پنجشنبه, ۱۳ دی, ۱۴۰۳ / 2 January, 2025
مجله ویستا
دلایل واهی در شمول همسران پیامبر(ص)
ما قصد داریم این فصل را به طرح استدلالهای كسانی اختصاص دهیم كه عقیده دارند در آیه تطهیر، زنان پیامبر(ص) به تنهایی - چنان كه عكرمه پیرو مذهب خوارج میگفت و یا همراه اصحاب كساء، آنگونه كه سایر اهل سنت عقیده دارند - اراده شدهاند.
● زنان پیامبر(ص)
گروهی از عالمان سنی بر این عقیده خود كه زنان پیامبر(ص) به تنهایی اهلبیتند یا با دیگران، به چند چیز استدلال كردهاند. ما آن امور را بیان و به مناقشههایی كه بر آن وارد است یا دانشمندان بر آن وارد كردهاند اشاره میكنیم.
● دلیل اوّل: دلالت سیاقی
مهمترین چیزی كه اینان در اثبات عقیده خود بدان استدلال كردهاند، سیاق آیات است؛ زیرا آیات پیش و آیات پس از این آیه خطاب به آنان است. بنابراین، تطهیر هم فقط از برای اینان باشد. خداوند متعال فرموده: یا نساء النبی لستّن كأحد من النساء إن اتقیتنّ فلا تخضعن بالقول... إنّما یرید اللّه لیذهب عنكم الرجس... واذكرن ما یتلی فی بیوتكن...(۱)
در این باره میگوییم:
. پیش از این دانستیم كه سیاق آیات از انحصار آیه تطهیر در اصحاب كساء ابا ندارد و بلكه ظاهر كلام و متعیّن از آن هم همین است؛ چه مراد بودن زنان پیامبر(ص) از این آیه یا حتی شامل آنان بودن هم به محذورهای متعددی برخورد میكند و بلكه به سبب عدم تناسب بین لحن خطاب در آیات پیش و پس از آیه تطهیر و لحن خطاب در آیه تطهیر، موجب خلل در سیاق است. این گذشته از محذورهای دیگری است كه پیش از این آوردیم و نیازی به تكرار آن نمیبینیم.
. دانستیم كه در صحت اطلاق عبارت اهلبیت بر زنان پیامبر(ص) مناقشه بزرگی وجود دارد. بعضی از پیشوایان لغت، به عدم صحّت آن تصریح كردهاند. تصریح زید بن ارقم هم خواهد آمد كه میگوید: اطلاق این عبارت بر زنان پیامبر(ص) نادرست است.
. پرسش ام سلمه از پیامبر(ص) كه آیا او هم از اهلبیت است و یا اینكهاز پیامبر(ص) خواست تا او را هم از اهلبیت قرار دهد، مؤید عدم صدق این عبارت بر زنان پیامبر(ص) است و گرنه شك و پرسش و یا درخواست ام سلمه از پیامبر(ص) موجه نبود.
به این نكته هم اشاره میكنیم كه بر حسب تصریح روایات، پیامبر(ص) پذیرفت كه امسلمه از اهل و از همسران او باشد، اما این را كه از اهلبیت او باشد رد كرد. بدین ترتیب روشن میشود كه این ادعا بیمورد است كه میگوید: وقتی كه ام سلمه دید پیامبر(ص) اهلبیت خود را زیر پارچه جمع كرده، دراینباره به شك افتاد و همین شك او را بر آن داشت تا از پیامبر(ص) پرسش كند. مگر این كه فهمیده باشد كه مراد خانه مسكونی خاصی است كه پیامبر(ص) اهلبیتش را در آن جمع كرد و ام سلمه خود را از آن بیرون دید و رسولخدا(ص) او را از ورود بدان بازداشت. این در ردّ كلام و نیز ادعای آنان مبنی بر دخول زنان پیامبر(ص) در حكم آیه مؤكّدتر است.
. اگر بپذیریم كه سیاق آیات در مخاطب بودن زنان پیامبر(ص) ظهور دارد، باز دانستیم كه بایستی به واسطه روایاتی كه اهلبیت را منحصر در آلعبا میداند، از این ظهور دست برداشت.
. حتی اگر وجود اختلاف سیاق را بپذیریم، با استطراد و اعتراض، نه منافاتی با بلاغت كلام دارد و نه از ارزش و قوت آن میكاهد.
. تغییر ضمیرها از مؤنث به مذكر و سپس آوردن لفظ بیت محلّی به «الف» و «لام» عهد و این مطلب كه وقتی خانههای زنان پیامبر(ص) را اراده كرده، از آن به صیغه جمع مضاف به «كنّ» یاد كرده: «بیوتكن»، همه مؤید این است كه زنان پیامبر(ص) مخاطب آیه تطهیر نیستند.
این جدای از سایر مطالبی است كه پیرامون این نكته بیان داشتیم كه خطاب آیات، متوجّه پیامبر(ص) و بیت نبوت است و سخن زنان حضرت بر سبیل التفات به آنان آمده و یا استمرار خطاب پیامبر(ص) به آنان است، درجهت امتثال فرمان خداوند متعال در ابلاغ آن امور به زنان خود.
● دلیل دوم: بیت، به معنای خانه مسكونی
اینان در اثبات عقیده خود مبنی بر ورود زنان پیامبر(ص) در مفاد آیه استدلال كردهاند كه منظور از بیت در این آیه، خانههای مسكونی زنان اوست؛ زیرا خداوند فرموده: «واذكرن ما یتلی فی بیوتكن» در اینجا بیت [خانه] را به زنان اضافه كرده، بنابراین، باید زنان پیامبر(ص) در مدلول این آیه داخل باشند؛ زیرا آنان ساكن در خانههای پیامبرند.(۲)
آن گونه كه زمخشری و بیضاوی گفتهاند: دست كم این آیه ناظر به این است كه بیت (خانه) اعم از خانه نسبی و خانه مسكونی است. بنابراین، زنان پیامبر(ص) را هم در بر میگیرد.(۳)
امّا این استدلال هم بنا به دلایلی ناتمام است. ما به چند مورد اشاره میكنیم:
. پیش از این دانستیم كه مراد از بیت، بیت نبوت و مركز رسالت(۴) است. دست كم ظاهر مطلب، هرچند به نحو احتمال چنین است؛ زیرا احتمال اینمعنا موجب میشود كه استدلال بدان بر مراد بودن خانه مسكونی و آنگاه استدلال بر این كه خطاب آیه متوجه زنان پیامبر(ص) است سست و ضعیف باشد.
اگر هم به فرض بپذیریم كه مراد خانه مسكونی است، باز «الف» و «لام»، «الف» و «لام» عهد خارجی و آن خانهای است كه اهل كساء با پیامبر(ص) در آن اجتماع كردند. بنابراین، هر كس در آن موقع داخل آن خانه نبود، از مفاد آیه بیرون میشود، خصوصاً كه بنا به نص روایات، پیامبر(ص) ام سلمه و دیگران را بیرون كرد.
