یکشنبه, ۱۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 2 February, 2025
مجله ویستا
یا فاطمه بنت نبی به یاد ناصر عبداللهی
هنوز زمان زیادی از آن روز نگذشته است. شاید حالا كه شما این مطلب را می خوانید چهل روز، بلكم بیشتر گذشته باشد.
آن روز بین جماعتی نویسنده بحث درگرفته بود. قرار بود مجموعه ای بنویسند درباره زندگی ائمه اطهار (علیهم السلام). یكی می گفت: «باز هم كارهای سفارشی». آن یكی درمی آمد كه «اینهمه امام و كربلا و شهادت می گوئیم ...» و از این جور حرف ها كه بوی خستگی می داد.
بین این حرف و جدلها جمله هائی روی زبانم آمد و ناخودآگاه كلمات پشت هم چیده، از دهانم خارج شدند و به قطار توی هوا رژه رفتند.
«شما هرچه دارید از بركت همان كارهائی است كه درباره ائمه نوشته اید... گمان می كنید دنبال كردن خط و ربطش سخت باشد؟ نیست... كافی است كمی توی گوشه های تاریك ذهنتان بچرخید تا به یقین برسید كه هر نعمتی دارید از بركت همان هاست...»
همه ساكت شدند. بحث تمام شد... و در این میان به یكباره شكی خفیف توی ذهنم نشست... «تو، خودت به یقین رسیده ای كه اینطور با قاطعیت حكم می دهی؟»
عادت دارم همیشه قبل از آمدن به دفتر روزنامه، كنار مغازه های سی دی فروش میدان امام می ایستم و سی دی و فیلم های جدید را نگاه می كنم و هر از گاه كارتونی برای پسرم می خرم.
آنروز، تابلوئی با حاشیه سیاه، نظرم را از دور جلب كرد.
به طرفش رفتم، حاشیه سیاه كنار یك عكس بود.مردی با محاسن و موی بلند... «ناصرعبداللهی»
و زیر آن چیزی نوشته بود كه گمانم مضمونش این بود «ما كسبه میدان امام درگذشت مرحوم ناصر عبداللهی را به مردم تسلیت می گوئیم و از خدا برای روح ایشان طلب مغفرت می كنیم.»
تابلوهائی با همین عبارت جلوی باقی مغازه ها هم نصب شده بود. عجیب می آمد به نظرم... این همه هنرمند می آیند و می روند و جماعت سی دی فروش ها و كسبه فوقش «حیف شد»ی می گویند و متأسف می شوند. اما چطور به یكباره، برای درگذشت هنرمندی، اعلامیه می دهند و تسلیت می گویند.
جلوتر رفتم، از داخل مغازه، صدا می آمد... صدای عبداللهی بود كه می خواند... «یا فاطمه... بنت نبی...»
نمی دانم چرا، اما دوباره حرف های صبح توی ذهنم تكرار شد...
«شما هرچه دارید از بركت همان كارهائی است كه درباره ائمه نوشته اید... گمان می كنید دنبال كردن خط و ربطش سخت باشد؟ كافی است كمی توی گوشه های تاریك ذهنتان بچرخید تا به یقین برسید كه هر نعمتی دارید از بركت همانهاست...»
حالا دیگر شك ندارم به حرف هائی كه به زبانم آمده بود... خدا بیامرزد، ناصر را كه با آن كارش، هم، خود را در قلب های پر از عشق به ائمه ایرانیان جای داد و هم در رفتنش چیزی آموخت به خلق الله.
كیوان امجدیان
منبع : روزنامه کیهان
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست