گانگستری و به ویژه سری فیلم‌های پدر خوانده آشنایی چندانی ندارد، به خنده وا می‌دارد.
کاراکتر رئیس و دخترش دو پرسوناژ بسیار خوب و پرداخت شده بودند که به لطف بازی‌های جاندار و بسیار خوب علیرضا خمسه و بهاره رهنما توانستند به تیپ‌هایی جذاب و به یاد ماندنی در عرصه طنز تلویزیون بدل شوند. شوخی مدیری و نویسندگانش در استفاده از حیوانات در این اپیزود، جدا از دست انداختن فیلم‌های گانگستری، تماشاگر را به یاد دو فیلم آخر مسعود کیمیایی، حکم و رئیس، می‌اندازد. مرد هزار چهره نسبت به سریال‌های پیشین مدیری کارگردانی بسیار سنجیده‌تر و بهتری داشت. شاهد این مدعا همان سکانس‌های دادگاه و میزانسن‌های قابل قبول مدیری در آن فصل‌ها بود که نسبت به فضاهای پلاتویی دیگر آثارش یک سر و گردن بالاتر می‌نمود و موید این نکته بود که او می‌تواند عرصه‌های جدیدتر و جدی تر را نیز بیازماید.
بازی مدیری در تمامی سکانس‌های حضورش در مجموعه وزنه سنگینی برای کار بود و او در سکانس آخر دادگاه در واپسین قسمت نشان داد که در زمینه‌های جدی نیز قدرت عرض اندام دارد(سوای در نظر گرفتن بازی اش در مجموعه باغ گیلاس و فیلم دیدار در سال‌های میانی دهه هفتاد). در کل با احتساب تمامی نکات ضعف و قوت این مجموعه، جدیدترین کار مهران مدیری تنها سریال قابل بحث و نقد تلویزیون در روزهای عید نوروز بود.
روزهایی که بیننده منتظر چشیدن طعم شیرین خنده بر لبانش است و مهران مدیری و گروهش توانستند این کار را به بهترین شکل ممکن انجام بدهند و یکی از قابل تامل‌ترین کارهای طنز را در چند سال اخیر تلویزیون ارائه کنند. همین هم در این آشفته بازار برنامه‌های ضعیف و سخیف تلویزیونی چیز کمی نیست و باید قدرش را دانست و گفت : « خیلی ممنون آقای مدیری!»
اما دیگر مجموعه‌های تلویزیون چنگی به دل نمی‌زد. سیروس مقدم، مجموعه پیامک از دیار باقی را در شبکه یک ساخت که با وجود بهره گیری از بازیگران خوب سینما و تلویزیون و ایده اولیه داستانی بالقوه تماشاگرپسند و البته تکراری‌اش (نویسنده فیلمنامه این مجموعه محسن تنابنده بود)، نتوانست کاری قابل قبول عرضه کند.
شریفی نیا همان تیپ تکراری خود را در فیلم‌های دنیا و نصف مال من، نصف مال تو ارائه کرد و ماجرای زن دوم گرفتن شخصیت اصلی داستان و خود را به مردن زدن برای فرار از دست طلبکاران هم نتوانست کمک حال مجموعه باشد. گویا قرار بوده تنها عده‌ای از بازیگران شناخته شده دور هم جمع شوند و داستانی عامه پسند، بدون هیچ نوآوری در محتوا و فرم و البته با در نظر گرفتن پیام‌ها و پند و اندرزهای اخلاقی در پایان، به خورد بیننده بینوا داده شود و مسئولین تنها دل به آن خوش کنند که شبکه ملی به لطف تجربه بالای سیروس مقدم در عرصه مجموعه سازی پرشتاب و البته کم اشتباه، توانسته سریالی آبرومند تحویل بینندگان محترم بدهد! غافل از اینکه کسی نیست تا به حال سطح سلیقه مخاطبان که روز به روز در حال پایین آمدن است، فکری بکند.