. بارها بیان كردهایم كه كلمه «أهل البیت» در این آیه مفرد محلّی به «الف» و «لام» عهد آمد، بر خلاف خانه مسكونی كه دو بار پیش و پس از آیهتطهیر با صیغه جمع مؤنث آمده است. این دلالت دارد كه در این آیه، مراد از بیت، خانه مسكونی نیست.
. پیش از این آمد كه صحت اطلاق «اهل البیت» بر زنان پیامبر(ص) مورد وثوق نیست. انكار آن توسط زید بن ارقم هم خواهد آمد. پرسش ام سلمه از پیامبر(ص) را هم آوردیم كه پرسید: آیا او هم از اهلبیت است و میتواند در جمع آنان وارد شود؟ امّا پیامبر(ص) آن را رد كرد. اگر این استعمال مجازی است باید قرینه داشته باشد.
● دلیل سوم: حدیث ام سلمه
اینان در اثبات عقیده خود به روایتی استدلال كردهاند كه از ام سلمه نقل شده است. در این روایت آمده وقتی كه پیامبر(ص) اهلبیتش را زیر پارچه جمع كرد و در ارتباط با آیه تطهیر - كه فعلاً مورد بحث ماست - در حق آنان چیزی بیان فرمود، ام سلمه به او گفت: آیا من از اهلبیت تو نیستم؟ پیامبر(ص) گفت: چرا، ان شاء الله.(۵)
در این باره چند نكته را بیان میكنیم:
. همین پرسش ام سلمه اشاره دارد كه كلمه «اهل البیت» برای دلالت بر ورود وی در مدلول آیه تطهیر كفایت نمیكند وگرنه سؤالش بی مورد بود؛ زیرا در آن صورت شكی در این نبود كه وی از اهلبیت است. آنچه روایات دیگر بیان داشته، مبنی بر این كه پیامبر(ص) ام سلمه را از اهل و از زنان خود دانست، نه از اهلبیتش، جایی برای این ادعا باقی نمیگذارد كه اقدام پیامبر(ص) در جمع آن افراد زیر پارچه، این شبهه را برای او پیش آورد و در اثر همین شبهه بود كه آن سؤال را مطرح كرد؛ زیرا این كار پیامبر(ص) بر خروج ام سلمه از دایره شمول اهلبیت مؤكّدتر است. چه نه به درخواستش پاسخ مثبت داد و نه شبهه حاصله برای او را نفی نمود، البته اگر بتوان نام آن را شبهه گذاشت.
. پاسخ پیامبر(ص) به ام سلمه در روایتی كه هم اكنون مورد بحث است؛ یعنی عبارت «إن شاء الله»، شك در صدق عبارت «أهلبیت» بر زنان پیامبر(ص) را تقویت میكند؛ زیرا اگر آنان داخل در مدلول آیه بودند، تعلیق آن بر مشیت خداوند بیمعنا بود. این گفته كه «اِن» به معنای «اذ» است، هیچ توجیهی ندارد، مگر تمایل شدید آنان، مبنی بر این كه زنان پیامبر(ص) از اهلبیت باشند.
اگر بپذیریم كه «اِن» به معنای «اذ» است، باز دلالت دارد كه آنان در حال حاضر از اهلبیت نیستند، بلكه هنگامی كه مشیت الهی بدان تعلق گیرد. دست كم دلالت دارد كه اگر مشیت الهی تعلق نگیرد، كلمه «أهل البیت» بر ورود آنان در دایره آن دلالت نمیكند.
. این حدیث معارض احادیث فراوانی است كه تصریح دارد زنان پیامبر(ص) از دایره اهلبیت خارج هستند. این مطلب از چندین طریق صحیح از ام سلمه روایت شده است؛ این حدیث قادر به معارضه با احادیث نفی كننده نیست؛ زیرا بین این حدیث و آن احادیث، هیچ گونه تناسبی، چه از جهت سند و چه از جهت دلالت وجود ندارد.
. این حدیث با زیادتی روایت شده كه دلالت دارد پیامبر(ص) ام سلمه را زیر پارچه وارد نكرد تا او را در آنچه كه خداوند به اهلبیت اختصاص داده شریك سازد، بلكه منظورش خشنودی امسلمه و طیب خاطر او بود. آمده است كه امسلمه پس از فرموده پیامبر(ص) در پاسخ او كه فرمود: چرا، گفت: پیامبر(ص) وقتی او را زیر پارچه برد كه دعایش برای پسرعمو، دختر و دو نوادهاش تمام شده بود.در این باره به منابعی كه در فصل دوم بخش اوّل بیان كردیم مراجعه فرمایید.
. اگر وارد كردن ام سلمه در اهلبیت درست باشد، باز اخص از مدعای آنان است؛ زیرا تنها بر این دلالت دارد كه امسلمه از اهلبیت است نه سایر همسران پیامبر، چرا كه ممكن است امسلمه را خصوصیتی باشد كه به واسطه آن مستحق ورود به دایره اهلبیت پیامبر(ص) شده است، كاملاً مثل سلمان فارسی كه به خاطر خصوصیتی كه داشت، پیامبر(ص) فرمود: سلمان از ما اهلبیت است. آنچه دلالت میكند كه این كار به خاطر خصوصیتی در امسلمه بود، روایتی است كه میگوید: پیامبر(ص) عایشه و زینب را از ورود به دایره اهلبیت خود منع كرد. داشتن این خصوصیت از امسلمه آن زن با اخلاص مجاهد بعید نمینماید.
● دلیل چهارم: حدیث زید بن ارقم
همچنین در اثبات ورود زنان پیامبر(ص) در مفاد آیه تطهیر به حدیث زید بن ارقم استدلال كردهاند. هنگامی كه زید حدیث ثقلین را در سیاق روایت خویش از حدیث غدیر روایت كرد، به او گفتند: آیا زنان پیامبر(ص) از اهلبیت او نیستند؟ پاسخ داد: زنانش از اهلبیت اویند، ولیكن اهلبیت او كسانی هستند كه پس از وی صدقه بر آنان حرام شده است؛ یعنی آل علی، آلعقیل، آل جعفر و آل عباس.(۶)
ما در پاسخ میگوییم: این استدلال هم به چند دلیل نادرست است. ماگذشته از متون صحیح و صریحی كه آوردیم و بیان میداشت كه اهلبیت پیامبر(ص)، آل عبا و امامان دوازدهگانه(ع) هستند، دلایل زیر را بیان میكنیم:
. این تفسیر زید بن ارقم اجتهاد اوست، لذا در مقابل نص وارده از رسولخدا(ص) كه در آن اهلبیت خویش را در اهل كساء و امامان دوازدهگانه محدود كرده، به آن عمل نمیشود.
. ما در صحّت انتساب این روایت به زید بن ارقم تردید داریم؛ زیرا خواهد آمد كه وی منكر این بود كه زنان پیامبر(ص) از اهلبیت باشند و بر این انكار خود استدلال میكرد. ما انكار زید را به هنگام بحث پیرامون نظریه، قائل به این كه اهلبیت پیامبر(ص) بنی هاشم هستند كه صدقه بر آنان حرام شده است خواهیم آورد.
