سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


فارسی، زبان مشترک ایرانیان


فارسی، زبان مشترک ایرانیان
موضوع بحث بسیار مختصر من عبارت است از زبان فارسی به عنوان زبان مشترك ایرانیان. در ایران توده‌های رنگارنگ با زبان‌های خاص خود زندگی می‌كنند. «فارسی» نام زبان یكی از این توده‌ها است، و ما معمولاً افراد این توده را «فارسی‌زبان» می‌نامیم. ولی اجازه بدهید من این بحث را با قایل شدن تمایز بارزی میان «فارس» و «فارسی‌زبان» آغاز كنم.
مطابق آمار به دست آمده از آخرین سرشماری عمومی ایران گویا اندكی كم‌تر از ۵۰ درصد مردم ایران فقط به زبان فارسی سخن می‌گویند ـ چه در خانه و چه بیرون از خانه. این «اكثریت نسبی» را ما «فارس» می‌نامیم مفهوم فارس نه به یك منطقه جغرافیایی و نه به هیچ نوع شرط قومی یا نژادی خاص محدود نمی‌شود.
باقی مردم ایران از لحاظ زبان به اقلیت‌های بزرگ و كوچك «تُرك» و «كُرد» و «لُر» و «عرب» و «بلوچ» و «گیلك» و «مازندرانی» و «ارمنی» و «آشوری» و غیره تقسیم می‌شوند. تقسیمات فرهنگی و دینی البته به دایرهٔ این بحث بیرون است. همهٔ این اقلیت‌ها در بیرون از محیط خاص خود نه تنها با یك‌دیگر به واسطهٔ زبان فارسی ارتباط دارند، بلكه مقدار زیادی از فعالیت معنوی آن‌ها در زمینه این زبان صورت می‌گیرد.
به این دلیل همهٔ این‌ها را «فارسی‌زبان» می‌نامیم. بنابراین مفهوم «فارسی‌زبان» اعم است از فارس و ایرانی غیرفارس. به‌عبارت روشن‌تر، برحسب تمایز مورد بحث همهٔ ایرانی‌ها «فارسی‌زبان»‌اند. ایرانی ضرورتاً فارس نیست، ولی ضرورتاً فارسی‌زبان است. (تذكر این نكته هم شاید لازم باشد كه منظور از فارسی البته فارسی دری است، یعنی همین زبانی كه من و شما اكنون با آن سخن می‌گوییم، نه اشكال یا لهجه‌های گوناگون این زبان كه در گوشه و كنار ایران به گوش می‌خورد.)
تمایز «فارس» و «فارسی‌زبان» به‌هیچ‌وجه تازگی ندارد ـ اگرچه تصریح نشده باشد. فردوسی طوسی فارس است، ولی خاقانی شروانی فارسی‌زبان است، چون كه زبان پدری و مادری‌اش فارسی نبوده است. (گویا زبان پدری‌اش «سغدی» و زبان مادری‌اش «رومی» شاید گرجی یا ارمنی یا تركی- بوده است).
حافظ فارس به نظر می‌رسد، چون هیچ دلیلی از خود برجای نگذاشته است كه در خانه خود به زبانی غیر از فارسی سخن می‌گفته است، ولی اگر تعجب نكنید می‌خواهم بگویم سعدی فارسی‌زبان است، نه فارس، چون كه زبان اصلی‌اش ـ زبانی كه در خانه با آن سخن می‌گفته- یكی از اشكال پهلوی بوده است، نه فارسی دری.
در كلیات سعدی بخش شایان توجهی به نام «فهلویات» وجود دارد، كه گویا هنوز هم تماماً خوانده و فهمیده نشده است. زبان این «فهلویات» چیزی است نزدیك به زبانی كه در صفحات دشتستان و تنگستان فارس هنوز هم كم‌وبیش به‌گوش می‌خورد ـ گرچه به سرعت دارد برمی‌افتد. آن‌چه مسلم است، سعدی زبان پهلوی را در جایی تحصیل نكرده بوده است. «فهلویات» اشعاری است كه او به صرافت طبع به زبان مادری‌اش سروده است، نظیر اشعاری كه مثلاً ملك‌الشعرای بهار به لهجهٔ خراسانی خود ساخته است.
بنابراین سعدی هم فارسی را در كوچه و مدرسه آموخته است، نه در خانه ـ مثل احمد كسروی، محمدحسین شهریار، نیما یوشیج، محمد قاضی، و بسیاری دیگر. همهٔ این‌ها با لهجه‌های غیر فارسی حرف می‌زده‌اند، ولی آثار درخشانی به زبان فارسی به وجود آوردند، و زبان فارسی مدیون قریحه و كار و كوشش آن‌ها است. هیچ‌كدام این‌ها فارس نیستند، ولی همه فارسی‌زبان‌اند. آثار این‌ها تجلی یك واقعیت تاریخی است، و آن این است كه ـ بنابر موجباتی كه مورد بحث ما نیست- چنین واقع شده است كه نمایندگان برجستهٔ قریحه علمی و ادبی اقوام گوناگون در ایران غالباً در عرصهٔ زبان فارسی فعالیت می‌كنند.
واما نتیجه‌ای كه می‌خواهم از این مقدمه بگیرم این است كه زبان فارسی ـ چه از حیث آثار ادبی و چه از حیث شكل جاری آن ـ به اصطلاح ملك طلق فارس‌ها نیست، بلكه درواقع ساخته و پرداختهٔ همهٔ مردم ایران است. كافی است «آثار فارسی‌زبان‌ها را» ـ به همان معنای مورد بحث، یعنی در تمایز با فارس- از فهرست ادبیات فارسی حذف كنیم تا ببینیم كه از این ادبیات غنی، كه این‌قدر به‌آن افتخار می‌كنیم، ‌چه برجا می‌ماند. (توجه داشته باشید كه به این ترتیب حتی «گلستان» و «بوستان» هم از فهرست حذف می‌شود.)
بنابراین، چنان‌كه اشاره كردم، مطلب فقط این نیست كه اقلیت‌های غیرفارس به عنوان «فارسی‌زبان» با یك‌دیگر به زبان فارسی سخن می‌گویند، این زبان زمینهٔ آفرینش و میدان تجلی زندگی معنوی آنان است. (و البته این به‌معنای انكار آن واقعیت نیست كه این اقلیت‌ها در زبان‌های خود هم زندگی معنوی و فعالیت آفرینشی خود را دارند.) منظور این است كه زبان فارسی درست به دلیل آن زبان مشترك اقوام ایرانی است، كه یك معنای كاملاً واقعی آفریدهٔ مشترك ملت ایران است. و این است توضیح این پدیدهٔ شگفت‌آور، كه چرا در این سرزمین اقوام و زبان‌های رنگارنگ همه مردم به زبان فارسی عشق می‌ورزند.
ما فارس‌ها و فارسی‌زبان‌ها تمایل خاصی داریم به ‌این كه زبان خود را شیرین بنامیم. حافظ در وصف شعر خود می‌گوید:
شكر شكن شوند همه طوطیان هند
زین قند پارسی كه به بنگاله می‌رود
سعدی پیش از او گفته است:
من دگر شعر نخواهم بنویسم كه مگس
زحمتم می‌دهد از بس كه سخن شیرین است
من باید اعتراف كنم كه این بیت نوچ سعدی را كه صدای وزوز مگس هم در آن شنیده می‌شود هرگز زیاد نپسندیده‌ام، بر خلاف آن بیت حافظ، كه حقیقتاً مثل قند در دهان آدم آب می‌شود. ولی به هرحال گمان می‌كنم این ابیات نحوهٔ احساس ما را نسبت به زبان‌مان خوب بیان می‌كند. آن تعبیر قدیمی «فارسی شكر است» هم طبعاً همین احساس را می‌رساند.
این البته احساس بسیار خوبی است، ولی ما فارس‌ها ـ و حتی بعضی از فارسی‌زبان‌ها- گاه فراموش می‌كنیم كه این احساس مخصوص و منحصر به زبان فارسی نیست. اهل همهٔ زبان‌ها زبان خود را دوست می‌دارند ـ گیرم این‌كه تعبیرشان ممكن است غیر از شكر خوردن طوطی یا پرواز مگس دور سر شاعر باشد، هیچ زبانی نیست كه در آن شعر سروده نشده باشد، و شعر بیان كنندهٔ همین سرمستی و شادی است كه گویندهٔ زبان از به‌كار بردن زبان خود احساس می‌كند.
ما هم مثل اهل همهٔ زبان‌ها گاه از طعم و طراوت زبان خود سرمست می‌شویم، و به هرحال به آن عشق می‌ورزیم. ولی از عشق ورزیدن به زبان فارسی تا رسیدن به‌این ادعا كه فارسی برتری ذاتی خاصی نسبت به زبان‌های دیگر دارد، و این‌كه این زبان مشترك باید جانشین همهٔ زبان‌های اقوام ایرانی بشود، راه درازی نیست. این فاصله در واقع درهٔ تنگی است؛ پرتگاهی است كه درست را از نادرست جدا می‌كند. این طرز فكر در ایران وجود داشته است و هنوز هم كم و بیش در گوشه و كنار وجود دارد.
این توهم كه فارسی یگانه زبان ملت ایران است، و آن‌چه در اطراف و اكناف كشور به گوش می‌خورد چیزی نیست جز اشكال شكسته‌بسته یا خام و ناتراشیدهٔ فارسی تهران، و این خیال باطل كه با منع كردن و زیر فشار گذاشتن زبان‌های دیگر می‌توان چنین وانمود كرد كه همهٔ ساكنان كشور پهناور ما فارس هستند- و نه فارسی‌زبان- بیش از نیم‌قرن بر مركزی‌ترین محافل حكومتی كشور ما غلبه داشته است.
این‌جا مجال پرداختن به ‌موجبات این مساله فراهم نیست، ولی من می‌خواهم به یك نكته اشاره كنم، و آن این است كه این توهمات از توهم اساسی‌تری برمی‌خیزد، به این معنی كه هویت ملی باید مطلق و یك‌پارچه باشد، و چون زبان یكی از اركان یا یكی از تجلیات «هویت ملی» است، پس هویت ملی مطلق وحدت مطلق زبان را لازم می‌آورد.
اما از طرف دیگر همه می‌دانیم كه در ایران بیش از یك زبان وجود دارد. بنابراین ریشهٔ انكار تنوع زبان و منع زبان‌های محلی احتمالاً از این نگرانی ناگفتنی آب می‌خورد كه نكند ما ایرانی‌ها در واقع هویت ملی محصل و معینی نداشته باشیم! یا به عبارت روشن‌تر، نكند اصولاً چیزی به نام ملت ایران وجود نداشته باشد! چون اگر چنین باشد، بهتر است هر چه زودتر هویتی برای خود دست‌وپا كنیم، و راه این‌ كار هم عبارت است از انكار تنوع اقوام ایرانی و منع كردن بارزترین تجلی این تنوع، یعنی وجود زبان‌های محلی.
این توهم در خارج از ایران هم دیده می‌شود. تردید در این كه اصولاً یك موجود سیاسی و اجتماعی به نام ملت ایران وجود دارد و از موجودیت خود دفاع می‌كند، برای كسانی كه گمان می‌كنند (یا می‌كردند) كه از پاره‌پاره شدن این لحاف چهل‌تكه بهره‌ای خواهند برد كشش مقاومت‌ناپذیری داشته است. در كم‌تر از یك قرن اخیر بارها از طرف نیروهای خارجی برای تجزیه كردن ایران تلاش شده است. یكی از سخنانی كه در آستانهٔ انقلاب ایران مكرر شنیده می‌شد این بود كه تكان انقلاب، ایران را تجزیه خواهد كرد، و تجاوز به خاك ایران مسلماً به همین امید صورت گرفت. ولی ایران تجزیه نشد.
در اثبات هویت ملی ایران دلایل گوناگون می‌توان آورد؛ ولی از همهٔ این دلایل كه بگذریم، این‌كه ملت ایران به عنوان یك واحد سیاسی و اجتماعی در مواقع بحرانی و خطر از موجودیت خود دفاع می‌كند و بر جای می‌ماند، واقعیت انكارناپذیری است. ملت ایران یک واقعیت تاریخی است، موجودی است كه در جریان تاریخ به وجود آمده است، و هست؛ و هستی آن‌هم به شكل خاصی از حكومت بستگی ندارد. بنابراین حكومت است كه باید رفتار خود را با مقتضیات این هستی تاریخی منطبق سازد، وگرنه آن كه دیر یا زود تجزیه می‌شود و بر می‌افتد حكومت نادان و ستم‌گر است، نه ملت ایران.
تنوع زبان یكی از این مقتضیات است، و من گمان می‌كنم دوام نقش زیبنده و فرخندهٔ زبان فارسی به عنوان زبان مشترك به شناختن این معنی بستگی دارد. به عبارت دیگر، زبان مشترك باید همان «زبان مشترك» باقی بماند ـ هم به این معنی كه جای خاص خود را در دل و جان همهٔ فارسی‌زبان‌ها نگه‌ دارد، و هم این‌كه ادعای جانشینی زبان‌های دیگر را از دست بگذارد.
آن عده از ما كه نقش زبان فارسی را به عنوان یكی از وجوه هویت ملی وسیلهٔ تعدی بر سایر زبان‌های اقوام ایرانی می‌كنند به نظر من نقش حقیقی زبان فارسی را در قوام بخشیدن به این هویت درست نشناخته‌اند. زیرا كه این نقش به هیچ وجه ساده و یك جانبه نیست. زبان مشترك هم وسیلهٔ اتصال است و هم وسیلهٔ انفصال؛ چنان‌كه وحدت ملی هم به هیچ وجه ساده و مطلق نیست. وحدت همیشه از كثرت حاصل می‌شود.
این تودهٔ عظیمی كه ملت ایران را تشكیل می‌دهد یك چیز جامد و راكد نیست كه مثل یک پاره‌سنگ، هیچ كنش و تنشی در آن جریان نداشته باشد. ملت ایران یك ساخت‌كار (یا مكانیسم) زنده است ـ دستگاهی است كه كار می‌كند، و اجزای آن با هم روابط كشش و كوشش و بده‌وبستان دارند. زبان فارسی آن زمینه یا آن مدیومی است كه این روند بده‌وبستان روی آن و به‌واسطه آن صورت می‌گیرد.
در این ساخت‌كار (یا مكانیسم) مانند هر ساخت‌كار دیگری «انفصال» اجزا هم به اندازه «اتصال» آن‌ها لازمهٔ زنده بودن و عمل كردن است. زبان فارسی در سرزمین پهناور ما وظیفهٔ وصل كردن عناصر رنگارنگ تشكیل‌دهندهٔ هویت ملی ایران را برعهده دارد. در این شكی نیست. اما باید به یاد داشته باشیم كه در میان بیش از نیمی از مردم كشور ما تعهد این وظیفه به معنای داشتن نقش «زبان مشترك» است، و زبان مشترك بر حسب تعریف پیش فرض ساده‌ای دارد، و آن وجود «زبان‌های غیرمشترك» است.
منبع: آدینه شماره ۴۳ و ۴۴ نوروز ۱۳۶۹
نجف دریابندری
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی دیباچه


همچنین مشاهده کنید