جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


ده روزه عمر و این همه افسانه


ده روزه عمر و این همه افسانه
با مرگ منوچهر همایون‌پور، افسانه زندگی او پایان گرفت و روایت جذاب زندگی پرشور او به غبار فراموشی سپرده می‌شود. شهرت همایون‌پور بیش از اینكه مدیون هنر خود باشد، مدیون رفتار غریب و هنرمندانه او بود. افسانه شخصی او فراتر از جذبهٔ آوازش بود. اگر چه جذبهٔ آوازش هم كم نبود و با اینكه چهل و چند سال از انزوای او می‌گذشت، خواستاران خاص خود را داشت. زنده‌یاد حسین عمومی او را به نكته‌دانی و ظریف‌خوانی می‌ستود و استادی چون شجریان از او با احترام و در حد مرجع یاد می‌كرد. سكه او از دور خارج شده بود، ولی نزد اهل فن قدر و قیمت خود را داشت.
در بروجرد متولد شد. پدرش نظامی بود و از تبار خاندانی معروف و محتشم. از سالهای كودكی با آواز تاج و ادیب و بدیع‌زاده و قمر خو گرفت و اولین كتك را سر كلاس مدرسه از معلمش، هنگامی خورد كه به جای گوش ‌دادن به درس، آواز محلی «ای خدا اگر بارانه ...» را زمزمه می‌كرد. سركشی همایون‌پور از آنجا شروع شد و تا آخر زندگی‌اش تمام نشد. شاید انرژی حیاتش را از همین سركشیها و طنزپردازیهای ظریف و كنایه‌های تلخ می‌گرفت.
بعد از پایان تحصیلات متوسطه در ۱۳۲۲ در تهران وارد خدمت دولت شد و در سال ۱۳۲۴ اولین كنسرت را با اركستر زنده‌یاد علی‌محمد نامداری اجرا كرد. در ۱۳۲۵ با استادان: ابوالحسن صبا و حسین یاحقی دوستی یافت و این دوستی تا آخر عمر این استادان ادامه پیدا كرد. در سالهای ۱۳۳۵‌ـ ۱۳۲۵ منوچهر همایو‌ن‌پور از معروف‌ترین خوانندگان محافل تهران بود. دو دانگ ضربی را بس گرم و شیرین می‌خواند و در آواز نیز با وجودی كه ردیف نمی‌دانست و تحریرهای محدودی داشت، از لطف و تأثیر زیادی بهره داشت و به خوبی می‌دانست با صدای خود چه باید بكند، چه شعری بخواند و اقتضای حال مخاطب و مجلس را چطور رعایت كند.
اینها هنرهای او بود كه در خوانندگان جوان امروز نیست. گذشته از این، چهره جذاب و اعیانیت و خوش‌محضری او نیز مزید بر علت شد تا محیط موسیقی تهران را از شهرت و محبوبیت خود آكنده كند. او سالهای سال با اركسترهای جواد معروفی، حسین یاحقی، روح‌الله خالقی و... آواز و تصنیف خواند ولی از آنجا كه ورود انبوه دستگاههای ضبط صوت به ایران از سالهای ۱۳۳۵ ـ ۱۳۳۴ بود، بسیاری از آثار او ضبط نشده است. برگزیده‌ای از خوانده‌های او با آثار و اركستر حسین یاحقی در نواری به نام «دیروزیها» به سال ۱۳۸۰ منتشر شد. نواری كه البته گویای تواناییهای همایون‌پور نیست و بهترین خوانده‌های او را در آن نمی‌توان شنید. از جمله ضربی معروف شور با شعر پژمان بختیاری «در كنج دلم هیچ كس خانه ندارد.» تا سالهای سال، این شعر را با صدای همایون‌پور می‌شناختند.