. از سیاق عبارت منقول از زید در این استدلال به دست میآید كه زید این عقیده را كه زنان پیامبر(ص) از اهلبیت او باشند نفی كرده است. دلیل آن این است، وی بیان داشته كه مراد از اهلبیت كسانی است كه پس از پیامبر(ص) صدقه بر آنان حرام شد، در حالی كه زنانش از صدقه محروم نشدند، بلكه فقط بنیهاشم بودند كه از صدقه محروم گشتند.
. ظاهراً زید كلامش را با صیغه استفهام انكاری آورده است و ادات استفهام را حذف و آن را در تقدیر گرفته است. گویا گفته است: آیا زنانش از اهلبیت او هستند؟ آنچه بدین مطلب اشاره دارد این است كه عبارت (ولكن) را به دنبال آن آورده است. معنای این عبارت آن است كه آنچه پس از آن آمده درست است. در غیر این صورت، مناسبتر این بود كه عبارت اینگونه باشد: «زنانش از اهلبیت اویند و همین طور (كذا) كسانی كه پس از او از صدقه محروم شدند.». كسانی پساز رسولخدا(ص) از صدقه محروم شدند، منحصر بهكسانی كه زید نام برده نیست؛ زیرا بنیعبدالمطلب هم در محرومیت با آنان شریكند.(۷)
. بنابر نظر صحیح، ال مرد غیر از خود اویند. بنابراین، پیامبر(ص) از دایره اهلبیت خارج میشود.(۸) این خلاف عقیده محققان و نیز مخالف مدلول صریح روایات فراوانی است كه پیش از این آوردیم. همچنین علی(ع) هم خارج میشود، چرا كه او هم بنابر نص آیه مباهله نفس پیامبر(ص) است.
● دلیل پنجم: گفتار عكرمه و ابن عباس
در اثبات این نظر كه آیه تطهیر ناظر به خصوص زنان پیامبر(ص) است استدلال كردهاند كه ابن عباس و عكرمه بدان عقیده داشتهاند.(۹)
در ردّ این استدلال میگوییم:
. حتی اگر نسبت این عقیده به ابن عباس درست باشد - اشاره خواهیم كرد كه این انتساب نادرست است - باید دانست كه این اجتهاد او، عكرمه، مقاتل و عروهٔ بن زبیر است و با وجود نص صریح و صحیح رسول خدا(ص) در تبیین اهلبیت، این اجتهاد مردود است.
. پیش از این آمد كه سیاق آیات میرساند كه زنان پیامبر(ص) در مفاد آیه تطهیر داخل نیستند. این هم قرینه دیگری است بر اشتباه اینان در اجتهاد خود. علاوه بر این دلالیل دیگری هم در اشتباه آن وجود دارد. از جمله گفته اهل لغت و دیگر مسائل كه بدان اشاره كردهایم و همه با هم عدم دخول آنان در مدلول آیه را تقویت میكند.
. گفته ابن عباس - اگر درست باشد - و نیز گفته عكرمه ودیگران با گفتار ابو سعید خدری، امسلمه، عایشه و دیگران معارض است كه گفتهاند: آیه تطهیر به اهل كساء اختصاص داشته، زنان پیامبر(ص) از مفاد آن خارجند.
● بی گناهان متهم
ما در صحت انتساب این گفته به ابن عباس، كلبی و سعید بن جبیر تردید زیادی داریم. در بیان تردید خویش میگوییم:
الف) ابن عباس
نسبت این گفته به ابن عباس نادرست است. در روایات دیگری از وی باسند صحیحتر آمده كه میگفت: آیه تطهیر درباره اهل كساء(ع) فرود آمد. بعضی از روایات وی دلالت دارد كه اهلبیت(ع) كسانی هستند كه با پیامبر(ص) نسبت رحمی داشته و از عشیره اویند. این روایت همان روایتی است كه در آن بیان كرده كه خداوند پیامبرش را از میان بهترین قبیلهها و آنگاه از بهترین خانوادهها برگزیده است.(۱۰)
ظاهراً روایت این عقیده از ابن عباس، منحصر در روایت عكرمه از اوست و به نظر میرسد كه سعید بن جبیر هم روایت خود از ابن عباس را از عكرمه گرفته است؛ زیرا ابن مردویه آن را از سعید بن جبیر از عكرمه از ابن عباس روایت كرده است.(۱۱)
ب) كلبی
نسبت دادن این عقیده به كلبی هم واضح البطلان است؛ زیرا كلبی در شمار كسانی آمده كه عقیده داشتند مراد این آیه خصوص اهل كساء است و زنان پیامبر(ص) را دربر نمیگیرد.(۱۲)
ج) سعید بن جبیر
نسبت این عقیده به سعید بن جبیر هم مورد شك و تردید است. آنان ادعا كردهاند كه سعید بن جبیر اختصاص آیه به زنان پیامبر(ص) را از ابن عباس روایت كرده است. بنابراین، روشن میشود كه نویسنده، ابن عباس را اهمال كرده و به ذكر ابن جبیر بسنده كرده است، لذا دیگران وی را در شمار معتقدان به این عقیده نام بردهاند.
● كینه توزان و بدخواهان
ما بدخواهی و كینهتوزی عروهٔ بن زبیر، عكرمه و مقاتل بن سلیمان را نسبت به علی(ع) خصوصاً و نسبت به فرزندان علی(ع) عموماً بعید نمیدانیم. در توضیح این مطلب میگوییم:
الف) عروه متهم به بدخواهی بنی هاشم
آرای عروه كه دوست داشت برای خالهاش عایشه فضیلت ردیف كند، خصوصاً درباره علی(ع) غیر قابل اعتنااست. عروه بغض و كینه شدید و دشمنی و عداوت بزرگی از علی(ع) دردل داشت تا آنجا كه هرگاه نام علی(ع) برده میشد، از او بدگویی و انتقادمیكرد(۱۳) و او را ناسزا و دشنام میداد و دستانش را بر هم میزد.(۱۴) اسكافی او را از جمله تابعینی شمرده است كه اخبار زشتی درباره علی(ع) میساختند.(۱۵)
عبد الرزاق صنعانی از معمر روایت كرده كه گفت: زهری دو حدیث از عروه از عایشه درباره علی(ع) داشت. روزی درباره این دو حدیث از وی پرسیدم. پاسخ داد: میخواهی با آن دو و حدیثشان چه كنی؟ همانا كه من هر دو را متهم به بدخواهی بنی هاشم میدانم.(۱۶) مردم برای استماع روایات او اجتماع میكردند.(۱۷) به ابن عمر گفت: ما نزد این پیشوایان خود مینشینیم. آنان سخن میگویند و با این كه میدانیم حق غیر آن است، آنان را تصدیق میكنیم، به ستم قضاوت میكنند و ما آنان را تقویت میكنیم و این قضاوتشان را نیكومیشماریم. نظر تو در این باره چیست؟ پسر عمر به او گفت: پسربرادرم! ما نزد رسول خدا(ص) بودیم و آن را نفاق میشمردیم، ولی نمیدانم كه از نظر شما چگونه است؟(۱۸)
ب) عكرمه خارجی، كینه توز اهلبیت
وضع عكرمه مشهورتر از آن است كه بیان شود. او از خوارج(۱۹) و از پیروان عقیده نجده حروری است [نجده از سردمداران خوارج و دشمنترین آنان با علی(ع) بود]. عكرمه به مغرب رفت و اوّلین كسی است كه عقیده صفریه را در میان آنان نشر داد.(۲۰) بنابراین، مذهب خوارج در مغرب از او گرفته شده است.(۲۱)
در متن دیگری آمده عكرمه بر در مسجد ایستاد و گفت: كسی در مسجد نیست مگر كافران. او پیرو عقیده اباضیه [فرقهای از خوارج] بود.(۲۲) عكرمه ادعا كرده كه ابن عباس هم معتقد به رأی خوارج بود.(۲۳) او متهم به كذب بود.
(۲۴) به حدیث او احتجاج نكنند و مورد انتقاد مردم باشد.(۲۵) دروغ سازی وی از زبان ابن عباس معروف و مشهور است.(۲۶) عبدالله بن عباس او را به در مستراح بسته بود، به او گفتند: آیا از خدا نمیترسی؟ پاسخ داد: این خبیث بر پدرم دروغ میبندد.(۲۷) انگشتر طلا به دست میكرد، آواز میخواند و به بی نمازی و بازی نرد متهم است. به شرح حال وی در منابع مراجعه كنید.
ج) مقاتل بن سلیمان
دانشمندان علم رجال، مقاتل بن سلیمان را كذّاب خواندهاند.(۲۸) جوزجانی میگوید: مقاتل كذّابی بی باك بود. از ابوالیمان شنیدم كه میگفت: مقاتل به این جا آمد و پشت به قبله كرد و گفت: در مورد آنچه پایینتر از عرش است از من بپرسید. گفته شده كه وی مانند این سخن را در مكّه هم برزبان آورد. مردی برخاست و پرسید: به من بگو رودههای مورچه كجاست؟ مقاتل ساكت شد.(۲۹) داستان دیگری هم در بیروت دارد.(۳۰) روشن است كه وی با این كار خویش قصد داشت خود را شبیه به علی(ع) سازد، امّا خداوند او را رسوا ساخت. ابن حبان گوید: مقاتل علم قرآن را از یهود و نصارا، آن گونه كه موافق كتابهای آنان بود میگرفت. [او اهل تشبیه بود و] خداوند را به مخلوقات تشبیه میكرد. در حدیث دروغپرداز بود.(۳۱)
بحث درباره این مرد و این كه وی دجّال، در حدیث ضعیف، متروك و متهم بود، فراوان است و در این مختصر فرصت ایراد آن را نداریم.(۳۲) او را فاجر و فاسق هم توصیف كردهاند.(۳۳) برای شناخت آنچه درباره او گفتهاند به شرح حال وی در كتب رجال مراجعه كنید.
● دلیل ششم: زنان پیامبر(ص) سبب نزول آیه
در اثبات عقیده خود مبنی بر این كه زنان پیامبر(ص) در آیه تطهیر مورد نظرند، استدلال كردهاند كه آنان سبب نزول این آیه بودند و لذا یا به تنهایی بنابر قولی، و یا بنابر قول صحیحتر با دیگران داخل در آن هستند. در این باره احادیثی به ما رسیده كه بیشتر آنها میتواند مستمسك این گفته باشد.(۳۴)
از نظر ما این مطلب مورد شك و تردید است؛ زیرا پیش از این دانستیم كه:
. سبب نزول آیه، زنان پیامبر(ص) نیستند، بلكه رسول اكرم(ص) و حفظ بیت نبوت و رسالت از كوچكترین عیب و نقص، اگرچه ثانیاً و بالعرض و بهواسطه زنان پیامبر(ص) باشد، سبب نزول آیه بوده است.
. احادیثی كه بدان اشاره كردهاند، احادیث كساء است كه اگر نگوییم همه آنها، دست كم بیشتر آنها نمیتواند مستمسك این عقیده باشد؛ زیرا این احادیث با تصریح و یا تلمیح بیان میدارد كه زنان پیامبر(ص) در مضمون این آیه داخل نیستند.
. شك بزرگی در این باره وجود دارد كه كلمه «أهلبیت» شامل زنان پیامبر(ص) هم باشد، مگر از باب مجاز كه این هم نیاز به قرینه دارد. پیش از این آمد كه قرائن، از خود آیات و خارج از آن بر ضد این مسأله اشاره دارد. افزون بر این محتمل است كه منظور خانهای باشد كه اهلبیت در آن اجتماع كردند و «الف» و «لام» عهد خارجی باشد، چنان كه در جای خود توضیح دادیم.
● دلیل هفتم: ظهور و عموم
در اثبا عقیده خود مبنی بر ورود زنان پیامبر(ص) در مضمون آیه تطهیر استدلال كردهاند كه این لفظ، زنان و همسران را هم در بر میگیرد. بنابراین، منظور جمیع آنان است.(۳۵) عقل نیز به اعتبار عرف و عادت لفظ «بیت» را به كسانی كه در خانه سكونت دارند تخصیص میزند، نه به قصد انتقال، و عادتاً تبدّل و تحوّل در آنان، مثل زنان و فرزندان جاری نبود. برعكس غلامان و كنیزان كه در معرض تحوّل و تبدّل از یك صاحب به صاحب دیگر بودند.(۳۶)
گذشته از شك در این كه لفظ «أهلبیت» بر زنان صدق كند - چنان كه گذشت - در اصل برای ما محرز نشده كه این لفظ عام باشد، و گذشته از وجود روایات متواتر و تصریح كننده یا اشاره كننده به خروج زنان از مفاد آیه، و گذشته از این كه شك داریم منظور خانه مسكونی باشد و بلكه مراد بیت نبوت و رسالت است؛ در این باره میگوییم:
صرف این كه این لفظ، زنان و همسران را هم بر گیرد - اگر آن را بپذیریم - نمیتواند دالّ بر اراده جمیع باشد، مگر این كه قرائنی دیگر - داخلی یا خارجی بر تعیین دقیق مراد اقامه نشود، در حالی كه این قرائن، اهلبیت را در این جا در خصوص اهل كساء تعیین و منحصر میكند.
● دلیل هشتم: صلوات بر همسران پیامبر(ص)
یكی از عالمان سنی در اثبات این مطلب كه مراد از اهلبیت، زنان پیامبر(ص) است، چنین استدلال كرده كه در صحیح مسلم و صحیح بخاری از پیامبر(ص) ثابت شده كه وی به مسلمانان آموخت كه این گونه صلوات بفرستند: أَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَأَزْواجِهِ وَذُرِیَّتِهِ
گذشته از اشكالات مختلفی كه در جای جای این مختصر آوردیم و گذشته از این كه در صحت روایت مورد اشاره وی شك و تردید فراوان داریم و بحث از آن را به جای دیگر به تأخیر میاندازیم، امّا نمیدانیم كه چگونه چیزی كه در صحیحین به اثبات رسیده بر ورود زنان در اهلبیت دلالت میكند، در حالی كه پیامبر(ص) اصلاً در این حدیث - اگر صحیح باشد - به این كلمه [اهلبیت] تصریح نفرموده است.
روشن است كه صلوات بر همسران پیامبر(ص) مستلزم آن نیست كه آنان هم اهلبیت باشند. صلوات بر مؤمنان به اثبات رسیده، امّا آنان به این خاطر اهلبیت پیامبر(ص) نشدهاند. خداوند متعال میفرماید:
خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَهًٔ تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّیهِمْ بِها وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ(۳۷)؛
ای رسول ما تو از مؤمنان صدقات را دریافت بدار تا بدان صدقات نفوس آنها را پاك و پاكیزه سازی و آنها را به دعای خیر یاد كن كه دعای تو موجب تسلّی خاطر آنان است.
هُوَ الَّذی یُصَلِّی عَلَیْكُمْ وَمَلائِكَتُهُ(۳۸)؛
اوست خدایی كه هم او و فرشتگانش بر شما بندگان رحمت میفرستند...اُوْلئِك عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَهٌٔ(۳۹)؛
آن گروهند مخصوص به درود و الطاف الهی و رحمت خاص خداوند.
وَیَتَّخِذُ ما یُنْفِقُ قُرْباتٍ عِنْدَ اللَّهِ وَصَلَواتِ الرَّسُوْلِ(۴۰)؛
آنچه در راه خدا انفاق میكنند، موجب تقرّب نزد خدا و دعای خیر رسول دانند.
● دلیل نهم: آیات قرآن
بعضی ادعا كردهاند تعبیر «اهلبیت» در آیه قرآن، كنایه از همسر آمده است. آنجا كه خطاب ملائكه را به همسر ابراهیم(ع) حكایت میكند كه گفتند:
«أتعجبین من أمر اللّه رحمهٔ اللّه و بركاته علیكم أهل البیت»(۴۱). و نیز در حكایت گفته موسی(ع) كه ب همسرش گفت:
فَقالَ لأَهْلِهِ اُمْكُثُوْا إِنّی آنَسْتُ ناراً(۴۲).
بنا به تعبیر بعضی: «همانا كه به دلالت قرآن، همسر ابراهیم از آل وی و اهلبیت اوست و زن لوط هم از آل او و اهلبیتش، پس چگونه زنان محمّد از آل او و اهلبیتش نباشند؟!»(۴۳)
در پاسخ میگوییم:
الف) در مورد خطاب فرشتگان به همسر ابراهیم(ع) دو نكته را بیان میداریم:
. پیش از این آمد كه ورود زن در اهلبیت را در بعضی اوقات و از باب غلبه و مجاز و در صورت وجود قرینه احدی انكار نكرده است.
. بیت مورد نظر در آیه همسر ابراهیم، خانه مسكونی یا نسبی است، در حالی كه بیت مورد نظر در آیه تطهیر با استناد به قرائن، بیت نبوت و رسالت است. از جمله این قرائن است:
تغییر یغه از بیوت مضافه به جمع مؤنث، به بیت محلّی به الف و لام عهد، با این احتمال كه مراد، خصوص خانه مسكونیای باشد كه پیامبر(ص) اصحاب كساء را در آن جمع و زنانش را از آن بیرون كرد.
از دیگر قرائن، روایات فراوانی است كه مراد از اهلبیت در آیه تطهیر را در خصوص آل عبا معین كرده است. این امر با اراده مطلق بیت مسكونی و یا بیت نسبی از آیه شریفه جوردر نمیآید، بر خلاف آیه سوره هود كه در آن فرشتگان همسر ابراهیم خلیل(ع) را مخاطب خود ساختند، چه ساره دختر عموی ابراهیم - چنان كه آمد و ساكن در خانهاش بود. برای همین اطلاق كلمه اهلبیت از باب مجاز بر وی صحیح است. قرینه مجاز بودن این اطلاق این است كه خطاب ملائكه متوجه ساره میباشد.
ب) در مورد گفته موسی(ع) به اهلش كه گفت: امكثوا و همین طور در مورد زن لوط به سه نكته زیر اشاره میكنیم:
) پیش از این آمد كه پیامبر(ص) وجود فرق بین دو كلمه «أهل البیت» و «اهل الرجل» را تأیید كرده است. آن جا كه پذیرفت امسلمه از اهل وی باشد نه از اهلبیتش. در این باره به متون مربوط به حدیث كساء در اوایل كتاب مراجعه فرمایید.
. اطلاق كلمه «اهل» از باب مجاز بر زوجه و آن گاه كه قرینهای مبنی بر مجازی بودن آن در دست باشد مورد انكار نیست. این قرینه در اینجا خطاب در داستان موسی و استثنای موجود در قصه لوط است.
. گذشته از این، بین آیه تطهیر و این آیات فرق است؛ زیرا رسول خدا(ص) مقصود از اهلبیت در این آیه را بیان و آن را در اهل كساء منحصر كرده است. پس اراده زوجه در یك مورد مستلزم آن نیست كه در مورد دیگر حتی با وجود قرینه دال بر خروج زوجه، مراد از اهل، زوجه باشد.
● دلیل دهم: لزوم لغوی
یكی از عالمان سنی گفته است: این آیه (آیه تطهیر) دلالت دارد كه زنان پیامبر(ص) از اهلبیت اویند وگرنه ذكر آن در این كلام معنا نداشت.(۴۴)
در پاسخ وی میگوییم: بلكه برعكس، آیه را معنایی صحیح و سلیم است، حتی در صورتی كه زنانش داخل در مدلول آیه نباشند. ما این مطلب را در اوایل كتاب و به هنگام بحث از انسجام سیاق با خروج زنان پیامبر(ص) از مفاد آیه بیان كردهایم. بدان جا مراجعه كنید.(۴۵)بلكه آن چه متعیّن بوده راه فراری از آن نیست، خروج زنان از مفاد آیه است؛ زیرا لحن خطاب، آنجا كه زنان مورد خطابند و لحن خطا، آنجا كه اهل بیت(ع) مورد خطا بند، با هم منافات دارد. ما در این باره پیش از این بحث كردهایم. بدان جا مراجعه كنید.
● سیاست ستمگرانه
پیش از این آمد كه عكرمه در بازارهای مدینه جار میزد كه آیه تطهیر درباره زنان پیامبر(ص) نازل شده است و مردم را در این باره به مباهله دعوت میكرد.
اگرچه ما این كار را از عكرمه خارجی معروف به ناصبیگری و بغض با علی و خاندانش(ع) شگفت نمیدانیم، لیكن در موضعگیری وی دلالتهای دیگری میبینیم. شاید روشنترین آنها این باشد:
. نزول آیه تطهیر درباره اهلبیت، در زمان عكرمه معروف و شایع بوده است. او میخواست با هر وسیلهای شده، حتی با جار زدن در بازارها و دعوت برای مباهله آن را از بین ببرد.
. عكرمه دلیل قانع كنندهای درباره نزول این آیه در مورد زنان پیامبر(ص) نداشت، جز اصرار شدید كه میخواست آن را با نوعی تهدید و به هدف واردكردن شكست روانی برطرف دیگر تقویت كند. این كار وی موجب تزلزل یقین طرف مقابل شده و انسانی را در برابر خود میدید كه حاضر است با دعوت به مباهله جانش را در این راه بدهد. بدین ترتیب با خود خواهد گفت: اگر این شخص نسبت به آنچه میگوید یقین نداشت، هرگز مردم را به مباهله كه عواقب خطرناكی به دنبال دارد دعوت نمیكرد.
. عكرمه در بازار جار میزد كه این آیه درباره زنان پیامبر(ص) فرود آمده است، آیا دیگران هم كه چنین عقیدهای نداشتند، میتوانستند برای اثبات خلاف این عقیده همان كار را انجام دهند [در بازارها جار بزنند]؟!
. این كار عكرمه اشاره دارد كه رقبای اهلبیت(ع) در پذیرش نزول آیه درباره اهلبیت(ع) احساس خطر بزرگی میكردند. شاید از این جهت بود كه آثاری در عقاید و مواضع آنان در ضدّیت با اهلبیت از خود بر جای میگذاشت.
. ر.ك: فتح القدیر، ج۴، ص۲۷۹ - ۲۸۱؛ تهذیب تاریخ دمشق، ج۴، ص۲۰۸؛ احكام القرآن، ج۵، ص۲۳۰؛ نفحات اللاهوت، ص۸۵؛ الكلمهٔ القراء فی تفضیل الزهراء، ص۲۱۳؛ بحار الانوار، ج۳۵، ص۲۳۴؛ المواهب اللدنیه، ج۲، ص۱۲۳؛ السیرهٔ النبویه، ج۲، ص۳۰۰؛ دلائل الصدق، ج۲، ص۹۴؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۳۱۱؛ مجمع البیان، ج۸، ص۳۵۶.
. ر.ك: فتح القدیر، ج۴، ص۲۷۸ و ۲۸۰؛ الصواعق المحرقه، ص۱۴۱؛ لباب التأویل، ج۳، ص۴۶۶؛ الجامع لاحكام القرآن، ج۱۴، ص۱۸۲؛ التسهیل لعلوم التنزیل، ج۳، ص۱۳۷؛ اسعاف الراغبین، ص۱۰۸؛ السنن الكبری، ج۲، ص۱۵۰؛ نظریهٔ الامامه، ص۱۵۱ و ۱۸۲ (به نقل از: التحفهٔ الاثنی عشریه، ص۲۰۲).
. ر.ك: اسعاف الراغبین، ص۱۰۸.
. ر.ك: مجمع البیان، ج۸، ص۳۵۶؛ تأویل الآیات الظاهره، ج۲، ص۴۵۶.
. السنن الكبری، ج۲، ص۱۵۰؛ ینابیع الموده، ص۲۲۸ - ۲۲۹ و ۲۹۴؛ تفسیر فرات، ص۳۳۵؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۳۳۱؛ مسند احمد، ج۶، ص۲۹۶؛ بحار الانوار، ج۳۵، ص۲۲۰ و ج۴۵، ص۱۹۹؛ ذكر اخبار اصبهان، ج۲، ص۲۵۳؛ اسد الغابه، ج۵، ص۵۲۱ و ۲۸۹؛ مناقب ابن المغازلی، ص۳۰۶؛ مشكل الآثار، ج۱، ص۳۳۳ و ۳۳۵؛ الصواعق المحرقه، ص۱۴۲ و ۲۲۷؛ مناقب خوارزمی، ص۲۳؛ مختصر التحفهٔ الاثنی عشریه، ص۱۴۹؛ احقاق الحق، ج۲، ص۵۶۸.
. ر.ك: الدر المنثور، ج۵، ص۱۹۹؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۳۰؛ كنز العمال، ج۱۳، ص۶۴۱؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۳۲۴؛ الصواعق المحرقه، ص۲۲۶ - ۲۲۸؛ السنن الكبری، ج۲، ص۱۴۸؛كتاب سلیم بن قیس، ص ۱۰۴؛ السیرهٔ النبویهٔ، ج۲، ص۳۰۰؛ بحار الانوار، ج۳۵، ص۲۲۹؛ اسد الغابه، ج۲، ص۱۲؛ المستدرك علی الصحیحین، ج۳، ص۱۰۹.
۷. ر.ك: كفایهٔ الطالب، ص۵۴؛ خلاصه عبقات الانوار، ج۲، ص۶۷و ۳۷۱ به نقل از آن.
. همان.
. ر.ك: فتح القدیر، ج۴، ص۲۷۹ - ۲۸۰.
۰. برای دیدن روایاتی كه از ابن عباس نقل شده ر.ك: الدر المنثور، ج۵، ص۱۹۹؛ فتح القدیر، ج۴، ص۲۸۰؛ كتاب سلیم بن قیس، ص۱۰۴؛ كفایهٔ الطالب، ص۳۷۷؛ الصواعق المحرقه، ص۱۴۲؛ ینابیع الموده، ص۱۵؛ اسعاف الراغبین، ص۱۰۸؛ مجمع البیان، ج۹، ص۱۳۸؛ بحار الانوار، ج۳۷، ص۳۵ و ج۹، ص۵۳۶، مستدرك حاكم، ج۳، ص۱۳۲؛ الغدیر، ج۱، ص۵۰ و ج۳، ص۱۹۶؛ قاموس الرجال، ج۶، ص۴۰۳.
۱. ر.ك: الدر المنثور، ج۵، ص۱۸۹.
۲. ر.ك: الجامع لاحكام القرآن، ج۴، ص۱۸۲ - ۱۸۳؛ فتح القدیر، ج۴، ص۲۷۹؛ تهذیب تاریخ دمشق، ج۴، ص۲۰۴.
۳. الغارات، ج۲، ص۵۷۶؛ ابن ابی الحدید شرح نهج البلاغه، ج ۴، ص ۱۰۲، ج۴، ص۱۰۲.
۴. قاموس الرجال، ج۶، ص۳۰۰.
۵. ابن ابی الحدید شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۶۳.
۶. همان، ص۶۴؛ قاموس الرجال، ج۶، ص۲۹۹.
۷. صفهٔ الصفوه، ج۲، ص۸۵؛ تهذیب التهذیب، ج۷، ص۱۸۲؛ حلیهٔ الاولیاء، ج۲، ص۱۷۶؛ تذكرهٔ الحفاظ، ج۱، ص۶۲؛ خلاصه تذهیب تهذیب الكمال، ص۲۶۵.