تنها نکته ای که در حین تماشای این مجموعه به چشم می‌آمد، کارگردانی مثل همیشه اغراق آمیز مقدم بود. کاربرد لنزهای تصویری کج و معوج و گل درشت و استفاده همیشگی او از دود و بخار تصنعی در سکانس‌های بی ربط و نوع نورپردازی غیر متعارف کار، دیگر این موضوع را ثابت می‌کند که باید این اغراق‌های تصویری را به عنوان بخشی از کار سیروس مقدم بپذیریم، به طوری که اگر فیلم و سریالی را که او ساخته، بدون عنوان بندی ابتدایی به بیننده ای آشنا به کارهای او نشان بدهیم، به راحتی می‌تواند حدس بزند که کار متعلق به جناب مقدم است! البته در اینجا عیب این امر بر حسن آن می‌چربد! ضمن اینکه امیر معقولی که تصویربرداری خوبی در سریال اغما مقدم داشت (هرچند که آنجا هم زوایای اغراق آمیز دوربین را می‌دیدیم) در پیامک از دیار باقی بیشتر تابع خواسته‌های کارگردان شده بود و نتوانست به سبک نوآورانه‌تری نسبت به اغما برسد. نگارنده دو مجموعه دیگر شبکه‌های تلویزیونی را در حد چند قسمت دید که متاسفانه به دلیل پایین بودن سطح کار ادامه تماشای آن واقعا غیر قابل تحمل بود. به خصوص سریال قرارگاه مسکونی (جواد رضویان) که قرار بود سال گذشته پخش شود و روی آنتن نرفتن آن حرف و حدیث‌های بسیاری را به دنبال داشت.
اما متاسفانه با دیدن حاصل کار تمامی انتظارها نقش برآب شد و تنها چیزی که برای بیننده باقی می‌ماند تعجب از عدم شخصیت پردازی درست در ارائه تیپ‌های کمیک و جذاب و تعدد بیش از اندازه و بی جای کاراکترها بدون در نظر گرفتن نقش آنها در روند پیشرفت داستان بود.
سریال نشانی (رامبد جوان) نیز که مهمان شبکه دو سیما بود، اگرچه نسبت به قرارگاه مسکونی سر و شکل بهتری داشت، اما بدون در نظر گرفتن اندک لحظه‌های درست و حسابی‌اش که قطعا زاییده حس طنز رامبد جوان است، چیز دندان گیری برای عرضه نداشت و درحد خیل عظیم مجموعه‌ها و فیلم‌های رنگارنگ تلویزیونی که هر روز به مانند قارچ از شبکه‌های مختلف سیما سبز می‌شوند، باقی ماند.
● فیلم‌های سینمایی: مثل همیشه سینما چهار
چندین سال است که شبکه‌های تلویزیون برای کسب فیلم‌های سینمایی جذاب تر و مخاطب پسندتر در روزهای تعطیل نوروز با یکدیگر رقابتی داغ و نفس گیر دارند. اما متاسفانه حاصل این رقابت در امسال چندان جالب توجه نبود.
شبکه‌های یک، دو، سه و پنج بیشتر به فیلم‌هایی خارجی روی آوردند که ارزش هنری چندانی نداشتند و خشونت و حادثه و هیجان و فضاهای غریب و تخیلی حرف اول و آخر را در آنها می‌زدند. چیزی که متاسفانه خوراک روز تمامی تماشاگران در گوشه و نقاط جهان شده است. اما شبکه‌های یاد شده در میان این فیلم‌های پر زرق و برق به سراغ آثار مشهورتر و بهتر نرفتند و به نمایش فیلم‌های درجه دوم آمریکایی و آلمانی و آسیای میانه و شرق اکتفا کردند.
البته در این میان گاه آثار مشهور سال گذشته سینمای روز دنیا نیز به چشم می‌خورد که فیلم اسکاری جایی برای پیرمردها نیست ( جوئل و اتان کوئن)، سرآمد آنها بود که از شبکه سه با سانسورهایی بی مورد پخش شد. اما گل سرسبد برنامه‌های پخش فیلم‌های سینمایی مثل همیشه سینما چهار بود. محمد حمیدی مقدم با افتتاح برنامه سینما چهار در تابستان سال هشتاد و نمایش آثار ماندگار تاریخ سینما با کمترین سانسور، خیلی از جوانان و نوجوانان علاقه‌مند به سینما را در جمعه شب‌های سال‌های ابتدایی دهه هشتاد، پای تلویزیون نشاند.
او سه سال پیش برنامه سینما یک را نیز افتتاح کرد که در قالب همین برنامه، نوروز سال هشتاد و چهار فیلم‌های برگزیده خوبی از شبکه یک به تماشاگران عرضه کرد. حال او مدتی است به خانه اصلی خود بازگشته و امسال هم اجرا و کارگردانی برنامه سینما چهار را بر عهده داشت که برآیند کیفی فیلم‌های پخش شده از این برنامه نسبت به سایر شبکه‌ها بسیار بهتر و قابل قبول تر بود. از جمله فیلم‌های مطرح پخش شده در شبکه چهار می‌توان به فیلم‌های قتل جسی جیمز به وسیله رابرت فورد ترسو (اندرو دومینیک) و مایکل کلایتون (تونی گیلوری) اشاره کرد که در مراسم اسکار امسال به عنوان نامزد در چند رشته حضور داشتند.
فیلم‌های خوب ۴۴ دقیقه و قرص زمان نیز از دیگر فیلم‌های مطرح خارجی این برنامه بود. میزان تولید فیلم‌های تلویزیونی ایرانی روز به روز در حال افزایش است و امسال اولین سالی بود که در برنامه نمایش فیلم‌های سینمایی، بسیاری از آنها در ساعت‌های خوب پخش می‌شدند که از میان آنها می‌توان به فیلم رمز، ساخته محمد علی سجادی کارگردان نام آشنای سینمای ایران، اشاره کرد که در بخش مهمان جشنواره بیست و پنجم فجر نیز به نمایش در آمده بود و سوای پایان بندی نچسب اش سطح کیفی قابل قبولی داشت. البته در بسیاری از این آثار شاهد ضعف‌های آشکار تکنیکی و به خصوص محتوایی بودیم که لزوم نظارت بیشتر مسئولین امر را می‌طلبد.
اما نکته مهم در میان فیلم‌های پخش شده، آشتی قابل ملاحظه تلویزیون با سینمای ایران بود. نوروز امسال از لحاظ میزان پخش فیلم‌های سینمای ایران در تلویزیون در میان چند سال اخیر بی سابقه بود. بحثی که همواره میان متولیان سینمای ایران با مسئولین سازمان صدا و سیما در سال‌های گذشته به‌چشم‌می‌خورد،همین بی اعتنایی سازمان به فیلم‌های سینمای ایران است.
اما خوشبختانه نوروز امسال هم فیلم‌های ایرانی زیادی به روی آنتن رفتند و هم تیزر فیلم‌های روی پرده سینماها به میزان قابل توجهی از شبکه‌های گوناگون پخش شدند که امید است این روند رو به رشد ادامه داشته باشد. البته فیلم‌های پخش شده کیفیت چندان بالایی نداشتند و تنها به خاطر حال و هوای کمدی و شادشان در برنامه پخش قرار گرفتند که از آن جمله می‌توان به اخراجی‌ها (مسعود ده نمکی)، هوو (علیرضا داوود نژاد) ، قلقلک (مسعود نوابی)، سوغات فرنگ (کامران قدکچیان) و شاخه گلی برای عروس (قدرت‌الله صلح میرزایی) اشاره کرد. در میان فیلم‌هایی با کیفیت بهتر هم می‌توان روز سوم (محمد حسین لطیفی)، آرامش در میان مردگان (مهرداد فرید) ، اثیری (محمدعلی سجادی) و گوشواره (وحید موساییان) را نام برد. اما متاسفانه پخش اثری جدید از تلویزیون و آن هم از برنامه وزین و پرطرفداری همانند سینما چهار دلخوری برخی از صاحبنظران و کارشناسان اقتصادی سینما را به همراه داشت و آن هم فیلمی نبود جز ۱۴۰۸ (مایکل‌هافستروم).
سوای اینکه فیلم دارای چه میزان از ارزش‌های هنری و سینمایی است، نکته قابل بحث اکران همزمان این فیلم در سینما فرهنگ به عنوان برنامه نوروزی است. متاسفانه اکران فیلم‌های خارجی که می‌تواند در کشاندن تماشاگران به سالن‌های با کیفیت استانداردهای روز کمک شایانی کند، به خاطر زودتر عرضه شدن کپی‌های نازل این فیلم‌ها در شبکه‌های توزیع غیرقانونی موفق نبوده است.
حال فیلمی که با وجود در دسترس بودن نسخه‌های آن در نزد مردم، به خاطر بهره گیری از افکت‌های صوتی و تصویری قابلیت این را دارد که تماشاگران سینمارو را به سالن‌های سینما بکشاند، به راحتی و بدون هماهنگی با مسئولین پخش و توزیع فیلم‌های سینمایی کشور در تلویزیون به روی آنتن رفته است و تنها چیزی که برای بیننده پیگیر در این میان باقی می‌ماند، حسرت و حیرت از سیاست‌های غیر اصولی مسئولین تلویزیون است که مثل مشهور یک بام و دو هوا را به خاطر می‌آورد.
● برنامه‌های تلویزیونی: تنها صداست که می‌ماند...!
شبکه‌های سیما، معمولا برنامه‌های گوناگونی را برای روزهای نوروز باستانی در نظر می‌گیرند. غالب این برنامه‌ها از یک یا دو مجری تشکیل شده که هر روز میزبان چند چهره سرشناس عرصه سینما، تلویزیون، ورزش و یا سیاست هستند و یا در جهت شناساندن نقاط دیدنی کشورمان به شهرهای گوناگون سفر می‌کنند.
قالب تعریف شده و قراردادی برای این برنامه‌ها به همین صورت است و تفاوت‌ها تنها در جزئیات اجرا و شیوه برنامه‌سازی تولیدکنندگان آنها است. مهمترین و پربیننده‌ترین برنامه‌هایی از این دست، اجرای زنده رضا رشیدپور و محمود شهریاری در ساعات قبل و بعد از تحویل سال جدید در شبکه پنج سیما بود که با دعوت از مهمانان پرطرفداری نظیر علی نصیریان، امین حیایی، محمدرضا گلزار، کامبیز دیرباز و محمد اصفهانی توانستند خیل عظیمی از بینندگان را پای این برنامه بنشانند.
مسابقات هم بخشی دیگر از این برنامه‌ها بودند که همانند چند سال گذشته مسابقه مردان آهنین به خاطر رقابت داغ شرکت کنندگانش در زورآزمایی‌های غیرقابل تصور، بینندگان زیادی داشت. ضمن اینکه بازگشت رضا جاودانی پس از یک سال تاخیر و دشوار شدن آیتم‌های این مسابقه و نزدیک شدن آنها به معیارهای جهانی، بر جذابیت‌های آن افزوده بود.
اما در میان تمامی برنامه‌های تدارک دیده شده، برنامه هنر دوبله برای علاقه‌مندان به این هنر پرطرفدار و سینما دوستان، حال و هوای خاص خود را داشت. دیدن چهره‌های ماندگار عرصه دوبله نظیر احمد رسول زاده، عطا‌الله کاملی، خسرو خسرو شاهی، جلال مقامی، سعید مظفری، ایرج رضایی، حسین عرفانی، منوچهر والی زاده، ژاله علو و منوچهر اسماعیلی با آن صداهای ملکوتی و جاودان قطعا برای کمتر بیننده ای خالی از لطف بوده است.
ضمن اینکه پخش قطعه‌هایی از فیلم‌های ماندگار تاریخ سینما از این برنامه با صدای مهمانان دعوت شده شور و حال خاصی به برنامه داده بود. اما نکته‌ای که در این برنامه باعث افت آن شده بود، عدم گفت‌وگوی مجری (ناصر ممدوح) که خود از بزرگان دوبله ایران است، با مهمانان درباره فیلم‌های پیش از انقلاب و شخصیت‌های ماندگار و یا عامه پسند آن سینما بود که بسیاری از این بزرگان با صدای خود به آنها هویتی بخشیده بودند که متاسفانه این اغماض اجباری نتیجه سیاست‌های نادرست مسئولین هنری، سینمایی و تلویزیونی کشور در قبال آن هنرمندان در طول سه دهه گذشته بوده است.
به هر حال برنامه هنر دوبله پس از برنامه خاطره انگیز صداهای ماندگار که در اواسط دهه هفتاد از تلویزیون پخش می‌شد، جزو معدود کارهایی بود که در ستایش از قدرنادیده‌ترین هنرمندان این مرز و بوم ساخته شد. امید است تولید این برنامه با کیفیتی بهتر و با دعوت از تمام صداپیشگان پیشکسوت و حتی تازه وارد در شناساندن، اعتلا و زنده نگاه داشتن این هنر دوست داشتنی ادامه پیدا کند.
به هر حال صدا و سیما با در نظر گرفتن ضابطه‌ها و محدودیت‌ها و خطوط قرمز تعریف شده‌اش، نهایت تلاش خود را کرد تا برنامه‌هایی متناسب با حال و هوای نوروز تولید و پخش کند. هر برنامه‌ای قطعا گروه خاصی از بینندگان را نشانه می‌گیرد و در این میان وظیفه تلویزیون پوشش طیف وسیعی از بینندگان و برآورده کردن تمامی سلیقه‌هاست.
اما نباید از یاد برد که تلویزیون با قدرت زیادی که در فرهنگ سازی دارد، می‌تواند بسیار بهتر از آنچه که در نوروز امسال عمل کرد، برنامه‌سازی کند. در میان این همه برنامه رنگارنگ و ریز و درشت تنها مهران مدیری و گروهش با ساخت مرد هزار چهره بودند که توانستند بخش قابل ملاحظه ای از مخاطبان با سطوح مختلف سلیقه‌ای را راضی بر مقابل جعبه جادویی بنشانند. امید است که در سال جاری و نوروزهای آتی شاهد افزایش کیفی برنامه‌های تلویزیونی باشیم. کاری که قطعابا اندکی برنامه ریزی و عدم اعمال سلیقه، امری شدنی است.
امیررضا نوری پرتو
منبع : روزنامه حیات نو