همایون‌پور در مدت پانزده سال ۱۳۳۸ ـ ۱۳۲۳ دو بار رادیو را ترك كرد و همیشه با مسئولان آنجا سر جنگ و ستیز داشت. او اهل مسامحه‌كاری و سازش نبود و اخلاق طوفانی و زبان حق‌گوی او را در آن سالها همه می‌شناختند. معروف است كه یك بار به خاطر سوءرفتاری كه مشیر همایون، شهردار رئیس شورای موسیقی رادیو، با استاد ابوالحسن صبا كرده بود، بلایی بر سر او آورده بود كه نقل آن در اینجا ممكن نیست؛ هر چند داستانش معروف است. دست آخر هم او بود كه رادیو را كنار گذاشت و به كنج خلوت خود پناه برد و به مطالعه شعر سعدی و حافظ و نظامی پرداخت كه به قول خودش «موهبتی عظیم» بود. صدای همایون‌پور فراموش شد ولی افسانه او فراموش نشد. اگر چه خود او با همه رضایتی كه از این كاریزهای شخصی خودش داشت، ظاهراً كمی خود را ناراضی نشان می‌داد و با طعنه‌ای شیرین، بیتی دیگر از پژمان را می‌خواند: «ده روزه عمر این همه افسانه ندارد.»
منوچهر همایون‌پور عمری را به خودكامی و شادكامی و كامرانی و رفاه زیست. این نوع زندگی نصیب و قسمت اهل هنر در ایران نیست. شرایط زندگی او، از نوع خاصی بود و البته هنر را هم به طور جدی دنبال نكرد. هیچ چیز را جدی نگرفت حتی استعدادهای خود را؛ و شاید ندانند كه همایون‌پور طبع شعری درخشان داشت و مجموعه‌ای از اشعار جدی و اشعار فكاهی از او باقی مانده كه در حد یك سخن‌سرای كلاسیك و كاركشته است. (استاد شجریان می‌گوید: شعردانی و شعرخوانی همایون‌پور بین امروزیها واقعاً ممتاز بوده است.) حسین قوامی در نواری كه از سال ۱۳۴۸ به یادگار مانده، می‌گوید: «همایون‌پور عزیزم، به نظر من و به عقیده خیلیها كه اهل فن موسیقی هستند، شما مثل یك ماهی دریا هستید كه محیط رادیو مثل حوض كوچكی بود برای شما كه قابل شناوری مثل شما را در آن نداشت و به همین دلیل، محیط مساعد برای ابراز هنر شما نبود و كنار رفتید؛ ولی‌ آنها كه باید قدر هنر شما را بدانند، می‌دانند.» این بود بخشی از افسانه زندگی طولانی همایون‌پور، كه با شعر و موسیقی و روی خوش و خلق نكو گذشت. همایون‌پور تنبك را شیرین می‌نواخت و با سه‌تار هم آشنایی داشت، گوش حساس و ذوق سلیم و طبع نقادی نیز داشت. سراسر عمر را مجرد ماند و در دو سال آخر عمر به ازدواج رضایت داد. در جوانی، در تئاتر و حتی در سینمای نوپای ایران آن دوره نیز ظاهر شده بود. در فیلم «گل‌نسا» او یك آهنگ محلی كردی را با تنظیم و برداشت خود می‌خواند (اگر اصل نگاتیو فیلم حفظ شده باشد).
یك بار هم در سالهای ۱۳۲۸ـ۱۳۳۰ توسط روبیك گریگوریان، معلم ویولن و رئیس هنرستان عالی موسیقی، به پروفسور كرن آمریكایی معرفی شد و تعدادی از آهنگهای محلی را برای او خواند و در نوار ضبط كرد. مجموعه‌ای نفیس از سازهای قدیمی، عكس و تصویر هنرمندان و نوارهای موسیقی داشت كه اسباب دل‌مشغولی او طی شصت سال تجرد او بودند.
به هر حال افسانه خود را طی كرد و رفت. اگر چه افسانه نسل او و حتی نسلهای بعد از او هم دیگر شنونده‌ای ندارد. مرگ او مقارن بود با علائم از بین رفتن یك دوره و محو آخرین نشانه‌های آن: مرگ منصور یاحقی و علی تجویدی و عباس شاپوری، تخریب منزل مسكونی، بازمانده از استاد حسین یاحقی كه خانقاه همایون‌پور و بسیاری از هنرمندان بود و ... خرده وقایع دیگری كه گواهی بر این امر می‌دهند. یك روز كه سرخوش و شاد در چلوكبابی نایب نشسته بود و با اشتها از جوانی خود حرف می‌زد، ناگهان گفت: «آقا، زندگی ما، فقط برای خود ما پر شر و شور بود.» خیر، برای ما هم بود.
منبع : پایگاه رسمی انتشارات سوره مهر