۸. الترغیب و الترهیب، ج۴، ص۳۸۲؛ احیاء العلوم، ج۳، ص۱۵۹.
۹. ر.ك: میزان الاعتدال، ج۳، ص۹۳ - ۹۶؛ شرح نهج البلاغه، ج۵، ص۷۶؛ تنقیح المقال، ج۲، ص۲۵۶؛ الاعلام، ج۴، ص۲۴۴؛ الطبقات الكبری، ج۵، ص۲۹۲ - ۲۹۳؛ قاموس الرجال، ج۶، ص۳۲۶ - ۳۲۷؛ وفیات الاعیان، ج۳، ص۲۶۵؛ المعارف، ص۴۵۷.
۰. سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۲۰ - ۲۱، ۳۰.
۱. سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۲۱؛ میزان الاعتدال، ج۳، ص۹۶؛ فتح الباری (مقدمه) ص۴۲۵ - ۴۲۶.
۲. سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۲۲؛ میزان الاعتدال، ج۳، ص۹۵ - ۹۶.
۳. قاموس الرجال، ج۶، ص۳۲۷؛ مختصر تاریخ دمشق، ج۱۷، ص۱۴۴؛ فتح الباری (مقدمه)، ص۴۲۵.
۴. الطبقات الكبری، ج۵، ص۲۸۸ - ۲۸۹؛ میزان الاعتدال، ج۳، ص۹۳ - ۹۷؛ قاموس الرجال، ج۶، ص۳۲۷.
۵. میزان الاعتدال، ج۳، ص۹۴؛ فتح الباری (مقدمه)، ص۴۲۵.
۶. در این باره به گفته مسیب به غلامش «برد» و گفته پسر عمر به غلامش «نافع» در منابع مذكور در بالا مراجعه كنید.
۷. قاموس الرجال، ج۶، ص۳۲۷؛ المعارف، ص۴۵۶؛ شذرات الذهب، ج۱، ص۱۳۰؛ مختصر تاریخ دمشق، ج۱۷، ص۱۵۱؛ فتح الباری (مقدمه)، ص۴۲۵؛ وفیات الاعیان، ج۳، ص۲۶۵ - ۲۶۶.
۸. میزان الاعتدال،ج ۴، ص۱۷۳؛ المجروحون، ج۳، ص۱۵؛ تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۱۶۴ - ۱۶۸؛الجرح و التعدیل، ج ۸، ص ۳۵۴؛ الضعفاء الكبیر، ج۴، ص۲۳۹؛ قاموس الرجال، ج۹، ص۱۰۹؛ وفیات الاعیان، ج۵، ص۲۵۶.
۹. المجروحون، ج۳، ص۱۴؛ مختصر تاریخ دمشق، ج۲۵، ص۲۰۰؛ شذرات الذهب، ج۱، ص۲۲۷؛ الضعفاء الكبیر، ج۴، ص۲۳۹؛ وفیات الاعیان، ج۵، ص۲۵۶.
۰. الجرح و التعدیل، ج۸، ص۳۵۵؛ مختصر تاریخ دمشق، ج۲۵، ص۱۹۸، ۱۹۹ - ۲۰۰ و ۲۰۳؛ سیر اعلام النبلاء، ج۷، ص۲۰۲؛ وفیات الاعیان، ج۵، ص۲۵۵.
۱. میزان الاعتدال، ج۴، ص۱۷۵؛ وفیات الاعیان، ج۵، ص۲۵۷.
۲. ر.ك: وفیات الاعیان، ج۵، ص۲۵۶ - ۲۵۷؛ و شرح حال وی در منابع فوق الذكر و سایر منابع.
۳. المجروحون، ج۳، ص۱۶؛ مختصر تاریخ دمشق، ج۲۵، ص۲۰۱؛ تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۱۶۴.
۴. ر.ك: الصواعق المحرقه، ص۱۴۱ (به نقل از ابن كثیر)؛ تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص۴۸۳؛ المواهب اللدنیه، ص۱۲۲.
۵. احكام القرآن، ج۵، ص۳۳۰.
۶. مختصر التحفهٔ الاثنی عشریه، ص۱۵۲.
۷. توبه (۹) آیه ۱۰۳.
۸. احزاب (۳۳) آیه ۴۳.
۹. بقره (۲) آیه ۱۵۷.
۰. توبه (۹) آیه ۹۹.
۱. هود (۱۱) آیه ۷۳.
۲. طه (۲۰) آیه ۱۰؛ نمل (۲۷) آیه ۷؛ قصص (۲۸) آیه ۲۹.
۳. منهاج السنه، ج۴، ص۲۱.
۴. همان.
۵. فصل چهارم، بخش اوّل.
. ر.ك: فتح القدیر، ج۴، ص۲۷۸ و ۲۸۰؛ الصواعق المحرقه، ص۱۴۱؛ لباب التأویل، ج۳، ص۴۶۶؛ الجامع لاحكام القرآن، ج۱۴، ص۱۸۲؛ التسهیل لعلوم التنزیل، ج۳، ص۱۳۷؛ اسعاف الراغبین، ص۱۰۸؛ السنن الكبری، ج۲، ص۱۵۰؛ نظریهٔ الامامه، ص۱۵۱ و ۱۸۲ (به نقل از: التحفهٔ الاثنی عشریه، ص۲۰۲).
. ر.ك: اسعاف الراغبین، ص۱۰۸.
. ر.ك: مجمع البیان، ج۸، ص۳۵۶؛ تأویل الآیات الظاهره، ج۲، ص۴۵۶.
. السنن الكبری، ج۲، ص۱۵۰؛ ینابیع الموده، ص۲۲۸ - ۲۲۹ و ۲۹۴؛ تفسیر فرات، ص۳۳۵؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۳۳۱؛ مسند احمد، ج۶، ص۲۹۶؛ بحار الانوار، ج۳۵، ص۲۲۰ و ج۴۵، ص۱۹۹؛ ذكر اخبار اصبهان، ج۲، ص۲۵۳؛ اسد الغابه، ج۵، ص۵۲۱ و ۲۸۹؛ مناقب ابن المغازلی، ص۳۰۶؛ مشكل الآثار، ج۱، ص۳۳۳ و ۳۳۵؛ الصواعق المحرقه، ص۱۴۲ و ۲۲۷؛ مناقب خوارزمی، ص۲۳؛ مختصر التحفهٔ الاثنی عشریه، ص۱۴۹؛ احقاق الحق، ج۲، ص۵۶۸.
. ر.ك: الدر المنثور، ج۵، ص۱۹۹؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۳۰؛ كنز العمال، ج۱۳، ص۶۴۱؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۳۲۴؛ الصواعق المحرقه، ص۲۲۶ - ۲۲۸؛ السنن الكبری، ج۲، ص۱۴۸؛كتاب سلیم بن قیس، ص ۱۰۴؛ السیرهٔ النبویهٔ، ج۲، ص۳۰۰؛ بحار الانوار، ج۳۵، ص۲۲۹؛ اسد الغابه، ج۲، ص۱۲؛ المستدرك علی الصحیحین، ج۳، ص۱۰۹.
۷. ر.ك: كفایهٔ الطالب، ص۵۴؛ خلاصه عبقات الانوار، ج۲، ص۶۷و ۳۷۱ به نقل از آن.
. همان.
. ر.ك: فتح القدیر، ج۴، ص۲۷۹ - ۲۸۰.
۰. برای دیدن روایاتی كه از ابن عباس نقل شده ر.ك: الدر المنثور، ج۵، ص۱۹۹؛ فتح القدیر، ج۴، ص۲۸۰؛ كتاب سلیم بن قیس، ص۱۰۴؛ كفایهٔ الطالب، ص۳۷۷؛ الصواعق المحرقه، ص۱۴۲؛ ینابیع الموده، ص۱۵؛ اسعاف الراغبین، ص۱۰۸؛ مجمع البیان، ج۹، ص۱۳۸؛ بحار الانوار، ج۳۷، ص۳۵ و ج۹، ص۵۳۶، مستدرك حاكم، ج۳، ص۱۳۲؛ الغدیر، ج۱، ص۵۰ و ج۳، ص۱۹۶؛ قاموس الرجال، ج۶، ص۴۰۳.
۱. ر.ك: الدر المنثور، ج۵، ص۱۸۹.
۲. ر.ك: الجامع لاحكام القرآن، ج۴، ص۱۸۲ - ۱۸۳؛ فتح القدیر، ج۴، ص۲۷۹؛ تهذیب تاریخ دمشق، ج۴، ص۲۰۴.
۳. الغارات، ج۲، ص۵۷۶؛ ابن ابی الحدید شرح نهج البلاغه، ج ۴، ص ۱۰۲، ج۴، ص۱۰۲.
۴. قاموس الرجال، ج۶، ص۳۰۰.
۵. ابن ابی الحدید شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۶۳.
۶. همان، ص۶۴؛ قاموس الرجال، ج۶، ص۲۹۹.
۷. صفهٔ الصفوه، ج۲، ص۸۵؛ تهذیب التهذیب، ج۷، ص۱۸۲؛ حلیهٔ الاولیاء، ج۲، ص۱۷۶؛ تذكرهٔ الحفاظ، ج۱، ص۶۲؛ خلاصه تذهیب تهذیب الكمال، ص۲۶۵.
۸. الترغیب و الترهیب، ج۴، ص۳۸۲؛ احیاء العلوم، ج۳، ص۱۵۹.
۹. ر.ك: میزان الاعتدال، ج۳، ص۹۳ - ۹۶؛ شرح نهج البلاغه، ج۵، ص۷۶؛ تنقیح المقال، ج۲، ص۲۵۶؛ الاعلام، ج۴، ص۲۴۴؛ الطبقات الكبری، ج۵، ص۲۹۲ - ۲۹۳؛ قاموس الرجال، ج۶، ص۳۲۶ - ۳۲۷؛ وفیات الاعیان، ج۳، ص۲۶۵؛ المعارف، ص۴۵۷.
۰. سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۲۰ - ۲۱، ۳۰.
۱. سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۲۱؛ میزان الاعتدال، ج۳، ص۹۶؛ فتح الباری (مقدمه) ص۴۲۵ - ۴۲۶.
۲. سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۲۲؛ میزان الاعتدال، ج۳، ص۹۵ - ۹۶.
۳. قاموس الرجال، ج۶، ص۳۲۷؛ مختصر تاریخ دمشق، ج۱۷، ص۱۴۴؛ فتح الباری (مقدمه)، ص۴۲۵.
۴. الطبقات الكبری، ج۵، ص۲۸۸ - ۲۸۹؛ میزان الاعتدال، ج۳، ص۹۳ - ۹۷؛ قاموس الرجال، ج۶، ص۳۲۷.
۵. میزان الاعتدال، ج۳، ص۹۴؛ فتح الباری (مقدمه)، ص۴۲۵.
۶. در این باره به گفته مسیب به غلامش «برد» و گفته پسر عمر به غلامش «نافع» در منابع مذكور در بالا مراجعه كنید.
۷. قاموس الرجال، ج۶، ص۳۲۷؛ المعارف، ص۴۵۶؛ شذرات الذهب، ج۱، ص۱۳۰؛ مختصر تاریخ دمشق، ج۱۷، ص۱۵۱؛ فتح الباری (مقدمه)، ص۴۲۵؛ وفیات الاعیان، ج۳، ص۲۶۵ - ۲۶۶.
۸. میزان الاعتدال،ج ۴، ص۱۷۳؛ المجروحون، ج۳، ص۱۵؛ تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۱۶۴ - ۱۶۸؛الجرح و التعدیل، ج ۸، ص ۳۵۴؛ الضعفاء الكبیر، ج۴، ص۲۳۹؛ قاموس الرجال، ج۹، ص۱۰۹؛ وفیات الاعیان، ج۵، ص۲۵۶.
۹. المجروحون، ج۳، ص۱۴؛ مختصر تاریخ دمشق، ج۲۵، ص۲۰۰؛ شذرات الذهب، ج۱، ص۲۲۷؛ الضعفاء الكبیر، ج۴، ص۲۳۹؛ وفیات الاعیان، ج۵، ص۲۵۶.
۰. الجرح و التعدیل، ج۸، ص۳۵۵؛ مختصر تاریخ دمشق، ج۲۵، ص۱۹۸، ۱۹۹ - ۲۰۰ و ۲۰۳؛ سیر اعلام النبلاء، ج۷، ص۲۰۲؛ وفیات الاعیان، ج۵، ص۲۵۵.
۱. میزان الاعتدال، ج۴، ص۱۷۵؛ وفیات الاعیان، ج۵، ص۲۵۷.
۲. ر.ك: وفیات الاعیان، ج۵، ص۲۵۶ - ۲۵۷؛ و شرح حال وی در منابع فوق الذكر و سایر منابع.
۳. المجروحون، ج۳، ص۱۶؛ مختصر تاریخ دمشق، ج۲۵، ص۲۰۱؛ تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۱۶۴.
۴. ر.ك: الصواعق المحرقه، ص۱۴۱ (به نقل از ابن كثیر)؛ تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص۴۸۳؛ المواهب اللدنیه، ص۱۲۲.
۵. احكام القرآن، ج۵، ص۳۳۰.
۶. مختصر التحفهٔ الاثنی عشریه، ص۱۵۲.
۷. توبه (۹) آیه ۱۰۳.
۸. احزاب (۳۳) آیه ۴۳.
۹. بقره (۲) آیه ۱۵۷.
۰. توبه (۹) آیه ۹۹.
۱. هود (۱۱) آیه ۷۳.
۲. طه (۲۰) آیه ۱۰؛ نمل (۲۷) آیه ۷؛ قصص (۲۸) آیه ۲۹.
۳. منهاج السنه، ج۴، ص۲۱.
۴. همان.
۵. فصل چهارم، بخش اوّل.
منبع : سایت پیامبر اعظم
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست