چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
مجله ویستا
مرگ و مرگاندیشی
واژه مرگ، مانند كلمه زندگی، هستی و پیدایش، مفهوم روشن و عامی دارد كه بر كسی پوشیده نیست . اما در آن سوی این مفهوم همگانی و روشن، چیزی قرار دارد كه شاید هرگز برای كسی درست و دقیق معلوم نگردد و شناخته نشود . علی علیه السلام در اسرار و رموز مرگ میفرمایند: «ایها الناس، كل امری لاق ما یفر منه فی فراره؛ والاجل مساق النفس، والهرب منه موافاته . كم اطردت الایام ابحثها عن مكنون هذا الامر فابی الله الا اخفاءه . هیهات! علم محزون!» . [۱] «هر كه از مرگ بگریزد، در همین فرارش با مرگ روبرو خواهد شد! چرا كه اجل در كمین جان است و سرانجام گریزها، هم آغوشی با آن است! وه كه چه روزگارانی در پی گشودن راز مرگ بودم! اما خواستخدا این بود كه این اسرار همچنان فاش نشوند! هیهات! چه دانشی سر به مهر!». اما در میان این پدیدههای میرا و فانی، تنها انسان است كه از این سرنوشت، یعنی مردن خبر دارد . همه جانداران میمیرند، ستارگان و كهكشانها فرو میپاشند، اما نمیدانند كه میمیرند و نمیفهمند كه خواهند مرد! جز انسان كه میداند و میفهمد كه خواهد مرد. انسان هم از آغاز پیدایش مرگ آگاه، نیست . بلكه بهتدریجبا مفهوم مرگ آشنا میشود. موجوداتی كه مرگ ندارند و نیز موجوداتی كه از مرگ خود آگاه نیستند، از مرگ دلهره نداشته نگران هم نیستند . اما انسان با آگاه شدن از مرگ، مخصوصا با آگاه شدن از مرگ خود، دچار اضطراب و نگرانی شده، چندین پرسش اساسی درباره مرگ، بر ذهن و اندیشه او سنگینی میكنند:
- مرگ یعنی چه؟
- چرا باید مرد؟
- چگونه میمیریم؟
- بعد از مرگ چه میشود؟
- چه كسی یا كسانی از راز مرگ آگاهند؟
- میتوان مرگ را چارهجویی كرد؟
- آیا روحی داریم كه با مرگ نابود نشود؟
- سرگذشت این روح - اگر باشد - پیش از پیوستن به جسم چه بوده است؟
- سرنوشت این روح، پس از مرگ جسم، چه خواهد بود؟
- و دهها پرسش دیگر.
و بشر از همان آغاز برای به دست آوردن پاسخ این پرسشها، تلاش كرده است . اگر چه پیامبران، فلاسفه و اندیشمندان، اولیا و عرفا و حتی افسانهبافان و اسطوره پردازان، هر یك به نوعی به این پرسشها پاسخ دادهاند؛ اما مرگ برای انسان همچنان یك معما و راز ناگشوده است. اینك در این مقاله برآنیم تا این راز را با مولای متقیان، امیر مؤمنان علی بن ابیطالب در میان نهاده، در حد فهم و توان خویش، از اشارات آن بزرگ مرد مرگاندیش، برای حل این معما بهره گیریم.
مرگ چیست؟
اگر بشود چیزی را با ضدش معرفی كرد باید گفت كه: مرگ پایان زندگی دنیوی است . چنانكه علی علیه السلام میفرمایند: «الموت غایته». [۲] و «بالموت تختم الدنیا». [۳] این تعریف در عین سادگی، واقعیترین تعریف مرگ است . به هر حال این زندگی، یعنی زندگی دنیوی با مرگ به پایان میرسد . مرگ به همه مسئولیتها، تلاشها، آرزوها و هدفهای دنیوی انسان پایان میبخشد . اما از این تعریف چیزی كه میفهمیم آن است كه مرگ زندگی را به پایان میرساند؛ ولی درباره خود مرگ و دنیایی كه با مرگ آغاز میگردد چیزی به دست نمیآید . اكنون به ذكر نكاتی درباره مرگ میپردازیم:
۱- مرگ و مشكلات بیان ناپذیرش
امام علی علیه السلام میفرمایند:
«وان للموت لغمرات، هی افظع من ان تستغرق بصفة اوتعتدل علی عقول اهل الدنیا». [۴] مشكلات مرگ چنان پیچیده و دردناكند كه به وصف در نمیآیند و با قوانین خرد مردم این دنیا، سنجیده نمیشوند . و نیز میفرماید: «فغیر موصوف ما نزل بهم». [۵] حالات و عوارضی كه در دم مرگ پدید میآیند، قابل توصیف و بیان نیستند . در فلسفه این بیان ناپذیری، چند تبیین را میتوان مطرح كرد:
اولا: مرگ یك تجربه شخصی است كه شخص با این تجربه ارتباطش را با دیگران از دست میدهد . بنابراین نمیتواند تجربهاش را با دیگران در میان بگذارد . ما كسی را پس از مرگش نمیبینیم تا از تجربه مرگش، خبری بگیریم.
ثانیا: پدیده مرگ، چنان پیچیده و پر راز و رمز است كه اگر مردگان هم به این دنیا باز گردند و بخواهند، جریان مرگ را توصیف كنند، نخواهند توانست: «فلو كانوا ینطقون بها لعیوا بصفة ما شاهدوا واوما عاینوا». [۶]
ثالثا: جهان باطن، به دلیل بطون نهادی خود، بر اهل ظاهر قابل شناخت نیست . یعنی جهان محسوس و دنیا، با جهان غیب و آخرت، از جنس هم نیستند و لذا تا در دنیاییم، از آخرت بیخبریم.
رابعا: اگر قرار است كه انسان گرفتار امتحان و ابتلا و فتنه شده، براساس تشخیص و انتخاب خود، مورد آزمایش قرار گیرد، حتما باید، نوعی ابهام و پیچیدگی در كار باشد؛ وگرنه، همه انسانها یكسان عمل خواهند كرد و ابتلا و امتحانی در میان نخواهد بود . مثلا اگر چنین بود كه هر روز خداوند به نوعی برای مردم ظاهر میشد و همه مردم آشكارا قیامت و زندگی ارواح و نتایج اعمال را میدیدند؛ طبعا همه یكسان عمل میكردند . چنانكه در حیات دنیوی غالبا آن جا كه هدفها روشن و نتیجه كار معلوم است، مردم دچار اختلاف نمیگردند.
باری، به هر دلیل، مرگ در هالهای از راز و رمز قرار دارد:
«كس نمیداند كه مرگ چگونه وارد خانه میشود؟ چه سان جان كسی را میستاند؟ ، چگونه بر جنین در شكم مادر دست مییابد؟ او به سراغ جان جنین میرود؟ یا جان جنین، به اذن پروردگارش، خواست مرگ را گردن مینهد؟ یا آن كه مرگ از همان آغاز، در لایه لایه درون مادر جای دارد؟». [۷]
۲- وصف عرفی مرگ
گاهی علی علیه السلام به وصف عرفی مرگ میپردازد و آن را برابر فهم توده مردم توصیف میكند . منظور من از توصیف عرفی، همین است كه مرگ را پایان زندگی، پایان بخش آمال و آرزوها، و عامل نابودی لذات و كامجوئیها بدانیم. [۸] اینك نمونههائی از وصف عرفی مرگ كه بر زبان مولای متقیان علی علیه السلام جاری شده است:
«شادابی زندگی را افسردگی پیری در پیش است . دوران عافیتبه بیماری و درد پایان میپذیرد و سرانجام زندگی جز مرگ نیست . مرگی كه دست انسان را از دنیا كوتاه كرده، راه آخرت را پیش پای وی خواهد نهاد . با تن لرزهها، دردهای جانكاه، اندوه گلوگیر و نگاه فریاد خواه، كه از یاران و خویشاوندان و همسران كمك میخواهد، اما كاری از دست كسی بر نمیآید، و گریه هم سودی ندارد . از افتادن در تنگنای گور و تنها و بیكس در گورستان ماندن چارهای نیست . آن گاه كرمها، تكه پاره تن او را برده و پوسیدگی، طراوت تن را لگد كوب كرده، و گذشت روزگار همه آثار او را به باد فنا و فراموشی میسپارد . تنهای نازنین میگندند و استخوانهای محكم پوسیده میشوند، روح در زیر سنگینی اعمال میماند، و چیزی را كه از غیب شنیده بود با چشم یقین میبیند . اما چه سود؟ ! كه دیگر بر كارهای نیك چیزی نمیتوان افزود و از لغزشها چیزی نمیتوان كاست». [۹]
در وصف عرفی مرگ، این بیان مولای متقیان، در اوج زیبائی است كه میفرمایند:
«ان الموت لزائر غیر محبوب و واتر غیر مطلوب وقرن غیر مغلوب». [۱۰]
«مرگ مهمانی است ناخوشایند! كه ناخواسته از یار و دیارمان جدا میكند . حریفی كه كسی هماوردش نیست .»
۳- مرگ از نگاه دیگر
آنچه گذشت، وصف عرفی مرگ بود . وصفی در حد فهم عموم و برای عامه مردم . اما وصف مرگ به همین جا ختم نمیشود . مرگ تنها گذرگاه جهان غیب است . پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم، زندگی دنیا را خواب و مرگ را بیداری نامیده است . یعنی مرگ دریچهای استبرای خروج از عالم خیال و ورود به جهان حقیقت و واقعیت.
علی علیه السلام هم میفرمایند:
«ولو عاینتم ما قد عاین من مات منكم لجزعتم و وهلتم وسمعتم واطعتم ولكن محجوب عنكم ما قد عاینوا و قریب ما یطرح الحجاب». [۱۱]
مرگ، ما را با دنیای تازهای روبرو میكند كه همه عوالم آن برای ما شگفتانگیز ورود به این دنیای جدید، تنها با برافتادن پردهای امكان مییابد كه به دست مرگ فرو افتد . و نیز میفرماید: «ای مردم این حقیقت را از خاتم پیامبران بشنوید كه: هر كه میمیرد در حقیقت نمرده است، و اگر در ظاهر پوسیده میشود در باطن چیزی از ما پوسیده نمیشود بلكه پایدار میماند». [۱۲] مرگ از همان آغاز حضورش ارزشها را وارونه میكند . ما در این دنیا، خلق را میبینیم و حق را نمیبینیم؛ با مجاز آشنائیم و از حقیقتبیگانه . و لذا ارزشها و ارزش گذاریهای ما براساس معیارهای حیات مادی و دانش محدود دنیوی است . با حضور مرگ، عالم غیب نمایان گشته، معیارها و بینشهای دیگری اساس ارزشها و ارزیابیهای ما قرار میگیرند .و لذا، انسان دست پشیمانی میگزد و از دلبستگیهای خود دست میشوید و آرزو میكند كه ای كاش او به دنبال این دنیا نمیرفت: «فهو یعض یده ندامة علی ما اصحر له عند الموت من امره، و یزهد فیما كان یرغب فیه ایام عمره، و یتمنی ان الذی كان یغبطه بها و یحسده علیها قد حازها دونه». [۱۳] فلاسفه بزرگ اسلام همچون ابن سینا و سهروردی، تعلق روح را به جسم، مانع توجه او به كمال و نقص روحی خود دانسته، و همین عامل را دلیل غفلت او از لذات روحانی و رنجهای عقلانی میدانند . ابن سینا میگوید: «كمال نفس ناطقه در آن است كه از لحاظ وسعت و عمق معرفت، تبدیل به جهان معقولی گردد كه دقیقا موازی و مطابق با جهان عینی باشد و به حسن مطلق و خیر و جمال مطلق دستیابد . روح انسان اگر به چنین معرفتی دستیابد از بهجت و لذت وصف ناپذیری بهرهمند میشود كه مقایسه آن با لذایذ حسی، زشت و مسخره خواهد بود . اما این روح مادامی كه گرفتار حجاب تن و اسیر جاذبههای حیات حیوانی است از این گونه لذت و بهجتباخبر نخواهد شد، چنان كه اگر به این كمال هم دست نیابد مادامی كه در حجاب تن است احساس رنج نخواهد كرد تا زمانی كه مرگ فرا رسد . با فرا رسیدن مرگ حجاب تن كنار رفته، موانع ادراك زایل میگردد . در نتیجه روح انسان به كمال یا نقصان خود پی برده، غرق در لذت شده یا گرفتار رنج و عذاب خواهد شد، لذت و رنجی كه هرگز با لذایذ و دردهای جهان مادی قابل مقایسه نیستند». [۱۴]
بیم مرگ
ترس از مرگ، كاملا طبیعی است . چنان كه عشق و دلبستگی به زندگی كاملا طبیعی است . از هر چه بترسیم به خاطر آن است كه به كمالات زندگی زیان دارد و یا اصل حیات و زندگی ما را تهدید میكند . ما از شكستها، بدبختیها، فقر، جهل و بیماریها بیمناكیم برای این كه با وجود نواقص و كاستی در زندگی و وسایل و اندامهای خود، حالت طبیعی زندگی را از دست میدهیم . یعنی اگر چه اصل زندگی را داریم اما بیماری، شكست و ضعف و نقص، فعالیتحیاتی را با مشكل روبرو ساخته، ما را از بهرهمندی كامل از ثمرات و لذایذ زندگی محروم میسازد. اما این كاستیها و بیماریها وقتی مخوف و خطرناك جلوه میكنند كه ما را در معرض مرگ قرار بدهند! برای انسان بیماری، بهتر از مرگ است . برای این كه بیماری اصل حیات را قطع نمیكند و تا ریشه در آب باشد امید ثمری هست . اما اگر به مرگ بیانجامد چون ریشه زندگی را قطع میكند خطرناكتر و ترسناكتر میگردد . ترس از مرگ علل و جهات مختلفی دارد كه ما با ملاحظه گنجایش مقاله به مواردی از آنها اشاره میكنیم:
علل ترس از مرگ
۱- عشق به زندگی
علی علیه السلام میفرماید:
«و اعلموا انه لیس من شیء الا و یكاد صاحبه یشبع منه و یمله الا الحیاة فانه لا یجد فی الموت راحة؛ [۱۵] توجه كنید كه انسان سرانجام همه لذتهای دنیا سیر میشود، جز لذت زندگی؛ برای این كه هیچ كس در مرگ آسایش نمیبیند». چنان كه گفتیم حتی عرفا و اولیای الهی این نكته را قبول دارند كه نظام ادراكی یعنی هوش و حواس ما بر محور حیات دنیوی تنظیم شدهاند، بنابراین تا از هوش و حواس بهره مندیم، حیات دنیوی و لذایذ آن ارج و منزلتخود را از دست نمیدهد . یك انسان متعادل زندگی را دوست میدارد، جهان و زیبائیهای آن را دوست میدارد و آرزو میكند كه بتواند برای همیشه زنده بماند. انسان در دشوارترین شرایط هم دل از زندگی برنمیكند و معذور هم هستبرای این كه عشق به زندگی یك عشق غریزی و نهادی است.
انسان زندگی را حتی در شرایط تلخ و ناگوار هم بر مرگ و تلخیهای آن ترجیح میدهد . صائب تبریزی میگوید:
زهری است زهر مرگ كه شیرین نمیشود هر چند تلخ میگذرد روزگار عمر
۲- دست نیافتن به آرزوها و اهداف
امام علی علیه السلام مرگ را عامل دستنیافتن آدمی به آرزوها و اهداف خویش میداند و میفرماید:
«فان الموت . . . مباعد طیاتكم؛ [۱۶] مرگ میان شما و هدفهایتان فاصله میشود .»
بنابر تحقیقات آماری برخی از محققان غرب، بسیاری از افراد مورد سؤال، دلیل خود را برای گریز از مرگ، در این نكته دانستهاند كه مرگ مانع تحقق هدفها است. [۱۷] برای عدهای شماره سالهای عمر مهم نیست، بلكه این مهم است كه انسان به كدام هدف دستیافته است؟ به دانشمندی گفتند: تا كی میخواهی زنده بمانی؟ گفت: آن قدر كه بتوانم نوشتن این دو كتاب را كه در دست دارم به پایان برسانم. [۱۸]
به هر حال هر گونه آرزویی ممكن استبا حلول مرگ، بر باد رود و لذا انسانی كه به سرنوشت و مرگ بیندیشد، دل به فریب آرزوها نمیسپارد، چنانكه امام علی علیه السلام میفرمایند:
«لو رای العبد الاجل و مصیره، لابغض الامل و غروره؛ [۱۹] اگر انسان اجل و عواقب آن را میدید، با آرزو و فریب آرزوها دشمنی میورزید .»
۳- كیفیت مرگ
یكی دیگر از عوامل ترس از مرگ، نگرانی و ترس از چگونگی مرگ است . این چگونگی گاهی به خود مرگ مربوط است و گاهی به شرایط و موقعیت مرگ.
الف- ترس از چگونگی خود مرگ
چنان كه گذشت، هیچ انسانی، مرگ را نیازموده است . بنابراین طبیعی است كه انسان نگران چگونگی مرگ و جان دادن باشد.
چون نمیداند كه جان دادن چیست و جدائی جان از جسم چگونه است، مرگ با همه هیبت و سطوتش میآید و ما چیزی از آن نمیدانیم جز آن كه: «میهمانی است ناخوانده و ناخوشایند! هماوردی شكست ناپذیر كه میكشد و قصاص نمیشود! دامش را همه جا گسترده، با لشكر درد و رنج محاصره مان كرده، از هر سو هدف تیر و نیزه مان قرار میدهد . كابوس مرگ، با قدرت تمام، به حریم هستی انسان تجاوز كرده . بی آن كه ضربتش خطا كند در هالهای از ابهام و تیرگی و با لشكری از بیماریها و دردهای جانكاه، و با انبوهی از مشكلات سایه سنگین خود را گسترده، طعم تلخش را میچشاند». [۲۰] ب- ترس از شرایط و موقعیت مرگ
انسان گاهی علاوه بر خود مرگ، از شرایط خاص مرگ نیز نگران میشود، مانند مرگ تصادفی و نابهنگام، مرگ با بیایمانی، مرگ در بستر نه در میدان جهاد، مرگ پس از بیماری طولانی، كشته شدن به دست دیگران، مرگ در غربت و تنهایی و امثال اینها.
امام علی علیه السلام نگران مرگ در بستر استراحت و در مخالفت امر خداست و از این رو میگوید:
«ان اكرم الموت القتل . والذی نفس ابن ابیطالب بیده، لالف ضربة بالسیف اهون علی من میتة علی الفراش فی غیر طاعة الله؛ [۲۱] همانا گرامیترین مرگها كشته شدن در راه خداست . بدان كس كه جان پسر ابوطالب در دست اوست، هزار مرتبه ضربتشمشیر خوردن بر من آسانتر است، تا در بستر مردن نه در طاعت خد».
۴- حوادث پس از مرگ
یكی دیگر از عوامل نگرانی و ترس و اضطراب مردم نسبتبه مرگ، نگرانی از حوادث پس از مرگ است . قسمتی از این حوادث مربوط، به این دنیاست از قبیل: بیسرپرست ماندن كودكان، ازدواج همسران، تقسیم و تصرف اموال، كامیابی دشمنان، فروپاشی تن و . . . و قسمتی مربوط به آن دنیاست از قبیل: عذاب قبر و مشكلات حساب و كتاب اخروی.ابنسینا عوامل و اسباب ترس از مرگ را از دیدگاه اشخاص مختلف به شرح زیر مطرح میكند:
الف: عدهای از مجهول و مرموز بودن مرگ میترسند.
ب: گروهی از معلوم نبودن سرنوشت انسان پس از متلاشی شدن بدن بیمناكند.
ج: و بعضیها از نابودی مطلق جسم و روح میترسند.
د: و برخی از درد و رنج جان دادن نگرانند.
ه: و جمعی از عذاب بعد از مرگ میترسند.
و: و گروهی از جدایی از مال و جاه و لذایذ و خوشیهای زندگی بیمناكند. [۲۲]
۵ . نگرانی از نقص و كمبود عمل.
انسانهای با ایمان در هر شرایطی كه باشند اعمال خود را ناچیز دیده و از این بابت نگرانند . علی علیه السلام میفرماید: «ینبغی للعاقل ان یعمل للمعاد و یستكثر من الزاد قبل زهوق نفسه و حلول رمسه». [۲۳]
همین افزودن بر زاد و توشه همیشه مورد تاكید انبیا و اولیا بوده است و توشه را هر چه زیادتر هم باشد نسبتبه طولانی بودن راه ناچیز شمردهاند.
علی علیه السلام میفرمایند:
«آگاه باش كه راهی سخت و دراز در پیش داری كه توفیق شما در پیمودن این راه در گرو آن است كه به شایستگی بكوشی و تا میتوانی توشه برگیری و بار گناه خود را سبك گردانی كه سنگینی آن در این راه دشوار، رنج آور است . پیشاپیش تا میتوانی به آن سرای توشه بفرست . مستمندان را یاری رسان تا بدین وسیله توشهای بر دوش آنان بگذاری كه روز قیامتبه تو باز گردانند تا میتوانی انفاق كن و برگ عیشی به گور خویش بفرست . اگر از تو وام خواهند غنیمتبشمار كه اگر به وامی دست كسی را بگیری در روزهای سخت آن دنیا، دست تو را بگیرند . بدان كه در پیش روی تو گردنههای صعب العبور وجود دارد كه تا میتوانی باید سبك بار بوده و توشه راه داشته باشی». [۲۴]
۷ . كثرت گناه
یكی دیگر از عوامل نگرانی مؤمنان از مرگ زیادی گناهان است . حضرت علی علیه السلام میفرمایند:
«چنان مباش كه به خاطر گناهان زیاد خود مرگ را ناخوش داری». [۲۵]
بنابراین اگر گناهكار نباشی باید همانند مولا از مرگ باك نداشته باشی كه تو به سوی آن بروی یا او به سوی تو گام بردارد. [۲۶]
۸ . بیم از مرگ بیفضیلت
اگر چه همه اقسام مرگ، مرگ اند؛ اما به لحاظ فضیلت مرگ با مرگ دیگر تفاوتی دارد از زمین تا آسمان . علی علیه السلام، آرزومند شهادت بود و مرگ در بستر را دوست نمیداشت . او در این باره میگوید: «مرگ چنان با سرعت و جدیت در تعقیب ماست كه چه ایستادگی كنیم و چه بگریزیم، بر ما دستخواهد یافت . با ارجترین مرگها نزد من، كشته شدن با شمشیر (شهادت) است . سوگند به خداوندی كه جان فرزند ابوطالب در دست اوست، اگر هزار شمشیر بر سرم بخورد، برایم آسانتر از آن است كه در بستر بمیرم و نه در راه فرمان خدا». [۲۷] البته برای مردم عادی، مرگ در وطن مالوف، خانه شخصی، در بستر و میان فرزندان و خویشاوندان مطلوب است؛ اما مرگ در میدان و شهادت در راه خدا چیز دیگری است.
۹ . بیم از مرگ پیش از توبه
امام علی علیه السلام میفرمایند:
«مسوف نفسه بالتوبة من هجوم الاجل علی اعظم الخطر» . [۲۸]
از آنجا كه انسان مدام در معرض خطا و گناه است، خدای مهربان براساس همین طبیعت غیر معصوم انسان، برای جبران وی، همیشه توبه و عذر او را پذیرفته، بر گناهانش قلم عفو میكشد.
علی علیه السلام میفرماید:
«حاصل توبه، جبران گستاخیهای نفس است». [۲۹]
اما انسان به اقتضای هوا و هوس، از این فرصت هم، غالبا بد بهرهبرداری میكند . بدین سان كه او باز بودن در توبه را دستآویز ادامه اعمال خلاف خود قرار داده، به امید توبه، در ارتكاب گناه گستاخ و بی پروا میگردد . اما در عمل، گناه نقد شده و توبه نسیه میگردد . علی علیه السلام در این باره میفرمایند: «اگر پای لذت و شهوتی در میان باشد، به گناه شتافته و در توبه درنگ میورزند». [۳۰] چنین انسانهایی غالبا هم قصد توبه دارند، اما به پیروی از هوس آن را به تاخیر میاندازند . گاه به توبه موفق میشوند و گاهی هم به وسیله مرگ غافلگیر شده، پیش از آن كه توفیق توبه و جبران نواقص خود را داشته باشند، از دنیا میروند. در اینجا نكته حساسی هست كه نباید از آن غفلت كرد و آن اینكه مرگ نقطه پایان خطوط دفتر شخصیت انسان است . علی علیه السلام پس از بحثی در اقسام ایمان و تقسیم ایمان بر دو قسم پایدار و ناپایدار، میفرماید كه: «اگر از كسی بدتان آمد و خواستید كه او را از دایره دلبستگیهای ایمانی خود بیرون كنید، تا فرا رسیدن مرگش درنگ كنید! و چون بر حالتی كه بود بمیرد دیگر وقت آن است كه بیزاری جوئید». [۳۱]
۱۰ . ترس از مرگ در كفر و گمراهی
خداوند متعال در قرآن میفرماید:
«اتقو الله حق تقاته ولاتموتن الا وانتم مسلمون .» آل عمران/۱۰۳
علی علیه السلام در خطبهای پس از بحث ظریف و دقیقی درباره توحید و تقوا و پس از یك ارزیابی مفصل از دنیا و آخرت، سرانجام سخنش را با این آیه پایان میبخشد كه: «از خدا چنانكه شایسته است، پروا كنید و بكوشید كه جز بر مسلمانی نمیرید». [۳۲]
بدون تردید از همه بدتر مرگ در حال كفر و گمراهی است . علی علیه السلام با بیانی لبریز از احساس درد از مردمی كه به چنین سرنوشتی گرفتارند مینالد.
او درباره مردم دوران جاهلیت میگوید كه:
«هیچ حریمی را حرمت نمینهادند فرزانگان را در میانشان ارج و منزلتی نبود . به دور از نظام دینی زندگی كرده و در حال كفر جان میسپردند». [۳۳]
شوق مرگ
امام علی علیه السلام میفرمایند:
«و الله لابن ابیطالب انس بالموت من الطفل بثدی امه؛ [۳۴] به خدا سوگند، پسر ابوطالب از مرگ بیپژمان است. بیش از آنچه كودك پستان مادر را خواهان است».
۱- چرا شوق؟
حجاب چهره جان میشود غبار تنم خوشا دمی كه از آن چهره پرده برفكنم
چگونه طوف كنم در فضای عالم قدس كه در سراچه تركیب تخته بند تنم
[۳۵]
اگر مرگ محمل انتقال از دنیای متغیر و فانی به جهان ثابت و باقی است، پس چرا بیصبرانه در انتظارش نباشیم.
ما این دنیا را وقتی دوست میداشتیم كه از دنیای برتر و بهتری خبر نداشتیم . اكنون میدانیم كه:
«این دنیا برقش بیفروغ و اساسش بر دروغ است . و اموالش در معرض غارت و تاراج است . چونان عشوه گر هرزهای است كه به كس وفا نمیكند و همچون مركب سركش از كسی فرمان نمیبرد . دروغگویی خیانتكار، ناسپاسی حق نشناس و دشمنی حیله گر است . حالاتش ناپایدار، عزتش ذلت، جدش بازی و سرافرازیش سرافكندگی است . سرای جنگ و غارت، تبهكاری و نابودی و ناخوشی و ناآرامی است . وصلههایش به هجران پیوسته، راههایش حیرت زا، پناهگاههایش ناپیدا و سرانجام امیدهایش نومیدی است». [۳۶]
اما در آن سوی این جهان، جهانی است، ازلی و ابدی، كه اگر انسان با آگاهی و آمادگی وارد آن جهان شود، بهقول حضرت:
«آنجا را اسرای پایدار و محل امن و آسایش خواهد یافت . جایگاه پاكان و نیكان و اولیای برگزیدهای كه قرآن كریم آنجا را ستوده و ساكنان آن را برگزیده و بزرگ داشته و انسان را به آنجا فرا خوانده و راهنمایی كرده است». [۳۷]
علی علیه السلام در وصف بهشت میگوید:
«اگر خیالی از بهشت را چنانكه وصف شده تصور كنی از هر چه در دنیاست دلسرد میشوی اگر چه همه زیبا و پر جاذبه باشند و بر سر آرزوها و امیال نفسانی خود نسبتبه لذتها و مناظر زیبای جهان پا میگذاری . اگر درباره درختان بهشتی اندیشه كنی كه چگونه شاخههای آنها با وزش نسیم میرقصند و ریشههاشان در تودههای مشك پنهانند بر كنار رودهای زلال و خوشههایی از گوهرهای آبدار و میوههای گوناگونی كه از هر طرف جلوه میكنند غرق حیرت میشوی . شاخههای پر میوه بدون زحمت در دسترس تو قرار میگیرند تا هر چه خواهی بر چینی . مهمانداران بهشت و خدمتگزاران آن لحظهای از آن كاخها و ساكنانشان غفلت نكرده و مدام با طعامهای لذیذ و شرابهای گوارا پذیرایی میكنند . ساكنان آن دیار مورد تكریم خداوند بوده از هر گونه، دگرگونی و انتقال در امانند . اگر تو دل را به آن مناظر زیبا متوجه كنی از دل و جان در اشتیاق آن سامان خواهی بود . و چون مرگ و قبر در و دروازه آن دیارند، آرزو خواهی كرد كه از همین جا تو را بردارند و به گور سپارند». [۳۸]
در اینجا نكتهای را یادآور میشوم كه مرگ برای افراد غیر مؤمن نیز باید ارزش خود را داشته باشد . ارزش مرگ برای افراد غیر مؤمن و برای كسانی كه بقای روح و دنیای پس از مرگ را قبول ندارند از چند جهت میتواند مورد توجه قرار گیرد:
«یكی این كه همین مرگ، آنان را از ادامه زندگی حیوانی و افزودن بر گناه و تبهكاری خویش باز میدارد . خداوند كریم میفرماید: «كافران چنین نپندارند كه فرصت زندگی به سود آنان است، نه! بلكه ما به آنان فرصت میدهیم تا بر بار گناه خود بیفزایند و به عذاب سخت و سنگینی گرفتار آیند .» آل عمران/۱۷۸
علی علیه السلام میفرماید:
«ان فی الموت لراحة لمن كان عبد شهوته واسیر اهویته، لانه كلما طالتحیاته كثرت سیئاته و عظمت علی نفسه جنایاته». [۳۹]۲ . توصیف شوق مرگ
امام علی علیه السلام میفرماید:
«و ان احب ما انا لاق الی الموت؛ [۴۰] محبوبترین چیزی كه در انتظارش هستم مرگ است .»
یكی پرسید از سقراط كز مردن چه خواندستی بگفت ای بیخبر مرگ از چه نامی زندگانی را
اگر زین خاكدان پست روزی بر پری بینی كه گردونها و گیتیهاست ملك آن جهانی را
[۴۱] اگر مرگ را چنان دریابیم كه علی علیه السلام دریافته بود؛ باید در عین نگرانی از كمتوشهگی و در عین تلاش برای تدارك ذخیره آخرت، بیصبرانه در انتظار مرگ مطلوبی باشیم كه ما را از تنگنای جهان خاكی به بیكران ساحت غیب انتقال دهد . علی علیه السلام میفرماید:
«به پیشواز مرگ بشتابید! مرگی كه اگر فرار بكنید شما را در مییابد، و گر بر جای خودمانید باز هم به سراغتان میآید . و اگر فراموشش كنید، او شما را از یاد نمیبرد». [۴۲]
بنابراین دلبستگی انسان به زندگی دنیوی، براساس میزان مرگاندیشی وی تنظیم میگردد . اگر دنیا زده بود كه به مرگ نمیاندیشد . بیتردید رویاروی چنین كسی با مرگ بسیار نامطلوب خواهد بود . برای این كه چنین شخصی برای حیات اخروی آمادگی نداشته و ذخیره لازم را نیندوخته است . علی علیه السلام در نامهای به حارث همدانی میفرمایند:
«سختبپرهیز از این كه وقتی مرگ به سراغ تو آید كه در جستجوی دنیا از خدا گریخته باشی». [۴۳]
چنانكه شوق مرگ، از محبت دنیا در دل انسان میكاهد:
«هر كه مرگ را در برابر خود مجسم كند، به امور دنیوی زیاد توجه نمیكند». [۴۴]
اشتیاق انسان به مرگ یك حالتبسیار شگفتانگیز و اعجاز گونه استبرای این كه هر انسانی چنان كه گذشتبه زندگی علاقمند است و اگر كسی سودای مرگ در سر بپروراند حتما به مقامی رسیده كه دیگران نرسیدهاند و چیزهایی دریافته كه دیگران در نیافتهاند . در قرآن كریم آرزوی مرگ نشان عشق انسان به خدا است.
خدای سبحان در خطابی به قوم یهود میفرماید:
«بگو ای یهودیان اگر از میان مردم تنها خود را دوستان خدا میدانید، پس آرزوی مرگ كنید اگر راست میگوئید .» جمعه/۶
علی علیه السلام به حارث همدانی میفرمایند: «مرگ را جز با شرایط مطمئن آرزو مكن [۴۵] و خود در موردی چنین میفرمایند:
«من با بصیرتی از درون و یقینی كه خدایم بخشیده است در گمراهی آنان و راه راستی كه برگزیدهام آگاهم . مشتاق دیدار پروردگار و امیدوار پاداش نیك او هستم». [۴۶]
انسان وقتی واقعا مشتاق مرگ میگردد كه بهیقین دریابد كه او گر چه در این جهان خاكی پدید آمده است؛ اما از این جهان نبوده و به جهان دیگری تعلق دارد . و چنین كسی در حقیقتبه قول مولا علی علیه السلام:
«پیش از آن كه بدن از این جهان خاكی جدا شده باشد، به جان و دل از این خاكدان پرواز كرده است». [۴۷]
حقیقت زندگی از منظر مرگ
در این قسمت، مرگ را با نگاه آسمانی و عمیق مولا علی علیه السلام مینگریم . نگاهی كه حقیقت را ناب و روشن میبیند.
زندگی هم آغوش مرگ
علی علیه السلام، مرگ را از زندگی جدا نمیداند . آن كه مرگ را نشناسد. [۴۸]
. حیات دنیوی و هستی زمانی - مكانی این جهان خاكی، نهاد و درونمایهاش دو چیز است و بس: آمدن و رفتن، هستی و نیستی، كون و فساد، تجدد و تصرم . این نكته را فرزانگان تاریخ همیشه مورد تاكید قرار دادهاند . هراكلیتوس در قرن پیش از میلاد میگفت: در یك رودخانه بیش از یك بار نمیتوان وارد شد. [۴۹]
این حقیقت را اهل كلام با تعبیر تجدد امثال و عرفای اسلام براساس عدم امكان تكرار در تجلی الهی، و صدر المتالهین براساس حركت جوهری مطرح كردهاند . بنابراین مرگ نیز همانند زندگی، برای این جهان خاكی به منزله عنصر تركیبی و درون مایه است. علی علیه السلام در جای جای نهجالبلاغه ما را به این حقیقت آشكار توجه میدهد كه نمونهای از آنها را در اینجا میآوریم: «و احذركم الدنیا فانها منزل قلعة، و لیستبدار نجعة . قد تزینتبغرورها، و غرت بزینتها، دارها هانت علی ربها، فخلط حلالها بحرامها، و خیرها بشرها، و حیاتها بموتها، و حلوها بمرها». [۵۰] در این بیان رسا، مولای متقیان ما را با حقیقت دنیا آشنا میسازد تا دل در آن نبندیم . برای این كه منزلگاه سفر است، نه سرای اقامت . جلوهاش بر غفلت استوار است و جمالش بر فریب . بساطی است كه نزد خدا ارج و منزلت ندارد زیرا كه حلال آن با حرام آمیخته و خیرش همراه شر بوده و زندگیش با مرگ هم آغوش است تلخ و شیرینش جدا از هم نیستند. علی علیه السلام در جایی دیگر میفرماید: «سروش غیب پیوسته آواز میدهد كه: سرانجام زایش مرگ، و پایان گردآوری فروپاشی و نهایت آبادانی ویرانی است». [۵۱] و چه بیانی زیباتر و رساتر از این: جهان خاكی چنان است كه هستی آن، بر نیستی استوار است . نسلی میرود كه نسلی دیگر به جای آن میآید . این عروس هزار داماد، شوهری را میكشد و شوهری دیگر اختیار میكند . علی علیه السلام در این باره میفرمایند: «ای مردم در حقیقتشما در این دنیا آماج تیرهای مرگید . هر جرعه این جهان خاكی، گلو گیر و هر لقمهاش پر از خرده استخوان است . در این جهان خاكی تا نعمتی از كف ندهید به نعمتی نمیرسید . از عمر شما، هر روز نو كه ببینید بر ویرانی روز دیگر استوار است . هر برگ تازه و هر رویش تازه به دنبال خزان برگ دیگر و درو شدن گیاهان دیگر است ریشههایی در گذشتهاند كه ما شاخههای آنان هستیم . و چگونه ممكن است كه ریشهها بروند و شاخهها برقرار مانند». [۵۲] علی علیه السلام پس از بیان مؤكدی درباره جدی گرفتن مرگ و نادیده گرفتن عوامل عبرت آموزی، در رابطه زندگی دنیا با حیات اخروی میفرمایند: «در زندگی دنیوی، پیشتاز پرهیزگاران باشید و رفتار خود را هماهنگ با زندگی بهشتی خود سامان بخشید . زیرا كه دنیا سرای همیشگی شما نیست . گذر گاهی كه بتوانید از آن زاد و توشه برگیرید . پس با تلاش پیگیر، اسب سفر را زین كرده نگهدارید». [۵۳]
نقش مرگ در زندگی متعالی انسان
امام علی علیه السلام در بخشی از وصایای خویش به فرزندشان امام حسن علیه السلام مینویسند: «مبادا فریفته شوی كه بینی دنیاداران به دنیا دل مینهند، و بر سر دنیا بر یكدیگر میجهند». [۵۴] چنانكه گذشت، حیات دنیوی ما یك واقعیت است و وابستگی انسان را به این حیات دنیوی نمیتوان نادیده گرفت و تحقیر كرد . و نیز باید، حیات اخروی را هدف اصلی قرار داده، همه زندگی دنیوی را براساس تدارك سعادت اخروی، تنظیم كرد . بنابراین، زندگی مشروع و مطابق عقل و منطق آن است كه در عین جدی گرفتن حیات زودگذر دنیوی بتواند برای حیات ابدی اخروی هم برنامه ریزی كند . مشكل اصلی انسان برای دستیافتن به حیات متعالی جاذبه حیات دنیوی است . جاذبههای حیات دنیوی امكان دارد كه هر انسانی را چنان به خود مشغول كند كه اصلا به یاد آخرت و زندگی دیگر نیفتد. همه این جاذبهها در نقش آرزوهای انسان جلوه گر میشود . بنابراین برای روشن شدن موضوع باید نخست درباره آرزوهای انسان بحث كرده سپس نقش مرگ را در روی كرد انسان به حیات معنوی توضیح دهیم
۱- انسان و آرزوها
امام علی علیه السلام درباره تاثیر آرزوهای نفسانی و دور و دراز بر زندگی انسان میفرمایند: بدانید كه آرزوهای نفسانی، عقل را به غفلت وادارد و یاد خدا را به فراموشی سپارد . پس آرزوی نفسانی را تكذیب كنید كه فریب است و صاحبش فریفته شده. [۵۵]
آرزوها اگر به موقع مهار نشوند انسان را به حیوان و حیات انسانی را به زندگی جانوری تبدیل میكند و این همان ضعیتخطرناكی است كه نهایتسقوط انسان را نشان میدهد . و او را زندانی این حیات حیوانی میسازد كه از آن به اخلاد تعبیر میكنند . علی علیه السلام در بازگشت از جنگ صفین در یكی از روستاهای بین شام و عراق به نام «حاضرین» نامه مفصلی به فرزندش امام حسن نوشته است .به نظر میرسد كه این نامه یك درد دل است از نوع همان درد دلها كه با چاه داشت! برای این كه فضای نبرد صفین در طوفانی از آز و آرزومندی دنیوی انسان غرق بود . علی علیه السلام عملا فریب خوردن و غفلت انسانها را با چشم خود میدید . او میدید كه چگونه معاویه، عمر و عاص و صدها صحابی، به چیزی جز دنیا و لذایذ دنیوی نمیاندیشند و جز رؤیاها و آرزوهای جاه و مال، چیزی نمیفهمند . مرز نهایی دانش و اندیشه شان جز حیات حیوانی نبوده و هدف نهائی تلاش و كوششان جز جاه و مال نیست . از این جهت این خطبه، در عین حال كه یك درد دل است، هشدار هم هست . با تعبیرات بسیار تند و صریح كه نشان دهنده نگرانیهای آن حضرتاند . اینك بیان مولا: «مبادا كه دنیا زدگی مردم و سگ ستیزی آنان بر سر جاه و مال دنیا تو را بفریبد . . . این دنیا زدگان همانند سگهای هارند كه به جان یكدیگر افتادهاند . نیرومندشان ناتوان را میخورد و بزرگشان بر كوچكشان رحم نمیكند». [۵۶] علی علیه السلام نحوه نگرش انسان به دنیا را معیار آگاهی و بینائی او میداند. و انما الدنیا منتهی بصر الاعمی، لا یبصر مما و راءها شیئا، و البصیر ینفذها بصره، و یعلم ان الدار وراءها . فالبصیر منها شاخص و الاعمی الیها شاخص . و البصیر منها متزود، و الاعمی لها متزود؛ [۵۷] دنیا، آخرین نقطه دید كوردلان است كه در آن سوی دنیا چیزی نمیبینند . اما صاحبان بصیرت نور بینائیشان، ساحت دنیا را درنوردیده، سرای جاویدان را در آن سوی دنیا میبیند . به همین دلیل است كه انسان آگاه به دنیا دل نمیدهد؛ در حالی كه همین دنیا برترین منظور و مقصود كور دلان است . اهل بصیرت از دنیا توشه میگیرند؛ در حالی كه اهل غفلت، همه چیز را وسیله به دست آوردن دنیا قرار میدهند . و چون مدتی بدین سان بگذرد، یاد آخرت كلا فراموش شده، جز آرزوها و اهداف دنیوی، چیزی مورد توجه انسان قرار نمیگیرد .»
علی علیه السلام در این باره میفرمایند:
«مرگ را كلا از یاد برده و دل به آرزوهای فریبنده سپردهاید! به دنیا بیش از آخرت دل داده در عشق زندگی گذران حیات جاودان را به دست فراموشی سپردهاید! شما كه به ظاهر زیر پرچم دین خدا گرد آمدهاید، دلیل پراكندگیتان، جز پلیدی درون و بداندیشی نیست . به یاری هم نمیشتابید، خیر خواه یكدیگر نیستید، چیزی به همدیگر نمیبخشید و همدیگر را دوست نمیدارید از سود اندك دنیائی شادمان گشته و از زیان بسیار اخروی غمگین نمیشوید . و چون از دنیای شما چیزی كم گردد، چنان بیقرار و پریشان میشوید كه آثار آن بر چهرهتان آشكار میگردد . گویی كه همیشه در این جهان ماندگارید و امكانات آن مدام در اختیار شما خواهد بود! . . . در غفلت از حیات اخروی همدل و در دنیا زدگی همداستانید». [۵۸]
۲- نقش مرگ در رویكرد انسان به حیات معنوی
امام علی علیه السلام میفرمایند:
«به یقین بدان كه تو هرگز به آرزویت دست نخواهی یافت، و از اجل روی نتوانی برتافت، و به راه كسی هستی كه پیش از تو میشتافت». [۵۹]
دل دادن انسان به دنیا یك امر كاملا عادی است . این دلدادگی، باعث میشود كه انسان به كلی از حیات اخروی خود، غفلت ورزد . دنیا را اصیل، ارجمند و جاودانه پنداشته، جز همین زندگی دنیوی به چیزی نیندیشد.
از دیدگاه مولای متقیان علی علیه السلام نیز، مرگاندیشی انسان را از اسارت حیات دنیوی و فریب لذایذ مادی نجات میبخشد . در همین عبارت كوتاهی كه از آن حضرت در آغاز این مساله نقل كردیم، همین نكته مطرح شده است.
ایشان به فرزندشان امام حسن علیه السلام مینویسند:
- به آرزوی خود نخواهی رسید . لحظهای بعد از فرارسیدن اجل، زنده نخواهی ماند . سرنوشت تو، جدا از سرگذشت پیشینیان نیست. [۶۰]
اساس زندگی دنیا و شیرینی آن دل دادن به آرزوهاست . همه انسانها با امیدها و آرزوهایشان دلخوشند . اگر برای فردا، ماه و سال و سالهای آینده، آرزویی نداشته باشیم، شوق و علاقه به آینده را از دست میدهیم . این همه برای روزها، ماهها و سالهای آینده، دل بسته و برای رسیدن به آنها لحظهشماری میكنیم، به خاطر آن است كه آن روزها و ماهها و سالها، بستر كامیابیها و به آرزو رسیدنهای ما هستند.
زان شبی كه وعده كردی روز وصل روز و شب را میشمارم، روز و شب
[۶۱]
اگر این وعدهها و آرزوهای وصال و امید نباشند، ما روز و شب به شمارش لحظهها نمیپردازیم.
بنابراین اساس حیات دنیوی همین آرزوهاست . اما علی علیه السلام به فرزندش یادآور میشود كه:
- «به آرزویت نمیرسی»!
این هشدار یعنی چه؟ اگر آرزوها دستیافتنی نباشند كه انسان به آنها دل نمیدهد . و این همه آرزوی گوناگون خودمان و دیگران كه به آنها دست مییابیم پس معنی این هشدار چیست كه انسان به آرزویش نخواهد رسید . برای روشن شدن مطلب باید توجه داشت كه چنانكه گفتیم، اساس زندگی و دلخوشیهایش، همین آرزوهایند . و انسان همیشه دو نوع آرزو دارد . آرزوهای كوتاه مدت و دراز مدت . و معمولا آن قسمت از آرزوهای كوتاه مدت و یا دراز مدت كه انسان به آنها میرسد جنبه هدف بودن و شور آفرینی خود را از دست میدهد .و غالبا انسان به هر آرزویی كه میرسد شور و اشتیاقش را نسبتبه آن از دست میدهد و موضوع برایش یك امر عادی میگردد و از آن مهمتر این كه همین آرزوی برآورده شده خود منشا دهها آرزوی دیگر واقع میشود . مثلا اگر جوانی به آرزوی خود، در مورد ازدواج برسد، دیگر این ازدواج برای او عادی شده و در عین حال زمینه آرزوهای متعدد دیگر را فراهم میآورد؛ از قبیل آرزوی داشتن فرزند، خانه دلخواه، امكانات مناسب، شغل آبرومند، موقعیت اجتماعی و . ..
و نكته دوم همان است كه علی علیه السلام به دنبال همین مطلب مطرح كرده و به فرزندشان مینویسند:
«لحظهای پس از فرا رسیدن اجل زنده نخواهی ماند .»
علی و درس مرگاندیشی
علی علیه السلام مرگ را حقیقتی میداند كه هیچ گونه شوخی و بازی را برنمیتابد، با صدای بلند فرا میخواند و به سرعت ما را پیش میراند. [۶۲] در این مساله جای تردید نیست . آنچه میخواهیم تا حدودی توضیح دهیم، ارتباط مرگ و زندگی است . این موضوع بسیار مهم یعنی زندگی در ارتباط با مرگ را بر پایه تعالیم فوق بشری مولا علی علیه السلام، ضمن چند فصل آتی به بحث میگذاریم:
رابطه مرگاندیشی و عشق به زندگی
۱- زندگی زیباست
چنانكه گذشت، زندگی برای همه جانداران و بخصوص برای انسان زیبا و دوست داشتنی است . و ارج و منزلت زهد و پرهیز هم از همین جاست . یعنی اگر زندگی جاذبه نداشت و لذایذ آن مورد عشق و علاقه انسان نبود، تكلیف به زهد و پرهیز از آن لذایذ معنی و منزلتی نداشت . كسی را به نخوردن سم و كثافت تكلیف نمیكنند و پرهیز انسان هم از سموم و مواد تلخ و ناگوار، یك امر طبیعی است . و هیچ كس نمیتواند به این امر افتخار كند و انتظار پاداش و تحسین داشته باشد.بنابراین زندگی و لذایذ آن برای همه، زیبا و جاذبهدارند . ارج و منزلت تقوا و پرهیز هم در همین است كه انسانی پا بر سر تمایلات و شهواتش میگذارد.در مورد انفاق پیاپی مولا علی علیه السلام به مسكین و یتیم و اسیر، برای نشان دادن اهمیت این كار، قید بسیار لطیفی در آیه مربوطه آمده استكه: «ویطعمون الطعام علی حبه» انسان/۸ غذای خود را «با این كه به آن علاقه داشتند» میبخشند . بدیهی است كه بخشیدن غذای اضافی و چیزی كه آدم دلش نمیخواهد چندان اهمیتی ندارد، این اهمیت دارد كه كسی با سه شبانه روز گرسنگی و با تمام میلش به طعام آن را به دیگران ببخشد. بنابراین دل دادن انسان به زندگی كاملا طبیعی است چنانكه افراط در این دلدادگی كه ما آن را دنیازدگی مینامیم كاملا طبیعی است . بعثت انبیا و تلاش اولیا بیشتر متوجه همین هدف است كه انسان را از افراط در عشق به دنیا باز دارد . و اصولا آزمایشی بودن زندگی دنیا از همین جاست، یعنی این زندگی در حال عادی فریبنده و جذاب است و انسانها را از توجه به دنیای دیگر باز میدارد و لذا درگیری انسان با این زندگی جنبه آزمایش دارد یعنی هركه بتواند خود را از گرفتار شدن به دنیا نجات دهد شایسته پاداش بزرگی استیعنی حیات جاودان.
۲- مرگاندیشی تنها عامل رهائی از ابتذال
مولا علی علیه السلام این نكته ظریف یعنی ابتذال و روزمرگی انسان را در نامهای به عبدالله بن عباس، چنین توضیح میدهند:
«آدمی گاهی از دستیافتن به چیزی شادمان میگردد كه هرگز از دستش نمیرفت! و از چیزی اندوهگین میگردد كه هیچ گاه اتفاق نخواهد افتاد!» [۶۳]
چه قدر از جریان عادی روزگار دلخوش شدهایم! مانند آمدن بهار و گذشتن پائیز و آب شدن برف و تولد فرزند و پا گرفتن و زبان باز كردن او، به ثمر نشستن باغچهمان و امثال اینها! و چقدر نگران حوادثی بودهایم كه هرگز اتفاق نیفتادهاند، اینها همه نشان دنیا زدگی انسان و روزمرگی و ابتذال زندگی اویند. علی علیه السلام برای پیشگیری از این گونه دنیازدگی و روزمرگی، عبدالله بن عباس را چنین راهنمایی میفرمایند: «در هدفهایی كه داری برترین هدف این نباشد كه به لذتی دستیابی یا انتقامی بگیری بلكه تلاش كن تا باطلی را از میان برده حقی را زنده كنی . به آن دلخوش باش كه چیزی برای آن دنیا ذخیره كردهای و از این اندوهگین باش كه چیزی در این دنیا بر جا میگذاری . همتخود را متوجه دنیای پس از مرگ بگردان. [۶۴]... ابن عباس اگر از آخرت چیزی به دست آوردی جا دارد كه دلخوش باشی و اگر به زیان اخروی دچار شدی جا دارد كه اندوهگین شوی اما آن چه از دنیا به دستبیاوری دلخوشت نكند . و اگر چیزی از دنیای تو كم شود بیتابی نكنی . هم و همتخویش را صرف دنیای پس از مرگ كنی». [۶۵] ابن عباس میگوید بعد از سخنان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم از هیچ سخنی به اندازه این راهنمایی مولا علیه السلام سود نبردم.
۳- مرگ پایان زندگی نیست
انسان با مرگاندیشی به حیات جاودانه پس از مرگ پی میبرد و میداند كه حیات با اوصاف و شرایط خوشبختی و بدبختی پس از مرگ نیز ادامه دارد . نه تنها زندگی پس از مرگ همراه با خوشبختی یا بدبختی ادامه مییابد بلكه جاودانه هم میباشد و لذا باید بیشتر از حیات دنیوی مورد توجه قرار گیرد.
علی علیه السلام در این باره میفرماید:
«آنگاه كه فرمان خداوند به ایجاد دگر باره جهان بپیوندد آسمان را به حركت در آورده و میشكافد و زمین را چنان میلرزاند كه كوهها از جا كنده شده به یكدیگر خورده از هیبت و سطوت خداوند فرو میپاشند . و خداوند انسانها را از دل خاك بیرون كشیده پس از آن همه پوسیدگی و پراكندگی، تر و تازه در یك جا فراهم آورد . سپس به حسابشان رسیدگی كرده و اعمال و رفتار آشكار و نهانشان را بررسی میكند و سرانجام آنان را به دو گروه تقسیم میكند:
۱- گروهی كه آنان را در ناز و نعمت قرار میدهد.
۲- گروه دیگری كه آنان را كیفر داده و به جزای اعمالشان میرساند.
اما نیكوكاران را در جوار رحمتخود جای داده و در بهشتبرین جاودانه شان میسازد . سرایی كه ساكنان آن با كوچ بیگانهاند و از هر گونه آفت و گرفتاری و بیم و ترس، بیماری و خطر و سفر و دردسر در امانند. و اما گنهكاران در بدترین جایگاه قرار گرفته با غل و زنجیر گردنشان، سر به پا چسبیده، با جامههای آتشین در بر، درون آتشی سوزان و شعلههای هراسانگیز . جایگاهی كه هرگز راه رهایی ندارد و زنجیر از اسیران آن با هیچ تاوانی برداشته نمیشود . نه آن خانه را خرابی در پیش است و نه ساكنان آن را اجلی پایانبخش زندگی». [۶۶]۴- امكان مرگاندیشی
امام علی علیه السلام میفرمایند:
آیا نشانهها كه از گذشتگان به جای مانده، شما را از دوستی دنیا باز نمیدارد؟ و اگر خردمندید مرگ پدرانتان كه در گذشتهاند، جای بینایی و پند گرفتن ندارد. [۶۷]
انسان با نظام ادراكی خود به گونهای است كه میتواند آسان به مرگاندیشی برسد . برای رهایی از دنیازدگی و صعود از سطح زندگی جانوری امكانات گوناگونی در اختیار انسان هست . از جمله:
الف - تجربه شخصی
علی علیه السلام میفرماید:
«مگر شما در جای گذشتگان به سر نمیبرید، گذشتگانی كه عمرشان بیشتر، آثارشان پایدارتر، آرزوهایشان درازتر، افرادشان بیشتر و لشكرشان انبوهتر بود . دنیا را تا حد پرستش دوست میداشتند . بر میگزیدند . اما رختبربستند و رفتند . بی توشهای و مركبی . شنیدند كه دنیا، سپر بلای آنان شده باشد یا به گونهای یاریشان دهد و مهربانیشان كند نه هرگز! بلكه سرانجام دنیا آنان را بر زمین زده پوست و گوشتشان را درید . با حوادث سخت و مصیبتهای گران پست و خوارشان گردانید . دنیا با آن مهربانان به ستیزه برخاست هر چه آنان عشق و ایثار ورزید، جز بیوفایی و كینه ندیدند، همه از دنیا رفتند در حالی كه جز گرسنگی توشهای نداشتند و جز سختی پیش رویشان نبود . سراپا تاریكی و پشیمانی». [۶۸]
ب - هشدار انبیاء و اولیاء علیه السلام
امام علی علیه السلام بر عوامل آگاهی و هوشیاری انسان نسبتبه دنیا و آخرت تاكید كرده و میفرمایند:
«اگر چشم بینا داشته باشید، حقیقت پیش چشم شماست و اگر گوش شنوا داشته باشید، از هر سو ندای هدایتبلند است، اگر طالب هدایتید، از هر طرف عوامل هدایت در كارند . سخن بیپرده میگویم كه عوامل عبرت و آگاهی از هر سو، بیپرده با شما سخن میگویند . شما را از ناشایستگی و فساد باز میدارند . و بدانید كه پیام الهی را پس از فرشتگان، جز از زبان انسان نخواهید شنید!» [۶۹]
و اینك موضع انبیاء و اولیا در قبال دنیا و آخرت؛ و چه سرمشقی بهتر و روشنتر از اینها! علی علیه السلام در این باره میفرمایند:
«راه و رسم پیامبر اسلام بهترین الگو و سرمشق شماست، ببین چگونه آن حضرت از دنیا كناره گرفت و بدیها و زشتیها ی آن را شناخت . سفره دنیا را از بزم او برچیده در بزم دیگران گستردند . از پستان دنیا شیر نخورد و با زیورهای آن خود را نیاراست.
و اگر خواستید در مرحله دوم موسی كلیم الله را در نظر بگیرید . آن جا كه میگفت:
«پروردگارا هر خیری به من برسانی نیازمندم .» قصص/۲۴ به خدا سوگند خواسته موسی در آن لحظه جز یك تكه نان نبود تا بخورد . زیرا كه او از سبزههای زمین تغذیه میكرد تا آن جا كه بر اثر لاغری سبزی گیاه از پوست شكمش پیدا بود.
و اگر میخواهید سومین نفر حضرت داوود را در نظر بگیرید؛ صاحب مزامیر و آواز خوان بهشتیان كسی كه از لیف خرما زنبیل میبافت و به اطرافیانش میگفت، كدامتان این را میفروشد تا از بهای آن نان جوی تهیه كنیم.
و اگر میخواهید از عیسی بن مریم بگویم كه سر بر سنگ مینهاد و پوشش پشمین داشت و نان خشك میخورد . نان خورشش گرسنگی بود و چراغش ماه و پناهگاهش در زمستان شرق و غرب زمین، میوه و گل او علف چهار پایان بود، نه دل به همسری داده بود و نه اندیشه فرزندی داشت، ثروتی نداشت كه سرگرمش كند و آز و طمعی نداشت تا به ذلتبیفتد پاهایش سواری او و دو دستش خدمتكارانش بودند.
باز هم راه و رسم زندگی پیامبر اسلام را بنگرید كه بهترین سرمشق است و محبوبترین بنده خدا كسی است كه به راهی رود كه پیامبر رفته است.
پیامبر اسلام همیشه از دنیا به ناگواری بهره برده و گوشه چشمی به دنبال آن نداشت لاغرترین پهلو و گرسنهترین شكم را داشت . . . بر خاك غذا میخورد، چون بر دكان مینشست، پایافزار خود را خود وصله میزد و جامهاش را با دستخود میدوخت، بر الاغ برهنه سوار میشد.
از این جا میتوان فهمید كه نباید به دنیا دل داد . . . و گرنه خطر بدبختی در پیش است . چون محمد راهنمای دنیای دیگر و مژده رسان بهشت و ترساننده از دوزخ بود . وه چه بزرگ است این كرم و احسان خداوند كه چنین راهنمایی فرا راه ما قرار داده است . پیشتازی كه باید از او پیروی كرد و پیشوایی كه باید راه او را برگزید.
به خدا سوگند من خود این پیراهن پشمین را آن قدر وصله زدم كه از پینه كننده آن شرمسارم . یكی به من گفت آن را دور نمیاندازی؟ گفتم: دستبردار! صبحگاهان كسانی سرافرازند كه شب را راه رفته باشند». [۷۰] بدین سان، این بزرگواران با گفتار و كردارشان به ما هشدار میدهند كه گرفتار دنیا نشده و به مرگ و دنیای پس از مرگ بیندیشیم.
ج - بصیرت باطن
امام علی علیه السلام، در تحلیل انحراف بنیامیه میفرمایند كه:
«بنی امیه با نور حكمت درون خود را روشن نساختند و برای دستیافتن به روشنائیهای معرفت، نكوشیدند، بلكه زندگی را همچون چهارپایان به سر برده و مانند صخرههای سخت، از تعلیم و تربیتبهره نبردند». [۷۱]
پس برای آن كه چنین نپندارند كه غفلت در این دنیا یك امر عادی است و اندیشیدن به جهان دیگر و دستیافتن به حكمت و معرفت دشوار و غیر ممكن است میفرمایند:
«رازهای پنهان بر اهل بصیرت چهره میگشاید و راه حق حتی برای گمراهان نیز روشن است . جهان پس از مرگ بیپرده رو در روی انسان است و همه نشانههای خود را برای هوشیاران و جویندگان حق آشكار نموده است». [۷۲]ابنسینا میگوید:
«عارفان و اهل معنی در همین دنیا و در پوششهای جسمانی خویش چنانند كه گویی جان از تنشان جدا شده و به عالم بالا رفتهاند». [۷۳]
آری این تجربه به تواتر رسیده است كه انسان در همین حیات دنیوی میتواند وارد عالم معنی شده و از حیات اخروی آگاه گردد.
علی علیه السلام هم در مواردی از امكان چنین اطلاعی از غیب و عالم پس از مرگ خبر داده است . در موردی میفرمایند: «دوستان خداوند، كسانی هستند كه بر خلاف مردم دنیا كه ظاهر را میبینند، آنان باطن دنیا را میبینند و برخلاف مردم كه به دنیای زودگذر میپردازند، آنان به جهانی باقی پس از مرگ میپردازند». [۷۴]
مرگ، معنا و سامان زندگی
امام علی علیه السلام میفرماید:
«اما والله انی لیمنعنی من اللعب ذكر الموت و انه لیمنعه من قول الحق نسیان الآخرة؛ [۷۵] به خدا سوگند، یاد مرگ مرا از لاغ بازمیدارد، و فراموشی آخرت، او را نگذارد كه سخن حق بر زبان آرد .»
الف - زندگی زیباست ولی هدف نیست
زندگی دوست داشتنی، زندگی زیباست! هر زندهای بطور غریزی، برای استمرار زندگی (بقا) تلاش میكند . و در مسیر این تلاشها است كه نیازهای زندگی را برآورده به حیات خود استمرار و دوام بخشند . هیچ زندهای، در هیچ لحظهای زندگی را كافی ندانسته و از آن سیر نمیگردد.
چنان كه مولا علی علیه السلام فرموده است:
«انسان از همه چیز سیر و خسته میگردد، جز زندگی، زیرا كه در مرگ لذت و آسایشی نیست! زندگی همانند دانش و فرزانگی است كه دل با او میتپد و دیده به یاری او میبیند و گوش در سایه او میشنود! زندگی، هر عطشی را فرو نشانده، و پایه توانگری و سلامت است». [۷۶]
آری اگر زندگی نباشد، توانی نیست و لذتی وجود ندارد . این حیات و شعله فروزان آن است كه اساس همه گونه تلاش، لذت و توان میباشد.
زندگی را دوست میداریم، با تمامی وجودمان و در قلمرو ناخودآگاهی و خودآگاهیمان، در شادی و غم، در سلامت و بیماری، آری حتی در بستر بیماریهای سخت و طولانی هم زندگی را دوست میداریم.
اما در نهایتباید توجه داشتبرای هر انسان اندیشمندی لازم است كه توجه به این نكته ظریف داشته باشد كه: زندگی زیبا و دوست داشتنی است، اما هدف نیست.
ب - نقش مرگ در فهم زندگی
معروف است میگویند كه هر چیز را با ضد آن میتوان شناخت . یكی از مصداقهای این گفته همین مساله زندگی و مرگ است: ما عمق زندگی را تنها در سایه توجه به مرگ میفهمیم . اگر زندگی دائمی بود، كمتر كسی به چیز دیگری غیر از خود زندگی توجه میكرد . برای اینكه هر چه از این زندگی بگذرد و هر چه بیشتر با كامیابی همراه باشد به همان اندازه بیشتر دلچسب و فریبنده خواهد بود . همین انسان نسبتبه طول عمرش وابستگیش به زندگی بیشتر میگردد . و پیران بیش از جوانان دلبسته زندگی هستند به قول صائب:
ریشه بید كهنسال از جوان افزونتر است بیشتر دلبستگی باشد به دنیا پیر را
[۷۷]
به قول برزویه طبیب، زندگی دنیا و لذتهای آن مانند آب شور است كه هر چه بیش خورده شود تشنگی غالبتر گردد و آدمی در كسب آن مانند كرم پیله است كه هر چه بیش تند، بند سختتر گردد و رهایی دشوارتر. [۷۸]این نكته ظریف را علی علیه السلام در نامهای به معاویه تذكر میدهد:
«. . . دنیا انسان را چنان به خود سرگرم میكند كه نمیتواند به چیزهای دیگر توجه كند دنیا زدگان هر چه از دنیا كامیابتر گردند به همان نسبتبر دلبستگی و آزمندیشان افزوده میشود و هرگز به داشتهها دلخوش نكرده به دنبال چیزهایی خواهد بود كه هنوز به دست نیاورده است». [۷۹]
در این میان آنچه انسان را از دنیا زدگی باز داشته و او را به مسائلی بالاتر از زندگی جانوری متوجه میسازد همین مرگ است و ناپایداری حیات دنیوی . و لذا علی علیه السلام در پایان این نامه و به دنبال تذكر آن نكته ظریف میافزاید كه:
«اما سرانجام كار جز آن نیست كه از هر چه دلبستهای دل برداری . و همه رشتهها را پنبه كنی!»
انسان تنها در سایه توجه به مرگ است كه در ارزیابی دنیا تجدید نظر میكند و در نتیجه میتواند خود را از دنیازدگی نجات بخشد . چون دنیا با توجه به مرگ ارج و منزلتخود را از دست میدهد.
ج - مرگاندیشی عامل تعادل و سامان زندگی
این مرگاندیشی كه از مكتب علی میآموزیم هرگز انسان را به پوچگرایی و ترك دنیا نمیكشند . هدف از مرگاندیشی این نیست كه انسان از دنیا و لذتهای آن به هیچ وجه بهرهمند نشود . برای این كه چنان كه بارها یادآور شدیم پیدایش انسان در این دنیا اقتضا میكند كه انسان با این دنیا پیوند داشته باشد، زندگی دنیا را براساس سعادت اخروی خود تنظیم كند و این جهان را مزرعه جهان دیگر قرار دهد . وگرنه در مكتب علی انسان میتواند هم دنیا را داشته باشد هم آخرت را .
بنابراین منظور اصلی از مرگاندیشی چیزی جز تعدیل زندگی دنیوی و سامان بخشیدن آن نیست . ما نباید دنیا را جانشین آخرت سازیم یا با فكر آخرت حیات دنیوی را نادیده بگیریم بلكه باید این دو را در ارتباط با یكدیگر در نظر گرفته دنیا را تا آنجا كه به سعادت آخرت آسیب نزند داشته باشیم . علی علیه السلام میفرمایند: «آن كس كه از دنیا به مقدار كم قناعت كند زمینه ایمنی خود را فراهم آورده است . و آن كس در بهرهمندی از دنیا افراط كند به نابودی خود كوشیده است». [۸۰] علی علیه السلام در نامهای به محمد بن ابیبكر، هنگامی كه او را به حكومت مصر برگزید در مورد اعتدال در زندگی چنین نوشت: «ای بندگان خدا به هوش باشید . دنیا و آخرت، هر دو را بردند. با اهل دنیا زندگی دنیوی را بسر بردند اما در بیبهرگی از آخرت به سرنوشت آنها دچار نشدند . در بهترین خانههای دنیا ساكن شده، از بهترین خوراكیها خوردند، در لذائذ اهل دنیا شریك شده و سهم خود را از دنیا فراموش نكردند . و سرانجام از این جهان با زاد و توشه فراوان و تجارتی پر سود به جهان باقی رفتند . لذت پارسایی را در همین دنیا چشیدند . و یقین كردند كه فردای قیامت در نزد خدایند . به هر چه درخواست كنند میرسند و به هر لذتی كه آرزو كنند دست مییابند». [۸۱] به عبارت دیگر منظور از مرگاندیشی، چیزی جز این نیست كه انسان با زندگی متعادل و تنظیم شده دنیوی خود، در عین برخورداری از حیات دنیوی و لذایذ آن به حیات معنوی و اخروی خود نیز بیندیشد و توشه بردارد . علی علیه السلام پس از یك بیان نسبتا مفصل و رسا در بیاعتباری دنیا و غفلت انسان و بیتوجهی او به این همه عوامل عبرت آموزی؛ نقش مرگ را در حیات دنیوی انسان، چنین مطرح میكنند: «هوشیارانه، مرگ را كه اساس كامجوئی شما را فرو میپاشد و اسباب تلخكامی شما را فراهم میآورد و آرزوهای شما را بر باد میدهد، هنگام قصد كار خلاف فراموش نكنید و از خداوند برای انجام واجبات و سپاس نعمتهایش یاری جوئید » . [۸۲]در بیان فوق علی علیه السلام برای تنظیم حیات دنیوی به گونهای كه انسان بتواند شكرگزار بوده و واجبات و محرمات را رعایت كند، دو عامل مؤثر میداند:
۱- مرگاندیشی.
۲- یاد خدا و استعانت از او.
پینوشتها:
[۱]. نهجالبلاغه، (صبحی صالح) خطبه ۱۴۹/۱.
[۲]. نهجالبلاغه، خ ۱۰۶، بند ۵.
[۳]. همان، خ ۱۵۶، بند ۴.
[۴]. همان، خ ۲۲۱، بند ۳۴.
[۵]. همان، خ ۱۰۹، بند ۱۸.
[۶]. نهجالبلاغه، خ ۲۲۱، بند ۱۶.
[۷]. همان، خ ۱۱۲.
[۸]. همان، خ ۲۳۰، بند ۲.
[۹]. همان، خ ۸۳، بند ۸- ۷.
[۱۰]. آمدی، عبدالواحدبن محمد، غررالحكم و دررالكلم، تصحیح سید جلال الدین محدث ارموی، چاپ دانشگاه تهران، ج ۲، ص ۵۹۸.
[۱۱. همان، خ ۲۰.
[۱۲]. همان خ ۸۷.
[۱۳]. همان، خ ۱۰۹، بند ۵.
[۱۴]. ابنسینا، الهیات نجات، مقاله ۲، فصل ۳۷.
[۱۵]. نهج البلاغه، خ ۱۳۳.
[۱۶]. نهج البلاغه، خ ۲۳۰، بند۲.
[۱۷]. دكتر عبدالخالق، احمد، قلق الموت، سلسله انتشارات عالم المعرفة، كویت، مارس ۱۹۸۷، ص ۲۱۴.
[۱۸]. همان، ص ۶.
[۱۹]. نهج البلاغة، حكمت ۳۳۴.
[۲۰]. همان، خ ۲۳۰، بند ۲.
[۲۱]. نهج البلاغه، خ ۱۲۳، بند ۱.
[۲۲]. ابن سینا، مجموعه رسائل، «رسالة فی دفع الغم من الموت».
[۲۳]. آمدی، پیشین، ج ۶، ص ۴۴۰.
[۲۴]. نهجالبلاغه، نامه ۳۱، بند ۹.
[۲۵]. همان، حكمت۱۵۰
[۲۶]. نهجالبلاغه، خ ۱۵۵.
[۲۷]. همان خ ۱۲۳، بند ۱.
[۲۸]. آمدی، پیشین، ج ۶، ص ۱۵۱.
[۲۹]. همان، ج ۳، ص ۳۳۴.
[۳۰]. نهجالبلاغه، حكمت ۱۵۰.
[۳۱]. همان، خ۱۸۹.
[۳۲]. نهجالبلاغه، خ ۱۱۴.
[۳۳]. همان، خ ۱۵۱.
[۳۴]. نهجالبلاغه، خ ۵، بند ۲.
[۳۵]. حافظ، دیوان.
[۳۶]. نهجالبلاغه، خطه ۱۹۱، بند ۳.
[۳۷]. غررالحكم و دررالكلم، ج ۲، ص ۳۲۰.
[۳۸]. نهجالبلاغه، خ ۱۶۵، بند ۷.
[۳۹]. آمدی، پیشین، ج ۲، ص ۵۷۰.
[۴۰]. همان، خ ۱۸۰، بند ۲.
[۴۱]. اعتصامی، پروین، دیوان.
[۴۲]. نهجالبلاغه، حكمت ۲۰۳.
[۴۳]. همان، نامه ۶۹، بند ۳.
[۴۴]. آمدی، پیشین، ج ۵، ص ۳۳۰ و ۳۶۵.
[۴۵]. نهجالبلاغه، نامه ۶۹.
[۴۶]. همان، نامه ۶۲.
[۴۷]. همان، خ ۲۰۳.
[۴۸]. نهجالبلاغه، خ ۱۱۳، بند ۱.
[۴۹]. حافظ، دیوان.
[۵۰]. نهجالبلاغه، خ ۱۱۳، بند ۱.
[۵۱]. همان، حكمت ۱۳۲.
[۵۲]. نهجالبلاغه، خ ۱۴۵.
[۵۳]. نهجالبلاغه، خ ۱۳۲، بند ۳.
[۵۴]. نهجالبلاغه، نامه ۳۱، بند ۷۸.
[۵۵]. همان، خ ۸۶، بند ۱۳ .
[۵۶]. نهجالبلاغه، نامه ۳۱.
[۵۷]. همان، خ، ۱۳۳.
[۵۸]. همان، خ ۱۱۳.
[۵۹]. همان، نامه ۳۱، بند ۸۴.
[۶۰]. همان.
[۶۱]. مولوی، كلیات دیوان.
[۶۲]. نهجالبلاغه، خ ۱۳۲.
[۶۳]. همان، نامه ۲۲.
[۶۴]. همان، نامه ۶۶.
[۶۵]. همان، نامه ۲۲.
[۶۶]. همان، خ ۱۰۹، بند ۶.
[۶۷]. همان، خ ۹۹، بند۲.
[۶۸]. همان، خ ۱۱۱، ۴.
[۶۹]. همان، خ ۲۰.
[۷۰]. نهج البلاغه، خ ۱۶۰، بند۴- ۵.
[۷۱]. همان.
[۷۲]. همان.
[۷۳]. ابنسینا، الاشارات و التبیهات، نمط نهم.
[۷۴]. نهج البلاغه، حكمت ۴۳۲.
[۷۵]. همان، خ ۸۴.
[۷۶]. همان، خ ۱۳۳، بند۵.
[۷۷]. صائب، دیوان.
[۷۸].برزویه طبیب، كلیله و دمنه، باب برزویه.
[۷۹]. نهج البلاغه، نامه ۴۹.
[۸۰]. نهجالبلاغه، خ ۱۱۱، بند ۳.
[۸۱]. همان، نامه ۲۷.
[۸۲]. همان، خ ۹۹.
منبع:فصلنامه قبسات، شماره ۱۹
- مرگ یعنی چه؟
- چرا باید مرد؟
- چگونه میمیریم؟
- بعد از مرگ چه میشود؟
- چه كسی یا كسانی از راز مرگ آگاهند؟
- میتوان مرگ را چارهجویی كرد؟
- آیا روحی داریم كه با مرگ نابود نشود؟
- سرگذشت این روح - اگر باشد - پیش از پیوستن به جسم چه بوده است؟
- سرنوشت این روح، پس از مرگ جسم، چه خواهد بود؟
- و دهها پرسش دیگر.
و بشر از همان آغاز برای به دست آوردن پاسخ این پرسشها، تلاش كرده است . اگر چه پیامبران، فلاسفه و اندیشمندان، اولیا و عرفا و حتی افسانهبافان و اسطوره پردازان، هر یك به نوعی به این پرسشها پاسخ دادهاند؛ اما مرگ برای انسان همچنان یك معما و راز ناگشوده است. اینك در این مقاله برآنیم تا این راز را با مولای متقیان، امیر مؤمنان علی بن ابیطالب در میان نهاده، در حد فهم و توان خویش، از اشارات آن بزرگ مرد مرگاندیش، برای حل این معما بهره گیریم.
مرگ چیست؟
اگر بشود چیزی را با ضدش معرفی كرد باید گفت كه: مرگ پایان زندگی دنیوی است . چنانكه علی علیه السلام میفرمایند: «الموت غایته». [۲] و «بالموت تختم الدنیا». [۳] این تعریف در عین سادگی، واقعیترین تعریف مرگ است . به هر حال این زندگی، یعنی زندگی دنیوی با مرگ به پایان میرسد . مرگ به همه مسئولیتها، تلاشها، آرزوها و هدفهای دنیوی انسان پایان میبخشد . اما از این تعریف چیزی كه میفهمیم آن است كه مرگ زندگی را به پایان میرساند؛ ولی درباره خود مرگ و دنیایی كه با مرگ آغاز میگردد چیزی به دست نمیآید . اكنون به ذكر نكاتی درباره مرگ میپردازیم:
۱- مرگ و مشكلات بیان ناپذیرش
امام علی علیه السلام میفرمایند:
«وان للموت لغمرات، هی افظع من ان تستغرق بصفة اوتعتدل علی عقول اهل الدنیا». [۴] مشكلات مرگ چنان پیچیده و دردناكند كه به وصف در نمیآیند و با قوانین خرد مردم این دنیا، سنجیده نمیشوند . و نیز میفرماید: «فغیر موصوف ما نزل بهم». [۵] حالات و عوارضی كه در دم مرگ پدید میآیند، قابل توصیف و بیان نیستند . در فلسفه این بیان ناپذیری، چند تبیین را میتوان مطرح كرد:
اولا: مرگ یك تجربه شخصی است كه شخص با این تجربه ارتباطش را با دیگران از دست میدهد . بنابراین نمیتواند تجربهاش را با دیگران در میان بگذارد . ما كسی را پس از مرگش نمیبینیم تا از تجربه مرگش، خبری بگیریم.
ثانیا: پدیده مرگ، چنان پیچیده و پر راز و رمز است كه اگر مردگان هم به این دنیا باز گردند و بخواهند، جریان مرگ را توصیف كنند، نخواهند توانست: «فلو كانوا ینطقون بها لعیوا بصفة ما شاهدوا واوما عاینوا». [۶]
ثالثا: جهان باطن، به دلیل بطون نهادی خود، بر اهل ظاهر قابل شناخت نیست . یعنی جهان محسوس و دنیا، با جهان غیب و آخرت، از جنس هم نیستند و لذا تا در دنیاییم، از آخرت بیخبریم.
رابعا: اگر قرار است كه انسان گرفتار امتحان و ابتلا و فتنه شده، براساس تشخیص و انتخاب خود، مورد آزمایش قرار گیرد، حتما باید، نوعی ابهام و پیچیدگی در كار باشد؛ وگرنه، همه انسانها یكسان عمل خواهند كرد و ابتلا و امتحانی در میان نخواهد بود . مثلا اگر چنین بود كه هر روز خداوند به نوعی برای مردم ظاهر میشد و همه مردم آشكارا قیامت و زندگی ارواح و نتایج اعمال را میدیدند؛ طبعا همه یكسان عمل میكردند . چنانكه در حیات دنیوی غالبا آن جا كه هدفها روشن و نتیجه كار معلوم است، مردم دچار اختلاف نمیگردند.
باری، به هر دلیل، مرگ در هالهای از راز و رمز قرار دارد:
«كس نمیداند كه مرگ چگونه وارد خانه میشود؟ چه سان جان كسی را میستاند؟ ، چگونه بر جنین در شكم مادر دست مییابد؟ او به سراغ جان جنین میرود؟ یا جان جنین، به اذن پروردگارش، خواست مرگ را گردن مینهد؟ یا آن كه مرگ از همان آغاز، در لایه لایه درون مادر جای دارد؟». [۷]
۲- وصف عرفی مرگ
گاهی علی علیه السلام به وصف عرفی مرگ میپردازد و آن را برابر فهم توده مردم توصیف میكند . منظور من از توصیف عرفی، همین است كه مرگ را پایان زندگی، پایان بخش آمال و آرزوها، و عامل نابودی لذات و كامجوئیها بدانیم. [۸] اینك نمونههائی از وصف عرفی مرگ كه بر زبان مولای متقیان علی علیه السلام جاری شده است:
«شادابی زندگی را افسردگی پیری در پیش است . دوران عافیتبه بیماری و درد پایان میپذیرد و سرانجام زندگی جز مرگ نیست . مرگی كه دست انسان را از دنیا كوتاه كرده، راه آخرت را پیش پای وی خواهد نهاد . با تن لرزهها، دردهای جانكاه، اندوه گلوگیر و نگاه فریاد خواه، كه از یاران و خویشاوندان و همسران كمك میخواهد، اما كاری از دست كسی بر نمیآید، و گریه هم سودی ندارد . از افتادن در تنگنای گور و تنها و بیكس در گورستان ماندن چارهای نیست . آن گاه كرمها، تكه پاره تن او را برده و پوسیدگی، طراوت تن را لگد كوب كرده، و گذشت روزگار همه آثار او را به باد فنا و فراموشی میسپارد . تنهای نازنین میگندند و استخوانهای محكم پوسیده میشوند، روح در زیر سنگینی اعمال میماند، و چیزی را كه از غیب شنیده بود با چشم یقین میبیند . اما چه سود؟ ! كه دیگر بر كارهای نیك چیزی نمیتوان افزود و از لغزشها چیزی نمیتوان كاست». [۹]
در وصف عرفی مرگ، این بیان مولای متقیان، در اوج زیبائی است كه میفرمایند:
«ان الموت لزائر غیر محبوب و واتر غیر مطلوب وقرن غیر مغلوب». [۱۰]
«مرگ مهمانی است ناخوشایند! كه ناخواسته از یار و دیارمان جدا میكند . حریفی كه كسی هماوردش نیست .»
۳- مرگ از نگاه دیگر
آنچه گذشت، وصف عرفی مرگ بود . وصفی در حد فهم عموم و برای عامه مردم . اما وصف مرگ به همین جا ختم نمیشود . مرگ تنها گذرگاه جهان غیب است . پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم، زندگی دنیا را خواب و مرگ را بیداری نامیده است . یعنی مرگ دریچهای استبرای خروج از عالم خیال و ورود به جهان حقیقت و واقعیت.
علی علیه السلام هم میفرمایند:
«ولو عاینتم ما قد عاین من مات منكم لجزعتم و وهلتم وسمعتم واطعتم ولكن محجوب عنكم ما قد عاینوا و قریب ما یطرح الحجاب». [۱۱]
مرگ، ما را با دنیای تازهای روبرو میكند كه همه عوالم آن برای ما شگفتانگیز ورود به این دنیای جدید، تنها با برافتادن پردهای امكان مییابد كه به دست مرگ فرو افتد . و نیز میفرماید: «ای مردم این حقیقت را از خاتم پیامبران بشنوید كه: هر كه میمیرد در حقیقت نمرده است، و اگر در ظاهر پوسیده میشود در باطن چیزی از ما پوسیده نمیشود بلكه پایدار میماند». [۱۲] مرگ از همان آغاز حضورش ارزشها را وارونه میكند . ما در این دنیا، خلق را میبینیم و حق را نمیبینیم؛ با مجاز آشنائیم و از حقیقتبیگانه . و لذا ارزشها و ارزش گذاریهای ما براساس معیارهای حیات مادی و دانش محدود دنیوی است . با حضور مرگ، عالم غیب نمایان گشته، معیارها و بینشهای دیگری اساس ارزشها و ارزیابیهای ما قرار میگیرند .و لذا، انسان دست پشیمانی میگزد و از دلبستگیهای خود دست میشوید و آرزو میكند كه ای كاش او به دنبال این دنیا نمیرفت: «فهو یعض یده ندامة علی ما اصحر له عند الموت من امره، و یزهد فیما كان یرغب فیه ایام عمره، و یتمنی ان الذی كان یغبطه بها و یحسده علیها قد حازها دونه». [۱۳] فلاسفه بزرگ اسلام همچون ابن سینا و سهروردی، تعلق روح را به جسم، مانع توجه او به كمال و نقص روحی خود دانسته، و همین عامل را دلیل غفلت او از لذات روحانی و رنجهای عقلانی میدانند . ابن سینا میگوید: «كمال نفس ناطقه در آن است كه از لحاظ وسعت و عمق معرفت، تبدیل به جهان معقولی گردد كه دقیقا موازی و مطابق با جهان عینی باشد و به حسن مطلق و خیر و جمال مطلق دستیابد . روح انسان اگر به چنین معرفتی دستیابد از بهجت و لذت وصف ناپذیری بهرهمند میشود كه مقایسه آن با لذایذ حسی، زشت و مسخره خواهد بود . اما این روح مادامی كه گرفتار حجاب تن و اسیر جاذبههای حیات حیوانی است از این گونه لذت و بهجتباخبر نخواهد شد، چنان كه اگر به این كمال هم دست نیابد مادامی كه در حجاب تن است احساس رنج نخواهد كرد تا زمانی كه مرگ فرا رسد . با فرا رسیدن مرگ حجاب تن كنار رفته، موانع ادراك زایل میگردد . در نتیجه روح انسان به كمال یا نقصان خود پی برده، غرق در لذت شده یا گرفتار رنج و عذاب خواهد شد، لذت و رنجی كه هرگز با لذایذ و دردهای جهان مادی قابل مقایسه نیستند». [۱۴]
بیم مرگ
ترس از مرگ، كاملا طبیعی است . چنان كه عشق و دلبستگی به زندگی كاملا طبیعی است . از هر چه بترسیم به خاطر آن است كه به كمالات زندگی زیان دارد و یا اصل حیات و زندگی ما را تهدید میكند . ما از شكستها، بدبختیها، فقر، جهل و بیماریها بیمناكیم برای این كه با وجود نواقص و كاستی در زندگی و وسایل و اندامهای خود، حالت طبیعی زندگی را از دست میدهیم . یعنی اگر چه اصل زندگی را داریم اما بیماری، شكست و ضعف و نقص، فعالیتحیاتی را با مشكل روبرو ساخته، ما را از بهرهمندی كامل از ثمرات و لذایذ زندگی محروم میسازد. اما این كاستیها و بیماریها وقتی مخوف و خطرناك جلوه میكنند كه ما را در معرض مرگ قرار بدهند! برای انسان بیماری، بهتر از مرگ است . برای این كه بیماری اصل حیات را قطع نمیكند و تا ریشه در آب باشد امید ثمری هست . اما اگر به مرگ بیانجامد چون ریشه زندگی را قطع میكند خطرناكتر و ترسناكتر میگردد . ترس از مرگ علل و جهات مختلفی دارد كه ما با ملاحظه گنجایش مقاله به مواردی از آنها اشاره میكنیم:
علل ترس از مرگ
۱- عشق به زندگی
علی علیه السلام میفرماید:
«و اعلموا انه لیس من شیء الا و یكاد صاحبه یشبع منه و یمله الا الحیاة فانه لا یجد فی الموت راحة؛ [۱۵] توجه كنید كه انسان سرانجام همه لذتهای دنیا سیر میشود، جز لذت زندگی؛ برای این كه هیچ كس در مرگ آسایش نمیبیند». چنان كه گفتیم حتی عرفا و اولیای الهی این نكته را قبول دارند كه نظام ادراكی یعنی هوش و حواس ما بر محور حیات دنیوی تنظیم شدهاند، بنابراین تا از هوش و حواس بهره مندیم، حیات دنیوی و لذایذ آن ارج و منزلتخود را از دست نمیدهد . یك انسان متعادل زندگی را دوست میدارد، جهان و زیبائیهای آن را دوست میدارد و آرزو میكند كه بتواند برای همیشه زنده بماند. انسان در دشوارترین شرایط هم دل از زندگی برنمیكند و معذور هم هستبرای این كه عشق به زندگی یك عشق غریزی و نهادی است.
انسان زندگی را حتی در شرایط تلخ و ناگوار هم بر مرگ و تلخیهای آن ترجیح میدهد . صائب تبریزی میگوید:
زهری است زهر مرگ كه شیرین نمیشود هر چند تلخ میگذرد روزگار عمر
۲- دست نیافتن به آرزوها و اهداف
امام علی علیه السلام مرگ را عامل دستنیافتن آدمی به آرزوها و اهداف خویش میداند و میفرماید:
«فان الموت . . . مباعد طیاتكم؛ [۱۶] مرگ میان شما و هدفهایتان فاصله میشود .»
بنابر تحقیقات آماری برخی از محققان غرب، بسیاری از افراد مورد سؤال، دلیل خود را برای گریز از مرگ، در این نكته دانستهاند كه مرگ مانع تحقق هدفها است. [۱۷] برای عدهای شماره سالهای عمر مهم نیست، بلكه این مهم است كه انسان به كدام هدف دستیافته است؟ به دانشمندی گفتند: تا كی میخواهی زنده بمانی؟ گفت: آن قدر كه بتوانم نوشتن این دو كتاب را كه در دست دارم به پایان برسانم. [۱۸]
به هر حال هر گونه آرزویی ممكن استبا حلول مرگ، بر باد رود و لذا انسانی كه به سرنوشت و مرگ بیندیشد، دل به فریب آرزوها نمیسپارد، چنانكه امام علی علیه السلام میفرمایند:
«لو رای العبد الاجل و مصیره، لابغض الامل و غروره؛ [۱۹] اگر انسان اجل و عواقب آن را میدید، با آرزو و فریب آرزوها دشمنی میورزید .»
۳- كیفیت مرگ
یكی دیگر از عوامل ترس از مرگ، نگرانی و ترس از چگونگی مرگ است . این چگونگی گاهی به خود مرگ مربوط است و گاهی به شرایط و موقعیت مرگ.
الف- ترس از چگونگی خود مرگ
چنان كه گذشت، هیچ انسانی، مرگ را نیازموده است . بنابراین طبیعی است كه انسان نگران چگونگی مرگ و جان دادن باشد.
چون نمیداند كه جان دادن چیست و جدائی جان از جسم چگونه است، مرگ با همه هیبت و سطوتش میآید و ما چیزی از آن نمیدانیم جز آن كه: «میهمانی است ناخوانده و ناخوشایند! هماوردی شكست ناپذیر كه میكشد و قصاص نمیشود! دامش را همه جا گسترده، با لشكر درد و رنج محاصره مان كرده، از هر سو هدف تیر و نیزه مان قرار میدهد . كابوس مرگ، با قدرت تمام، به حریم هستی انسان تجاوز كرده . بی آن كه ضربتش خطا كند در هالهای از ابهام و تیرگی و با لشكری از بیماریها و دردهای جانكاه، و با انبوهی از مشكلات سایه سنگین خود را گسترده، طعم تلخش را میچشاند». [۲۰] ب- ترس از شرایط و موقعیت مرگ
انسان گاهی علاوه بر خود مرگ، از شرایط خاص مرگ نیز نگران میشود، مانند مرگ تصادفی و نابهنگام، مرگ با بیایمانی، مرگ در بستر نه در میدان جهاد، مرگ پس از بیماری طولانی، كشته شدن به دست دیگران، مرگ در غربت و تنهایی و امثال اینها.
امام علی علیه السلام نگران مرگ در بستر استراحت و در مخالفت امر خداست و از این رو میگوید:
«ان اكرم الموت القتل . والذی نفس ابن ابیطالب بیده، لالف ضربة بالسیف اهون علی من میتة علی الفراش فی غیر طاعة الله؛ [۲۱] همانا گرامیترین مرگها كشته شدن در راه خداست . بدان كس كه جان پسر ابوطالب در دست اوست، هزار مرتبه ضربتشمشیر خوردن بر من آسانتر است، تا در بستر مردن نه در طاعت خد».
۴- حوادث پس از مرگ
یكی دیگر از عوامل نگرانی و ترس و اضطراب مردم نسبتبه مرگ، نگرانی از حوادث پس از مرگ است . قسمتی از این حوادث مربوط، به این دنیاست از قبیل: بیسرپرست ماندن كودكان، ازدواج همسران، تقسیم و تصرف اموال، كامیابی دشمنان، فروپاشی تن و . . . و قسمتی مربوط به آن دنیاست از قبیل: عذاب قبر و مشكلات حساب و كتاب اخروی.ابنسینا عوامل و اسباب ترس از مرگ را از دیدگاه اشخاص مختلف به شرح زیر مطرح میكند:
الف: عدهای از مجهول و مرموز بودن مرگ میترسند.
ب: گروهی از معلوم نبودن سرنوشت انسان پس از متلاشی شدن بدن بیمناكند.
ج: و بعضیها از نابودی مطلق جسم و روح میترسند.
د: و برخی از درد و رنج جان دادن نگرانند.
ه: و جمعی از عذاب بعد از مرگ میترسند.
و: و گروهی از جدایی از مال و جاه و لذایذ و خوشیهای زندگی بیمناكند. [۲۲]
۵ . نگرانی از نقص و كمبود عمل.
انسانهای با ایمان در هر شرایطی كه باشند اعمال خود را ناچیز دیده و از این بابت نگرانند . علی علیه السلام میفرماید: «ینبغی للعاقل ان یعمل للمعاد و یستكثر من الزاد قبل زهوق نفسه و حلول رمسه». [۲۳]
همین افزودن بر زاد و توشه همیشه مورد تاكید انبیا و اولیا بوده است و توشه را هر چه زیادتر هم باشد نسبتبه طولانی بودن راه ناچیز شمردهاند.
علی علیه السلام میفرمایند:
«آگاه باش كه راهی سخت و دراز در پیش داری كه توفیق شما در پیمودن این راه در گرو آن است كه به شایستگی بكوشی و تا میتوانی توشه برگیری و بار گناه خود را سبك گردانی كه سنگینی آن در این راه دشوار، رنج آور است . پیشاپیش تا میتوانی به آن سرای توشه بفرست . مستمندان را یاری رسان تا بدین وسیله توشهای بر دوش آنان بگذاری كه روز قیامتبه تو باز گردانند تا میتوانی انفاق كن و برگ عیشی به گور خویش بفرست . اگر از تو وام خواهند غنیمتبشمار كه اگر به وامی دست كسی را بگیری در روزهای سخت آن دنیا، دست تو را بگیرند . بدان كه در پیش روی تو گردنههای صعب العبور وجود دارد كه تا میتوانی باید سبك بار بوده و توشه راه داشته باشی». [۲۴]
۷ . كثرت گناه
یكی دیگر از عوامل نگرانی مؤمنان از مرگ زیادی گناهان است . حضرت علی علیه السلام میفرمایند:
«چنان مباش كه به خاطر گناهان زیاد خود مرگ را ناخوش داری». [۲۵]
بنابراین اگر گناهكار نباشی باید همانند مولا از مرگ باك نداشته باشی كه تو به سوی آن بروی یا او به سوی تو گام بردارد. [۲۶]
۸ . بیم از مرگ بیفضیلت
اگر چه همه اقسام مرگ، مرگ اند؛ اما به لحاظ فضیلت مرگ با مرگ دیگر تفاوتی دارد از زمین تا آسمان . علی علیه السلام، آرزومند شهادت بود و مرگ در بستر را دوست نمیداشت . او در این باره میگوید: «مرگ چنان با سرعت و جدیت در تعقیب ماست كه چه ایستادگی كنیم و چه بگریزیم، بر ما دستخواهد یافت . با ارجترین مرگها نزد من، كشته شدن با شمشیر (شهادت) است . سوگند به خداوندی كه جان فرزند ابوطالب در دست اوست، اگر هزار شمشیر بر سرم بخورد، برایم آسانتر از آن است كه در بستر بمیرم و نه در راه فرمان خدا». [۲۷] البته برای مردم عادی، مرگ در وطن مالوف، خانه شخصی، در بستر و میان فرزندان و خویشاوندان مطلوب است؛ اما مرگ در میدان و شهادت در راه خدا چیز دیگری است.
۹ . بیم از مرگ پیش از توبه
امام علی علیه السلام میفرمایند:
«مسوف نفسه بالتوبة من هجوم الاجل علی اعظم الخطر» . [۲۸]
از آنجا كه انسان مدام در معرض خطا و گناه است، خدای مهربان براساس همین طبیعت غیر معصوم انسان، برای جبران وی، همیشه توبه و عذر او را پذیرفته، بر گناهانش قلم عفو میكشد.
علی علیه السلام میفرماید:
«حاصل توبه، جبران گستاخیهای نفس است». [۲۹]
اما انسان به اقتضای هوا و هوس، از این فرصت هم، غالبا بد بهرهبرداری میكند . بدین سان كه او باز بودن در توبه را دستآویز ادامه اعمال خلاف خود قرار داده، به امید توبه، در ارتكاب گناه گستاخ و بی پروا میگردد . اما در عمل، گناه نقد شده و توبه نسیه میگردد . علی علیه السلام در این باره میفرمایند: «اگر پای لذت و شهوتی در میان باشد، به گناه شتافته و در توبه درنگ میورزند». [۳۰] چنین انسانهایی غالبا هم قصد توبه دارند، اما به پیروی از هوس آن را به تاخیر میاندازند . گاه به توبه موفق میشوند و گاهی هم به وسیله مرگ غافلگیر شده، پیش از آن كه توفیق توبه و جبران نواقص خود را داشته باشند، از دنیا میروند. در اینجا نكته حساسی هست كه نباید از آن غفلت كرد و آن اینكه مرگ نقطه پایان خطوط دفتر شخصیت انسان است . علی علیه السلام پس از بحثی در اقسام ایمان و تقسیم ایمان بر دو قسم پایدار و ناپایدار، میفرماید كه: «اگر از كسی بدتان آمد و خواستید كه او را از دایره دلبستگیهای ایمانی خود بیرون كنید، تا فرا رسیدن مرگش درنگ كنید! و چون بر حالتی كه بود بمیرد دیگر وقت آن است كه بیزاری جوئید». [۳۱]
۱۰ . ترس از مرگ در كفر و گمراهی
خداوند متعال در قرآن میفرماید:
«اتقو الله حق تقاته ولاتموتن الا وانتم مسلمون .» آل عمران/۱۰۳
علی علیه السلام در خطبهای پس از بحث ظریف و دقیقی درباره توحید و تقوا و پس از یك ارزیابی مفصل از دنیا و آخرت، سرانجام سخنش را با این آیه پایان میبخشد كه: «از خدا چنانكه شایسته است، پروا كنید و بكوشید كه جز بر مسلمانی نمیرید». [۳۲]
بدون تردید از همه بدتر مرگ در حال كفر و گمراهی است . علی علیه السلام با بیانی لبریز از احساس درد از مردمی كه به چنین سرنوشتی گرفتارند مینالد.
او درباره مردم دوران جاهلیت میگوید كه:
«هیچ حریمی را حرمت نمینهادند فرزانگان را در میانشان ارج و منزلتی نبود . به دور از نظام دینی زندگی كرده و در حال كفر جان میسپردند». [۳۳]
شوق مرگ
امام علی علیه السلام میفرمایند:
«و الله لابن ابیطالب انس بالموت من الطفل بثدی امه؛ [۳۴] به خدا سوگند، پسر ابوطالب از مرگ بیپژمان است. بیش از آنچه كودك پستان مادر را خواهان است».
۱- چرا شوق؟
حجاب چهره جان میشود غبار تنم خوشا دمی كه از آن چهره پرده برفكنم
چگونه طوف كنم در فضای عالم قدس كه در سراچه تركیب تخته بند تنم
[۳۵]
اگر مرگ محمل انتقال از دنیای متغیر و فانی به جهان ثابت و باقی است، پس چرا بیصبرانه در انتظارش نباشیم.
ما این دنیا را وقتی دوست میداشتیم كه از دنیای برتر و بهتری خبر نداشتیم . اكنون میدانیم كه:
«این دنیا برقش بیفروغ و اساسش بر دروغ است . و اموالش در معرض غارت و تاراج است . چونان عشوه گر هرزهای است كه به كس وفا نمیكند و همچون مركب سركش از كسی فرمان نمیبرد . دروغگویی خیانتكار، ناسپاسی حق نشناس و دشمنی حیله گر است . حالاتش ناپایدار، عزتش ذلت، جدش بازی و سرافرازیش سرافكندگی است . سرای جنگ و غارت، تبهكاری و نابودی و ناخوشی و ناآرامی است . وصلههایش به هجران پیوسته، راههایش حیرت زا، پناهگاههایش ناپیدا و سرانجام امیدهایش نومیدی است». [۳۶]
اما در آن سوی این جهان، جهانی است، ازلی و ابدی، كه اگر انسان با آگاهی و آمادگی وارد آن جهان شود، بهقول حضرت:
«آنجا را اسرای پایدار و محل امن و آسایش خواهد یافت . جایگاه پاكان و نیكان و اولیای برگزیدهای كه قرآن كریم آنجا را ستوده و ساكنان آن را برگزیده و بزرگ داشته و انسان را به آنجا فرا خوانده و راهنمایی كرده است». [۳۷]
علی علیه السلام در وصف بهشت میگوید:
«اگر خیالی از بهشت را چنانكه وصف شده تصور كنی از هر چه در دنیاست دلسرد میشوی اگر چه همه زیبا و پر جاذبه باشند و بر سر آرزوها و امیال نفسانی خود نسبتبه لذتها و مناظر زیبای جهان پا میگذاری . اگر درباره درختان بهشتی اندیشه كنی كه چگونه شاخههای آنها با وزش نسیم میرقصند و ریشههاشان در تودههای مشك پنهانند بر كنار رودهای زلال و خوشههایی از گوهرهای آبدار و میوههای گوناگونی كه از هر طرف جلوه میكنند غرق حیرت میشوی . شاخههای پر میوه بدون زحمت در دسترس تو قرار میگیرند تا هر چه خواهی بر چینی . مهمانداران بهشت و خدمتگزاران آن لحظهای از آن كاخها و ساكنانشان غفلت نكرده و مدام با طعامهای لذیذ و شرابهای گوارا پذیرایی میكنند . ساكنان آن دیار مورد تكریم خداوند بوده از هر گونه، دگرگونی و انتقال در امانند . اگر تو دل را به آن مناظر زیبا متوجه كنی از دل و جان در اشتیاق آن سامان خواهی بود . و چون مرگ و قبر در و دروازه آن دیارند، آرزو خواهی كرد كه از همین جا تو را بردارند و به گور سپارند». [۳۸]
در اینجا نكتهای را یادآور میشوم كه مرگ برای افراد غیر مؤمن نیز باید ارزش خود را داشته باشد . ارزش مرگ برای افراد غیر مؤمن و برای كسانی كه بقای روح و دنیای پس از مرگ را قبول ندارند از چند جهت میتواند مورد توجه قرار گیرد:
«یكی این كه همین مرگ، آنان را از ادامه زندگی حیوانی و افزودن بر گناه و تبهكاری خویش باز میدارد . خداوند كریم میفرماید: «كافران چنین نپندارند كه فرصت زندگی به سود آنان است، نه! بلكه ما به آنان فرصت میدهیم تا بر بار گناه خود بیفزایند و به عذاب سخت و سنگینی گرفتار آیند .» آل عمران/۱۷۸
علی علیه السلام میفرماید:
«ان فی الموت لراحة لمن كان عبد شهوته واسیر اهویته، لانه كلما طالتحیاته كثرت سیئاته و عظمت علی نفسه جنایاته». [۳۹]۲ . توصیف شوق مرگ
امام علی علیه السلام میفرماید:
«و ان احب ما انا لاق الی الموت؛ [۴۰] محبوبترین چیزی كه در انتظارش هستم مرگ است .»
یكی پرسید از سقراط كز مردن چه خواندستی بگفت ای بیخبر مرگ از چه نامی زندگانی را
اگر زین خاكدان پست روزی بر پری بینی كه گردونها و گیتیهاست ملك آن جهانی را
[۴۱] اگر مرگ را چنان دریابیم كه علی علیه السلام دریافته بود؛ باید در عین نگرانی از كمتوشهگی و در عین تلاش برای تدارك ذخیره آخرت، بیصبرانه در انتظار مرگ مطلوبی باشیم كه ما را از تنگنای جهان خاكی به بیكران ساحت غیب انتقال دهد . علی علیه السلام میفرماید:
«به پیشواز مرگ بشتابید! مرگی كه اگر فرار بكنید شما را در مییابد، و گر بر جای خودمانید باز هم به سراغتان میآید . و اگر فراموشش كنید، او شما را از یاد نمیبرد». [۴۲]
بنابراین دلبستگی انسان به زندگی دنیوی، براساس میزان مرگاندیشی وی تنظیم میگردد . اگر دنیا زده بود كه به مرگ نمیاندیشد . بیتردید رویاروی چنین كسی با مرگ بسیار نامطلوب خواهد بود . برای این كه چنین شخصی برای حیات اخروی آمادگی نداشته و ذخیره لازم را نیندوخته است . علی علیه السلام در نامهای به حارث همدانی میفرمایند:
«سختبپرهیز از این كه وقتی مرگ به سراغ تو آید كه در جستجوی دنیا از خدا گریخته باشی». [۴۳]
چنانكه شوق مرگ، از محبت دنیا در دل انسان میكاهد:
«هر كه مرگ را در برابر خود مجسم كند، به امور دنیوی زیاد توجه نمیكند». [۴۴]
اشتیاق انسان به مرگ یك حالتبسیار شگفتانگیز و اعجاز گونه استبرای این كه هر انسانی چنان كه گذشتبه زندگی علاقمند است و اگر كسی سودای مرگ در سر بپروراند حتما به مقامی رسیده كه دیگران نرسیدهاند و چیزهایی دریافته كه دیگران در نیافتهاند . در قرآن كریم آرزوی مرگ نشان عشق انسان به خدا است.
خدای سبحان در خطابی به قوم یهود میفرماید:
«بگو ای یهودیان اگر از میان مردم تنها خود را دوستان خدا میدانید، پس آرزوی مرگ كنید اگر راست میگوئید .» جمعه/۶
علی علیه السلام به حارث همدانی میفرمایند: «مرگ را جز با شرایط مطمئن آرزو مكن [۴۵] و خود در موردی چنین میفرمایند:
«من با بصیرتی از درون و یقینی كه خدایم بخشیده است در گمراهی آنان و راه راستی كه برگزیدهام آگاهم . مشتاق دیدار پروردگار و امیدوار پاداش نیك او هستم». [۴۶]
انسان وقتی واقعا مشتاق مرگ میگردد كه بهیقین دریابد كه او گر چه در این جهان خاكی پدید آمده است؛ اما از این جهان نبوده و به جهان دیگری تعلق دارد . و چنین كسی در حقیقتبه قول مولا علی علیه السلام:
«پیش از آن كه بدن از این جهان خاكی جدا شده باشد، به جان و دل از این خاكدان پرواز كرده است». [۴۷]
حقیقت زندگی از منظر مرگ
در این قسمت، مرگ را با نگاه آسمانی و عمیق مولا علی علیه السلام مینگریم . نگاهی كه حقیقت را ناب و روشن میبیند.
زندگی هم آغوش مرگ
علی علیه السلام، مرگ را از زندگی جدا نمیداند . آن كه مرگ را نشناسد. [۴۸]
. حیات دنیوی و هستی زمانی - مكانی این جهان خاكی، نهاد و درونمایهاش دو چیز است و بس: آمدن و رفتن، هستی و نیستی، كون و فساد، تجدد و تصرم . این نكته را فرزانگان تاریخ همیشه مورد تاكید قرار دادهاند . هراكلیتوس در قرن پیش از میلاد میگفت: در یك رودخانه بیش از یك بار نمیتوان وارد شد. [۴۹]
این حقیقت را اهل كلام با تعبیر تجدد امثال و عرفای اسلام براساس عدم امكان تكرار در تجلی الهی، و صدر المتالهین براساس حركت جوهری مطرح كردهاند . بنابراین مرگ نیز همانند زندگی، برای این جهان خاكی به منزله عنصر تركیبی و درون مایه است. علی علیه السلام در جای جای نهجالبلاغه ما را به این حقیقت آشكار توجه میدهد كه نمونهای از آنها را در اینجا میآوریم: «و احذركم الدنیا فانها منزل قلعة، و لیستبدار نجعة . قد تزینتبغرورها، و غرت بزینتها، دارها هانت علی ربها، فخلط حلالها بحرامها، و خیرها بشرها، و حیاتها بموتها، و حلوها بمرها». [۵۰] در این بیان رسا، مولای متقیان ما را با حقیقت دنیا آشنا میسازد تا دل در آن نبندیم . برای این كه منزلگاه سفر است، نه سرای اقامت . جلوهاش بر غفلت استوار است و جمالش بر فریب . بساطی است كه نزد خدا ارج و منزلت ندارد زیرا كه حلال آن با حرام آمیخته و خیرش همراه شر بوده و زندگیش با مرگ هم آغوش است تلخ و شیرینش جدا از هم نیستند. علی علیه السلام در جایی دیگر میفرماید: «سروش غیب پیوسته آواز میدهد كه: سرانجام زایش مرگ، و پایان گردآوری فروپاشی و نهایت آبادانی ویرانی است». [۵۱] و چه بیانی زیباتر و رساتر از این: جهان خاكی چنان است كه هستی آن، بر نیستی استوار است . نسلی میرود كه نسلی دیگر به جای آن میآید . این عروس هزار داماد، شوهری را میكشد و شوهری دیگر اختیار میكند . علی علیه السلام در این باره میفرمایند: «ای مردم در حقیقتشما در این دنیا آماج تیرهای مرگید . هر جرعه این جهان خاكی، گلو گیر و هر لقمهاش پر از خرده استخوان است . در این جهان خاكی تا نعمتی از كف ندهید به نعمتی نمیرسید . از عمر شما، هر روز نو كه ببینید بر ویرانی روز دیگر استوار است . هر برگ تازه و هر رویش تازه به دنبال خزان برگ دیگر و درو شدن گیاهان دیگر است ریشههایی در گذشتهاند كه ما شاخههای آنان هستیم . و چگونه ممكن است كه ریشهها بروند و شاخهها برقرار مانند». [۵۲] علی علیه السلام پس از بیان مؤكدی درباره جدی گرفتن مرگ و نادیده گرفتن عوامل عبرت آموزی، در رابطه زندگی دنیا با حیات اخروی میفرمایند: «در زندگی دنیوی، پیشتاز پرهیزگاران باشید و رفتار خود را هماهنگ با زندگی بهشتی خود سامان بخشید . زیرا كه دنیا سرای همیشگی شما نیست . گذر گاهی كه بتوانید از آن زاد و توشه برگیرید . پس با تلاش پیگیر، اسب سفر را زین كرده نگهدارید». [۵۳]
نقش مرگ در زندگی متعالی انسان
امام علی علیه السلام در بخشی از وصایای خویش به فرزندشان امام حسن علیه السلام مینویسند: «مبادا فریفته شوی كه بینی دنیاداران به دنیا دل مینهند، و بر سر دنیا بر یكدیگر میجهند». [۵۴] چنانكه گذشت، حیات دنیوی ما یك واقعیت است و وابستگی انسان را به این حیات دنیوی نمیتوان نادیده گرفت و تحقیر كرد . و نیز باید، حیات اخروی را هدف اصلی قرار داده، همه زندگی دنیوی را براساس تدارك سعادت اخروی، تنظیم كرد . بنابراین، زندگی مشروع و مطابق عقل و منطق آن است كه در عین جدی گرفتن حیات زودگذر دنیوی بتواند برای حیات ابدی اخروی هم برنامه ریزی كند . مشكل اصلی انسان برای دستیافتن به حیات متعالی جاذبه حیات دنیوی است . جاذبههای حیات دنیوی امكان دارد كه هر انسانی را چنان به خود مشغول كند كه اصلا به یاد آخرت و زندگی دیگر نیفتد. همه این جاذبهها در نقش آرزوهای انسان جلوه گر میشود . بنابراین برای روشن شدن موضوع باید نخست درباره آرزوهای انسان بحث كرده سپس نقش مرگ را در روی كرد انسان به حیات معنوی توضیح دهیم
۱- انسان و آرزوها
امام علی علیه السلام درباره تاثیر آرزوهای نفسانی و دور و دراز بر زندگی انسان میفرمایند: بدانید كه آرزوهای نفسانی، عقل را به غفلت وادارد و یاد خدا را به فراموشی سپارد . پس آرزوی نفسانی را تكذیب كنید كه فریب است و صاحبش فریفته شده. [۵۵]
آرزوها اگر به موقع مهار نشوند انسان را به حیوان و حیات انسانی را به زندگی جانوری تبدیل میكند و این همان ضعیتخطرناكی است كه نهایتسقوط انسان را نشان میدهد . و او را زندانی این حیات حیوانی میسازد كه از آن به اخلاد تعبیر میكنند . علی علیه السلام در بازگشت از جنگ صفین در یكی از روستاهای بین شام و عراق به نام «حاضرین» نامه مفصلی به فرزندش امام حسن نوشته است .به نظر میرسد كه این نامه یك درد دل است از نوع همان درد دلها كه با چاه داشت! برای این كه فضای نبرد صفین در طوفانی از آز و آرزومندی دنیوی انسان غرق بود . علی علیه السلام عملا فریب خوردن و غفلت انسانها را با چشم خود میدید . او میدید كه چگونه معاویه، عمر و عاص و صدها صحابی، به چیزی جز دنیا و لذایذ دنیوی نمیاندیشند و جز رؤیاها و آرزوهای جاه و مال، چیزی نمیفهمند . مرز نهایی دانش و اندیشه شان جز حیات حیوانی نبوده و هدف نهائی تلاش و كوششان جز جاه و مال نیست . از این جهت این خطبه، در عین حال كه یك درد دل است، هشدار هم هست . با تعبیرات بسیار تند و صریح كه نشان دهنده نگرانیهای آن حضرتاند . اینك بیان مولا: «مبادا كه دنیا زدگی مردم و سگ ستیزی آنان بر سر جاه و مال دنیا تو را بفریبد . . . این دنیا زدگان همانند سگهای هارند كه به جان یكدیگر افتادهاند . نیرومندشان ناتوان را میخورد و بزرگشان بر كوچكشان رحم نمیكند». [۵۶] علی علیه السلام نحوه نگرش انسان به دنیا را معیار آگاهی و بینائی او میداند. و انما الدنیا منتهی بصر الاعمی، لا یبصر مما و راءها شیئا، و البصیر ینفذها بصره، و یعلم ان الدار وراءها . فالبصیر منها شاخص و الاعمی الیها شاخص . و البصیر منها متزود، و الاعمی لها متزود؛ [۵۷] دنیا، آخرین نقطه دید كوردلان است كه در آن سوی دنیا چیزی نمیبینند . اما صاحبان بصیرت نور بینائیشان، ساحت دنیا را درنوردیده، سرای جاویدان را در آن سوی دنیا میبیند . به همین دلیل است كه انسان آگاه به دنیا دل نمیدهد؛ در حالی كه همین دنیا برترین منظور و مقصود كور دلان است . اهل بصیرت از دنیا توشه میگیرند؛ در حالی كه اهل غفلت، همه چیز را وسیله به دست آوردن دنیا قرار میدهند . و چون مدتی بدین سان بگذرد، یاد آخرت كلا فراموش شده، جز آرزوها و اهداف دنیوی، چیزی مورد توجه انسان قرار نمیگیرد .»
علی علیه السلام در این باره میفرمایند:
«مرگ را كلا از یاد برده و دل به آرزوهای فریبنده سپردهاید! به دنیا بیش از آخرت دل داده در عشق زندگی گذران حیات جاودان را به دست فراموشی سپردهاید! شما كه به ظاهر زیر پرچم دین خدا گرد آمدهاید، دلیل پراكندگیتان، جز پلیدی درون و بداندیشی نیست . به یاری هم نمیشتابید، خیر خواه یكدیگر نیستید، چیزی به همدیگر نمیبخشید و همدیگر را دوست نمیدارید از سود اندك دنیائی شادمان گشته و از زیان بسیار اخروی غمگین نمیشوید . و چون از دنیای شما چیزی كم گردد، چنان بیقرار و پریشان میشوید كه آثار آن بر چهرهتان آشكار میگردد . گویی كه همیشه در این جهان ماندگارید و امكانات آن مدام در اختیار شما خواهد بود! . . . در غفلت از حیات اخروی همدل و در دنیا زدگی همداستانید». [۵۸]
۲- نقش مرگ در رویكرد انسان به حیات معنوی
امام علی علیه السلام میفرمایند:
«به یقین بدان كه تو هرگز به آرزویت دست نخواهی یافت، و از اجل روی نتوانی برتافت، و به راه كسی هستی كه پیش از تو میشتافت». [۵۹]
دل دادن انسان به دنیا یك امر كاملا عادی است . این دلدادگی، باعث میشود كه انسان به كلی از حیات اخروی خود، غفلت ورزد . دنیا را اصیل، ارجمند و جاودانه پنداشته، جز همین زندگی دنیوی به چیزی نیندیشد.
از دیدگاه مولای متقیان علی علیه السلام نیز، مرگاندیشی انسان را از اسارت حیات دنیوی و فریب لذایذ مادی نجات میبخشد . در همین عبارت كوتاهی كه از آن حضرت در آغاز این مساله نقل كردیم، همین نكته مطرح شده است.
ایشان به فرزندشان امام حسن علیه السلام مینویسند:
- به آرزوی خود نخواهی رسید . لحظهای بعد از فرارسیدن اجل، زنده نخواهی ماند . سرنوشت تو، جدا از سرگذشت پیشینیان نیست. [۶۰]
اساس زندگی دنیا و شیرینی آن دل دادن به آرزوهاست . همه انسانها با امیدها و آرزوهایشان دلخوشند . اگر برای فردا، ماه و سال و سالهای آینده، آرزویی نداشته باشیم، شوق و علاقه به آینده را از دست میدهیم . این همه برای روزها، ماهها و سالهای آینده، دل بسته و برای رسیدن به آنها لحظهشماری میكنیم، به خاطر آن است كه آن روزها و ماهها و سالها، بستر كامیابیها و به آرزو رسیدنهای ما هستند.
زان شبی كه وعده كردی روز وصل روز و شب را میشمارم، روز و شب
[۶۱]
اگر این وعدهها و آرزوهای وصال و امید نباشند، ما روز و شب به شمارش لحظهها نمیپردازیم.
بنابراین اساس حیات دنیوی همین آرزوهاست . اما علی علیه السلام به فرزندش یادآور میشود كه:
- «به آرزویت نمیرسی»!
این هشدار یعنی چه؟ اگر آرزوها دستیافتنی نباشند كه انسان به آنها دل نمیدهد . و این همه آرزوی گوناگون خودمان و دیگران كه به آنها دست مییابیم پس معنی این هشدار چیست كه انسان به آرزویش نخواهد رسید . برای روشن شدن مطلب باید توجه داشت كه چنانكه گفتیم، اساس زندگی و دلخوشیهایش، همین آرزوهایند . و انسان همیشه دو نوع آرزو دارد . آرزوهای كوتاه مدت و دراز مدت . و معمولا آن قسمت از آرزوهای كوتاه مدت و یا دراز مدت كه انسان به آنها میرسد جنبه هدف بودن و شور آفرینی خود را از دست میدهد .و غالبا انسان به هر آرزویی كه میرسد شور و اشتیاقش را نسبتبه آن از دست میدهد و موضوع برایش یك امر عادی میگردد و از آن مهمتر این كه همین آرزوی برآورده شده خود منشا دهها آرزوی دیگر واقع میشود . مثلا اگر جوانی به آرزوی خود، در مورد ازدواج برسد، دیگر این ازدواج برای او عادی شده و در عین حال زمینه آرزوهای متعدد دیگر را فراهم میآورد؛ از قبیل آرزوی داشتن فرزند، خانه دلخواه، امكانات مناسب، شغل آبرومند، موقعیت اجتماعی و . ..
و نكته دوم همان است كه علی علیه السلام به دنبال همین مطلب مطرح كرده و به فرزندشان مینویسند:
«لحظهای پس از فرا رسیدن اجل زنده نخواهی ماند .»
علی و درس مرگاندیشی
علی علیه السلام مرگ را حقیقتی میداند كه هیچ گونه شوخی و بازی را برنمیتابد، با صدای بلند فرا میخواند و به سرعت ما را پیش میراند. [۶۲] در این مساله جای تردید نیست . آنچه میخواهیم تا حدودی توضیح دهیم، ارتباط مرگ و زندگی است . این موضوع بسیار مهم یعنی زندگی در ارتباط با مرگ را بر پایه تعالیم فوق بشری مولا علی علیه السلام، ضمن چند فصل آتی به بحث میگذاریم:
رابطه مرگاندیشی و عشق به زندگی
۱- زندگی زیباست
چنانكه گذشت، زندگی برای همه جانداران و بخصوص برای انسان زیبا و دوست داشتنی است . و ارج و منزلت زهد و پرهیز هم از همین جاست . یعنی اگر زندگی جاذبه نداشت و لذایذ آن مورد عشق و علاقه انسان نبود، تكلیف به زهد و پرهیز از آن لذایذ معنی و منزلتی نداشت . كسی را به نخوردن سم و كثافت تكلیف نمیكنند و پرهیز انسان هم از سموم و مواد تلخ و ناگوار، یك امر طبیعی است . و هیچ كس نمیتواند به این امر افتخار كند و انتظار پاداش و تحسین داشته باشد.بنابراین زندگی و لذایذ آن برای همه، زیبا و جاذبهدارند . ارج و منزلت تقوا و پرهیز هم در همین است كه انسانی پا بر سر تمایلات و شهواتش میگذارد.در مورد انفاق پیاپی مولا علی علیه السلام به مسكین و یتیم و اسیر، برای نشان دادن اهمیت این كار، قید بسیار لطیفی در آیه مربوطه آمده استكه: «ویطعمون الطعام علی حبه» انسان/۸ غذای خود را «با این كه به آن علاقه داشتند» میبخشند . بدیهی است كه بخشیدن غذای اضافی و چیزی كه آدم دلش نمیخواهد چندان اهمیتی ندارد، این اهمیت دارد كه كسی با سه شبانه روز گرسنگی و با تمام میلش به طعام آن را به دیگران ببخشد. بنابراین دل دادن انسان به زندگی كاملا طبیعی است چنانكه افراط در این دلدادگی كه ما آن را دنیازدگی مینامیم كاملا طبیعی است . بعثت انبیا و تلاش اولیا بیشتر متوجه همین هدف است كه انسان را از افراط در عشق به دنیا باز دارد . و اصولا آزمایشی بودن زندگی دنیا از همین جاست، یعنی این زندگی در حال عادی فریبنده و جذاب است و انسانها را از توجه به دنیای دیگر باز میدارد و لذا درگیری انسان با این زندگی جنبه آزمایش دارد یعنی هركه بتواند خود را از گرفتار شدن به دنیا نجات دهد شایسته پاداش بزرگی استیعنی حیات جاودان.
۲- مرگاندیشی تنها عامل رهائی از ابتذال
مولا علی علیه السلام این نكته ظریف یعنی ابتذال و روزمرگی انسان را در نامهای به عبدالله بن عباس، چنین توضیح میدهند:
«آدمی گاهی از دستیافتن به چیزی شادمان میگردد كه هرگز از دستش نمیرفت! و از چیزی اندوهگین میگردد كه هیچ گاه اتفاق نخواهد افتاد!» [۶۳]
چه قدر از جریان عادی روزگار دلخوش شدهایم! مانند آمدن بهار و گذشتن پائیز و آب شدن برف و تولد فرزند و پا گرفتن و زبان باز كردن او، به ثمر نشستن باغچهمان و امثال اینها! و چقدر نگران حوادثی بودهایم كه هرگز اتفاق نیفتادهاند، اینها همه نشان دنیا زدگی انسان و روزمرگی و ابتذال زندگی اویند. علی علیه السلام برای پیشگیری از این گونه دنیازدگی و روزمرگی، عبدالله بن عباس را چنین راهنمایی میفرمایند: «در هدفهایی كه داری برترین هدف این نباشد كه به لذتی دستیابی یا انتقامی بگیری بلكه تلاش كن تا باطلی را از میان برده حقی را زنده كنی . به آن دلخوش باش كه چیزی برای آن دنیا ذخیره كردهای و از این اندوهگین باش كه چیزی در این دنیا بر جا میگذاری . همتخود را متوجه دنیای پس از مرگ بگردان. [۶۴]... ابن عباس اگر از آخرت چیزی به دست آوردی جا دارد كه دلخوش باشی و اگر به زیان اخروی دچار شدی جا دارد كه اندوهگین شوی اما آن چه از دنیا به دستبیاوری دلخوشت نكند . و اگر چیزی از دنیای تو كم شود بیتابی نكنی . هم و همتخویش را صرف دنیای پس از مرگ كنی». [۶۵] ابن عباس میگوید بعد از سخنان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم از هیچ سخنی به اندازه این راهنمایی مولا علیه السلام سود نبردم.
۳- مرگ پایان زندگی نیست
انسان با مرگاندیشی به حیات جاودانه پس از مرگ پی میبرد و میداند كه حیات با اوصاف و شرایط خوشبختی و بدبختی پس از مرگ نیز ادامه دارد . نه تنها زندگی پس از مرگ همراه با خوشبختی یا بدبختی ادامه مییابد بلكه جاودانه هم میباشد و لذا باید بیشتر از حیات دنیوی مورد توجه قرار گیرد.
علی علیه السلام در این باره میفرماید:
«آنگاه كه فرمان خداوند به ایجاد دگر باره جهان بپیوندد آسمان را به حركت در آورده و میشكافد و زمین را چنان میلرزاند كه كوهها از جا كنده شده به یكدیگر خورده از هیبت و سطوت خداوند فرو میپاشند . و خداوند انسانها را از دل خاك بیرون كشیده پس از آن همه پوسیدگی و پراكندگی، تر و تازه در یك جا فراهم آورد . سپس به حسابشان رسیدگی كرده و اعمال و رفتار آشكار و نهانشان را بررسی میكند و سرانجام آنان را به دو گروه تقسیم میكند:
۱- گروهی كه آنان را در ناز و نعمت قرار میدهد.
۲- گروه دیگری كه آنان را كیفر داده و به جزای اعمالشان میرساند.
اما نیكوكاران را در جوار رحمتخود جای داده و در بهشتبرین جاودانه شان میسازد . سرایی كه ساكنان آن با كوچ بیگانهاند و از هر گونه آفت و گرفتاری و بیم و ترس، بیماری و خطر و سفر و دردسر در امانند. و اما گنهكاران در بدترین جایگاه قرار گرفته با غل و زنجیر گردنشان، سر به پا چسبیده، با جامههای آتشین در بر، درون آتشی سوزان و شعلههای هراسانگیز . جایگاهی كه هرگز راه رهایی ندارد و زنجیر از اسیران آن با هیچ تاوانی برداشته نمیشود . نه آن خانه را خرابی در پیش است و نه ساكنان آن را اجلی پایانبخش زندگی». [۶۶]۴- امكان مرگاندیشی
امام علی علیه السلام میفرمایند:
آیا نشانهها كه از گذشتگان به جای مانده، شما را از دوستی دنیا باز نمیدارد؟ و اگر خردمندید مرگ پدرانتان كه در گذشتهاند، جای بینایی و پند گرفتن ندارد. [۶۷]
انسان با نظام ادراكی خود به گونهای است كه میتواند آسان به مرگاندیشی برسد . برای رهایی از دنیازدگی و صعود از سطح زندگی جانوری امكانات گوناگونی در اختیار انسان هست . از جمله:
الف - تجربه شخصی
علی علیه السلام میفرماید:
«مگر شما در جای گذشتگان به سر نمیبرید، گذشتگانی كه عمرشان بیشتر، آثارشان پایدارتر، آرزوهایشان درازتر، افرادشان بیشتر و لشكرشان انبوهتر بود . دنیا را تا حد پرستش دوست میداشتند . بر میگزیدند . اما رختبربستند و رفتند . بی توشهای و مركبی . شنیدند كه دنیا، سپر بلای آنان شده باشد یا به گونهای یاریشان دهد و مهربانیشان كند نه هرگز! بلكه سرانجام دنیا آنان را بر زمین زده پوست و گوشتشان را درید . با حوادث سخت و مصیبتهای گران پست و خوارشان گردانید . دنیا با آن مهربانان به ستیزه برخاست هر چه آنان عشق و ایثار ورزید، جز بیوفایی و كینه ندیدند، همه از دنیا رفتند در حالی كه جز گرسنگی توشهای نداشتند و جز سختی پیش رویشان نبود . سراپا تاریكی و پشیمانی». [۶۸]
ب - هشدار انبیاء و اولیاء علیه السلام
امام علی علیه السلام بر عوامل آگاهی و هوشیاری انسان نسبتبه دنیا و آخرت تاكید كرده و میفرمایند:
«اگر چشم بینا داشته باشید، حقیقت پیش چشم شماست و اگر گوش شنوا داشته باشید، از هر سو ندای هدایتبلند است، اگر طالب هدایتید، از هر طرف عوامل هدایت در كارند . سخن بیپرده میگویم كه عوامل عبرت و آگاهی از هر سو، بیپرده با شما سخن میگویند . شما را از ناشایستگی و فساد باز میدارند . و بدانید كه پیام الهی را پس از فرشتگان، جز از زبان انسان نخواهید شنید!» [۶۹]
و اینك موضع انبیاء و اولیا در قبال دنیا و آخرت؛ و چه سرمشقی بهتر و روشنتر از اینها! علی علیه السلام در این باره میفرمایند:
«راه و رسم پیامبر اسلام بهترین الگو و سرمشق شماست، ببین چگونه آن حضرت از دنیا كناره گرفت و بدیها و زشتیها ی آن را شناخت . سفره دنیا را از بزم او برچیده در بزم دیگران گستردند . از پستان دنیا شیر نخورد و با زیورهای آن خود را نیاراست.
و اگر خواستید در مرحله دوم موسی كلیم الله را در نظر بگیرید . آن جا كه میگفت:
«پروردگارا هر خیری به من برسانی نیازمندم .» قصص/۲۴ به خدا سوگند خواسته موسی در آن لحظه جز یك تكه نان نبود تا بخورد . زیرا كه او از سبزههای زمین تغذیه میكرد تا آن جا كه بر اثر لاغری سبزی گیاه از پوست شكمش پیدا بود.
و اگر میخواهید سومین نفر حضرت داوود را در نظر بگیرید؛ صاحب مزامیر و آواز خوان بهشتیان كسی كه از لیف خرما زنبیل میبافت و به اطرافیانش میگفت، كدامتان این را میفروشد تا از بهای آن نان جوی تهیه كنیم.
و اگر میخواهید از عیسی بن مریم بگویم كه سر بر سنگ مینهاد و پوشش پشمین داشت و نان خشك میخورد . نان خورشش گرسنگی بود و چراغش ماه و پناهگاهش در زمستان شرق و غرب زمین، میوه و گل او علف چهار پایان بود، نه دل به همسری داده بود و نه اندیشه فرزندی داشت، ثروتی نداشت كه سرگرمش كند و آز و طمعی نداشت تا به ذلتبیفتد پاهایش سواری او و دو دستش خدمتكارانش بودند.
باز هم راه و رسم زندگی پیامبر اسلام را بنگرید كه بهترین سرمشق است و محبوبترین بنده خدا كسی است كه به راهی رود كه پیامبر رفته است.
پیامبر اسلام همیشه از دنیا به ناگواری بهره برده و گوشه چشمی به دنبال آن نداشت لاغرترین پهلو و گرسنهترین شكم را داشت . . . بر خاك غذا میخورد، چون بر دكان مینشست، پایافزار خود را خود وصله میزد و جامهاش را با دستخود میدوخت، بر الاغ برهنه سوار میشد.
از این جا میتوان فهمید كه نباید به دنیا دل داد . . . و گرنه خطر بدبختی در پیش است . چون محمد راهنمای دنیای دیگر و مژده رسان بهشت و ترساننده از دوزخ بود . وه چه بزرگ است این كرم و احسان خداوند كه چنین راهنمایی فرا راه ما قرار داده است . پیشتازی كه باید از او پیروی كرد و پیشوایی كه باید راه او را برگزید.
به خدا سوگند من خود این پیراهن پشمین را آن قدر وصله زدم كه از پینه كننده آن شرمسارم . یكی به من گفت آن را دور نمیاندازی؟ گفتم: دستبردار! صبحگاهان كسانی سرافرازند كه شب را راه رفته باشند». [۷۰] بدین سان، این بزرگواران با گفتار و كردارشان به ما هشدار میدهند كه گرفتار دنیا نشده و به مرگ و دنیای پس از مرگ بیندیشیم.
ج - بصیرت باطن
امام علی علیه السلام، در تحلیل انحراف بنیامیه میفرمایند كه:
«بنی امیه با نور حكمت درون خود را روشن نساختند و برای دستیافتن به روشنائیهای معرفت، نكوشیدند، بلكه زندگی را همچون چهارپایان به سر برده و مانند صخرههای سخت، از تعلیم و تربیتبهره نبردند». [۷۱]
پس برای آن كه چنین نپندارند كه غفلت در این دنیا یك امر عادی است و اندیشیدن به جهان دیگر و دستیافتن به حكمت و معرفت دشوار و غیر ممكن است میفرمایند:
«رازهای پنهان بر اهل بصیرت چهره میگشاید و راه حق حتی برای گمراهان نیز روشن است . جهان پس از مرگ بیپرده رو در روی انسان است و همه نشانههای خود را برای هوشیاران و جویندگان حق آشكار نموده است». [۷۲]ابنسینا میگوید:
«عارفان و اهل معنی در همین دنیا و در پوششهای جسمانی خویش چنانند كه گویی جان از تنشان جدا شده و به عالم بالا رفتهاند». [۷۳]
آری این تجربه به تواتر رسیده است كه انسان در همین حیات دنیوی میتواند وارد عالم معنی شده و از حیات اخروی آگاه گردد.
علی علیه السلام هم در مواردی از امكان چنین اطلاعی از غیب و عالم پس از مرگ خبر داده است . در موردی میفرمایند: «دوستان خداوند، كسانی هستند كه بر خلاف مردم دنیا كه ظاهر را میبینند، آنان باطن دنیا را میبینند و برخلاف مردم كه به دنیای زودگذر میپردازند، آنان به جهانی باقی پس از مرگ میپردازند». [۷۴]
مرگ، معنا و سامان زندگی
امام علی علیه السلام میفرماید:
«اما والله انی لیمنعنی من اللعب ذكر الموت و انه لیمنعه من قول الحق نسیان الآخرة؛ [۷۵] به خدا سوگند، یاد مرگ مرا از لاغ بازمیدارد، و فراموشی آخرت، او را نگذارد كه سخن حق بر زبان آرد .»
الف - زندگی زیباست ولی هدف نیست
زندگی دوست داشتنی، زندگی زیباست! هر زندهای بطور غریزی، برای استمرار زندگی (بقا) تلاش میكند . و در مسیر این تلاشها است كه نیازهای زندگی را برآورده به حیات خود استمرار و دوام بخشند . هیچ زندهای، در هیچ لحظهای زندگی را كافی ندانسته و از آن سیر نمیگردد.
چنان كه مولا علی علیه السلام فرموده است:
«انسان از همه چیز سیر و خسته میگردد، جز زندگی، زیرا كه در مرگ لذت و آسایشی نیست! زندگی همانند دانش و فرزانگی است كه دل با او میتپد و دیده به یاری او میبیند و گوش در سایه او میشنود! زندگی، هر عطشی را فرو نشانده، و پایه توانگری و سلامت است». [۷۶]
آری اگر زندگی نباشد، توانی نیست و لذتی وجود ندارد . این حیات و شعله فروزان آن است كه اساس همه گونه تلاش، لذت و توان میباشد.
زندگی را دوست میداریم، با تمامی وجودمان و در قلمرو ناخودآگاهی و خودآگاهیمان، در شادی و غم، در سلامت و بیماری، آری حتی در بستر بیماریهای سخت و طولانی هم زندگی را دوست میداریم.
اما در نهایتباید توجه داشتبرای هر انسان اندیشمندی لازم است كه توجه به این نكته ظریف داشته باشد كه: زندگی زیبا و دوست داشتنی است، اما هدف نیست.
ب - نقش مرگ در فهم زندگی
معروف است میگویند كه هر چیز را با ضد آن میتوان شناخت . یكی از مصداقهای این گفته همین مساله زندگی و مرگ است: ما عمق زندگی را تنها در سایه توجه به مرگ میفهمیم . اگر زندگی دائمی بود، كمتر كسی به چیز دیگری غیر از خود زندگی توجه میكرد . برای اینكه هر چه از این زندگی بگذرد و هر چه بیشتر با كامیابی همراه باشد به همان اندازه بیشتر دلچسب و فریبنده خواهد بود . همین انسان نسبتبه طول عمرش وابستگیش به زندگی بیشتر میگردد . و پیران بیش از جوانان دلبسته زندگی هستند به قول صائب:
ریشه بید كهنسال از جوان افزونتر است بیشتر دلبستگی باشد به دنیا پیر را
[۷۷]
به قول برزویه طبیب، زندگی دنیا و لذتهای آن مانند آب شور است كه هر چه بیش خورده شود تشنگی غالبتر گردد و آدمی در كسب آن مانند كرم پیله است كه هر چه بیش تند، بند سختتر گردد و رهایی دشوارتر. [۷۸]این نكته ظریف را علی علیه السلام در نامهای به معاویه تذكر میدهد:
«. . . دنیا انسان را چنان به خود سرگرم میكند كه نمیتواند به چیزهای دیگر توجه كند دنیا زدگان هر چه از دنیا كامیابتر گردند به همان نسبتبر دلبستگی و آزمندیشان افزوده میشود و هرگز به داشتهها دلخوش نكرده به دنبال چیزهایی خواهد بود كه هنوز به دست نیاورده است». [۷۹]
در این میان آنچه انسان را از دنیا زدگی باز داشته و او را به مسائلی بالاتر از زندگی جانوری متوجه میسازد همین مرگ است و ناپایداری حیات دنیوی . و لذا علی علیه السلام در پایان این نامه و به دنبال تذكر آن نكته ظریف میافزاید كه:
«اما سرانجام كار جز آن نیست كه از هر چه دلبستهای دل برداری . و همه رشتهها را پنبه كنی!»
انسان تنها در سایه توجه به مرگ است كه در ارزیابی دنیا تجدید نظر میكند و در نتیجه میتواند خود را از دنیازدگی نجات بخشد . چون دنیا با توجه به مرگ ارج و منزلتخود را از دست میدهد.
ج - مرگاندیشی عامل تعادل و سامان زندگی
این مرگاندیشی كه از مكتب علی میآموزیم هرگز انسان را به پوچگرایی و ترك دنیا نمیكشند . هدف از مرگاندیشی این نیست كه انسان از دنیا و لذتهای آن به هیچ وجه بهرهمند نشود . برای این كه چنان كه بارها یادآور شدیم پیدایش انسان در این دنیا اقتضا میكند كه انسان با این دنیا پیوند داشته باشد، زندگی دنیا را براساس سعادت اخروی خود تنظیم كند و این جهان را مزرعه جهان دیگر قرار دهد . وگرنه در مكتب علی انسان میتواند هم دنیا را داشته باشد هم آخرت را .
بنابراین منظور اصلی از مرگاندیشی چیزی جز تعدیل زندگی دنیوی و سامان بخشیدن آن نیست . ما نباید دنیا را جانشین آخرت سازیم یا با فكر آخرت حیات دنیوی را نادیده بگیریم بلكه باید این دو را در ارتباط با یكدیگر در نظر گرفته دنیا را تا آنجا كه به سعادت آخرت آسیب نزند داشته باشیم . علی علیه السلام میفرمایند: «آن كس كه از دنیا به مقدار كم قناعت كند زمینه ایمنی خود را فراهم آورده است . و آن كس در بهرهمندی از دنیا افراط كند به نابودی خود كوشیده است». [۸۰] علی علیه السلام در نامهای به محمد بن ابیبكر، هنگامی كه او را به حكومت مصر برگزید در مورد اعتدال در زندگی چنین نوشت: «ای بندگان خدا به هوش باشید . دنیا و آخرت، هر دو را بردند. با اهل دنیا زندگی دنیوی را بسر بردند اما در بیبهرگی از آخرت به سرنوشت آنها دچار نشدند . در بهترین خانههای دنیا ساكن شده، از بهترین خوراكیها خوردند، در لذائذ اهل دنیا شریك شده و سهم خود را از دنیا فراموش نكردند . و سرانجام از این جهان با زاد و توشه فراوان و تجارتی پر سود به جهان باقی رفتند . لذت پارسایی را در همین دنیا چشیدند . و یقین كردند كه فردای قیامت در نزد خدایند . به هر چه درخواست كنند میرسند و به هر لذتی كه آرزو كنند دست مییابند». [۸۱] به عبارت دیگر منظور از مرگاندیشی، چیزی جز این نیست كه انسان با زندگی متعادل و تنظیم شده دنیوی خود، در عین برخورداری از حیات دنیوی و لذایذ آن به حیات معنوی و اخروی خود نیز بیندیشد و توشه بردارد . علی علیه السلام پس از یك بیان نسبتا مفصل و رسا در بیاعتباری دنیا و غفلت انسان و بیتوجهی او به این همه عوامل عبرت آموزی؛ نقش مرگ را در حیات دنیوی انسان، چنین مطرح میكنند: «هوشیارانه، مرگ را كه اساس كامجوئی شما را فرو میپاشد و اسباب تلخكامی شما را فراهم میآورد و آرزوهای شما را بر باد میدهد، هنگام قصد كار خلاف فراموش نكنید و از خداوند برای انجام واجبات و سپاس نعمتهایش یاری جوئید » . [۸۲]در بیان فوق علی علیه السلام برای تنظیم حیات دنیوی به گونهای كه انسان بتواند شكرگزار بوده و واجبات و محرمات را رعایت كند، دو عامل مؤثر میداند:
۱- مرگاندیشی.
۲- یاد خدا و استعانت از او.
پینوشتها:
[۱]. نهجالبلاغه، (صبحی صالح) خطبه ۱۴۹/۱.
[۲]. نهجالبلاغه، خ ۱۰۶، بند ۵.
[۳]. همان، خ ۱۵۶، بند ۴.
[۴]. همان، خ ۲۲۱، بند ۳۴.
[۵]. همان، خ ۱۰۹، بند ۱۸.
[۶]. نهجالبلاغه، خ ۲۲۱، بند ۱۶.
[۷]. همان، خ ۱۱۲.
[۸]. همان، خ ۲۳۰، بند ۲.
[۹]. همان، خ ۸۳، بند ۸- ۷.
[۱۰]. آمدی، عبدالواحدبن محمد، غررالحكم و دررالكلم، تصحیح سید جلال الدین محدث ارموی، چاپ دانشگاه تهران، ج ۲، ص ۵۹۸.
[۱۱. همان، خ ۲۰.
[۱۲]. همان خ ۸۷.
[۱۳]. همان، خ ۱۰۹، بند ۵.
[۱۴]. ابنسینا، الهیات نجات، مقاله ۲، فصل ۳۷.
[۱۵]. نهج البلاغه، خ ۱۳۳.
[۱۶]. نهج البلاغه، خ ۲۳۰، بند۲.
[۱۷]. دكتر عبدالخالق، احمد، قلق الموت، سلسله انتشارات عالم المعرفة، كویت، مارس ۱۹۸۷، ص ۲۱۴.
[۱۸]. همان، ص ۶.
[۱۹]. نهج البلاغة، حكمت ۳۳۴.
[۲۰]. همان، خ ۲۳۰، بند ۲.
[۲۱]. نهج البلاغه، خ ۱۲۳، بند ۱.
[۲۲]. ابن سینا، مجموعه رسائل، «رسالة فی دفع الغم من الموت».
[۲۳]. آمدی، پیشین، ج ۶، ص ۴۴۰.
[۲۴]. نهجالبلاغه، نامه ۳۱، بند ۹.
[۲۵]. همان، حكمت۱۵۰
[۲۶]. نهجالبلاغه، خ ۱۵۵.
[۲۷]. همان خ ۱۲۳، بند ۱.
[۲۸]. آمدی، پیشین، ج ۶، ص ۱۵۱.
[۲۹]. همان، ج ۳، ص ۳۳۴.
[۳۰]. نهجالبلاغه، حكمت ۱۵۰.
[۳۱]. همان، خ۱۸۹.
[۳۲]. نهجالبلاغه، خ ۱۱۴.
[۳۳]. همان، خ ۱۵۱.
[۳۴]. نهجالبلاغه، خ ۵، بند ۲.
[۳۵]. حافظ، دیوان.
[۳۶]. نهجالبلاغه، خطه ۱۹۱، بند ۳.
[۳۷]. غررالحكم و دررالكلم، ج ۲، ص ۳۲۰.
[۳۸]. نهجالبلاغه، خ ۱۶۵، بند ۷.
[۳۹]. آمدی، پیشین، ج ۲، ص ۵۷۰.
[۴۰]. همان، خ ۱۸۰، بند ۲.
[۴۱]. اعتصامی، پروین، دیوان.
[۴۲]. نهجالبلاغه، حكمت ۲۰۳.
[۴۳]. همان، نامه ۶۹، بند ۳.
[۴۴]. آمدی، پیشین، ج ۵، ص ۳۳۰ و ۳۶۵.
[۴۵]. نهجالبلاغه، نامه ۶۹.
[۴۶]. همان، نامه ۶۲.
[۴۷]. همان، خ ۲۰۳.
[۴۸]. نهجالبلاغه، خ ۱۱۳، بند ۱.
[۴۹]. حافظ، دیوان.
[۵۰]. نهجالبلاغه، خ ۱۱۳، بند ۱.
[۵۱]. همان، حكمت ۱۳۲.
[۵۲]. نهجالبلاغه، خ ۱۴۵.
[۵۳]. نهجالبلاغه، خ ۱۳۲، بند ۳.
[۵۴]. نهجالبلاغه، نامه ۳۱، بند ۷۸.
[۵۵]. همان، خ ۸۶، بند ۱۳ .
[۵۶]. نهجالبلاغه، نامه ۳۱.
[۵۷]. همان، خ، ۱۳۳.
[۵۸]. همان، خ ۱۱۳.
[۵۹]. همان، نامه ۳۱، بند ۸۴.
[۶۰]. همان.
[۶۱]. مولوی، كلیات دیوان.
[۶۲]. نهجالبلاغه، خ ۱۳۲.
[۶۳]. همان، نامه ۲۲.
[۶۴]. همان، نامه ۶۶.
[۶۵]. همان، نامه ۲۲.
[۶۶]. همان، خ ۱۰۹، بند ۶.
[۶۷]. همان، خ ۹۹، بند۲.
[۶۸]. همان، خ ۱۱۱، ۴.
[۶۹]. همان، خ ۲۰.
[۷۰]. نهج البلاغه، خ ۱۶۰، بند۴- ۵.
[۷۱]. همان.
[۷۲]. همان.
[۷۳]. ابنسینا، الاشارات و التبیهات، نمط نهم.
[۷۴]. نهج البلاغه، حكمت ۴۳۲.
[۷۵]. همان، خ ۸۴.
[۷۶]. همان، خ ۱۳۳، بند۵.
[۷۷]. صائب، دیوان.
[۷۸].برزویه طبیب، كلیله و دمنه، باب برزویه.
[۷۹]. نهج البلاغه، نامه ۴۹.
[۸۰]. نهجالبلاغه، خ ۱۱۱، بند ۳.
[۸۱]. همان، نامه ۲۷.
[۸۲]. همان، خ ۹۹.
منبع:فصلنامه قبسات، شماره ۱۹
منبع : خبرگزاری فارس
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست