جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

دل چه خواهی کرد چون دلبر رسید


دل چه خواهی کرد چون دلبر رسید    جان برافشان هین که جان پرور رسید
شربت اسرار را فردا منه    زانکه تا این درکشی دیگر رسید
گر سفالی یافتی در راه عشق    خوش بشو انگار صد گوهر رسید
خود تو آتش بر سفالی می‌نهی    هین که آنجا قسم تو کمتر رسید
صد هزاران موج گوناگون بخاست    دانی از چه موج بحر اندر رسید
چون یکی است این موج بحر مختلف    از چه خاست و از خشک و تر رسید
بحر کل یک جوش زد در سلطنت    به یکدم صد جهان لشکر رسید
چون نمی‌آید به سر زان بحر هیچ    پس چرا صد چشمه چون کوثر رسید
قطره چون دریاست دریا قطره هم    پس چرا این کامل آن ابتر رسید
قرب و بعد موج چون بسیار گشت    هر زمانی اختلافی در رسید
سلطنت از بحر می‌ماند به سر    بحر قسم قطره‌ی مضطر رسید
بی نهایت بود بحر، این اختلاف    از بصر آمد نه از مبصر رسید
بحر چون محوست، موجش در خطر    بحر را در دیده پا و سر رسید
کی بیاید بی نهایت در بصر    در خطر صد با خطر مبصر رسید
چون عدد در بحر رنگ بحر داشت    گر رسید انگشت از اخگر رسید
خوش برآمد صبح توحید از افق    زانکه خورشید آمد و اختر رسید
این همه اختر که شب بر آسمانست    لقمه‌ای گردد چو قرص خور رسید
پس یقین می‌دان که یک چیز است و بس    گر هزاران مختلف هم بررسید
در میان این سخن عطار را    هم قلم بشکست و هم دفتر رسید


همچنین مشاهده کنید