جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

جهانی جان چو پروانه از آن است


جهانی جان چو پروانه از آن است    که آن ترسا بچه شمع جهان است
به ترسایی درافتادم که پیوست    مرا زنار زلفش بر میان است
درآمد دوش آن ترسا بچه مست    مرا گفتا که دین من عیان است
درین دین گر بقا خواهی فنا شو    که گر سودی کنی آنجا زیان است
بدو گفتم نشانی ده ازین راه    مرا گفتا که این ره بی نشان است
ز پیدایی هویدا در هویداست    ز پنهانی نهان اندر نهان است
فنا اندر فنای است و عجب این    که اندر وی بقای جاودان است
چو پیدا و نهان دانستی این راه    یقین می‌دان که نه این و نه آن است
به دین ما درآ گر مرد کفری    که عاشق غیر این دین کفر دان است
یقین می‌دان که کفر عاشقی را    بنا بر کافری جاودان است
اگر داری سر این پای در نه    به ترک جان بگو چه جای جان است
وگرنه با سلامت رو که با تو    سخن گفتن ز دلق و طیلسان است
برو عطار و تن زن زانکه این شرح    نه کار توست کار رهبران است


همچنین مشاهده کنید