چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
مجله ویستا
در باره شعر
![در باره شعر](/mag/i/2/zdmz8.jpg)
چه معنی میدهد که بگوییم: احساس شعری در درون من موج میزند. و این جمله: این شعر احساس مرا به خوبی آشکار میکند. احساسی که نمایش داده نشود (شنیده نشود) هیچ نقشی در پیرامون نمیآفریند. غیر از این، هر گفتاری که عرضه نشود، شنیده نخواهد شد.
این احساس منجر به حقیقت شعری نمیشود. حقیقت اگر مفهومی فلسفی داشته باشد، باید در شعر کنار گذاشت. در فلسفه هر کنکاش و تلاشی به امری میانجامد که با نام حقیقت میشناسیم. در این صورت، شعر از این قافله کنار است.
«لباس فاخر شعر» هم چون هر تلاشی که انسان برای زیباییاش میکند مفهوم خودش را دارد. شعر حقیقت را با لباس فاخر نمیفروشد. بل که لباس فاخر تنها برای بیان منظور است. حقیقتی که دانایی ما کشف میکند به تکنولوژی فروخته میشود.
حقیقت شعر اگر وجود داشته باشد، منطق ویژهی خودش را دارد و منحصر به شاعر است. از این رو، نمیتوان این حقیقت را یافته نامید. «لباس فاخر شعر» زمانی به زبان میآید که فلسفه در کنار شعر مینشیند و اصول خود را میجوید.
معماری خانهها و ساختمانها را با کدام اصل فلسفی میتوان توضیح داد؟ نقطهی درگیری شعر و تکنولوژی در معماری روی میدهد. آیا توضیحی فلسفی برای نقاشی دوران وسطی بر روی دیوارهای کلیسا میتوان فراهم آورد؟
یک ریاضیدان با منطق ویژهی خود میگوید: موسیقی از احساسی مبهم تصویری روشن و متمایز ایجاد میکند. احساسی که برای او ناآشکار است نتیجهای میدهد که در روشهای منطقی امری حقیقی به حساب نمیآید. صدایی که فاصلهی بین نوازنده و شنونده را میپیماید چیزی را باز تولید میکند که به شیوهی منطقی میتوان تصویر نامید.
و. ت. استیس فیلسوفیست که با شعر به بهانهی عرفان پهلو گرفته است. میگوید: اگر جامهی فاخر شعر را از آنان برداریم، آن چه میماند خشک و بیروح و پیش پا افتاده است... نوع تازهای از حقیقت در کار نیست... در عوض اگر نظری به شعر محو و مبهم و بسیار بغرنج امروز بیندازیم، آن چه مییابیم تلاش و جست و جوی معقولات و افکار باریک است و نه حقیقت شاعرانه.
ما زبان اختراعی فراوانی داریم. فیزیک و روان شناسی، هواشناسی و اقتصاد. هر کدام در مرحلهی خود علم شمرده میشوند. بیان رفتار الکترون با رفتار فرد از یک سنخ نیستند. آیا میتوان از قوانین طبیعی سخن گفت و انسان و الکترون را شامل آن دانست؟
- «قوانین طبیعی به دست آمده از روشهای منطقی»
- «روشهای منطقی برای بیان قوانین طبیعی»
کدام را میپسندی؟ نخستین گزاره فضایی شاعرانه است. اما، چه ضرورتی سبب این گزینش میشود؟ گونهای پس راندن فضای خشک طبقه بندی و قانون مندی منطقی.
«حقیقت بیروح» نتیجهی تداخل زبان علمی یا فلسفیست. این ترکیب فیلسوفانهایست که ابزار نجاری خود را برای درمان قلب انسان آورده است. چنین کاری را اگر شاعر انجام دهد همین تداخل انجام خواهد گرفت.
ریاضیدانی میگوید در رمان داستایوسکی دقت کردم که در یک روز دوبار خورشید غروب میکند. لذتی که شاعر از شعر میبرد، آیا قابل مقایسه با لذتی نیست که منطقدان از گزارههای دشوار و بیروح خود میبرد؟ آیا زبانی برای بهرهمند شدن مشترک از واژهی «لذت» برای همهی انسانها در دست داریم؟
فیلسوف تحقیق خود را با به سرانجام رساندن از لذت بهرهمند میشود. کودک نیز کار دستی خود را برای آموزگارش میبرد. زبان آموزگار لذت او را از بین میبرد. شاعر کار خود را به پایان نمیبرد. او تنها توصیف میکند. کالایی برای فروختن ندارد. «منطق خشک و بیروح است.» (- ویتگنشتاین) بسیاری از موارد ریز و درشت در ترکیببندیهای گزارهای له میشوند. همهی خمیدگیهای زندگی تحت چارچوبهای طبقهبندی به پاره خط قرص و محکم تبدیل میشود.
اصولی که منطق بر آن پای بند است و آن چه شعر به آن نظر دارد متفاوت است. شعر در مقایسه با تفکر صنعتی کودکانه است.
عرفان چون فلسفه کلگراست. هنر هم چون دانش جزء نگر است. از این رو، به نظر میرسد این دو به اندازهی عرفان و فلسفه هدفمند نیستند. در سایهی گزارههای عرفانی و فلسفی زبان قطبیده میشود. این گونه قطبیدگی برای عارف یا فیلسوف به منظور معنادار شدن تلقی میشود. بنابر این، زیبایی در هنر در جای هدف مینشیند و گاه معنای آن را به خود میگیرد.
گاه دانش تحت تأثیر دستاوردهای خود گزارههای ادبی را حک و اصلاح میکند. اما، دستاورد دانش از آن خود نیست. صنعت چیزیست بیرون از دانش.
«اگر یک ذره را برگیری از جای/ فرو ریزد همه عالم سراپای»
حظی که فیزیکدان برخوردار از حس شعری میبرد، سبب تعبیری صنعتی میشود: انرژی از بین بردن کامل یک ذره برابر صرف انرژی هستیست. فرو ریختن ارکان شخصیتی هم تعبیری روان شناسانه است.
استیون هاوکینگ فیزیکدان برجستهی انگلیسی مخالف شدید کتاب دائوی فیزیک بود. شاید حق با او باشد، ولی مسلم است که دائو نظریاتی در باب فیزیک هستهای ندارد. و این را هر فیزیکدانی میداند. منطبق کردن رقص شیوا بر تجزیهی ذره تلاشیست برای کشف زبان مشترک. حظ او هم چون حظ کارآگاهیست که سرنخ خود را زیرکانه از دل انسانها بیرون میآورد.
گاه عکاس یا نقاش در توضیح اثر خود کم میآورد. ذهن او تصویر عالی ساخته است ولی برای تبدیل نماد و معنای آن به واژهها چندان مهارت ندارد. شاعر بر عکس اوست: واژههایی دارد برای تبدیل به تصویر. خوانندهی شعر خود باید نقاش باشد برای تصویر سازی.
درد و احساس عاطفی ریشهی مشترک همهی شعرهاست.
ـ شعر عاشقانه و شعر سیاسی:
موضوع هر دو انسان است و دوست داشتن او. یکی در پی آزادی انسان مبارزه میکند و دیگری در پرهیز از هر گونه خشونت. در زندگی ما تاریکی و روشنایی به یک سان وجود دارد.
عشق به جایی مینگرد و سیاست به جای دیگر. عشق هنجار خود را دارد و سیاست هنجار خود را. اگر سخن عشق در میان است، سیاست رخت میبندد. اگر شاعر به این دو نظر دارد، «در جست و جوی آستان خلوت» معنا مییابد: گونهای تجدید قوا.
گریه کردن برای کسی که چندان اهل مبارزه و زد و بند نیست، کاربرد خوبی دارد. توبه نیز برای کسی معنا دارد که به دو سوی اهریمن و خدا نظر دارد. گرفتاری و هیجان، ناشی از نگاه دو سویه است. یک گام به جلو و یک نگاه به پشت: این از تبعات دوگانگیست.
این که در شعر بتوان اشعاری در مضمون روان شناسی و فیزیک به دست آورد، نه شعر را بزرگ میکند و نه کشف تازهای قلمداد میشود. همهی این زمینهها در شعر به احتمال زیاد وجود دارد.
در شعر حسی از روایتهای عمومی استفاده میشود. این روایتها با ترکیبهای تازه همراه میشوند و تصویری نو میآفرینند. روایت عام همان افسانهها و ادبیات رایج بین مردم است. واژهی عشق با فضای تازهی فرهنگی همراه شده و از صورت پیشین بیرون میشود.
شعر انتزاعی خط و مرز روشنی ندارد. همین اندازه میتوان گفت که تا چه حد با شعور مردم خود همراه است.
به اندازهای که فضای انتزاعی شعر بیشتر میشود، بازتاب اثر در چند قدمی شاعر روی میدهد. اختراعیست که تجربه نشده است. با تحلیل به حوزهی تجربه وارد میشود.
این گونه شکل بندی را چه گونه میتوان بررسی کرد: z = y + ۲.
از نمادهای ریاضی برای چنین کاری استفاده میشود. او باید توضیحی از نمادهای ناآشنا بدهد. هم چنین است که مهرههای شطرنج را اگر به گونهی دلخواه بچینیم، ادامهی بازی شاید ناممکن شود. و اگر به گونهی تصادفی چیده شود، او میپرسد: این اسب چه گونه در این جا قرار گرفته است؟
انتزاع شعر به دو صورت روی میدهد:
الف) واژههای کلی و با معنای عمومی، که غالبا تصویری عینی از آنها وجود ندارد: تهی، هیچ و خیال. این واژهها سختاند چون، صورتهای ذهنی زیادی برای آنها وجود دارد. این گونه واژهها معمولا در مواقعی که تصویرسازی وجود ندارد ایجاد مشکل میکند.
ب) تصویرها (موضوعها) با صورتهای ذهنی ترکیببندی میشوند و کل جریان عینی تغییر مییابد.
شاعر در شعر خود حضور دارد در صورتی که نتوان از دست او رها شد. گاهی نویسنده نثرش را بر دوش میکشد. تا زمانی که راهی به سوی خوانندگان نیافته، سنگینی آن را تحمل میکند.
این گونه است که انتزاع را تجربه میکند و سپس دست میکشد.
اگر شاعر به جاس شعر نقد میشود چه معنی میدهد؟ همهی شعر او به یک سو نهاده میشود: یا بد و یا خوب.
نقد شعر تنها در حوزهی شعر انجام میگیرد. تجزیهی آن به عوامل نامربوط کل شعر را به نظریههای علمی میگرداند. نقد شعر خواه ناخواه بر اصولی دایر است که از عوامل منطقی آن به حساب میآید. مبانی اساسی این منطق چندان آشکار نیست ولی برخی مبانی کلی فرض مسلم گرفته میشود.
در نقد، مرگ شاعر فرض اساسی برای تحلیل و بررسیست. در این حد، اثر از شاعر بریده میشود و اثر نویی تولید میشود که مربوط به شعر نیست ولی تعبیر شعر گفته میشود. احساس رضایت شاعر شرط این نقد نیست.
در جست و جوی به دست آوردن رضایت خاطر شاعر به درجا زدن میانجامد. آن چه گفته شده است، تقویت میشود. شاعر اجازهی کم و کسر کردن اثر خود را نمیدهد.
نقد گرچه شعر را از شعر بودن خود خارج میکند و شاعر را با نارضایتی رها میکند، ولی برای، الف) فهم مشترک انسانها و ب) کسب شناختی از زبان هنر ضروری به نظر میرسد. باید دلایل (هر چند مقدماتی) چیده شوند تا از موضوعی که بهرهمند میشویم روشن شود. این دلایل قطعا مربوط به خود شعر نیست.
کسی که با اشیا سر و کار دارد یا به عبارتی، به اشیا تشخص میبخشد، ارتباط اجتماعی او در شکل بیتفاوتی رخ مینماید. هنرمند از جمله کسانیست که دقت و توجه او به اشیا سبب رشد اندیشهی رهایی میشود. جهانِ اشیا گریزگاهیست از همهمهی مردم.
در اندیشهی انتزاعی ریاضیدان (نه در حد تشخص هنرمندانه)، در حد یک اندیشهی سفت و سخت بریده شده از اتفاقات، این رهایی دیده میشود. از این جهت، غالبا از محسوسات بریده و به انزوا میگراید.
تفاوت بازی فوتبال و شطرنج در این است که، بازیگران شطرنج مهرهها هستند. و تفاوت رقص با فوتبال در این است که رقص به صورتهای افسانهای میپیوندد. و در شعر واژهها هم چون مهرههای شطرنج به رقص درمیآیند.
اگر از واژهی عشق تصویری حسی به دست میآید، ناچار همان ارتباط دو نفره است. و اگر تصویری حسی به دست نیاید، از واژهی عشق منظور و تعبیر دیگری وجود دارد که مربوط به ساختههای شاعر است. از این رو، این واژه در کاربردهای گوناگونی به کار میرود و تصاویر ذهنی منحصر به فرد ایجاد میکند.
واژههای در شعر اگر هم دیگر را معنی نکنند، به کلاف پیچیده میماند. آن چه واژهها را به هم میپیوندد زمینهایست که خواست و منظور شاعر است. در یک تصویر کلی رفتار واژهها به هم پیوسته و منظور شاعر را روشن میکند.
بازی واژهها را همیشه میتوان به هم ریخت و ساختاری نو پدید آورد. در این صورت، واژهها را باید با تغییرات تازه معنادار کرد. هر تغییری اساسا به نقطهای وابسته است که آویزان نماند. شعر به فضای هنر آویخته است و هنر به فرهنگ عام مردم. در این فرهنگ تکنولوژی و هنر به یکسان در کنار هماند. هماهنگ نبودن آنها، سردرگمی به بار میآورد. اگر شاعر حتا برحق باشد، تنها خواهد بود.
مفاهیم کهنه در قالب تصاویر تازه همیشه حیرت افکنانه است و این رخداد کوچکی نیست. و این که همه چیز به افلاطون و کتاب مقدس میانجامد سخن بیهودهایست.
در حالت کلی، حضور انسان با فرم بندی شی گونه یک سویه میشود. رفتار و بیان اشیا در مقایسه با رفتار و بیان انسانها، همان است که در چشم شاعر ترکیب و تشکیل میشود. بنابر این، جهان اشیا نسبت به روابط اجتماعی انسانها ساده و بیپیرایه است.
چند مفهوم اساسی را (عموما) از جهان اشیا میتوان استخراج کرد:- زمان مفهومی غیرمتعارف و گاه چند پهلو مییابد.- فرم و ترکیب بندی در اشعار ویژه و منحصر به فرد است.- به شدت درونگرا هستند.- انسان هم چون طبیعت و اشیا نمود مییابد به طوری که، یا اشیا در هیبت انسان و یا انسان در شکل اشیا در میآید.
به دو دلیل عمده انسان به اشیا پناه میبرد: الف) سادگی آنها نسبت به پیچیدگی روابط اجتماعی و انسانی، و ب) نفرت از انسان و انسانی بودن پدیدهها. یک پیکر تراش پیکری را تراش میدهد که میخواهد انسان بدان گونه باشد. باغبان که با درختان و گیاهان ور میرود و کسی که با حیوانات انس میشود، نسبت به حضور پر دردسر انسان ناراضی هستند. این گونه رفتار، در کسانی که عمر خود را در خدمت به جذامیان سپری میکنند، در شکل عملگرا دیده میشود.
طبیعت گرایان از حضور پردردسر انسان به طبیعت پنا بردهاند. عشق اگر دوست داشتن گونهی انسان است، بهانهای برای پناه بردن به آستان خلوت میشود. در این جا مردم به حال خود گذاشته میشود.
بر اساس نظر حجمگرایان، شعر ساختاری دو بعدی دارد که بعد سوم آن- که از برخورد آنها حاصل میشود- توسط شاعر کشف و ارایه میشود. مقایسه کنیم با نظریهی نسبیت فیزیک که ساختار هندسی هستی سه بعدی است و بعد چهارم (زمان) به آن اضافه میشود. زمان در نسبیت به همان مقدار انتزاعیست که بعد سوم در شعر حجم. به گونهای دیگر، زمان نسبت به سه بعد طول، عرض و ارتفاع- که عینی هستند- ذهنیست و در شعر حجم، بعد سوم نسبت به دو بعد ساختار شعر (سطح کاغذ)، منحصر به شاعر است و هر کجا که بخواهد میخ آن را میکوبد.
مایهی اصلی انتزاع شعری تخیل است. اگر از ظرفیتهای اجتماعی بهرهور نشود تخیل ره به جایی نمیبرد.
موسیقی با سازش محلی میشود ولی، عکاسی با چه محلی میشود؟ عکاسی دستارودیست وارداتی. شعر را چه گونه میتوان محلی کرد؟ زبان، ابزار شعر است و این زمینههای محلی را فراهم میکند. اگر زبان محلی در شعر حضور نیابد، بیشتر به تقلید میانجامد. صورت بندی و موضوع شعر از فرهنگ خود رشد مییابد.
«هم بستگی ذهنی انسان در گرو هموار کردن پست و بلندیهای راه کشف و داناییست.» (انسان در شعر معاصر)
این سخن شاعرانه نیست. هموار کردن پستی و بلندی همبستگی نیست، چیره شدن است. این گونه دانایی که با هموار کردن به دست میآید، آشکارا صنعتی شدن ذهن است. ذهن هنرمند به خلاف صنعتگر با پستی و بلندی میسازد.
«این که من فلان چیز را بهمان چیز تفسیر میکنم، چه پیامدهایی دارد؟ این که من فلان چیز را بهمان چیز میبینم، چه پیامدهایی؟» در مورد نخست، من فیلسوفی هستم که شاعرانه میبینم و در مورد دوم، من شاعری هستم که فیلسوفانه میبینم.
فیلسوف و شاعر در نقطهای به هم میخورند که از حوزهی تخصصی خود بیرون میآیند و نگاهی از کنار میاندازند. کنار فیلسوف هنر است و کنار شاعر فلسفه.
● نگاه/ برداشت نگاه/ بیان نگاه
این واژهها نقطهی برخورد دو دیدگاه گوناگون را نشان میدهد. وگرنه، چه گونه میتوان سه جور نگاه داشت. نسبیت نگاهها از تلاقی دو دیدگاه ناشی میشود. بنابر این، نسبیت واژهایست از آن فیلسوفان.
برداشت نگاه چیزیست که بر نگاه افزوده شده است. این را میتوان زیبایی هنری نامید. در بیان نگاه، همین زیبایی با کمی تغییر دوباره آفریده میشود. میتوان گفت، هنرمند زیبایی را همواره در پیش چشم خود دارد.
زیبایی در مهرههای شطرنج برای استادکار آن و در عبارات جبری برای ریاضیدان مفهوم مییابد. ولی، شطرنج باز باید سرانجام پیروز شود و ریاضیدان باید گزارهای درست به دست دهد.
زیبایی در شعر تنها بر عهدهی واژههاست. از صدای واژهها گرفته تا ترکیب بندی موضوعی، قالبیست که زیبایی شاعرانه را ممکن میسازند.
با نگاه کردن نمیتوان شیب راه را فهیمد. یا، شیب دیدن ندارد. شیب با مقایسه کردن پیرامون فهمیده میشود. بنا بر این، مفهوم شیب بسته به قوهی بینایی نیست، بل که درجهای از هوش برای آن لازم است.
نسبیتی که در زبان «نگاه» است در زبان هنر نیست. کسی که از اسب عکس میگیرد تضمینی نیست که لحظهای دیگر چنین نگاه کند یا، چنین ببنید. آیا عکاس میبیند یا نگاه میکند. این دو واژه نشان میدهند که «میبیند» چیزیست که از اسب میآید و «نگاه» چیزیست که از عکاس میرود. بررسی این واژهها ما را در ردهی منتقدین مینشاند.
او نگاه میکند/ او میبیند. در این جا عنصر انتخاب وجود دارد. آندره ژید میگوید:
الف) بکوش تا اهمیت در نگاه تو باشد نه در آن چه بدان مینگری.
ب) من پدیدههای تصادفی را ترجیح میدهم.
بدین ترتیب، عکاسی که اسب را میبیند درون موضوع است. عکاسی که نگاه میکند در پی موضوع است. از این روست که امضایش در آثارش نمودار میشود.
ـ ویتگنشتاین:
«در فلسفه همواره در معرض این خطریم که اسطورهای از نمادگذاری یا اسطورهای از فرآیندهای ذهنی پدید آوریم. به جای آن که خیلی ساده همان چیزی را بگوییم که هر کسی میداند و باید بپذیرد.» اگر اشتباه نکرده باشم، میتوان نتیجه گرفت که نمادگذاری از گونهی اسطورهای در هنر کار را مشکل نمیکند. در شعر این نمادگذاری شاید محسوس باشد ولی در عکاسی چه گونه است؟ رنگ و نور و زاویه و سرعت میتواند ابزار نمادگذاری باشند. یک ذهنیت اسطورهای سبب این نمادگذاری میشود.
هر شاعر اثر خود را میآفریند و تنها برای یک بار. در طبقه بندیهای منتقدین چند شاعر در یک سبد ریخته میشود. اما نماد گذاری چیزی نیست که همه گیر شود. نمادی که یک شاعر از شاعر دیگر میگیرد، در ترکیب بندی تازه معنای تازه به خود میگیرد.
ـ یکی از شاعران ایرانی:
خود من میدانم که گوشههای تاریکی از کارم کشف نشده است.
ـ یک داستان نویس ایرانی:
شگردهایم را به رخ نمیکشم، دیگران باید بفهمند.
خداوند کسانی را آفرید که اسرار او را بکاوند و سر از رازهای او در بیاورند. و خدا خود خشنود است که هنوز رازهای زیادی پشت پرده است.
خلیل غلامی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست