رشد زايشى معمولاً اولين مرحله توليدى گياه بهمنظور عملکرد است. در طول زمان محصولاتى که گل، ميوه و دانه (و ساير فرآوردههاى اين قسمتها) عملکرد اقتصادى آنها را تشکيل مىدهد به نحوى انتخاب شدهاند که مقادير زيادى از کل مادهٔ خشک خود را به قسمتهاى زايشى منتقل مىنمايند. چنين گياهانى قبل از ميوهدهى به سطوح فتوسنتزى وسيع و اندامهائى که بتوانند سطوح فتوسنتزى را تأمين نمايند نياز دارند. پس از گلدهى مقصد زايشى بسيار قوى مىشود و بدين ترتيب مقدار مواد فتوسنتزى که براى رشد برگ، ساقه و ريشه جديد اختصاص مىيابد محدود مىگردد. در گونههاى با رشد محدود، رشد ساقه و برگ در زمان گلدهى متوقف مىگردد. درحالىکه گياهانى که داراى رشد محدود نيستند، رشد رويشى و زايشى آنها ممکن است بهطور همزمان انجام شود. بنابراين در اين نوع گياهان قدرت نسبى مقصدهاى رويشى و زايشى آنها متغير است. اگر رشد رويشى در ضمن نمو زايشى انجام شود ممکن است محصول رشد زايشى کاهش يابد. در غلات با رشد محدود، رشد اوليه از نوع رويشى است که امکان دريافت انرژى نورانى بيشترى را براى فتوسنتز فراهم مىنمايد. با بزرگ شدن گياه، امکانات لازم براى رشد برگها از قبيل آب و مواد غذائى به مقدار کافى فراهم مىگردد. تعداد برگها در زمان تشکيل سلولهاى مولد سنبله مشخص شده است و تحت تأثير درجه حرارت و طول مدت روشنائى قرار مىگيرد. در گياهان يک ساله، کمى پس از تشکيل دانه، مقصد عمدهٔ مواد فتوسنتزى را دانهها تشکيل مىدهند. بنابراين در طول پر شدن دانهها، قسمتهاى عمدهاى از مواد فتوسنتزى جارى و ذخيره شده براى افزايش وزن دانه بهکار گرفته مىشوند.
ضريب برداشت
دو اصطلاح مفيد که براى بيان تخصيص ماده خشک در گياه بهکار مىروند عملکرد بيولوژيکى و عملکرد اقتصادى مىباشد. اصطلاح عملکرد بيولوژيکى توسط فيکى پورويچ در سال ۱۹۶۰ براى نشان دادن تجمع مادهٔ خشک در سيستم گياهى بهکار گرفته شد. عملکرد اقتصادى يا عملکرد کشاورزى در مورد حجم يا وزن آن اندامهائى که محصول را تشکيل مىدهند و داراى ارزش اقتصادى يا کشاورزى هستند بهکار مىرود. آن نسبت از عملکرد بيولوژيکى که عملکرد اقتصادى را تشکيل مىدهد به نام ضريب برداشت يا ضريب کارائى يا ضريب جابهجائى ناميده مىشود. تمام اين اصطلاحات نشان دهنده انتقال مادهٔ خشک به قسمتى از گياه است که برداشت مىشود. ضريب برداشت، اصطلاحى است که بهطور وسيع بهکار برده مىشود و اين طور تعريف مىشود:
۱۰۰×
(عملکرد اقتصادى / عملکرد بيولوژيکى)
= ضريب برداشت
(لازم به يادآورى است که بهعلت اشکالاتى که در بهدست آوردن وزن ريشه وجود دارد، مقدار وزن ريشه معمولاً در عملکرد کل بيولوژيکى منظور نمىگردد).
عملکرد يک گياه را مىتوان از طريق افزايش کل مادهٔ خشک توليد شده در مزرعه يا افزايش سهم عملکرد اقتصادى (ضريب برداشت) و يا هردو بالا برد. امکان افزايش عملکرد از هر دو طريق وجود دارد. مشاهده شده است که در يک جامعهٔ ژنتيکى بزرگ يولاف لاينهائى که داراى عملکرد بيولوژيکى بالا و ضريب برداشت ۴۰ تا ۵۰% بودهاند حداکثر دانه را توليد کردهاند. کرازبى و ماک، (۱۹۸۱)، افزايش عملکرد دانه در سه رقم ذرت را ناشى از افزايش عملکرد بيولوژيکى و ضريب برداشت دانستهاند.
افزايش عملکرد دانه در بعضى از غلات دانه ريز عمدتاً بهعلت افزايش ضريب برداشت مىباشد. بهعبارت ديگر گياه، مادهٔ خشک اضافى توليد نمىکند، بلکه قسمت زيادى از مادهٔ خشک را به عملکرد اقتصادى دانه تخصيص مىدهد. دونالد و هامبلين (۱۹۷۶) گزارش کردند که افزايش عملکرد غلات دانه ريز عمدتاً بهعلت افزايش ضريب برداشت مىباشد. نتايج تحقيقاتى بر روى بادام زمينى مؤيد همين پديده مىباشد. رقم ديکسى رانر (Dixie runnet)، که در سال ۱۹۴۳ بهوجود آمده است داراى ضريب برداشت ۲۳ و عملکرد ۸/۱۰ تن در هکتار باشد. در سال ۱۹۵۲ رقم ارلى رانر (Early runner)، نسبت به رقم ديکسى رانر ۵۰% دانه بيشتر توليد نمود که عمدتاً بهعلت افزايش ضريب برداشت از ۱/۲۳ به ۳۶ درصد بود. در سال ۱۹۶۹ رقم فلورانر (Florunner)، نسبت به رقم ارلى رانر ۲۰% عملکرد بيشترى توليد نمود که عمدتاً بهعلت افزايش ضريب برداشت از ۳۶ به ۴۱ درصد بود. در سال ۱۹۷۷ رقم ارلى بانچ (Early bunch)، به بازار وارد شد که داراى ۱۰% عملکرد بيشترى نسبت به رقم فلور رانر بود. اين افزايش عملکرد عمدتاً بهعلت افزايش ضريب برداشت از ۴۱ به ۵۱ درصد بود. با وجود موارد فوق در تمام اين ارقام عملکرد کل مادهٔ خشک اساساً يکسان بوده است. سئوالى که متخصصان اصلاح بادام زمينى اکنون در پيش دارند آن است که آيا آنها بايستى در صورت امکان گياهانى را انتخاب کنند که داراى ضريب برداشت بيش از ۵۱ درصد باشند يا در عوض گياهانى را توليد کنند که با همان ضريب برداشت ماده خشک بيشترى توليد نمايند. مسلماً بايستى براى کارآئى مقدارى از کل مادهٔ خشک که تبديل به دانه مىشود محدوديتى وجود داشته باشد.