چهارشنبه, ۱۹ دی, ۱۴۰۳ / 8 January, 2025
مجله ویستا
نامه به همسایه دانشمند
قصبهٔ نانهای جویده شده
همسایهٔ عزیز
ماكسیم... (آه فراموش كردم پدر روحانی شما را چه مینامید، بزرگوارانه مرا ببخشید!) ببخشید وعفو كنید این مردك پیر و روحیهٔ یاوه بافش را، كه جسارت كرده و آرامشتان را با سخنان نامربوط و ناچیز خود در این نامه به هم زده است.
دیگر یك سال كامل از آن زمان گذشته كه طبق میلتان در این گوشهٔ دنیا و در همسایگی با من (این بندهٔ حقیر) رحل اقامت افكندهاید و من هنوز شما را نمیشناسم. شما نیز این سنجاقك ناچیز را نمیشناسید. حداقل اجازه دهید ـ همسایهٔ گرانقدر- بهكمك این هیروگلیف مخصوص پیرمردان با شما آشنا شوم، دست پژوهندهٔ شما را بفشارم و خیر مقدم بگویم آمدنتان را از پترزبورگ به خرابهٔ ناقابل ما كه جمعیتاش را مردگان نازل و انسانهای كشاورزی تشكیل میدهند كه به اصطلاح عناصر عاصی نام دارند.
مدتها بود در جستوجوی اتفاقی برای آشنایی با شما بودم و اشتیاقم برای این مهم چه بسیار بود؛ چرا كه دانش بهنوعی مادر تنی ما است، مثل تمدن. چون از صمیم قلب به نام و آوازهٔ كسانی كه در اوج شهرتاند احترام میگذارم؛ نام كسانی كه بر كتیبهٔ صومعهها و سنجها و روی نشانهای افتخار حك میشود و عنوانشان در گوشه گوشهٔ این جهان مریی و نامریی ـ یعنی همین دنیای زیر ماه ما- چون تندری میغرد. من به منجمان و شاعران، متافیزیسینها و شیمیدانها و دیگر خدمتگذاران علم بسیار عشق میورزم، كه البته شما هم به خاطر دستآوردهای معقولانهٔ علمیتان در رشتههای مواد غذایی و باغداری از آن جملهاید.
میگویند كه شما كتابهای زیادی به زیور طبع آراستهاید كه حاصل فعالیت ذهنی مدام شما با لولههای آزمایشگاه و دماسنجها و بسیاری كتابهای خارجی بوده است كه عكسهای جذابی هم دارند.
چندی پیش، كاهن محلی ما، -پدر گراسیم- به كلبهٔ من، یعنی همین ملك ناچیزم سری زد و با تعصب مخصوص خود ایدهها و اندیشههای شما را كه مربوط به پیدایش انسان و درگیر پدیدههای این جهان مریی است ملامت و سرزنش كرد و علیه گسترهٔ ذهنی شما و افق تفكراتتان كه مملو از نور و روشنایی است به تندی سخن راند و از كوره در رفت. من با نظر پدر گراسیم دربارهٔ ایدههای شما موافق نیستم. چرا كه زندگی میكنم و گذرانم تنها از راه علم است. علمی كه مشیت الهی برای نوع انسان تعیین كرده تا از درون این جهان مریی و نامریی، فلزات گرانبها و شبه فلزات و برلیانها بیرون بكشد.
با اینهمه عفو كنید این پیر ناچیز را كه به سختی به چشم میآید، اگر جسارت میكنم و برخی ایدههای شما را كه مربوط به ماهیت طبیعت میشوند رد می كنم.
پدر گراسیم من را باخبر كرد كه گویا شما اثری تالیف كردهاید و در آن ایدههایی نه چندان استوار دربارهٔ انسانها و موقعیت نخستین آنها در عهد دقیانوس و چه میدانم پیش از آن شرح كردهاید.
شما در این اثر فرموهاید كه انسان از نسل میمون و عنتر و اورانگوتان پدید آمده است. این پیر مرد را میبخشید، اما من با شما دربارهٔ این نكتهٔ مهم موافق نیستم و میتوانم در این جا مكثی كنم و ادامه دهم كه اگر انسان، این حكمران جهان و اشرف مخلوقات، از میمون جاهل و احمق پدید میآمد، می بایست هم دم میداشت و هم صدایی نكره. اگر ما از میمون پدید میآمدیم، ما را كولیها در شهرها برای نمایش میگرداندند و ما برای نمایش یكدیگر ـ رقصان و به فرمان كولیها یا در پشت میلههای باغ وحش ـ پول هم پرداخت میكردیم. آیا ما سراسر پوشیده از پشمیم؟ آیا ماجامههایی به تن نمیكنیم كه میمون از آن محروم است؟
آیا ما از زن متنفر نمیبودیم و به چشم حقارت در او نمینگریستیم، اگر او حتا قدری بوی میمون میداد؛ میمونی كه ما به كرات او را در آغوش اشراف میبینیم؟ اگر اجداد ما از میمون پدید آمده بودند، آنها را در آرامگاه مسیحیان به خاك میسپردند؟ مثلا جد من آموروسی كه در زمان هونها و سلطنت حاكم لهستانی یواخیم شوستاكوم زندگی میكرد و هنوز یادداشتهایش در مورد آب وهوای معتدل آن زمان و استعمال بیش از حد نوشیدنیهای داغ، پیش برادرم ایوان نگهداری میشوند. تازه «آبات» هم یعنی كشیش كاتولیكها. مرا عفو كنید از این كه در كار منطقی و علمیتان دخالت میكنم و وحشیانه شما را مجبور به قبول ایدههای بدقوارهٔ خود میكنم. ایدههایی كه نه در سر یك دانشمند یا یك فرد متمدن، بلكه به احتمال زیاد در شكمش جریان دارد.
نمیتوانم خاموش باشم و از تحملم خارج است وقتی میبینم دانشمندان اندیشههایی نادرست از سر میگذرانند و خلاصه این كه نمیتوانم مخالفتم را به شما نشان ندهم. پدر گراسیم به من گفتند كه شما دربارهٔ ماه به خطا میاندیشید. مقصودم كرهٔ ماهی است كه جای خوشید را در ساعات ظلمات پر میكند، وقتی كه مردم در خواب ناز هستند و شما در تاریكی مشغول رساندن برق از جایی به جای دیگر هستید و خیال بافی میكنید. به این پیرمرد به خاطر این كه احمقانه مینویسم نخندید.
شما مینویسید كه در ماه ـ یعنی كرهٔ ماه- انسانها و طوایفی زندگی میكنند. این هرگز امكان ندارد. چون اگر مردم در ماه میزیستند آن وقت جلو نور سحرآمیز و معجزه آسای آن را با بیشه زارها و خانههاشان میگرفتند. تازه مردم بدون باران نمیتوانند زندگی كنند و باران هم به سوی زمین فرود میآید، نه بالا به سمت ماه. تازه مردمی كه در ماه به سر میبردند از بالا به پایین میافتادند و كثافت و گنداب هم از ماه پرجمعیت به سوی ما میریخت.
اصلا مردم میتوانند در ماه زندگی كنند، وقتی كه ماه فقط شبها وجود دارد و روزها ناپدید میشود؟ بعدش هم دولتها نمیتوانند زندگی كردن در ماه را قبول كنند، چرا كه به دلیل مسافت زیاد ماه و قابل دسترس نبودنش مردم میتوانند به راحتی از وظایفشان سرباز زنند و آنجا پنهان شوند. شما قدری اشتباه كردهاید. شما در اثر عالمانهٔ خود همانگونه كه پدر گراسیم به من گفت، آوردهاید كه گویا در عظیم ترین منبع نور، یعنی در خورشید لكههای سیاهی وجود دارد. این امكان ندارد؛ چون هرگز امكان ندارد. چگونه شما توانستهاید در خورشید لكه ببینید، در حالی كه با چشم غیر مسلح به خورشید نمیتوان نظر كرد. اصلا برای چه روی خو رشید لكههایی باشد، در حالی كه بدون آنها هم میشود سر كرد؟ تازه از كدام جسم تر این لكهها به جا ماندهاند كه تا به حال خشك نشدهاند؟ شاید از نظر شما در خورشید ماهی هم یافت میشود؟
ببخشید مرا، این تاتورهٔ مار صفت را كه چنین جاهلانه سخنان نیش دار بر زبانش جاری است! میدانید، من ارادت خاصی به علم دارم! ثروت در این سدهٔ نوزدهم برای من هیچ ارزشی ندارد. دانش با بالهای شكوهمندش كه به سوی آینده در پرواز است، ارزش پول را نزد من تیره و تار كرده است. باور كنید هر كشفی مثل میخی است كه بر ستون مهرههایم كوبیده میشود. اگر چه نادانم و ملاكی از اعیان قدیم، با این همه این پیر به دردنخور مشغول كسب علم و اكتشافاتی است كه به دست خود آنها را خلق كرده است و سر یاوه بافش آكنده از این چیزهاست. همین كلهٔ متلاطم را میگویم كه لبریز از اندیشهها و دانستههاست.
مادر طبیعت، همانا كتاب است كه باید آن را خواند و فهمید. من با همین عقل خودم اختراعات زیادی داشتهام، كه هنوز هم حتا یك نفر از آنها خبر ندارد. بدون فضلفروشی بگویم كه در ارتباط با علمی كه با تلاش و زحمت به دست میآید، چندان هم كم مایه نیستم و نیستم مثل كسانی كه غرق ثروت و مقام و خانهای شش اشكوبه و غلامان و زنگهای برقی والدین خود، یعنی پدر و مادر یا كفیلان خود هستند و تباه میشوند.
این چیزی است كه عقل ناقص من كشف كرده است. من كشف كردهام كه خورشید عظیم و آتشین مشعشع ما در روز اول ماه روزه، صبح زود، تماشایی و خوش منظر، با نورهای متنوع و مختلف خود بازی میكند و با سوسو زدن عجیب تاثیر شگرفی بر جا مینهد.
كشف دیگر این كه چرا در زمستان روز كوتاه و شب دراز است و در تابستان برعكس؟ روز در زمستان برای این كوتاه است كه مثل دیگر پدیدههای مریی و نامریی از سرما منقبض میشود و دیگر به این دلیل كه خورشید زود غروب میكند و شب بر اثر تابش چراغها و فانوسها دراز است، چرا كه گرم و منبسط میشود. بعد هم این كه من كشف كردهام سگها در بهار علف میخورند، عینهو میشها و این كه قهوه برای آنها كه فشار خون دارند مضر است، چرا كه باعث سرگیجه میشود و چشمهای آدم سیاهی میرود؛ و امثال اینها. من كشفیات زیاد دیگری هم انجام دادهام، اگر چه نه مدركی دارم و نه شاهدی.
تو را به خدا همسایهٔ عزیز پیش ما تشریف بیاورید، تا با همدیگر كشفی بكنیم، با ادبیات مشغول بشویم و شما این بندهٔ حقیر را با چیزهای مختلف آشنا بكنید. چندی پیش به نقل از یك دانشمند فرانسوی خواندم، صورت انسان چندان هم كه دانشمندان فكر میكنند، شبیه صورت شیر نیست، میتوانیم راجع به همین موضوع صحبت كنیم.و بر ما منت بگذارید و تشریف بیاورید. مثلا همین فردا بیایید. ما الان غذاهای بی گوشت و روغن میخوریم، اما برای شما خوراك سادهای تدارك میبینیم.
دخترم ناتاشا از شما خواهش دارد كه با خودتان كتابهای خوبی هم بیاورید. او دختری آزادمنش است و در خانه به جز او، همه احمق و كودن هستند. میتوانم بگویم كه جوانهای این دوره و زمانه فرصت دانستن را به خود میدهند. خدا پشت و پناهشان!
برادرم ایوان بعد از یك هفته به من سری خواهد زد. آدم خوبی است، اما بین خودمان باشد كه از علم و دانش و این جور حرفها خوشش نمیآید. این نامه را تروفیم، خدمتكار من باید سر ساعت ۸ شب به دستتان برساند. اگر آن را دیر رساند، سیلی محكمی به او بزنید، آن هم به شیوهٔ پروفسورها. با این نسل ابداً نباید تعارف كرد. اگر تأخیر كند، معلوم است كه به میخانه رفته است.
رسم رفتوآمد با همسایهها را كه ما از خودمان در نیاوردهایم. با ما هم این رسم از بین نمیرود. به همین خاطر تشریف بیاورید، آنهم با كتابها و وسایلی كه خودتان میدانید. اگر شرمسار روی شما نمیبودم و جسارت میداشتم خودم پیش شما میآمدم. از این كه آرامش شما را به هم زدم، حقیر را ببخشید!
ارادتمند شما
افسر نجیبزاده و باز نشستهٔ توپخانهٔ ارتش دن، همسایهٔ شما
واسیلی سمی- بولاتوف
۱۸۸۰
آنتون چخوف
برگردان: حمیدرضا آتشبرآب
برگردان: حمیدرضا آتشبرآب
منبع : پایگاه اطلاعرسانی دیباچه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست