|
| پيشينهٔ بررسىهاى جمعيتى در جهان
|
|
جمعيتشناسى دانش نوينى است که از پيدايش آن اندکى بيش از دو سده مىگذرد، اما توجه به مسايل جمعيت و اظهار نظر در خصوص فرآيندهاى جمعيتى از ديرباز در جامعه وجود داشته است. فيلسوفان، صاحبنظران و انديشمندان اجتماعى به مسئلهٔ جمعيت توجه ويژهاى مبذول داشته و برحسب شرايط مکانى و زمانى در خصوص آن اظهار نظر کردهاند.
|
|
نخستين اظهار نظرهاى دقيق و منظم در مورد جمعيت توسط فلاسفهٔ يونان باستان نظير افلاطون و ارسطو بهعمل آمده است. افلاطون طى مباحث خود دربارهٔ 'شهر شايگان' (مدينهٔ فاضله)، اظهار مىدارد که مناسبترين رقم جمعيت براى چنين شهرى ۵۰۴۰ نفر است. او داشتن جمعيت متوقف را توصيه مىکرد. او معتقد بود که جمعيت شهر شايگان بايد بهوسيلهٔ قضات تعيين شود و رقم آن بايد طورى باشد که با پيشبينى جنگلها و بيمارىها و ساير عوامل، در همان حد تعيين شده باقى بماند و دولتها تا حد مقدور، نه بزرگتر شوند و نه کوچکتر (زنجانى، ۱۳۷۱؛ ۲).
|
|
ارسطو سقط جنين و رها کردن کودکان را وسيلهٔ مناسبى براى جلوگيرى از ازدياد فرزندان مىدانست (نيک خلق، ۱۳۷۴؛ ۱۳).
|
|
لپيکوريان نيز در زمينهٔ مسئلهٔ جميعت نظريههائى مطرح کردهاند. بهعقيدهٔ آنها، مرد عاقل بايد از زناشوئى و توليد مثل پرهيز کند تا با دشوارى مواجه نشود (راسخ، ۱۳۴۲؛ ۵۵).
|
|
انديشمندان چينى، ژاپنى، هندى و ايرانى نيز در خصوص مسايل جمعيتى نظراتى ابزار کردهاند. 'کنفوسيوس' در چين باستان که در آن زمان نيز در معرض اضافه جمعيت قرار داشت، انديشهٔ برقرارى تعادل ميان جمعيت و محيطزيست را در سر مىپروراند. 'ژول سزار' امپراطور روم در سدهٔ نخست پيش از ميلاد براى پيشگيرى از قلت جمعيت، ازدواج و زاد و ولد را تشويق مىکرد و به خانوادههاى پراولاد کمک نقدى مىنمود (زنجانى، ۱۳۷۱؛ ۲).
|
|
توجه به مسايل جمعيت بهصورت نسبتاً منظم پس از دورهٔ نوزائى (رنسانس) در اروپا متداول و جزء رسوم ادارى شد و دستگاههاى مجهزترى به ثبت و ضبط اطلاعات جمعيتى و حتى نوعى سرشمارى اقدام کردند (جهانفرما، ۱۳۵۴؛۷). 'ماکياول' (N.Machiavelli) در سدهٔ ۱۶ معتقد بود که دولتها بايد بهدنبال داشتن جمعيت بىشمار باشند. زيرا به نظر ورى 'جمعيت عامل اصلى قدرت' است. 'ژان بودن' (J.Bodin) متفکر فرانسوى سدهٔ ۱۶ نظريهٔ خود را در جملهٔ معروفى بيان کرده است: 'هيچ ثروت و قدرتى جزء افراد وجود ندارد (زنجانى، ۱۳۷۱؛ ۲).
|
|
جمعيتشناسى بهعنوان يک علم، در سدهٔ هفدهم با بررسىهاى يک بازرگان انگليسى بهنام 'جان گرانت' (J. Graunt) مطرح شد. برخى از جمعيتشناسان آغاز تحقيقات عملى در جمعيتشناسى را به گرانت نسبت مىدهند و او را پدر علم جمعيتشناسى مىدانند زيرا مباحث جمعيتى از سال ۱۶۶۲ با انتشار کتاب گرانت تحت عنوان 'ملاحظات طبيعى و سياسى مرگ و مير' آغاز شد. مطالب کتاب گرانت در مجموع، اگرچه دقيق نبود، اما تازگى داشت. گرانت بهعنوان آغاز کنندهٔ مباحث جمعيتشناسى، روشنويسى در اين رشته برجاى گذاشت و رياضيات سياسى را وارد مباحث اقتصادى ـ اجتماعى کرد (جهانفر، ۱۳۵۴؛ ۱۸ و ۲۱).
|
|
فرد ديگرى که کارهاى گرانت را در مورد مسايل جمعيتى ادامه داد، 'سر ويليام پتى' (W. Petty) بود. او عقيده داشت که در امور سياسى نيز مىتوان از رياضيات استفاده کرد. کتاب او تحت عنوان 'رياضيات سياسى' در تحقيقات آيندهٔ مربوط به مسايل جمعيتى تأثير داشت (سرائى، ۱۳۶۹؛ ۹۱).
|
|
از سدهٔ ۱۸ ميلادى آمار و ارقام قابل اعتمادى در دست است. بهعنوان مثال از يادداشتهاى کشيش 'زوس ميلخ' (Sussmillch) مىتوان نام برد که مدارک قابل ملاحظهٔ معتبرى دربارهٔ مشخصات جمعيتى زمان خود انتشار داد (سووى، ۱۳۵۷؛ ۳۰).
|
|
فرد ديگرى که مطالعات گرانت را ادامه داد، رياضيدان و ستارهشناس معروف انگليسى 'ادموندهالى' (E. Hally) بود که نخستين جدول عمر يا جدول مرگ و مير را براساس اطلاعات دقيقتر تنظيم کرد. در اين جدول مرگها براساس سن نيز مشخص شده بود (سرائى، ۱۳۶۹؛ ۹۳).
|
|
معروفترين فردى که در بنيانگذارى دانش جمعيتشناسى شناخته شده، 'توماس مالتوس' (T. Malthus)، کشيش انگليسى بود که نظريهٔ مشهور خود را با انتشار کتاب 'تحقيق دربارهٔ اساس جمعيت و تأثير آن در پيشرفت و آيندهٔ جامعه' به سال ۱۷۹۸ ابراز کرد. نظريهٔ او تحت عنوان 'مالتوز يانسيم' انعکاس بيشترى در جامعه پيدا کرد ولى طولى نکشيد که با انتقادهاى شديدى مواجه شد و دوباره در نيمه دوم سدهٔ بيستم بهعنوان 'مالتوز يانسيم نو' (در برابر مالتوز يانسيم کلاسيک اوليه) مطرح گرديد. مالتوس عقيده داشت که جمعيت با 'تصاعد هندسى' رشد مىکند در حالىکه غذا با 'تصاعد حسابى' ؛ و عدم هماهنگى رشد جمعيت با رشد غذا باعث مىشود که گرسنگى بر جهان مستولى شود.
|
|
کتاب مالتوس، در واقع، پاسخى بود به کتاب 'مطالعهاى در عدالت سياسى' و 'ويليام گودوين' (W. Godwine) که در سال ۱۷۹۳ منتشر شده بود. گودوين در کتاب خود از افزايش جمعيت طرفدارى کرده و مالکيت خصوصى را مانع آن شمرده بود. او نظريات خوشبينانهاى در مورد آيندهٔ بشريت و نقش علم در خوشبختى انسان بيان کرده و مالکيت خصوصى را بهعنوان منشاء اصلى نابسامانىها و فلاکتهاى جامعه قلمداد کرده بود (سووى، ۱۳۵۷؛ ۵۰).
|
|
از زمانى که 'آشيل گيارد' (A. Guillard) در سال ۱۸۵۵ اصطلاح 'دموگرافى' را بهکار برد، تا اواسط نيمهٔ اول سدهٔ بيستم (اواسط دو جنگ جهاني) طول کشيد تا جمعيتشناسى بهمعناى امروزين آنجا باز کند و بهعنوان رشتهاى علمى و آکادميک پذيرفته شود. در سال ۱۹۳۱ 'انجمن جمعيتشناسى آمريکا' سازمان داده شده و 'دفتر تحقيقات جمعيت' نيز در سال ۱۹۳۷ تحت هدايت 'نوتشتاين' (Notestein) در دانشگاه پرينستون برپا گرديد (صالحى، ۱۳۷۷؛ ۲۵). در حقيقت، طى سالهاى پس از جنگ جهانى دوم بود که توجه به جمعيتشناسى بيشتر شد و روشها و تکنيکهاى خاصى براى بررسىهاى آن بهکار رفت و بهعنوان دانشى جديد به دانشگاههاى جهان راه يافت.
|