جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

متن‌ها سخن می‌گویند


متن‌ها سخن می‌گویند
در جامعه امروز ما، عده‌ای که وظیفه و رسالت هر نوع تقریر، باز-تقریر، انشا و باز-انشای متن جامعه ایرانی (بلکه جامعه جهانی) را تنها از آن خود می‌دانند و در صدد آن هستند که با ویراستاری مجدد متن جامعه آن را به گونه‌ای تصحیح، ترمیم، تحدید، تنظیم، تحریف، تعریف و تصویر نمایند که در آن جایی برای گزاره‌های سرکش و واژه‌های بازیگوش و صداهای ناهمخوان باقی نماند؛ مفاهیم، دقیقا آن معنایی را بازنمایی نمایند که آنان اراده می‌کنند؛ چینش کلمات و گزاره‌ها به گونه‌ای باشد که آنان طلب می‌کنند؛ دقایق و عناصر متنی، تنها صدای آنان را پژواک دهند؛ بازی‌های زبانی موجود در متن، از قواعدی پیروی کنند که آنان وضع می‌کنند؛ دانش‌های تحت انقیاد، امکان شورش و مجال ورود به متن را نداشته باشند؛ هیچ بازی زبانی متفاوتی، امکان رقابت با بازی زبانی آنان را نداشته باشد؛ و هیچ تاویل و تفسیری جز تاویل و تفسیر آنان، امکان طرح و بحث نیابد.
اما چنین متنی برای فرامتن شدن و نشت و رسوب کردن بر اذهان و ابدان آدمیان و تبدیل آنان به سوژه‌ها و ابژه‌های خود، نیازمند روکش و آستری قدسی و این‌همان کردن قول و فعل خود با قول و فعل قدسیان است، زیرا تنها با قرار گرفتن در ذیل چنین آستری و با تشبه و تمسک به چنان بزرگانی است که <تردید> از میان برخواهد خاست، و <مردد و مکدر و معترض> سیاست <تنبیه و مجازات> توانند شد. حتما حکایت جهل‌مند میرزا ملکم‌خان را خوانده یا شنیده‌اید که نقل می‌کند <تاجری امانت خود را از جهل‌مندی طلب می‌کرد و او برایش حکایت فلسفی بیان می‌کرد> و در پایان تاجر گفت: <مردکه، این حرف‌ها چه چیز است؟ می‌خواهی با این جفنگ‌های شرعی بی‌معنی امانت مرا بالا‌ بکشی؟ به حق خدا تا دینار آخرش را نگیرم دست‌بردار نخواهم بود.> جهل‌مند گفت: <تکذیب تهمت را بر انکار اسناد منقطع ‌ساز. والله جزیناک و عطیناک حد شرعی کثیرا و شدیدا.> تاجر گفت: <مردکه! تو راستی دیوانه شده‌ای. دماغت ناخوش است. حرف حسابی تو چه چیز است؟ چرا پول مرا پس نمی‌دهی؟> جهل‌مند گفت: <ای سگ ملعون،‌ ای خبیث لعین، تو به مقیاس خازن شریعت بی‌ادبی می‌کنی؟ تو با انوار منبع جهالت تصریف تهمت می‌نمایی؟ بزنید این کافر شنیع‌الا‌صل را. اغضبوا و ازجرو این مرتد جهنم‌الزاد را.
تمام‌مرده مرشد از هر طرف با قهر تمام هجوم آوردند و مقصر بی‌گناه را خون‌آلود و قریب به هلا‌کت از مجلس بیرون کردند. بیچاره تاجر هر چه داشت بر سر ادعای خود خرج کرد، ولیکن هر جا که رفت مطعون و مردود به جز حد شرعی چیزی عایدش نشد (مجموعه خطی رسائل میرزا ملکم‌خان، رساله شیرین، کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، شماره ۳۲۵۷۰، ۱۲۹۵.)
اما این تنها چهره شرایط کنونی و تنها متن تقریر و تثبیت‌یافته در جامعه امروز ما نیست، زیرا در واکنش به چنین فراگفتمان تمامت‌طلبی، شاهد بروز و ظهور پادگفتمان متنوع و متعددی نیز هستیم. فوکو مدعی است هر جا که گفتمانی باشد در کنار آن تعارضی نیز میان کنترل‌کنندگان آن (یعنی کسانی که مشخص می‌سازند چه می‌توان گفت و چه نمی‌توان گفت) و کسانی که از حق بازنمایی خود در آن گفتمان منع شده‌اند وجود دارد؛ هرجا که سرکوب باشد مقاومت نیز وجود دارد؛ یک رژیم هر قدر هم که ایجاد هراس کند، مردم راه‌هایی برای مقاومت در مقابل آن پیدا می‌کنند. دقیقا بر اساس همین منطق، امروز در سطحی دیگر و از نوع و جنسی دیگر و در میان مردمانی دیگر، شاهد ویراستاری و باز-تقریر متن یا متن‌های دیگر با پیام‌هایی متفاوت و متخالف با متن نخست هستیم. عده‌ای از دگر تعریف‌شدگان متن جدید که امکان هرگونه بازنمایی خود از آنان سلب شده، به این نتیجه رسیده‌اند که متن گفتمانی خود را به گونه‌ای ویراستاری و باز-تقریر کنند که در آن‌جایی برای سیاست و قدرت باقی نماند. به بیان دیگر، این عده با از مرکزیت خارج کردن سیاست و با بی‌قرار کردن هر گونه قرار سیاسی، کفش‌ها را به گردن انداخته، کمربندها را گشوده‌اند، دست‌ها را بالا‌ گرفته، عطای سیاست و قدرت را به لقایش بخشیده‌اند و مقاومت خود را در <عدم حضور> و <عدم مشارکت> تعریف کرده‌اند. برخی دیگر، با یک دست پاک‌کنی برگرفته و در حال محو کردن گزاره‌ها و واژه‌های معطوف و ناظر بر سیاست <مدنی> هستند و با دست دیگر گچی برداشته و در حال ترسیم و تصویر سیاستی <زدنی> می‌باشند. به اعتقاد اینان، در شرایط کنونی به علت انسداد و انجماد عرصه سیاست، مجالی برای سیاست راستین (سیاستی مبتنی بر رقابت سالم و برابر حقوق) باقی نمانده و با کهن/ابر/فراسیاست <واقعا موجود> نیز، جز از رهگذر سیاستی رادیکال نمی‌توان مقابله کرد. ‌
گروه سوم، در کنش نخست، با گروه دوم مشترکند، اما نقطه تمایزشان در ترسیم و تصویر <سیاستی از نوع دیگر>، و نشاندن آلترناتیوی دیگر (با چهره‌ای نرم و لطیف) به جای سیاست مالوف و مرسوم است. اینان <امر سیاسی> را از حصارهای گفتمان مسلط - که در بستر آن امر سیاسی به هر آن چیزی اطلا‌ق می‌شود که به دولت و حکومت مربوط است - رهایی داده و در قلمرو بسیاری از مقولا‌ت انسانی وارد کرده‌اند و آن را به عنوان جنبه‌ای از کلیه روابط اجتماعی و انسانی، مطرح نموده‌اند. بسیاری از اینان، با این گفته هابرماس موافقند که: <ارتباط تحریف نشده> بین شهروندان آزاد و برابر در زیست جهان (منظور از <زیست جهان> نیز همان قلمرو تجارب روزمره، گفت‌وگوهای جمعی و ارزش‌های فرهنگی، و علم و سیاست و هنر است) می‌تواند به خلق ارزش‌هایی یاری رساند که در مقابل سلطه‌طلبی و قدرت‌خواهی نظام مقاومت کنند. از این رو، این دسته سخت برآنند تا با تمرکز فعالیت‌های خود در حوزه و عرصه عمومی، به خلق گفتمان و ارزش‌های جدید بپردازند. گروه چهارم، با قرار دادن خود در چرخه تصمیم و تدبیر حاملا‌ن و عاملا‌ن گفتمان مسلط، تلا‌ش می‌کنند با رسوخ دادن سویه‌های نظری و عملی خود، تصمیم‌ها و تدبیرهای متخذه را جهت داده و <تحت انضباط> درآورند. به اعتقاد اینان، در شرایط کنونی، تنها راهی که می‌تواند ما را به مقصود رهنمون کند، راهی است که از همان مسیری می‌گذرد که حاکمیت (نه حکومت) در آن قرار دارد. اینان، عرصه سیاست را عرصه کشمکشی پایان ناپذیر (کشمکشی نامحسوس و کمابیش رویت ناشدنی) بین استراتژی‌های تحمیل قدرت و تاکتیک‌های استفاده از همین استراتژی‌ها برای مقابله با آنها می‌دانند. ‌
به اعتقاد دو سوتو، قرائت یک متن (او خواندن و نوشتن را مترادف مصرف و تولید می‌داند)، واجد همه ویژگی‌های نوعی تولید بی‌سروصدا است، زیرا خواننده با توسل به ترفندهایی موفق می‌شود تا در متنی که به کسی دیگر تعلق دارد، موجبات لذت خود را فراهم آورد و آن را مصادره به مطلوب کند. به سخن دیگر، خواننده متن را به یغما می‌برد. دو سوتو مدعی است که خواننده از این طریق متن را درست مثل آپارتمانی اجاره شده، برای خود قابل سکونت می‌کند. دو سو تو، در توصیف قرائت می‌گوید که عبارت است از <هنری> که به هیچ وجه منفعلا‌نه نیست، و می‌افزاید: روال مصرف در زمانه ما ظاهرا منجر به شکل‌گیری هنر زیرکانه <مستاجران> می‌شود که می‌دانند چگونه تفاوت‌های بی‌شمار خویش را در متن مسلط جای دهند. بنابراین، وی مصرف فعالا‌نه متون را نوعی از <به یغما بردن متن> می‌نامد که طی آن خواننده نقش مسافر را دارد؛ او در سرزمین‌هایی سیر و سیاحت می‌کند که به کسی دیگر تعلق دارند و همچون یک کوچ نشین در دشت‌هایی که خود به رشته تحریر در نیاورده است، به یغماگری می‌پردازد.
بی تردید، وجه استعاری، عوام‌گرا و قدسی یک گفتمان (متن)، گرچه ممکن است پذیرش آن را عام تر و فراگیرتر نماید، اما منبع ضعف آن نیز تلقی می‌گردد. اگر گفتمان/متنی با تمسک و توسل به ابژه‌ها و سوژه‌های اسطوره‌ای یا قدسی، تلا‌ش نماید خود را کامل، آرمانی و بی‌عیب و ‌نقص نشان دهد، باید (به علت همین خصیصه و ویژگی فرا انسانی خود) بتواند به همه بحران‌ها و تقاضاهای اجتماعی پاسخ دهد. اما می‌دانیم که این کار عملا‌ً هیچ‌گاه ممکن نیست. امکان سامان دادن نهایی و کامل واقعیت وجود ندارد و لذا وقتی یک گفتمان، مسلط می‌شود، به اجبار از شکل استعاری خود فاصله می‌گیرد و به واقعیت و محتواهای عینی خود روی می‌آورد. در این صورت، فقط بخشی از تقاضاها و بی‌قراری‌ها را سامان خواهد داد و لذا تعداد زیادی از تقاضاها و بی‌قراری‌ها از حیطه نفوذ گفتمان خارج شده و قدرت استعاری گفتمان کاهش می‌یابد و ضعف‌ها و آسیب‌هایش آشکار می‌گردد، و دیگر نمایانگر آرمانی بی‌نقص تلقی نخواهد شد. و در این حالت، آنچه لطمه می‌بیند و خدشه برمی‌دارد، تمامی آن ابژه‌ها و سوژه‌های مشروعیت/مقبولیت‌ساز هستند که ناثواب/ناصواب جهت کسب هژمونی ضمیمه آن گفتمان شده‌اند و یا به مثابه روکش و آستر آن گفتمان مصرف شده‌اند.
محمدرضا تاجیک
منبع : روزنامه اعتماد ملی


همچنین مشاهده کنید