شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


شرح درد و اشتیاق


شرح درد و اشتیاق
سرزمین ایران از دیرباز، مهد تفكرات عرفانی و تأملات اشراقی بوده است، از این رو در طی قرون و اعصار، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است. یكی از این بزرگان نام آور، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است كه به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است. او در ششم ربیع الاول سال ۶۰۴هـ.ق در بلخ زاده شد. پدر او مولانا محمدبن حسین خطیبی است كه به بهاءالدین ولد معروف شده است. و نیز او را با لقب سلطان العلماء یاد كرده اند. بهاء ولد از اكابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و سلوك سابقه ای دیرین داشت.مولانا در هنگام مرگ پدر بیست و پنج سال سن داشت كه مریدان وی از او خواستند كه بر مسند پدر بنشیند.
نخستین كسی كه مولانا را به وادی طریقت راهنمایی كرد سید برهان الدین محقق ترمذی بود. او از مریدان پدر مولانا بود. مولانا به دستور سید به ریاضت پرداخت و سه چله متوالی برآورد. مولانا مدت نه سال با سید همنشین و مصاحب بود.
● طلوع شمس
مولانا در آستانه چهل سالگی مردی به تمام معنی، عارف و دانشمند بود و مریدان بسیاری داشت. تا آن كه قلندری گمنام و ژنده پوش به نام شمس الدین تبریزی به قونیه آمد و با مولانا برخورد كرد و آفتاب دیدارش، قلب و روح او را بگداخت.
زاهد بودم، ترانه گویم كردی
سرحلقه بزم و باده جویم كردی
سجاده نشین باوقاری بودی
بازیچه كودكان كویم كردی
پیوستن شمس به مولانا كه درحدود سال ۶۴۲هـ.ق اتفاق افتاد، چنان او را واله و شیدا كرد كه درس و بحث و وعظ را به یكسو نهاد و به شعر و ترانه و دف و سماع پرداخت.
شمس به مولانا چه گفت و چه آموخت و چه فسانه و فسونی ساخت كه سراپا دگرگونش كرد؟ معمایی است كه «كس نگشود و نگشاید به حكمت این معما را».
● غروب موقت شمس
رفته رفته آتش حسادت مریدان خام طبع خود را نشان داد. آنها می دیدند كه مولانا، این عارف كامل و مفتی فاضل، خود مرید ژنده پوشی گمنام گشته و به قدری در وجود او مستقرق شده كه هیچ التفاتی بدانان نمی كند. تا این كه در نهان و عیان به شمس ناسزا می گفتند و ساحر و جادوگرش می خواندند. تا این كه شمس از این وضعیت رنجیده خاطر شد و چاره ای جز كوچ و رحیل ندید و این بار از كرانه دمشق تابیدن گرفت.
شمس در حجاب غیبت فروشد و مولانا نیز در آتش هجران او بی قرار و ناآرام. مولانا فرزند شایسته و خلف خود، سلطان ولد، را همراه با جمعی از اصحاب به دمشق فرستاد تا آن دلبر جانان و محبوب گریزپا را به قونیه بازگردانند تا این كه شمس به قونیه بازگشت.
● غروب دائم شمس
مدتی كار بدین منوال سپری شد تا آن كه دوباره آتش حسادت مریدان خشك سر زبانه كشید و توبه شكستند و آزار شمس را ازسرگرفتند.شمس به این نكته پی برد كه آنها می خواهند بین او و مولانا جدایی افكنند و این بار طوری سفر كرد كه كسی نتوانست او را بیابد. بدین سال تاریخ رحلت و چگونگی آن بركسی معلوم نگشت.
● كمال كامل
مولانا در دمشق هرچه گشت و جست، شمس را نیافت و ناچار به قونیه بازآمد. در این سیر روحانی و سفر معنوی، هرچند كه شمس را به صورت و جسم نیافت، ولی حقیقت شمس را در خود طالع دید و دریافت كه آنچه به دنبال اوست در خود حاضر و متحقق است. از دیگر كسانی كه مولانا به آنها اظهار لطف داشت، شیخ صلاح الدین زركوب و حسام الدین چلبی بود.
● آثار مولانا
۱) غزلیات:
این بخش از آثار مولانا به كلیات و دیوان شمس معروف گشته است. دیوان شمس، دیوان شعر نیست، غوغای یك دریای متلاطم طوفانی است. دیوان شمس انعكاس یك روح غیرآرام و پراز هیجان و لبریز از شور و جذبه است.
۲) رباعیات
۳) فیه مافیه
۴) مكاتیب
۵) مثنوی:
كتابی است تعلیمی و درسی در زمینه عرفان و اصول تصوف و اخلاق و معارف و... و مولانا بیشتر به خاطر همین كتاب شریف، معروف شده است.
● فوت مولانا
سرانجام این آفتاب معنا در روز یكشنبه پنجم جمادی الآخر سال ۶۷۲ هـ.ق سر در نقاب غروب كشید و رحلت فرمود. پیكر وی در قونیه دفن شده است.
● وصیت نامه مولانا
«شما را سفارش می كنم به ترس از خدا در نهان و عیان واندك خوردن و اندك خفتن و اندك گفتن. و كناره گرفتن از جرم ها و جریرت ها، و روزه داشتن و نماز برپا داشتن و فرونهادن هواهای شیطانی و خواهش های نفسانی و شكیبایی بر درشتی مردمان و دوری گزیدن از همنشینی بانابخردان و سفلگان و پرداختن به همنشینی با نیكان و بزرگواران. همانا بهترین مردم كسی است كه برای مردم مفید باشد و بهترین گفتار، كوتاه و گزیده است و ستایش از آن خداوند یگانه.»
بشنو این نی چون حكایت می كند.
از جدایی ها شكایت می كند
كز نیستان تا مرا ببریده اند
در نفیرم مرد و زن نالیده اند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
هركسی كو دور ماند از اصل خویش
بازجوید روزگار وصل خویش
من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بدحالان و خوشحالان شدم
هركسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید