جمعه, ۱۴ دی, ۱۴۰۳ / 3 January, 2025
مجله ویستا
ارتباطات جهانی و سیاست جهانی
تاریخچه مسأله ارتباطات و سیاست جهانی به چندین قرن پیش باز میگردد.
ارتباطات و سیاست جهانی، چندین قرن سابقه دارند. در واقع، بحث نقش ارتباطات در روابط سیاسی، به زمان پیش از نظام حکومت به معنی امروزی آن، باز میگردد. همیشه در جهان، موجودیتهای سیاسی جدا از هم، وجود داشته که شاید در مواقعی با یکدیگر ارتباط داشتهاند و ارتباطات، نقش محوری در شکل دادن ماهیت، روند و نتیجه تعامل متقابل برعهده داشته است. کتاب جنگهای «پلوپونز» نوشته توسیدید، به عنوان یکی از پایههای نظریه واقعگرایی مدرن، در روابط بینالملل محسوب میشود. در این متن تاریخی، ما با مفاهیم «سیاست قدرت» و «منافع شخصی» آشنا میشویم.
توسیدید، یکی از اولین مطالعات موردی ثبت شده، در مورد درک و ارتباطات قدرت در سیاست جهانی را عرضه میدارد که از آن زمان، به نام گفتمان «ملیان» شناخته شده است. در این تبادل، ارتش فاتح «آتنیها» رویارو و درگیر بحث بادشمنی به نام «ملیان» است، که دوران انقلاب آتنیها و اسپارتها، جزیره بیطرفی بود، ولی از آن تاریخ به صورت یک دشمن آشکار درآمده است. آن چه که روی میدهد، یک گفتمان کلاسیک در ارتباطات سیاست قدرت است.
«آتنیها» دستور جلسه بحث را تهیه کردند و به «ملیان»ها پیشنهاد دادند که بشنوند و هرگاه، موضوع جنجال برانگیزی مطرح شد، میتوانند رشته سخن را قطع کرده و صحبت کنند. گزارش توسیدید، از گفتوگوی «ملیان»، نشان میدهد که تقریباً از زمان ثبت سیاست جهانی، این منبع ویژه از قدرت، مورد سوءاستفاده قرار گرفته است. در طول جریان بحث، آتنیها در مطالب و لحن کلام، پرخاشگرند و با آگاهی از قدرت برتر خود و مأموریت به دقت طراحی شده -که باید «ملیان»ها را به تسلیم بدون قید و شرط متقاعد کنند- غیرقابل انعطاف هستند. آنها به این گفتوشنود، تسلط دارند و با توجه به تواناییهای خود، حالت تهاجمی دارند و اعتراض «ملیان»ها را با اعلام «منافع شخصی» و «عملی بودن» به هیچ نمیپذیرند.
«ملیان» ها عقب مانده، مردد از اظهار قابیتهای خود، در عوض به «عدالت» و «انصاف» و به آگاهی از منفعت متقابل، متوسل میشوند. بنابراین، ارتباطات سیاست قدرت، به طور جداییناپذیری به ارتباطات تواناییها و منافع، متصل است. دسته نخست یعنی «آتنیها» به سرعت به قدرت نظامی خردکننده خود اشاره میکنند، در حالی که «ملیانها» اشاره ضعیفی به اتحاد بالقوه با «اسپارت»ها دارند. در حالی که «آتنیها» ادعا میکنند که تسلیم شدن «ملیان»ها برای هر دو طرف مفید خواهد بود. «ملیان»ها از این منطق گیج شده و در عوض، پیشنهاد میکنند که برقراری صلح ممکن است برای هر دو طرف مفیدتر باشد. در گفتوگوی «ملیان»ها، هیچ کدام از دو طرف، یعنی «آتنیها» و «ملیان»ها در گفتمانهای خود، به اندازه کافی ترغیبکننده نیستند تا طرف مقابل را از عملی ساختن تصمیمهای از قبل اتخاذ شده، منصرف سازند. درگیری به نظر اجتنابناپذیر میآید و مدت کوتاهی بعد از این تبادل، روی میدهد. امروزه تهیه دستور جلسه مذاکرات به عنوان یکی از منابع اصلی قدرت در نظام جدید بینالمللی، شناخته شدهاست.
هرکسی درمثالهای فعلی از معضلات مشابه در ارتباطات سیاست قدرت، شاهد اختلاف کمرنگ و گستردهای است که در روابط ابرقدرتها با دنیای درحال توسعه وجود دارد. البته بدون این که از روابط پرخاشگرانه متداول نامی برده شود، این روند از زمان پایان جنگ سرد و ازبین رفتن اتحاد جماهیر شوروی تغییری نکردهاست. امروزه ایالات متحده درنقش «آتنی»های جدید، ظاهر شدهاست ودنیای درحال توسعه نمایانگر منفر دین و مجموعهای از «ملیان»ها است. ایالات متحده در روابط خود با دنیای در حال توسعه مانند قدرتهای بزرگ قرن نوزدهم، برای تهیه دستور جلسه اصرار میورزد و از موقعیت کشوری که برتری آن مشهود است، اقدام مینماید. ایالات متحده از اصرار خود منصرف نمیشود، جهان درحال توسعه برای منافع خویش این دستور جلسه را میپذیرد. بنابراین، چنین به نظر میرسد که ایالات متحده به حالت خودخواهانهای میپندارد که میتواند جهان سوم را بهتر از خود آنها کند.
درهیچ زمان دیگری به غیر از زمان اوج جنگ سرد، جهان سوم با جزیره ملیان، قابل مقایسه نبود. اقتصاد و تسلیحات نظامی، فقط دو نیروی اعمال فشار بودند. همچنان که فیلسوف و جامعهشناس «ژاک الول» اشاره کرد. ایالات متحده در آن زمان به مثابه رهبر حرکتهای مردم سالانه به ارزش تبلیغات برای مقاصد ارتباطات سیاست قدرت پی برد. دیگران دریافتهاند که نخستین اهداف سیاست خارجی ایالات متحده در دوران بعد از جنگ جهانی دوم، جلوگیری از رشد حکومتهای سوسیالیستی و ادغام جهان در اقتصاد سرمایهداری بود که تحت تسلط آمریکا قرارداشت. حال، درپایان جنگ سرد یا آمریکای پیروز، متحدین بیمیل خود، پاداش خواهدداد یا به فتح حامیان خود خواهد پرداخت؟ نه خیر. چنین به نظر میرسد که شق دوم از آن جایی که «منافع اساسی» را تأمین نمیکنند، مورد توجه نخواهدبود، بلکه مورد جدید، در دستور جلسه تحمیلی قرار گرفتهاست. این مورد بسیار مشهود، درحال حاضر نقش قهرمانانه ایالات متحده درگسترش مردم سالاری، خصوصیسازی و غیره است.
به طور خلاصه، نظام سیاسی و بینالمللی همچنان تحت تسلط حکومتهای جاهطلب با سیاستهای خارجی که اولویت نخستین را به منافع ملی خودخواهانه اختصاص دادهاند، ادامه مییابد. درهمین حال، در خارج ازنظام رسمی حکومت، عاملین فراملی چون شرکتهای چندملیتی و گروههای دارای منافع، به عاملین مهم جهانی در عرصههای سیاسی، اقتصادی، و سیاستهای فرهنگی تبدیل شدهاند. در طول چند دهه گذشته، تعداد زاویه افزایش عاملین قدرتمند ملی و فراملی رسانهها و همچنین سازمانهای غیردولتی در زمینههای صنعت فرهنگی، حقوق بشر، محیطزیست و امثالهم، راهبری و هدایت سیاست خارجی را بسیار پیچیدهتر کردهاند.
چیزی که باعث وجه تمایز سیاست بینالمللی در اواخر قرن بیستم از قرن نوزدهم میشود، این است که زمینه مورد نزاع از جغرافیا و مظاهر مادی به مسائل فرهنگی و اجتماعی- اقتصادی، تغییر جهتداده است. با بررسی تعامل متقابل عاملان دولتی، همچنین رسانهها و فراملیتیهای معاصر، ما مشاهده میکنیم که رابطه بین ارتباطات و سیاست یا ارتباطات جهانی درحوادث اواخر قرن نوزدهم به ویژه در زمانی که قدرتهای اروپایی به طور عمیقتری وارد آسیا، آمریکای لاتین و آفریقا شدند، ریشه دارد. واردشدن قدرتهای بزرگ به درون آفریقا درنیمه دوم قرن نوزدهم، آزمایشگاه بینظیری را برای مطالعه اختلاط ارتباطات و سیاست بینالمللی فراهم میکند. درهیچ کجا، روند ارتباطات بینالمللی و سرکردگی اروپاییان به وسیله سیاستهای بلژیک و اتفاقات غریبی که به وسیله خود پادشاه بلژیک روی داده، نمیتواند روشنگر چیزی باشد که «جوزف کنراد» آن را «قلب تاریکی» لقب دادهاست یعنی کنگوی آفریقا.
● کنگو: ریشههای استعماری
تمایل مردی برای سرزمین و قدرت، آن قدر قوی بود که او از هیچ اندیشهای در مورد اعمال بیرحمی فروگذاری نکرد. پادشاه بلژیک «لئوپولد» دوم برای مدت ۲۳ سال کنگو را نابود کرد. خرابیای که به صورت صف مشخصه این مستعمره درآمد، به قدری وسیع بود که به سختی کسی میتواند باورکند که مکرراً به این قضیه درتاریخ، بیاعتنایی و بیتوجهی شدهاست. درواقع، گزارش «هاش چیلد» با عنوان «روح شاه لئوپوله»، وحشت و قهرمان بازی درمستعمره آفریقا را نشان میدهد که استعمار کنگو چنان بیرحمانه بود که افراد بومی کشته شده دراین مستعمره بیشتر از قربانیان کورههای آدمسوزی نازیها بودند. در طول دوران زمامداری «لئو پولد» و پس از آن ده میلیون نفر ازطبیعت این زمین کاسته شد. این نخستین افتضاح بینالمللی شرارت، در قرن تلگراف و دوربین بود. پس چرا این چنین، کم درباره این دوران دردناک، گفته شدهاست؟ شگرد «لئوپولد» در تبلیغات و افزایش مال و منال و ثروت خصوصی باید به عنوان علت راز ماندگاری درموفقیت او، برای پنهانکاری شناخته شود. به علاوه، جهانخواری امپریالیسم، عمل پذیرفته شدهای درمیان ملل توسعهیافته بود و حتی شاید برای شکوفایی اقتصادی کشورهای کوچکتر نظیر بلژیک، برای رقابت با قدرتهای بزرگتر اروپایی، که قبلا قسمت اعظم جهان را تسخیر کردهبودند. توسعه مرزهایشان، عملی ضروری بود. درنهایت، آلت دست قراردادن رسانهها توسط «لئوپولد»و تلاش برای از بین بردن مدارک شرارتهای صورت گرفته به دست رژیم او، کشف حقیقت را همواره درباره کنگوی بلژیک بسیار مشکل ساخت. ارتباطات بینالمللی، نقشی کلیدی درموفقیت ۲۳ ساله «لئوپولد» و درنهایت درمرگ طولانی و فراتر از موعد او بازی کرد.
ازهمان سالهای اولیه «لئوپولد» شیفته زمین بود و همواره آرزو میکرد که بتواند زمینی بیشتر از آنچه که در درون مرزهای بلژیک محصور است، به دست آورد. او علاقهای به ملت کوچک نداشت. او یک بار گفت: «کشور کوچک، جمعیت کم» با دیدن ثروتی که کشورهایی چون فرانسه، اسپانیا و انگلستان از مستعمرات خود به دست میآورند، لئوپولد دریافت که برای سرزمینهای بیشتری را در خارج تصاحب کند. تا بتواند قدرت و نفوذ مورد علاقه خود را به دست آورد. متأسفانه، دولت و مردم بلژیک به جهان خوارگی، علاقهای نداشتند. عوامل قابل لمسی چون کمبود ناوگان تجاری یا نیروی دریایی که به نظر پادشاه بسیار جزیی بودند، آنها را از این کار بازداشتهبود. «لئوپولد» که با جاهطلبی خود، برای اداره یک سرزمین جایی که او با دخالت مجلس روبه رو نشود، تحریک شدهبود. دریافت که مجبور است، دلیل واقعی این گسترش را که منافع شخصی او بود، پنهان ساخته و ظاهر قضیه را چنان عنوان نماید که برای مردم و مهمتر از همه، حامیان مالی او جذاب باشد. درماه سپتامبر ۱۸۷۶، او کاوشگران، جغرافیدانان، افراد بشردوست، مسئولان بازرگانی و مردان نظامی را تحت لوای «همایش جغرافیایی» دربروکسل گردهم آورد. او دراین همایش، درباره مهار تجارت برده، توسعه اخلاق و پیشرفت علوم صحبت کرد و سخنی از سود نیاورد. با استفاده از فواید روابط عمومی خوب، «لئوپولد» تمامی شرکتکنندگان را با ظاهری خیر و علاقه واقعی برای کاووش در آفریقا خرسند کرد. به نظر میرسد که هیچ کس به او شک نکرده که قادر است زمین و مردم آفریقا را تا این حد گسترده، استثمار کند. «هنری مورتون استانلی» نیز که توسط «لئوپولد» برای تهیه طرح و به چنگ آوردن کنگو، استخدام شده بود، یکی از بزرگترین بازیگران کلمات بود و میدانست که چگونه خود و دستاوردهایش را مهیجتر و بالاتر از حد واقعی، عرضه دارد. چنین به نظر میرسد که در کتابهای «هاش چیلد» در مورد گفتهها و سخنرانیهای «استانلی» قدری اغراق شده است. با این حال، «استانلی» میدانست که چگونه خود را مهم جلوه داده و همواره در معرض دید عموم باشد. او دارای احساس درستی در مورد موضوعات مورد علاقه خوانندگان بود و با این که آن دوران، زمان قبل از الکترونیک بود ولی کتابهای «استانلی» به وسیله رسانههای چندگانه منتشر میشد. نحوهای که او برای شاخ و برگ دادن به ماجراهایش، از جمله سفر از میان کنگو، به کار میبرد، به مقدار زیادی در یافتن سرزمینهایی که مدعی اروپایی نداشت و کسب کمکهای پولی لازم برای پرداخت قیمت زمین، به «لئوپولد» یاری رساند. «استانلی» در نطقی اعلام داشت که: هدف شاه، یافتن زنجیرهای از نقاط یا مکانهای خاصی است که مکانی مهماننوازانه و علمی باشد که به مسافرین، خدمات اطلاعرسانی و کمک ارایه نماید و در نهایت با نفوذ بشردوستانه آنها، از لغو تجارت برده مطمئن شود. این هدف، به دور از حقیقت بود، اما با اعلام آن در معرض افکار عمومی، به عنوان سندی از بخشندگی و عطوفت «لئوپولد» جلوه میکرد. دیگر کسی نمیتواند درباره شم رسانهای «استانلی» و پادشاه بلژیک تردید به خود راه دهد. آنها میدانستند برای رسیدن به هدف مورد نظرشان، چه بگویند و مهمتر از همه، این که مطلب آنها، چگونه شنیده شود.
باید به این نکته در اینجا اشاره کرد که روزنامههای اروپایی، تمایل داشتند که به نقش کاوشگران آفریقا، شکوه و جلال بدهند. این به «لئوپولد» کمک میکرد و هیأتهای اعزامی، او را مفید و پرهیجان نشان میداد. روزنامهها، نه تنها داستانهای جالب، غالباً غیرواقعی، از کارهای سبعانه آفریقاییان میگفتند. همچنین به صنعتگران اروپایی که تشنه موادخام بودند، اطلاعاتی در مورد امکان وجود موادخام، در آنجا میدادند. در اروپایی که به وسیله تلگراف در هم تنیده شده بود، وجود جلسات سخنرانی و روزنامههای کثیرالانتشار، کاوشگران آفریقا را تبدیل به چهرههای مشهود و درجه یک بینالمللی کرد. شهرت آنها، مانند ورزشکاران قهرمان و ستارگان سینمایی امروز، فراتر از مرزها رفت.
به طور مشابهی، رسانههای آمریکا نیز نقش کوچکی در دادن شکوه و جلال به کاوشهای «استانلی» و در نهایت استعمار کنگو نداشتند. با عنایت به محبوبیت داستانهای «استانلی»، «جیمز گوردون بنتو ناشر «نیویورک هواله» در سال ۱۸۶۹ بنا به گفته «استانلی» این کاوشگر را به پاریس دعوت کرد و ظاهراً در آنجا او را مأمور یافتن «دیولیونگستون» کرد که در سال ۱۸۶۶ در حین یک سفر اعزامی به آفریقا، ناپدید شده بود. «بنت» از وسوسهانگیز بودن کاوش در چنین کشورهای ناآشنا، آگاه بود. یعنی از محملی که داستانهایی از موجودات بزرگ پشمالو، که زنان را دزدیده و به منظورهایی که گفتن آنها شرمآور است، به آشیانه جنگلی خود میبردند. به علاوه، گرچه به نظر میرسید که ایالات متحده به مسایل اروپا، علاقهای ندارد ولی رهبران پرقدرت رسانهها، خود را از این ماجراها کنار نکشیدند. داستان «استانلی» فروش خوبی داشت. بنابراین برای «بنت» مفید بود، زیرا نه تنها او، تعداد نسخ روزنامه را افزایش داد، بلکه طریق انتخاب نامهایی که «استانلی» برای کشفیات خود برمیگزید، شخصیت کسب کرد. این اسامی عبارتند از: نامهایی چون «کوه گوردون- بنت» یا «رودخانه گوردون- بنت». در زیرکی پادشاه بلژیک در کنترل رسانهها و روابط عمومی، در جهت منابع خود او، هیچ تردیدی وجود ندارد و حتی در جهت استفاده خلاف (نادرست). تحسینبرانگیز است. نه تنها او قادر بود که روزنامهها را آلت دست قرار دهد تا آنها از استثمار او تعریف کنند، بلکه او، قادر بود که برای اعمال خود، کمک مالی هم بگیرد! لوای یک گروه نجات، «لئوپولد»،«استانلی» را مأمور کرد تا به یک کشور مجاور کنگو رفته و یک فرماندار انگلیسی یعنی «امین پاشا» را که در محاصره بنیادگرایان مسلمان بود، نجات دهد. روزنامه «تایمز» نوشت: این یک سفر کوتاه خطرناک، نشانه لطف برای نجات «امین پاشا» است، که به وسیله قبایل وحشی و دشمن، محاصره شده و خارج از دسترس و بیارتباط با منابع تمدن است «لئوپولد» به «استانلی» دستور داد ت با انتخاب مسیر طولانی، از داخل قاره عبور کرده و در مسیر نجات فرماندار، کاوش بیشتری در مورد جنگل بارانی «آیتوری» انجام دهد. بنابراین، او قادر بود در مورد سرزمینهایی که هنوز کشف نشده، توضیح بدهد و این مأموریت به خرج دیگران صورت گرفته بود. «هزینه مالی این سفر پرمخاطره از منابع گوناگونی از انجمن جغرافیایی سلطنتی گرفته تا تجار علاقهمند انگلیسی به شایعات «امین» درباره ۶۰۰هزار پاوند عاج مخفی شده، تا صاحبان مطبوعات که میدانستند سفرجدید «استانلی» باعث فروش روزنامهها خواهد شد، تأمین گردد. این دستاورد بسیار بزرگ، نه تنها برای «لئوپولد» مفید بود، بلکه برای «استانلی» نیز مفید بود که توانست دو جلد یعنی دو هزار صفحه پرفروش دیگر را فراهم سازد.
با استفاده از قدرت عظیم روابط عمومی تاج و تخت، شاه «لئوپولد» دوم، سرانجام توانست، کنترل کامل سرزمینی را که آرزو داشت. به دست بیاورد. او حق انحصاری تجارت و در نهایت شناسایی مستعمره خود، به وسیله قدرتهای بزرگ چون ایالات متحده، فرانسه، انگلستان و آلمان را کسب کرد. او «استانلی» را برای تهیه قراردادها با رؤسای بومی، به کنگو فرستاد. با اطلاع از این مسئله که اطلاعات این رؤسا درباره نظام قانونی غرب در بهترین شرایط ممکن بسیار اندک است، او به «استانلی» فرمان داد تا این قراردادها را «هرچه خلاصهتر و در چند ماده که آنها همه چیز را به او واگذار کند»، تهیه نماید. این مانور، همانند اکثر تاکتیکهای متقلبانه او در طول بیست و سه سال حکمرانی بر کنگو، همانگونه که طراحی کرده بود، مؤثر واقع شد متنها مختلف بودند، اما بعضی از این قراردادها، زمانی به شاه، انحصار تجارت را داد که او تأکید میکرد. او مصمم بود تا آفریقا را به روی تجارت آزاد باز کند، از این رو، سؤالکنندگان اروپایی و آمریکایی را آرام کرد. مهمتر از همه، این که این رؤسا، تقریبا بدون دریافت چیزی، زمینهای خود را به «لئوپولد» واگذار کردند.
«لئوپولد» برای کسب شناسایی دیپلماتیک برای مستعمره یک نفره خود، اختیاج داشت که حداقل یکی از ابرقدرتها به عنوان الگو پیش قدم شود. بنابراین، توسل به ارتباطات بینالمللی به نظر وی، امری ضروری میآمد. برای این منظور، او یاری «هنری شلتونش فورد» را در نظر گرفت. او که یک آمریکایی ساکن بلژیک و اقبالش در حال افول بود، با درماندگی، دست تمنا به سوی دربار بلژیک دراز میکرد. سن فورد، رئیسجمهور وقت آمریکا، «چستر آرتور» را مجاب کرد تا به تقاضای «لئوپولد» جواب مثبت دهد.
به هر حال، در این شرایط سخت و بحرانی، پادشاه بلژیک، «سن فورد» و «آرتور» را با تحریف ماهیت واقع قراردادهایش با رؤسای کنگو، آلت دست قرار داد. با اطلاع از فواید تبلیغات در سطح بینالمللی و همچنین در سطح محلی، او به طور قابل توجهی، اهداف خود را درهم بافت. به علاوه «لئوپولد» درنامهاش به رئیسجمهور «آرتور» قول داد که شهروندان آمریکایی آزاد خواهند بود تا در کنگو زمین خریداری کنند و کالاهای آمریکایی در آنجا، از عوارض گمرکی معاف خواهند بود. در حمایت از این وعدهها، «سن فورد» یک نمونه از قراردادهای «لئوپولد» با یکی از رؤسای کنگو را به همراه داشت. این نسخه به هرحال، دربروکسل تغییرداده شده از اجازه انحصار تجارت به «لئوپولد» درآن، حذف شده بود.
شگردهای «لئوپولد» درروابط عمومی، به او اجازه داد تقریبا همه را حداقل برای مدتی، مجاب کند. که اهداف او، مخلصانه و حتی بشردوستانه بوده و در حقیقت استعماری کنگو، برای ملتهای دیگر به علاوه ملت او، مفید خواهد بود.
آزمون واقعی مهارتهای «لئوپولد» به عنوان سیاستمدار و آلت دست قراردهنده افکار عمومی به هر حال، از زمانی آغاز شد که دیدارکنندگان از کنگو، شاهد شرارتهایی شدند که علیه مردم محلی به کار میرفت. برای افرادی چون «جورج واشنگتن» و «ویلیام» کاملاً روشن شد که رژیم «لئوپولد» نه تنها مردم بومی را به بردگی میکشید، بلکه نسبت به آنها قساوت به خرج داده و حتی درسطح وسیعی، دست به کشتار آنها میزد. علاقه اصلی «ویلیام» مسأله حقوق بشر بود و مطالب او، اولین نوشتههای جامع واتهامات منظمی است که به وسیله یک نفر علیه رژیم استعمارگر «لئوپولد» نوشته میشود و درحین سفر خود ازکنگو، موارد فراوانی را یافت که میشد موردحمله قرارداد. تجار سفید و مقامات دولتی، زنان آفریقایی را میدزدیدند و از آنها به عنوان زن خود، استفاده میکردند. آنها به دهقانان شلیک میکردند، گاهی برای تصاحب زنها و بعضی برای مرعوب نمودن مردم برای کار اجباری و گاه برای ورزش وقتی جریده آمریکایی «نیویورک هرالد» که «استانلی» را به آفریقا فرستاده بود، ستون کاملی را تحت نام «دولت یک حکومت آزاد آفریقایی به وسیله یک شهروند آمریکایی وحشیانه خوانده میشود، تقاضای تحقیق به «ویلیام» داد. اتهامات علیه رژیم استعمارگر توسط مطبوعات آمریکایی، مورد شناسایی بیشتری قرارگرفت.
گرچه اتهامات «ویلیامز» علیه «لئوپولد» در روزنامههای داخلی آمریکا و خارج به چاپ رسید ولی «لئوپولد» توانست حتی تندی این گزارشات دست اول از قساوت خود را خنثی سازد. او عادت داشت که با جمله شخصی به «ویلیامز» او را بیاعتبار سازد و از او با نامهای «سرهنگ قلابی» و یک سیاه نامتعادل، نام میبرد و به مقایسه اعمال خود درکنگو، با آنچه که در دوران استعمار امریکا رخ داده بود. میپرداخت.
گرچه بومیان کنگو همراه به عدالت واقعی دست نیافتند، سرخ پوستان آمریکا نیز به آن دست نیافتند.
علاوه بر آن، نامه سرگشاده «ویلیامز» که نام اتهامات او، علیه «لئوپولد» بود به وسیله یک روزنامه آمریکایی که قبلا تحقیقات او را ستایش کرده بود یعنی روزنامه نیویورک هالد، مورد حمله قرارگرفت.
شاید به علت تبعیض نژادی یا به علت تأثیر «لئوپولد» درخنثی کردن شدت اتهامات «ویلیامز» به وسیله حامی مالی خود یعنی «کویز. پ. هانتینگتون» به علت بیانصافی کامل نسبت به پادشاه کسی که نگران بهترین رفاه بومیان آن کشور است. - مورد انتقاد قرارگرفت. به علاوه روزنامه آمریکایی «استانلی» را که نامه سرگشاده «ویلیامز» را یک اقدام عمدی باج خواهی نامیده بود. نقل قول کرد.گرچه مبارزه او میتوانست درنشان دادن نقض حقوق بشر توسط رژیم «لئوپولد» مهم باشد. ولی به طور کلی مورد بیاعتنایی قرارگرفت و حقیر خوانده شد یا رد گردید. تا امروز «ویلیامز» برای مبارزهاش درراه آزادی کنگو، اعتباری کسب نکرده است. بنابراین، اهمیت نقش آمریکاییهای آفریقایی درمبارزه برای حقوق بشر میتواند تا پایان قرن نوزدهم ردیابی شود. اتهامات «ویلیامز» درنوع خود اولین اتهامات علیه کنگو و به عکس اثر افراد دیگر تا قبل از آن دوران هدف او کسب اهمیت برای خود، دستیابی به ثروت، یا شهرت نبود. اهداف او والا بودند ولی به وسیله مطبوعات آمریکا و اعمال حیلهگرانه «لئوپولدی» به او بیاحترامی میشد.
«لئوپولد» درطول حکمرانی خود، نه تنها از رسانهها برای حمله متقابل به کسانی که شاهد وضعیت واقع کنگو بودند، استفاده کرد بلکه برای تقویت حمایت مداوم، درنیمه راه و دورانی که او تحت نظر بود نیز بهرهبرداری کرد. او یک بار به یک گزارشگر آمریکایی گفت که درارتباط با نژادی که برای هزاران سال آدم خوار بوده، لازم است از روشهایی استفاده کرد که تنبلی آنان را تکان داده، تا آنان وادار به درک تقدس کار گردند. تعداد کمی از خوانندگان این داستان میدانند که «روشهای» او شامل سربریدن، قطع عضو، تحمیل گرسنگی و قتل همراه شکنجه با تیراندازی و شلاق زدن بود.
بازدیدکنندگان دیگری ازکنگو، چون «ویلیام شپرد» و «جوزف کنراد» نکات بیشتری از اعمال فشار به عموم و اعمال ظالمانه آنها را، آشکار کردند. یک روزنامه نگار انگلیسی داستانی درباره رئیس ایستگاهی نوشت که برطبق گزارش او سر انسانهایی را که کشته بود یا کشته شده بودند، جمعآوری میکرد. این داستان درمجله «نچری مگزین» و بعد «ستردی ریوریو» به چاپ رسید. مقاله توضیح داده، «زنان و بچههای زیادی ربوده شده و تعداد بیست و یک سر به وسیله «کاپیتان رم» برای تزیین اطراف باغچه گل در مقابل خانه استفاده شدهاند. به هرحال، پادشاه قادر به که تقریبا به سرعت با این اتهامات، با همان تاکتیکهایی که قبلاً بحث شد، به مقابله برخیزد.
ورود «ادموند دن مورل» به صحنه، به هرحال، روند تاریخ را به طور قابل ملاحظهای تغییر داد.«مورل» به عنوان مأمور شرکت حمل و نقل دریایی «الدردمپستر» که مقادیر متنابهی علاج و لاستیک اوکنگو به «آنتورب» حمل میکرد. مدارک ثبت شده شرکت را مطالعه کرد و به دقت آنچه را که در بارانداز، میگذشت.
تحت نظر گرفت و به وجود بردهداری پی برد با این قدرت تشخیص عالی،پادشاه،لئوپولد» دشمنی قومی پیدا کرده بود. «مورل» همانند «لئوپولد» درانتقال پیامها و مقاصد خود با استفاده از تمامی ابعاد رسانهها بسیار ماهر بود و این تنها وجه اشتراک این دو نفر بود. درحالی که «لئوپولد» از طریق روزنامهها و جزوات کوچک از بهرهکشیهی خود دفاع میکرد، «مورل» با استفاده از همان رسانهها درسطح وسیعی به او حمله کرد و خود را به بزرگترین روزنامهنگار محقق انگلیسی زمان خود مبدل ساخت. او سه کتاب کامل قسمتهایی از دو کتاب دیگر. صدها مقاله، تقریباً برای اکثر روزنامههای انگلیسی به اضافه مقالات زیادی برای روزنامهها درفرانسه و بلژیک، صدها نامه برای سردبیران و چندین دوجین جزوه تهیه کرد. توانایی «مورل» دررساندن پیامهای خود به معرض افکار عمومی، او را از مبلغین مذهبی که قبل از او شاهد این شرارتها درکنگو بودند، متفاوت میکرد. چون این افراد «مقدار اندکی شم رسانهای و نفوذ سیاسی داشتند.» نتوانستند تأثیری درایجاد تغییرات داشته باشند. به هرحال، «مورل» از طریق موقعیت خود در «الدر دمپستر» به واقعیات و آمار مربوط به سازمان اجرایی کنگو دسترسی داشت و اینها مدارکی غیرقابل بحث علیه «لئوپولد» بودند.
به اضافه، گزارشات «مورل» از اعمال وحشتانگیزی که به وسیله مأموران «لئوپولد» صورت گرفته بود، یا مهارت او دراستفاده از عکاسی، حالت غمانگیزی مییافت. دریک حرکت اعتراض آمیز، که به او ترتیب داده بود، میخواست یک نمایش اسلاید که شامل ۶۰ عکس واضح از زندگی تحت اداره حکومت «لئوپولد» بود، نشان دهد، که نیم دوجین آنها، آفریقاییهایی نشان میداد که دستشان بریده شده بود. عاقبت این تصاویر در گردهماییها و مطبوعات توسط میلیونها نفر دیده شد و مدارکی را پیشرو گذاشت که هیچ تبلیغاتی نمیتوانست آنها را تکذیب کند. او همچنین قادر بود با دادن اطلاعاتی به همکاران روزنامهنگار خود، درباره بیرحمیهای کنگو، به آنان انگیزه بدهد. وقتی که خبرنگار مشهور آمریکایی «ریچارد هاردینگ دیویس» به وسیله مجله کویر، به آفریقا فرستاده شد. او آخرین دستاوردهای «مورل» را در اختیار داشت و آنها را در نوشتههای خود منعکس کرد.«راجر کاسمنت» یک مسافر دیگر به کنگو، متحد اصلی «مورل» در مبارزه برای به سقوط کشاندن «لئوپولد» شد. او جذب شاه نشده بود. زیرا او قبلا وضعیت واقعی مستعمره را دیده بود. او، کار اجباری و رفتار بیرحمانه با کارگران را که هیچ گونه حقالزحمهای دریافت نمیکردند را مشاهده کرده بود. او در دفتر خاطرات خود نوشت: «این را تجارت نامیدن، بزرگترین دروغ است». با تشویقهای «کاسمنت»، «مورل» انجمن اصلاحات، کنگو را تشکیل داد. سازمانی که فقط در نام شبیه انجمن بینالمللی آفریقا بود که تحت نظارت «لئوپولد» قرار داشت. «مورل» بار دیگر، مهارتهای روابط عمومی را به خدمت گرفت تا به مردم ثروتمند و با قدرت بقبولاند، که حمایت مالی آنها به نفع خود آنهاست و آنان را ترغیب نماید که از نیت او پشتیبانی کنند. برای ماههای متوالی روی جلد نشریه ادواری انجمن اصلاحات کنگو، تصویر تمام صفحهای از حامیان مهم چون لرد، کنت، نماینده مجلس یا حاکم سبیلدار مستعمرات را به چاپ میرساند.
متاسفانه هنوز موانع زیادی بر سر راه وجود داشت که باید برطرف میشد. «لئوپولد» مرتبا به وسیله روزنامههای بلژیکی که دارای منافعی در کنگو بودند، حمایت میشد و آنها، بنابراین به نفع او گزارشات تحریف شده، به چاپ میرساندند.
«لاتریبیون کنگویز» نوشت: مردمی را که «کاسنت» بدون دست دیده بود، بیچارههایی بودند که از سرطان دست رنج میبردند و بنابراین به یک عمل ساده جراحی، دست آنها میباید قطع میشد. در یک اقدام دیگر برای کم کردن جذابیت یافتههای «کاسنت»، «لئوپولد» با اعزام «یک دستیار با یک ماموریت مخفی به آفریقای بریتانیا، برای جست و جوی سوء استفادههایی که هم سطح یافتههای «کاسنت» در کنگو باشد، رسانهها را آلت دست خود قرار داد. او مطمئن شد که این گونه مقالهها مرتبا در مطبوعات چاپ شود، تا این که، او در نقطه کانونی حملات قرار نگیرد.
«لئوپولد» همچنین طرفدارانی در ایالات متحده داشت، که بر نوع مطرح شدن کنگو در مطبوعات اثر میگذاشتند. یکی از این افراد که در مسایل تبلیغاتی فعالیت نیز داشت «هنری.ا.کووالسکی» نام داشت. او وکیل دعاوی بود و بیش از آن که بتواند به «لئوپولد» یاری برساند، به او صدمه زد. گرچه او ابتدا با تمایل بسیار و لذت بردن از احترامات سلطنتی و درآمد فراوان در این مبارزه قدم گذاشت، ولی وقتی که «لئوپولد» از حمایت او دست برداشت، «کووالسکی» در مصاحبه با «نیویورک آمریکن» اقدام پادشاه بلژیک برای تحت تاثیر قرار دادن کنگره امریکا را فاش کرد.
اقدام حیرتآور شاه «لئوپولد» برای تحت تاثیر قرار دادن کنگره فاش شد. متن کامل موافقتنامه بین «لئوپولد» شاه بلژیک و نماینده حقوقبگیر او در واشنگتن، منتشر شد. مقاله باعث ترغیب چاپ یک سری مقالات دیگر در همان روزنامه شد که کلا شانس هرگونه رهایی «لئوپولد» از این شرایط دشوار را از بین برد. تصاویر «مورل» از دستهای قطع شده به چاپ رسیدند و اتهامات، افتضاحآمیز بودند و شاید حتی بیشتر.
زیرا برای حیرتآور کردن این داستانها نیاز به هیچ گونه اغراقی نبود. این خود نیز یک نوع آلت دست قرار دادن رسانهها بود، که میتوانست به مرگ «لئوپولد» کمک کند.
عاقبت، «مورل»، «کاسنت» و حامیان آنان، آن قدر به «لئوپولد» فشار وارد آوردند که او میدانست باید کنگو را از حالت ملک شخصی خود در بیاورد. معاملهای مورد توافق قرار گرفت و اختیار مستعمره به بلژیک واگذار شد. به هر حال، پایان امپراتوری یک نفره پادشاه به این راه مخرب، خاتمه نداد. «لئوپولد» که به دور بودن خود از این مسایل خلاف، مصر بود، دستور به آتش کشیدن بایگانی حکومت را داد و طی هشت روز اکثر مدارک مربوط به کنگو در آسمان بروکسل به خاکستر و دود تبدیل شد. بنابراین، مشاهده میشود که استادی تمام عیار او در روابط عمومی، آلت دست درآوردن رسانهها نه تنها در روند تاریخ اثر گذاشت و ادامه بیرحمی، او را برای مدت بیست و سه سال میسر ساخت، بلکه بر نوع نگرش امروزه تاریخ اثر گذاشت. با نابود کردن تمامی مدارکی که در اختیار او بود و تحریف واقعیات در طول فرمانرواییاش، «لئوپولد» یکی از مخربترین حوادث تاریخ بشر را که در ابهام و بیتوجهی کامل ماند، به وجود آورد.
● تجددگرایی: نمونهای از غربگری
در مطالعه تجاوز به کنگو توسط شاه «لئوپولد»، ما نمیتوانیم به موضوعات بزرگتری که در کل طول روند استعمارگرایی اروپاییها و در حقیقت، استثمار اروپائیان از سرزمین و مردم خارج وجود داشته، بدون توجه باشیم. روند درگیری اروپائیان در آفریقا و به ویژه به هم آمیختن فرهنگ، رسانهها و حقوق بشر، به مدت یک قرن و تا پایان جنگ جهانی دوم و آغاز حرکتهای استقلالطلبانه، روندی مداوم بود. در حقیقت، موضوعات ارتباطات بینالمللی، حقوق بشر و امپریالیسم، علت اصلی بسیاری از حرکتهای استقلالطلبانه در شمال آفریقا و به ویژه در الجزایر، یعنی جایی که استعمار فرانسه در مقابل روند استعمار مرکزی و جنوبی دخالت نیروهای دیگر اروپایی و از جمله پرتغالیها و انگلیسیها منجر به تنشهای نژادی نظیر آپارتاید گردیده بود. دخالت اروپاییها در آفریقا در روند غربگرایی و تجددگرایی مشخص شد. البته این جریانات قدیمی از زمانی که قدرتهای اروپایی برای منابع و زمین به خارج روی آوردند، استعمارگرایی جزو تولیدات جنبی و مهم این روند بوده است.
داستان مستعمره شدن کنگو توسط پادشاه «لئوپولد» مسایل عمدهای را در رابطه با تلاشهای اروپائیان برای غربی کردن قاره آفریقا پیش میآورد. کشف دماغه امیدنیک، نخستین کانال به سرزمینهای ناشناخته توسط کاوشگران اروپایی را فراهم کرده و این گسترش را، برای کسانی که تا آن موقع، بر اثر گسترش «بیابان صحرا» متوقف شده بودند، میسر ساخت. وقتی «واسکو.دا.گاما» در سال ۱۴۹۸، در آفریقای جنوبی دریانوردی میکرد، راه ورود به اقیانوس هند را یافت و جهانگردی به وسیله اروپاییان آغاز شد.
بنابراین، آنان توانستند که به مشرق زمین بیایند. به هر حال، بر اثر تمایل آنان برای پیدا کردن راهی کوتاهتر به اقیانوس هند، کانال سوئز در سال ۱۸۶۹ توسط یک مهندس فرانسوی «فردیناند، دولسپس» حفر شد. این تغییر جدید و بسیار مهم، مسیرهای ارتباطات و انتقال را به آفریقا گشود و با قادر ساختن اروپائیان برای دور زدن شمال آفریقا، به حد زیادی به این گسترش، یاری رساند. این دو تحول چشمگیر، یعنی کشف دماغه امیدنیک و حفر کانال سوئز، در نهایت ثابت کردند که از وقایع بسیار مهم تاریخی بوده و بعدا سرآغاز تلاش جهانی قدرتهای اروپایی برای غربی کردن آسیا و آفریقا شدند.
قدرتهای اروپایی برای توسعه مرزهای خود، منابع و انسانهای بومی آفریقا را مورد استفاده و سوءاستفاده قرار دادند و تحت عنوان نوکردن قاره، به استثمار این سرزمین پرداختن. به هرحال، علی مزروعی در مقالهای تحت عنوان «داستان دو قاره: آفریقا و آسیا و دیالکتیک جهانگرایی» نشان میدهد که تاکتیکهای غربگرایی اگر هم تا حد بسیار کمی آفریقا را تغییر داد، این عمل برای بهبود شرایط اقتصادی نابسامان خود غرب بود. در حقیقت، با آوردن مسیحیت به آفریقا و تعویض شخصیت فرهنگی، اروپاییان به طرز مؤثری منکر آفریقا و تاریخ آفریقا شدند و همچنین مانع ایجاد ساختاری شدند تا در فنآوری مانند دنیای غرب پیشرفت کند. دراین حالت، آفریقا شهرنشینی را بدون صنعتی شدن، سلیقه غربی را بدون مهارت غربی، طمع سرمایهداری را بدون مقررات سرمایهداری، روش مصرف غربی را بدون تکنیکهای تولید غربی، فرهنگ نوشتاری غرب را بدون و...
بخش بسیاری مهم بحث مزروعی در پافشاری براین ایده است که این اثرات مخرب، لزوماً اثرات اجتنابناپذیر استعمارگرایی نبودند. گرچه فقط ۶۰ درصد آسیا تحت استعمار قرار داشت. درحالی که تقریباف آفریقا مستعمره شده بود و کشورهای آسیایی مدت زمانی طولانیتر از مشابهین آفریقایی خود تحت استعمار قرار داشتند. با این وجود، از نظر اقتصادی، آسیا بسیار توسعه یافتهتر از آفریقاست. در ارزیابی دلایل این تفاوت، مزروعی پیشنهاد میکند که همانگونه که آفریقا هویت فرهنگی خود را رها کرد و مفاهیم دین و زیانهای غربی را پذیرفت. آسیا و به ویژه ژاپن از نظر فرهنگی خالص باقی ماند.
به نظر میرسد غربگرایی بر طبق کشورها یا منطقهای مستعمره شده شکلهای متفاوتی به خود گرفته است. ایده ژاپن برای استفاده از مفاهیم غربی برای نوکران اقتصاد کشور بدون تغییر فرهنگی، بسیار موفق از کار درآمد و ژاپن را به یک کشور عمده صنعتی تبدیل کرد.
کشور دیگری که به عنوان یک نمونه تاریخی تحت تأثیر استعمارگرایی قرار گرفت، ترکیه بود که ادعا کرد غربگرایی فرهنگی، بهترین مسیر به سوی تجددگرایی است. علیرغم اشتیاق ترکیه برای پذیرش فرهنگ غربی، در امر صنعتی شدن، بسیار کندتر از ژاپن بود. آفریقا، از طرف دیگر به نظر میرسد راهی را انتخاب کرد که ناتوانترین راه، در بین این سه بود. پاسخ آفریقا تاکنون، فرهنگ غربی بدون تجددگرایی اقتصادی بوده است، که هیچ اثری بر روی افزایش تولید یا نوسازی نداشته است. بنابراین، مزروعی ادعا میکند که شاید رمز توسعه اقتصادی در تقلید فرهنگی از غرب نباشد. این رمز شاید نهفته در مخلوط کردن نوسازی غربی با خالص ماندن بومی است. بنابراین، اگر اروپا واقعاً قصد داشت که آفریقا را مدرن سازد آن را از نطظر فنآوری و اقتصادی، ترقی دهد، میباید قدرتهای غربی به جای تمرکز فعالیت خود روی غربگرایی فرهنگی، روی تهیه ساختار، فنآوری و آموزش تمرکز میدادهاند. به عنوان مثال، موزامبیک در نیایش، غربی شده است اما نه در تولید، در سبک اما نه در نوسازی، در لباس اما نه در رایانه، غربی شده است. بنابراین، فرهنگ، اثر مخربی بر روی آفریقا داشته و با اهدای یک هویت خارجی به آفریقا، نتوانسته ترقی زیادی بکند. درحالی که ژاپن با حفظ میراث اجدادی و ارجگذاری فراوان آن تبدیل به یک رقیب عمده اقتصادی شده است.
● گواتمالا تمرین تسلط
به کرات گفته میشود که تاریخ، خود را تکرار میکند. در بسیاری موارد، این پدیدهای تأسفآور است. بعد از بازبینی دقیق بحرانهایی که کنگو را برای سالهای متمادی فراگرفته بود. ممکن است، ما امیدوار باشیم که چنین جنایتهای مخربی علیه بشریت تکرار نشود. با این حال، این فجایع، اخیراً تکرار شدهاند. خشونتی که گواتمالا را برای بیشتر از ۳۴ سال نابود کرد و جان بیش از ۲۰۰هزار نفر از زنان، کودکان و پیران این کشور را گرفت. پیمان صلحی که با امضا آن در سپتامبر سال ۱۹۹۶ در مکزیکوسیتی، به این کشتار وحشیانه خاتمه داد، باعث شد تا محققان متعددی به بررسی شرارتهای این موضوع بپردازند. کاملترین گزارش به وسئله کمیسیون روشنگری تاریخی گواتمالا )CEH(، یک کمیسیون واقعی که توسط سازمان ملل حمایت میشود و سرپرستی آن برعهده «کریستین توماشات»، استاد حقوق بینالملل، تهیه شده است. اکثر یافتههای این سازمان نشان میدهد که در حقیقت ایالات متحده از «گروه مرگ» خبر داشته و شرارتها به وسیله ارتش گواتمالا صورت گرفته است. در حقیقت ۹۳ درصد از ۲۰۰ هزار نفر قربانی به وسئله نیروهای دولت خود گواتمالا کشته شدند، که نشانه دوران آشکاری از برادرکشی است.
«کیت دویل» یک تحلیلگر «بایگانی امنیت ملی» تحقیقی به نام «پروژه مدارک گواتمالایی» انجام داد. کار او به افشا شدن مدارک طبقهبندی شده سازمان سیا، وزارت امورخارجه و دفاع در مورد گواتمالا، منجر شد.
دولت گواتمالا ادعا کرد که مدارک مکتوب آنها مفقود شده است. بنابراین، اطلاعات طبقهبندی شده آمریکا به میزان زیادی، این فقدان را جبران کرد. سومین برداشت عمیق و مهم، از طرف جنیفر شیرمرد مردمشناس سیاسی ارایه شد. او تحقیقات خود را از سال ۱۹۸۶ با انجام مصاحبه با مأموران ارتش گواتمالا، در تمام ردهها انجام داد. او در ترغیب آنها برای صحبت درمورد مشارکتشان دراین شرارتها بسیار ماهر بود.
اغلب مطالب کشف شده توسط کمیسیون حقیقت، از مطالب شهود حاصل شد، زیرا مدارک دولت گواتمالا یا از بین رفته بود، یاگزارش شده بود که مفقود شدهاند. بیش از نه هزار شاهد، داستانهایی در مورد نسلکشی و به ویژه علیه کسانی که از «مایان»ها بودند، نقل کردند. تمام روستاها نابودی کامل بوده است. یکی از اکتشافات بسیار آزار دهنده، دخالت ایالات متحده در این کشتارهای بیرحمانه، در طول بیش از سه دهه بوده است، هرچه ایالات متحده هیچگونه مسئولیت مستقیمی را درباره اقدام به نسلکشی برعهده نگرفت ولی دولت آن، از آنچه که در مناطق روستایی گواتمالا میگذشت، اطلاع داشت. برطبق کمیسیون، نسلکشی به معنی متوسل شدن به هر کدام از این اقدامهای زیرین با نیت نابودی کامل یا بخشی از یک ملت، گروه قومی، نژادی یا دینی است.
به هرحال، سازمان «سیا» به علت تقبل هزینه کودتای رژیم جدید در سال ۱۹۵۴ علیه رژیم کمونیست وقت مسئولیت را پذیرفت و سپس رژیم جدید را حمایت کرد و حتی در آموزش کسانی که وظیفه اصلی آنها از بین بردن فرهنگ «مایان» بوده، مشارکت کرد. به علاوه و شاید بسیارحیرتانگیز، ایالات متحده، نظریههای امنیت ملی را در آمریکای لاتین به اجرا درمیآورد. چیزی که در ابتدا برای شستوشوی مغزی علیه کمونیزم ایجاد شده بود، سپس برای حمله به نیروی چریکی و عاقبت علیه مردم بومی به کار رفت. در اوایل دهه ۱۹۸۰ نظریه امنیت ملی، به نظریه نژادپرستی ملی تبیل شده بود، تا با این طرز تفکر، باعث افزایش ارتش شدند. باید همچنین توجه شود که کشور کوبا نقش اساسی در حمایت از رژیم گواتمالا برعهده گرفته بود.
CEH نتیجه گرفته بود که کوبا از نظر سیاسی، تجهیزات، آموزش و کارآموزی. حمایت کرده بود که این حمایت باعث شدت گرفتن درگیریهای نظامی شده بود. در نهایت، آدمربایی و سوءقصد به هرکسی که طرفدار حقوق بشر بود از جمله به دانشآموزان و دانشجویان، اعضای اتحادیههای کارگری و فعالان سیاسی و شکنجه بهطور منظم علیه این جماعت به کار میرفت.
در اوایل سال ۱۹۹۹، بعد از انتشار گزارش CEH، کوفیعنان، دبیرکل سازمان ملل، به نکته مهمی اشاره کرد که اطلاعرسانی به مردم گواتمالا درباره این شرارتها لازم بود تا مطمئن شد که تاریخ تکرار نشده باشد. گزارش کمیسیون روشنگری نمیتواند جانشین عدالت شود، اما توزیع گسترده آن در داخل گواتمالا، فرصتی را برای تحلیل، بحث عمومی و بهطور خصوصی درباره زنجیره اتفاقات و مسئوولیتها که چنین حادثه دردناکی را در تاریخ اخیر گواتمالا بهوجود آورد. خلق میکند. در شهادتی که به وسیله شخصی به CEH داده شد بر این ایده چنین تأکید شد: بگذارید تاریخی که ما در آن زندگی کردیم در مدارس تدریس شود، تا به ورطه فراموشی سپرده نشود و بچههای ما آن را بدانند وقتی ما از نزدیک به خرابیهای واقعی مینگریم این امر، ضروری به نظر میرسد.
ملتی با فرهنگهای متنوع، گروههای قومی و زبانهای مختلف، گواتمالا کشوریس ترکیبیافته از نامتجانسها و تضادها. این کشور دارای سوابقی باشکوه است، جایی است که شهروندان آن، برنده نوبل ادبیات و صلح شده و هنرمندان و دانشمندان آن، پیشرفت زیادی کردهاند. اما این کشور، شاهد گونهای از بیرحمی بوده، که فقط از طریق قربانیان و حاملان آن، این مسئله درک میشود. ۳۴سال درگیری که جان بسیاری را گرفت، پوششهای مهمتری را پیش میآورد که چگونه یک دولت میتواند چنین آشکارا، مردم خود را مورد حمله قرار دهد؟ چرا خشونت و بویژه خشونت به کار رفته توسط حکومت متوجه شهروندان و بویژن مردم «مایان» که زنهای آنها نابودشدگان جنگ و کسانی باشند که رنج و خشونت نهادینه شده را، در وجود خود دارند؟ چرا کودکان بیدفاع براثر اعمال وحشیانه رنج کشیدند؟ یافتن پاسخ برای این پرسشها و همچنین روشن ساختن قضیه و یافتن حقیقت، اهداف نخستین کمیسیون بودند.
ریشههای اختلاف، ممکن است که به اقدامات نژادپرستانه دولت ضد مردمسالاری گواتمالا مربوط باشد. این دولت براساس نظامی از حذف چندگانه، تأسیس شد که سرانجام به اعمال اقدامات خشن علیه گروههایی از مردم منتهی شد. دولت جز به اقتصاد کشور و نخبگان سیاسی، به هیچ چیز دیگری توجهی نداشت و این امر، باعث نابرابری عمیق و دو دستگی در بین ملت شده بود. برای اثبات این مسئله، کافی است به این حقیقت نگریست، که در طول بیست سال، از بالاترین نرخ رشد اقتصادی کشور گواتمالا (۱۹۶۰-۱۹۸۰) هزینههای اجتماعی دولت و مالیات، کمترین میزان در آمریکا مرکزی بودند.
از بین رفتن هرگونه نظام قانونی مردمسالاری و جایگزین شدن آن با یک نظام غیرقانونی و زورگوی زیرزمینی، که تصمیمات آن به وسیله ارتش به اجرا درمیآید نیز، به اندازه عوامل فوق مخرب بود. این نظام توسط بخشهای مهم سیاسی و اقتصادی حمایت میشد و ابزار اصلی کنترل اجتماعی بود. سیستم قضایی نیز برای متوقف کردن ماهیت فاسد نظام تنبیهی، عملی انجام نداد و در حقیقت، با اجازه دادن به آن حکومت فاسد، برای ادامه اعمال وحشتآفرین خود علیه مخالفان سیاسی، به اهداف آن نظام، اندکی نیز افزود: «احتیاجی به گفتن این نکته نیست، که آزادی افکار سیاسی، تحمل نمیشد. در موارد گوناگونی، آزادی بیان در شکل اعتراض و مخالفت به شکنجه و مرگ منجر شد». سرکوب افکار سیاسی و بهویژه افکار کمونیستها برای تحکیم رابطه نزدیک بین احزاب سیاسی، قدرتهای اقتصادی و نظامیان ضروری بود.
توجه به این حقیقت، که بسیاری از بیرحمیها در مورد کودکان بیدفاع صورت گرفت، تأکیدی بر بیمعنی بودن این درگیری است، آنها بیعلت اعدام میشدند، یتیم میشدند، شکنجه میشدند و مورد تجاوز قرار میگرفتند و بچههای «مایان»ها رنج و درد این بیرحمی را متحمل میشدند.مقامات گواتمالا گفتند که جماعت «مایان» متحد نیروهای چریکی بودند و این باعث مرگ آنان شد. به هرحال، نژادپرستی عمیقی که از مرکز دولت به نیروهای نظامی جنایتکار که تصمیمات آنان را اجرا میکرد، سرایت کرد و شاید معتبرترین توضیح برای کشتار بیرحمانه و بخصوص رفتار بیرحمانهای باشد که آنان مرتکب شدند. در موارد بسیاری، ترس از مرگ، مفقود شدن و شکنجه اعضای جامعه «مادیان» را مجبور ساخت تا تقویت قومی خود را مخفی نگه دارند. فرهنگ آنان هدف نابودی قرار گرفته بود. به علاوه، اغلب زنان مورد تجاوز قرار گرفته «مایان» بودند و این عمل بهطور منظم به کار گرفته شد، تا یکی از خصوصیترین و شکنندهترین ابعاد حیثیت افراد را بنا نماید.
همچنین هزینه اقتصادی این درگیری نظامی، بسیار زیاد بود. براساس تخمین CEH در طول فقط ده سال، یعنی از سال ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۹. هزینه مستقیم بهطور متوسط برابر با تولید گواتمالا در پانزده ماه و مساوی با دوازده درصد از تولید ناخالص داخلی در سال ۱۹۹۰ بود. البته این هزینهها در مقایسه با نقض حقوق بشر، مرگ و میرها و بیتوجهی کامل به حیثیت انسانی و آزادی افکار که در نتیجه سیاستهای بیرحمانه این رژیم چننفره فاسد، بهوجود آمد. ارزش کمی داشت. عاقبت در پایان سال ۱۹۹۶، در نتیجه تلاشهای دولت رئیسجمهور «آلوار و آرزو اویگوین» و «یوتیدادرولوشناریا ناشنال گواتمالا»، صلح در آنجا برقرار شد.
● نتیجهگیری ترکیب کردن نمونههای تاریخی
شاید هرکسی به آسانی، مقایسه بین نابودی گستردهای را که در نتیجه درگیری نظامی بین نیروهای چریکی و دولت گواتمالا روی داد، با آنچه که کنگوی آفریقا را تحت فرمانروایی شاه «لئوپولد» فراگرفت به نحوی توجیه کند. در هر دو مورد، در نتیجه اقدامات یک گروه نخبه اقتصادی و سیاسی فاسد، مردم بومی قربانی شده، از بین میرفتند. برای شهروندان هر کشور، حقوق بشر وجود نداشت و فریادهای مردم برای گرفتن کمک خفه میشد و حیثیت فردی و کالبد وجودی آنها بهطور دایم، مورد تخطی قرار میگرفت.
علاوه بر این، وجود مخفی یک جهانخوار ثروتمند، در حالیکه خود را از دید مردم مخفی نگه میدارد و در هر دو مورد، اجازه ادامه خشونت را میدهد، در این مقایسه، بسیار حیاتی است.
ما پیشتر جزئیات درگیری بلژیک در کنگو را بررسی کردیم، اما از دخالت ایالات متحده در گواتمالا به مقدار مختصری سخن گفتیم. سازمان سیا تحت لوای «حفاظت از منافع شرکتهای آمریکایی»، بهطور مستقیم حمایت مالی کودتا برای براندازی حکومت کمونیستی وقت و جایگزینی نیروی نظامی برای کسب قدرت را برعهده گرفت. مدارک منتشر شده که قبلا طبقهبندی شده بودند علیه ملت آمریکای مرکزی توسط دولت، که خود درجه قدرت رساندن آن کمک کرده بود، آگاهی کامل داشت. به هر حال، ایالات متحده برای خاتمه دادن به این شرارتها، هیچ اقدامی نکرده و رسانههای آمریکایی در روشن کردن این قضایا و پیشنهاد هرگونه تغییر، بسیار ناموفق بودند. حتی وقتی رئیسجمهور کلینتون، در سفر خود به آمریکای مرکزی در اوایل سال ۱۹۹۹، یعنی سه سال بعد از خاتمه اختلاف به گواتمالا رسید، فقط یک جمله درباره آن دوره مخرب بیان کرد. او اقرار کرد که آنچه که در طول سه دهه گذشته در گواتمالا روی داده بود، اشتباه بود. با این وجود سخنرانی او، عاری از وجود هرگونه عذرخواهی بود.
با وجودی که موارد دیگری نیز وجود دارند، از بررسی این دو مورد، روشن میشود که تاریخ در واقع خود را تکرار کرد. سیاست و قدرت در موارد بسیار، فسادآور هستند و ما نمونههای بیشماری را میبینیم که مؤید این نظر است و رسانهها، نقش مهمی را در پوشاندن این فساد یا قرار دادن آن در معرض افکار عمومی، برعهده دارند. اگرچه رسانهها، ترجیحاً باید در راستای بهترین منافع جامعه عمل کنند ولی، در موارد بسیاری، آلت دست دولتها یا نخبگان سیاسی و اقتصادی قرار میگیرند که میخواهند به بهرهکشی خود بیافزایند و اعمال خود را، پنهان نمایند. سوءاستفاده شاه «لئوپولد» از رسانهها، استادانه بود اما، ایالات متحده نیز در کم ارزش کردن اهمیت اتفاقات در گواتمالا و علیالخصوص دخالت خود آنها کاملاً ماهرانه بود.
این نکته همچنین نشانگر این است که ارتباطات بینالمللی یک نقش جدی در بقا یا انحلال نهایی دولتهای غیرموجه بازی میکنند. ارتباطات بینالمللی برای هر دوی ملتها و منفردین فاسد یا باشرف، مهم است. درحالی که فاسدان از آن، برای تبلیغات و آلت دست قرار دادن رسانهها استفاده میکنند، گروه دوم از آن، برای توضیح دادن نقض حقوق بشر و استمرار رفتار عادلانه با افراد بهره میگیرند. بنابراین، این امر حیاتی است که نظریهپردازان، مورخان و دانشجویان رشته روابط بینالملل به مطالعه این موارد و نحوه استفاده از ارتباطات بینالمللی ادامه دهند تا این که در صورت وقوع موارد بیرحمی در آینده، شاید به سرعت و به طرز مؤثر از آنها جلوگیری شود.
بازبینی مطالعات موردی و اتفاقات در رابطه با تحولات کنگو و گواتمالا، روشنگر این فکر است که در مطالعه تقریباً هر اتفاق یا دوره تاریخی، شماری از عوامل باید مورد توجه قرار گیرد. نقش رسانهها برحسب سانسور کردن بعضی از اتفاقات و تقویت کردن منافع در بعضی دیگر، در درک این که رسانهها چگونه آلت دست فرمانروایان، دولتها و افراد ثروتمند میشوند و همچنین چگونه این رسانهها مردم را برای افزایش منافع خود، آلت دست قرار میدهند، حیاتی است. به اضافه، نقش حکومت، بیانگر میزان دخالت دولت یا دخالت نظامی در یک بحران ویژه است. برای مثال، حکومت بلژیک تحت اداره شاه «لئوپولد» یک عامل عمده در اضمحلال کنگو بوده و ایالات متحده که کاملاً از وجود بیرحمیهای صورت گرفته در گواتمالا آگاه بود، از دیدگاه بعضی افراد ممکن است بهطور مساوی در حمایت از یک دولت فاسد، گناهکار شناخته شوند. ما همچنین نشان دادهایم که ابعاد اقتصادی چقدر اهمیت دارند که به صورت سازمانهای چند ملیتی یا ادغام شده در کشورهای مورد بحث عمل میکنند. پول و قدرت «لئوپولد» را به کنگو، برد و ایالات متحده از عدم اقدام خود و ضمن دفاع از کودتا در گواتمالا، ادعا کرد که دولت در راستای بهترین منافع صنایع آمریکا عمل میکرد. البته، ما نمونههای فراوانی را پیش کشیدهایم تا روشنگر نقض حقوق بشر بشوند، که این بحرانها را بسیار تهدیدکننده کرده بود، تا جایی که عاقبت فعالانی چون «مورل» و «کانست» در کنگره را وادار کرد تا علیه این بیرحمیها به پاخیزد. آنها همچنین برای توسعه حرکتهای اجتماعی، که باعث تقویت احساسات ملی و بینالمللی و برای جوامعی که در شرایط سخت مشابهی قرار دارند، بسیار مهم هستند. این حرکتها اجتماعی در آمریکای لاتین به نظریات آزادیخواهی منتهی شد. در اواخر قرن نوزدهم، ما شاهد آغاز رشد اهمیت سازمانهای غیردولتی و درگیری آنها در بحرانها، بودهایم. بدون حمایت سازمان ملل متحد، که به صورت قابل بحثی، مهمترین سازمان غیردولتی است. شاید هیچ وقت بیرحمیها در گواتمالا بدون وجود کمیسیون حقیقت روشن نمیشد. بنابراین، ما میبینیم که بازبینی تاریخ از زاویه ارتباطات بینالمللی، باعث پیدا شدن چندین سؤال اساسی میشود. بنابراین، این کاملاً بجاست که ما در تلاش برای درک کامل تمامی ابعاد یک وضعیت بینالمللی، هر کدام از این عوامل را مورد توجه قرار دهیم.
نویسنده: حمید - مولانا
منبع: ماه نامه - کیهان فرهنگی - شماره ۲۱۹
منبع: ماه نامه - کیهان فرهنگی - شماره ۲۱۹
منبع : خبرگزاری فارس
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست