سه شنبه, ۱۳ آذر, ۱۴۰۳ / 3 December, 2024
مجله ویستا

پسر - LE FILS


پسر - LE FILS
سال تولید : ۲۰۰۲
کشور تولیدکننده : بلژیک و فرانسه
محصول : ژان‌پی‌یر داردن، لوک داردن و دنی فره
کارگردان : ژان‌پی‌یر و لوک داردن
فیلمنامه‌نویس : ژان‌پی‌یر و لوک داردن
فیلمبردار : آلن مارکوئن
هنرپیشگان : اولیویه گورمه، مورگان مارین، ایزابل سوپار، نسیم حسنی، کوین لروی، رمی رنو، آنت کلوسه و پی‌یر نیس
نوع فیلم : رنگی، ۱۰۳ دقیقه


̎اولیویه̎ (گورمه)، نجاری است که حرفه‌اش را به نوجوان‌هائی یاد می‌دهد که استعدادش را دارند. زندگی و کار یک‌نواخت ̎الیویه̎ با استخدام ̎فرانسیس̎ (مارین)، شاگردی جدید ـ که به دلایلی نامعلوم، حواس و توجه ̎اولیویه̎ را جلب می‌کند ـ دچار تغییراتی می‌شود. ̎اولیویه̎ موقع صحبت با همسر سابقش ̎ماگالی̎ (سوپار)، توضیحاتی در این زمینه می‌دهد و چیزهائی را دربارهٔ شاگرد جدیدش فاش می‌کند: ̎فرانسیس̎ همان پسربچهٔ لات خیابانی است که سال‌ها پیش فرزندشان را به قتل رسانده است. ̎فرانسیس̎ که حالا از دارالتأدیب نوجوانان آزاد شده، در پی آن است که زندگی جدیدی را آغاز کند و سرانجام از ̎اولیویهٔ̎ گیج و مبهوت می‌خواهد قیّم او باشد. در حالی‌که پیوندی محتاطانه بین آن دو تن به وجود می‌آید، ̎اولیویه̎ اطلاعات خود را از ̎فرانسیسِ̎ فراموشکار پنهان می‌دارد ولی در نهایت، در رویاروئی‌شان در یک چوب‌فروشی، گذشتهٔ خودش را به رخ مربی و شاگرد می‌کشاند...
● ̎سبک یعنی همه چیز̎ و اگر کسی در مورد این عبارت قصار شک دارد، می‌تواند پسر را ببیند. برادران درادن که در گفت‌وگوهای‌شان، آدم‌های دقیق و اهل تشریح اما ملال‌آوری به‌نظر می‌رسند، کارشان را به خوبی بلدند، حالا هرقدر که این کار به نظر مقیّد، موظف و تکراری بیاید. آنان کار را بر خود سخت می‌گیرند ـ و البته نتیجهٔ این سخت‌گیری به تماشاگر هم منتقل می‌شود ـ تا به فیلمی یا شاهکاری سهل و ممتنع برسند. هدف روان‌شناسی نیست، بلکه چیز دیگری است و ضمناً سبک متکی به دوربین روی دستِ آنان (که این‌جا مارکوئن فیلم‌بردار، استادانه ̎اجرا̎یش می‌کند) برای خودش وجود ندارد، بلکه به خاطر چیزی است که می‌توان آن را بیرونی کردن آن‌چه در درون می‌گذرد، توصیف کرد. پسر یک‌پارچگی حیرت‌انگیزش را مدیون سبک است. قصه هم‌ ساده است و هم پُر تعلیق، چون داردن‌ها اولاً اطلاعات را با تأخیر می‌دهند ـ تا مدتی از فیلم تماشاگر کنجکاو است که ̎اولیویه̎ / گورمه چرا شاگرد تازهٔ کارگاهش را با این وسواس زیر نظر دارد ـ و در وهلهٔ بعد نمی‌گذارند بیات شخصیت اصلی ـ کسی که قرار است درونش بیرون بزند ـ پیش‌بینی‌پذیر و ثابت باشد (تا پایان فیلم این‌که ̎اولیویه̎ تا چه حد بر خویشتن تسلط دارد، آشکار نیست). توضیحات روان‌شناختی و روائی در نهایت ایجاز ظاهر می‌شوند، چون داردن‌ەا در حال تجربه‌گری در ـ به‌قول منتقدان ـ قالب واقع‌‌گرائی استعلائی هستند. فیلم از همان آغاز ما را به این‌که میانهٔ کنش وارد صحنه شویم عادت می‌دهدد و نقطهٔ دید از پشت کله یا شانه یا هیکل ̎اولیویه̎ چنان غالب است که باعث می‌شود فکر کنیم آیا هیچ کارگردانی این‌قدر به پشت بدن آدم‌ها علاقه‌مند بوده است. ترکیب‌بندی‌های تصویری پسر که باعث می‌شوند احساس مستندگونگی شدیدی به تماشاگر بدهد، حاصل برداشت‌های بلند دشواری هستند که برای سبک داردن‌ها حیاتی‌اند و تعلیق اساسی فیلم را نیز تقویت می‌کنند. گورمه ـ که داردن‌ەا پس از رُزتا (۱۹۹۹) می‌خواسته‌اند فیلمی با بازی او در نقش اصلی بسازند ـ فرصت درخشان عمرش را قدر می‌شناسد و در یک کلام خیره کننده است. در مقابل او پسر / مارین، یک نقش‌گزینی عالی است؛ قاتلی معصوم و از همه‌جا بی‌خبر که فیلم به‌تدریج تماشاگر را با این‌که هستی او را مستقل از ذهن معذب ̎اولیویه̎ ادراک کند، خو می‌دهد و این دستاورد باارزشی است. او دوست‌داشتنی نیست، ولی نوعی بدویت مقاومت‌ناپذیر دارد و آمادگی‌اش برای کار و یادگیری برای پر کردن خلاء احساسی‌اش ایدهٔ تکرارشوندهٔ پر معنائی می‌شود. پسر از یک‌سو تماشاگر را در تماسی مداوم با حرفهٔ چوب‌بری قرار می‌دهد و از سوی دیگر در معرض کشاکش معنوی یک روح. درسی است در حرکت سینمائی بین مادی و فرامادی اما پر از تردید نسبت به این حرکت تا لحظه‌ای که در آخرین نما ـ به‌طوری ناگهانی و باز در میانهٔ کنش ـ این حرکت قطع می‌شود. هرچند تردیدی نیست که ̎اولیویه̎ آموزش را به‌جای انتقام برگزیده است، تحولی در کار نیست. فقط یک لحظهٔ تصادفی از چیزی که باید لطف الهی بوده باشد و ناباوری را به باور برمی‌گرداند.