شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

طمع وصل تو مجالم نیست


طمع وصل تو مجالم نیست    حصه زین قصه جز خیالم نیست
در فراق تو تشنه می‌میرم    کز لبت قطره‌ای زلالم نیست
تو چو شمعی و من چو پروانه    با تو بودن به‌هم مجالم نیست
دور می‌باشم از جمال تو زانک    طاقت آن چنان جمالم نیست
می‌زیم با فراق و می‌گویم    که تمنای آن وصالم نیست
گرچه وصل تو هست کار محال    کار بیرون ازین محالم نیست
اگرم وصل تو نخواهد بود    سر هیچی به هیچ حالم نیست
بی خودم کن که خود به خود تو بسی    زانکه من تا خودم کمالم نیست
گر بسوزیم بند بند چو شمع    دمی از سوختن ملالم نیست
من به بال و پر تو می‌پرم    که دمی بر تو پر و بالم نیست
ور مرا بی تو پر و بالی هست    آن پر و بال جز وبالم نیست
تا جگر گوشه‌ی خودت خواندم    گر جگر می‌خورم حلالم نیست
شرح درد تو چون دهد عطار    زانکه یارای این مقالم نیست


همچنین مشاهده کنید