شنبه, ۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 22 February, 2025
مجله ویستا
یهودایی به دنبال صلیب

انسانها برای زجر دادن یكدیگر به دنیا میآیند. اینرا داستایوفسكی گفته بود؛ اما اگر بیشتر به روحیات شخصیتش "راسكولینكف" دقت میكرد، حرفش را با این جمله تكمیل میكرد: "حتی پس از مرگ" – همچنان كه مرده "پیرزن" داستان جنایت و مكافات، راسكولینكف را شكنجه میكرد.
بنمایه داستان بلند "دكتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد"، كه بر محور "عشق، خیانت، و عذاب وجدان" شكل میگیرد، بهنوعی به گفته فوق بر میگردد. مردی كه زنی را دوست دارد، به خاطر عشق او، به خاطر زنده ماندن او و خودش و از دست ندادن او، به همراه، همرزم و دوستش خیانت میكند؛ همرزمی كه به عمد یك شخصیت ملی، حتی یك اسطوره انتخاب شدهاست تا "عذاب وجدان" و تكدر خاطر، حتی نفرت از زن، بیشتر و سوزندهتر باشد.
موضوع داستان كاملاً خطی و تخت است و تا این زمان در چند هزار رمان، داستان كوتاه، فیلم، نمایشنامه و شعر گفته شدهاست، در نتیجه نویسنده به این سمت رانده شده كه با استفاده از تكنیكهای متنوع، ساختار جدیدی خلق كند. این تكنیكها، عبارتند از انتخاب دو راوی، یكی راوی دانای كل، دیگری راوی اول شخص كه این خود، دوپاره است، پارهای به گذشته مربوط میشود و پارهای به حال.
تغییر منظر یا به عبارتی شیوه اتصال متنهای جداگانه به یكدیگر، كه به لحاظ زمانی و مكانی، گسست محسوب میشوند، ضمن برخورداری از خلاقیت، گاه از حوزه ادبیات خارج و به عرصه سینما كشیده میشود.
تغییر زاویه دید، از صفحه چهارم متن (۱۰ كتاب) شروع میشود و مدام در ساختار تكرار میشود؛ گاهی هم در معنا اتفاقی میافتد. برای نمونه در صفحه ۳۰، مبنای "باور نكردن" شخصیت اول داستان (دكتر نون) به "باور نكردن" اول شخص راوی (باز هم دكتر نون) اتصال مییابد؛ امری كه درك آن در سینما و تئاتر برای تماشاگر تا حدی ساده ولی در داستان بعضاً دشوار است.
نویسنده در بعضی جاها برای انتقال معنا، از كلیشههای رایج - مانند خروج تصویر از عكس - استفاده كردهاست و در جاهایی از نوآوری تحسینانگیز؛ مانند حضور مگس در زندان - پارهساختاری كه حتی میتوانست (و میتواند) به عنوان یك داستان كوتاه مستقل جلوهگر شود.
الگوی روانشناختی شخصیت دكتر "نون" از پیش تعریفشده و ساخته شدهاست و نویسنده نه تنها طی داستان ابعاد تازهای به این شخصیت نمیبخشد، بلكه خصوصیات و رفتار آغازین او را كه روی سوژه عذاب وجدان و دوگانگیاش متمركز شدهاست، بازنمایی میكند. از او كنش خاصی “در حال” نمیبینم؛ هر چه بوده، به گذشته تعلق داشتهاست. فعل و انفعالات درونی “حال” ناشی از كنش یا در واقع تقابل وضعیت دوگانه قبل است. بار این كنش، عذاب وجدان، در بخشهایی، خصوصاً از صفحه هشتاد به بعد، تا حدی تكراری است. با این حال تكرار، بار عاطفی بیشتری به مثلث گفته شده قبلی میدهد و به نوعی ارزشآفرینی میكند. این ارزشآفرینی ناشی از خردگرایی دكتر نون نیست، بلكه حاصل زیر ساختهای روحی - عاطفی اوست كه به صورت “عذاب وجدان” تجلی پیدا میكند. به عبارت دقیقتر، اگر اسطورهها و رمزها در دل ناخودآگاه فردی و جمعی تداوم پیدا میكنند، در زندگی این مرد شكستخورده، دوباره بازآفرینی میشوند و به خاستگاه خود بر میگردند. حاصل این برگشت تحمل تنش و زجر بیش از حدی است كه دكتر نون را به خودتخریبی میكشاند. “انزجار نهفته” او نسبت به زن، بیشتر میشود. او همسرش را مقصر ضعف و شكست خود میداند، اگر عشق به او نبود، از پا در نمیآمد و به آرمانش خیانت نمیكرد. او در این مورد حساب خاصی برای خود باز نمیكند، مگر برای خودتخریبی. پس، با شرب مدام، میخواهد بار عذاب را كم كند - هر چند كه در ساختار داستان، با گفتن جملههای كامل و رسا، نویسنده به نوعی این نیمه هوشیاری و تشنج را كمرنگ میكند. به این ترتیب در عصری كه كسی در “جستجوی صلیب” نیست تا خود را به آن بیاویزد، این مرد زندگی را به خود و زنش سیاه میكند. چرا؟ روانشناسان و روانكاوان پرشماری در این مقوله كتاب و مقاله نوشتند كه میتوان آنها را در این جمله "گویو" فیلسوف فرانسوی خلاصه كرد: "سرزنش وجدان و آشوب درون و دغدغههای روانی ناشی از بدكاری، بیانگر وجدان روشن و كمال اخلاقی است."
شاید اگر دكتر نون به جای دكتر مصدق، به فردی عادی خیانت میكرد هر چند كه دكتر مصدق در جریان داستان او را میبخشد - این همه دچار زجر روحی نمیشد. ولی نویسنده به عمد روی كسی انگشت گذاشتهاست كه نامش بر سر زبانهاست و در و همسایه، دوست و آشنا قبولش دارند. بنابراین میتوان گفت این جا پای یكی از آن تقابلهای اساسی بشر در میان است: تعهد در قبال اجتماع یا خود؛ مسألهای كه به لحاظ فلسفی و روانشناختی، امری اگزیستالیستی تلقی میشود - امری كه سارتر و بقیه اگزیستالیستها بارها در آثارشان تصویر كردهاند.
داستان به نقطه اول دور میزند، نویسنده به خواننده نمیگوید كدام یك از تعهدات در اولویت است؛ فردی یا جمعی [تاریخی] برای “نگفتن” این امر، چارهای نیست مگر این كه دكتر نون، در پی مرگ زنش بمیرد. گرچه پیش از مرگ با بوسیدن جسد همسرش، به “فردیت” میرسد، اما در تحلیل نهایی مرگ تنها عاملی است كه میتواند این نوع دوگانگیها را حل كند؛ از شهریار ادیپ گرفته تا دكتر نون.
زبان ساده داستان، تكنیك كولاژ و زمانگسستی و تغییر مكان، با حفظ مركز مختصات روشن و صریح، تا حدی داستان را برای خواننده آسانتر كرده است. متن در كلیت آن، نیازی به ویرایش ندارد.
در شرایطی كه فرمگرایی مطلق و فضاسازی با زبان، و سرسپردگی بیچون و چرا به فرم، نه به نیازهای فرهنگی جامعه پاسخ داد نه نویسندگان پیرو این شیوه را به سر منزل اقناع رساند، و تب “عدم قطعیتِ بد فهمیدهشده” به دلیل برودت بیش از حد طیف خواننده رو به افول گذاشتهاست، داستانهایی از این دست، جای تحسین دارند؛ ضمن این كه نویسنده باید برای بهتر شدن آثار ادبیاش، تفاوتهای ماهوی تكنیك سینما را از ادبیات داستانی جدیتر بگیرد.
فتح الله بی نیاز
منبع : ماهنامه ماندگار
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست