جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

توصیه های ماکیاولی


توصیه های ماکیاولی
نیکولو ماکیاولی (متولد ۱۴۶۹ فلورانس ایتالیا) تاریخ نگار، دیپلمات و نظریه پردازی است که با وجود دیدگاه ها و نظریات قابل تامل در حوزه اندیشه سیاسی، اغلب بد فهمیده شده است؛ این بدفهمی عمدتاً متکی بر نوعی قضاوت روبنایی و سطحی از اندیشه های او و برداشتی کلیشه یی است. صراحت و شفافیت آرا و عقاید وی که با نوعی بی پروایی در ابراز همراه شده و مفهوم سیاست و قدرت را مورد مداقه عمیق و دقیق قرار داده است، عمدتاً - و به ویژه از سوی آنان که تامل عمیقی در مبانی اندیشه های او ندارند - مذموم و ناپسند ارزیابی شده است. برتراند راسل در نقد اینگونه رویکردها می گوید؛ «بیشتر ناسزاهای معمول که نثار ماکیاولی می شود، ناشی از خشم سالوسانی است که از اقرار صریح به شرارت ابا دارند.»
به اجمال باید اشاره کرد که ماکیاولی در طرفداری از «جمهوری» دچار زندان و شکنجه و بعدتر حصر در خانه شد؛ در مطالعه اندیشه سیاسی در غرب «ماکیاولی» به مثابه یک نقطه عطف مورد تامل قرار می گیرد. ضمن اینکه شمار اندیشمندان و فیلسوفان سیاسی که آرا و اندیشه های ماکیاولی را مطالعه و بررسی و ستایش کرده اند کم نیست. (روسو، بیکن، هگل، دیلتای و نیچه از آن جمله اند.)
اینک و قریب به پنج قرن پس از درگذشت او (۱۵۲۷ میلادی) به نظر می رسد وجوهی از توجهات و نظریات وی را می توان به عنوان تذکرات یک اندیشمند، به بسیاری از حکام سیاسی- از غرب تا شرق - یادآوری کرد.
کاش آن دسته از اصحاب قدرت (همچون جرج بوش و یاران نومحافظه کار وی در ایالات متحده و بسیاری دیگر در نقاط مختلف جهان) که بر طبل خشونت و قهر می کوبند و سرمست قدرت، مغرورانه- و جاهلانه- دشمن تراشی می کنند و اوهام خود را حقیقت می پندارند و رویاهای خویش را واقعیت می دانند، در این روزهای سخت ابتدای هزاره سوم، لختی درنگ و در آرای صاحب نظرانی چون ماکیاولی اندکی اندیشه می کردند؛ دیپلماتی که در ۱۵۱۳ میلادی تصریح می کند؛ «هرگونه صلحی دشوار است.» آنهایی که به آسانی «بهانه» به دست «دشمن» می دهند و اینگونه، فضای مخاصمه و قهر و بی اعتمادی را دامن می زنند، بد نیست به این سخن ماکیاولی هم توجه کنند که نوشت؛ «هیچ چیز آسان تر از بی اعتمادی دشمن به تو دست نمی دهد.» پنج قرن پیش، این صاحب نظر سیاسی تذکر داد که «وظیفه مرد هوشمند و زیرک این است که همواره در چیزی که می تواند به هر نحوی به وی آسیب برساند، خوب تامل کند و امور را از دوردست ببیند...» افسوس که پرشمارند سیاستمداران و صاحبان قدرتی که به پیامدهای گفتار و کردار خویش چندان نمی اندیشند و پروای آسیب ها و عوارض بعدی آن را ندارند. اینان در قدرت خویش، دچار توهم اند؛ ماکیاولی یادآوری می کند؛ «آدم ها خیلی وقت ها شبیه به انواع خاص پرندگان شکاری کوچکی هستند که با حرص و ولع طعمه خود را تعقیب می کنند اما در این میان، متوجه پرندگان بزرگتری نمی شوند که بالای سرشان در پروازند تا آنان را شکار کنند.»
همین بی توجهی به «واقعیت »ها و عدم دوراندیشی است که گاه عوارض هولناکی را بر ملت ها و نوع بشر تحمیل کرده است؛ به عقیده ماکیاولی؛ «معمولاً ولع پیروزی گاه آنچنان چشمانمان را کور می کند که آنچه را به ظاهر به سودمان است، می بینیم.» او تاکید می کند که «امیدواری کاذب نه تنها در سخن گفتن بلکه در عمل کردن هم آدم ها را به اشتباه می افکند.» امیدها و آرزوهای واهی و کودکانه و غیرواقعی برخی اصحاب قدرت، که با ولع پیروزی درآمیزد، اجتناب ناپذیر نیست؛ ماکیاولی معتقد است؛ «فرزانگان - تا آنجا که حق انتخاب داشته باشند - با رغبت همه چیزشان را به خطر نمی اندازند و پیش بینی رویدادهای بدتری را که ممکن است رخ دهد نیز می کنند.» تشخیص راه درست از نادرست نیز از نظر او چندان دشوار نیست؛ وی تصریح می کند که «ما ناگزیریم در همه تصمیم هایمان این را بسنجیم که کجا کمترین میزان بدی وجود دارد و همان کمترین بدی را بهترین راه حل ممکن برای هر موضوع بدانیم؛ زیرا هیچ قضیه یی در دنیا نیست که عاری از تاثیر جانبی خوب یا بد باشد.»
و از همین منظر، نظریه پرداز سیاسی عنوان می کند؛ «درست ترین راه رسیدن به بهشت این است که راه دوزخ را بشناسیم و از آن دوری کنیم.» وی در جایی دیگر اظهار می دارد که «انسان باید در همه تصمیم هایش، مشکلات و خطرهایی را که در پیوند با آن است، در نظر آورد و هنگامی که خطر تصمیمی بیش از سود آن باشد، تصمیمی خلاف آن بگیرد.» دریغا که بسیارند در جای جای جهان، روسا و صاحبان حکومتی که به مشکلات و خطرات تصمیم ها و دیدگاه هایشان نمی اندیشند و با نخوت و کوته بینی، تحقق پروژه های خود را - با وجود نتایج ناگوار آن - پی گرفته اند. این عزم های جاهلانه، بدون توجه به پتانسیل ها و امکانات واقعی و در نظر گرفتن توانمندی های بالقوه و بالفعل برای نیل به اهداف، تبلیغ و عملیاتی می شود. ماکیاولی معتقد است؛ «انسان ها مرتکب خطا می شوند از آن رو که نمی توانند برای امیدهایشان هدفی در نظر گیرند. تکیه کردن بر همین امیدها، بدون کوچک ترین توجه به توانمندی هایشان آنها را نابود می کند.»
این صاحب نظر سیاست تاکید می کند که برخی افراد از این هم فراتر می روند؛ «آدم ها خیلی وقت ها آنقدر خنگ و بی عقل می شوند که می خواهند وظیفه دفاع از دیگری را برعهده بگیرند، با آنکه حتی در موقعیت دفاع از خود هم نیستند.»
متاسفانه همین «آدم های بی عقل» وقتی بر کرسی های قدرت تکیه می زنند، با ساده انگاری و خیال پردازی و بدون توجه به توان رقیب (یا دشمن) و بدون ملاحظه واقعیت ها، نسبت به هر رویارویی و مخاصمه، وعده های خام می دهند و دشمن (خصم) را بی فکر و تدبیر می خوانند؛ حال آنکه ماکیاولی تذکر می دهد؛ «هرگز نباید بر این باور باشی که دشمن بدون آنکه دقیقاً چیزی را بداند، دست به کاری می زند.» او همچنین توصیه می کند که «نقشه یی بهتر از این نیست که تا وقتی کاملاً اجرا نشده از نظر دشمن پوشیده بماند.»
کافی است تصور کنیم که «دشمن» هم همین «توصیه» ماکیاولی را رعایت می کند؛ آنگاه تصور «پروژه های غیرمترقبه» و اتفاقات ناگوار، چندان دشوار و غیرمنطقی نخواهد بود...
اما افسوس که شمار حاکمانی که مدبرانه رفتار و خردمندانه حکومت کنند و نصایح و توصیه ها و آموزه های صاحب نظران را پاس دارند، چندان قابل توجه نیست. اینان (صاحبان قدرت) حتی در تاریخ و سرنوشت گذشتگان هم دقیق نمی شوند و به قصد پندآموزی، گذشته را ورق نمی زنند؛ کاری که ماکیاولی بر ضرورت و فواید آن تاکید می کند؛ «اگر انسان به دقت گذشته را وارسی می کند به آسانی می بیند که می توان همه جا وقایع آینده را پیش بینی کرد و به اقداماتی در مورد آنها دست زد، نظیر تمهیداتی که پیران درگذشته در مواجهه با رویدادها اتخاذ می کردند؛ یا اگر چنین چیزی یافت نشود، می توان به کمک شباهت رویدادها به هم، تمهید تازه یی ابداع کرد.»
«تمهید تازه» و باور به «تغییر» و ضرورت در پیش گرفتن راهکارها و راهبردهای متفاوت در شرایط گوناگون، از جمله لوازم عمل سیاسی در چارچوب امکانات و واقعیت هاست؛ «آن کس که عادت کرده است به شیوه خاصی عمل کند، هیچ گاه عوض نمی شود و زمانی که زمانه دستخوش تغییر شود و دیگر همخوان با شیوه عمل او نباشد، چنین کسی بی آنکه بخواهد، ناگزیر به افول است.»
و مگرنه آنکه دوران سانسور و بی خبر نگاه داشتن خلق و تحمیق مردمان و اعمال سلطه به زور سرنیزه سپری شده است؟ و مگرنه آنکه نظام های غیردموکراتیک در اینجا و آنجای جهان - هرچند که صاحبان قدرت نخواهند - دستخوش تلاطم و تغییر شده اند؟ با کمال تاسف - و آنگونه که ماکیاولی هم می گوید- «هرچه آدم ها قدرت بیشتری می یابند به همان میزان استفاده بدتری از آن می کنند و مغرورتر و گستاخ تر می شوند.»
بیش از چهار قرن پس از درگذشت ماکیاولی، حیات سیاسی هیتلر، موسولینی، استالین و دیگر خودکامگان و تمامیت طلبان در رژیم های توتالیتر و دیکتاتوری بر تشخیص صائب اندیشمند ایتالیایی مهر تایید زد. ماکیاولی معتقد است؛ «جای هیچ تعجبی ندارد که در دوران دیوانه خو، دیوانگان به عرش اعلا برسند» و تاریخ بریا و گوبلز را هنوز از یاد نبرده است...
او توضیح می دهد که «آدم های ضعیف - برخلاف مردان بزرگ - از خوشبختی که هیچ وقت از آن بهره نداشته اند، مغرور و سرمست می شوند؛ با این شیوه، آنها در چشم همه اطرافیانشان، غیرقابل تحمل و نفرت انگیز می شوند.»
به عقیده ماکیاولی غرور و شهرت طلبی و سرمستی از قدرت، فرجام و پیامدهای خوشی دربر ندارد؛ «کارهایی که هنگام طرح ریزی شان بارقه یی از شهرت در خود دارند، هنگام به پایان رساندن شان تقریباً همیشه به فسادی حتمی منجر می شوند.» و از همین روست که او تاکید می کند؛ «عناوین و سمت ها به مرد، افتخاری ارزانی نمی دارند، بلکه مرد خود به عناوین و سمت ها اعتبار می بخشد.» این نام هایی چون ماندلا، گاندی، لینکلن، مصدق و هاول بودند که به عناوین و رتبه های سیاسی، شأن و اعتبار بخشیدند؛ قدرتی که نصیب آنها شد، چیز قابل توجهی بر منزلت اجتماعی آنان نیفزود. این «بوش» است که از عنوان و سمت، بهره و افتخار می برد، مقام ریاست جمهوری ایالات متحده از نام «بوش» اعتباری کسب نمی کند. نام هایی چون پل پوت، پینوشه یا صدام بیش از آنکه مایه منزلت بخشی به مناصب حکومتی بوده باشند، اسباب بدنامی و موجب قبح قدرت و سیاست شده اند...
حدود پنج قرن از انتشار دیدگاه های ماکیاولی سپری می شود؛ ای کاش اصحاب قدرت به قدر مرور نظرات اندیشمندان و تاریخ، سواد خواندن، توان فهمیدن و تامل و فرصت و زمان مطالعه و تعمق در دیدگاه های صاحب نظران و مسیر رویدادهای گذشته داشتند؛ ای کاش...
مرتضی کاظمیان
توضیح؛ منابع در آرشیو روزنامه موجود است.
منبع : روزنامه اعتماد