لندمارکهاى آناتوميک خارجي۳ -۲ ميلىمتر خلف ليمبوس، پارس پليکاى جسم مژگانى (محل اعمال جراحى تخريبى جسم مژگانى در گلوکوم مقاوم) قرار دارد. حاشيه مضرس در قسمت نازال ۵/۵ mm و در قسمت تمپورال ۷mm از ليمبوس فاصله دارد (در محافظت محل اتصال عضلات رکتوس). پارس پلاناى جسم مژگانى (محل انجام تزريقات داخل زجاجيهاي)، ۴mm جلوتر از حاشيه مضرس قرار دارد.
رتراکتورهاى پلک
رتراکتورهاى پلک مجموعهاى هستند از عضلات مخطط و صاف و عناصر فاشيائى که در پلک فوقانى کمپلکس بالابرنده و در پلک تحتانى فاشياى کپسولى - پلکى (Capsulopalpebral F.) نام مىگيرند. در پلک فوقانى بخش عضله مخطط و صاف به ترتيب عضله بالابرنده پلک فوقانى و عضله مولر (Muller M.) (تارسى فوقاني) مىباشد که عضله اخير سازنده بخش عمقى عضله بالابرنده پلک است و برخلاف عضله بالابرنده که به تيغه قدامى پلک (پوست و عضله حلقوي) متصل مىشود، به تيغه خلفى (صفحه تارسى و فورنيکس ملتحمه) متصل مىگردد. عضله مخطط رتراکتور (توکشندهٔ) پلک تحتاني، رکتوس تحتانى است (عضو اصلي) و عضله صاف آن عضله تارسى تحتانى است. بهعلت عصبگيرى خاص عضلات فوق (زوج III براى عضلات مخطط و سمپاتيک براى عضلات صاف) در فلج زوج III و سندرم هورنر، پتوز رخ مىدهد.
عضله بالابرنده پلک فوقانى از رأس کاسه چشم مخلوط با رکتوس فوقانى منشاء مىگيرد و همراه با جزء عضله صاف (عضله مولر) خود بخش مهم رتراکتور پلک فوقانى است. اين عضله نيز داراى ليگامانهاى Check (مانع) است که به کاسه چشم متصل مىشود و به آن ليگامان ويتنال (Whitnall L) مىگويند. عصبگيرى وخونگيرى اين عضله بهترتيب از زوج III و شريان افتالميک است.
حس پلک از دو شاخه افتالميک و ماگزيلارى زوج V تأمين مىشود و خونگيرى آن از شاخههاى پلکى و اشکى شريان افتالميک است. تخليه وريدى پلکها به وريدهاى افتالميک، پيشانى و تمپورال است. درناژ لنفاوى بخش خارجى پلکها به غدد لنفاوى پره اوريکولار و پاروتيد و درناژ لنفاوى بخش داخلى به غدد لنفاوى سابمنديبولار است.
دستگاه اشکى
غده اشکى دو جزء اربيتال (کاسه چشمي) و پالپيرال (پلکي) دارد که جزء اربيتال (جزء بزرگتر) در قسمت قدامى فوقانى کاسه چشم قرار دارد و توسط شاخ خارجى عضله بالابرنده پلک از جزء پالپبرال جدا شده است. در جراحى براى رسيدن به آن بايد از پوست، عضله حلقوى و سپتوم کاسه چشم گذشت. بخش پالپبرال (کوچکتر) درست در بالاى قسمت گيجگاهى فورنيکس فوقانى ملتحمه قرار دارد. مجارى اين غده اشکى تقريباً ۱۰ عدد مىباشند که دو غده را به فورنيکس ملتحمه وصل مىکند. برداشتن بخش پلکى غده بهعلت قطع تمام مجارى فوق باعث قطع ترشح کل غده مىشود. غدد اشکى فرعى شامل هستند بر غدد کروز (Krause G.) و ولفرينگ (Wolfring G.) که در استروماى ملتحمه قرار دارند.
اشک وارد شده از دو پونکتوم و دو کاناليکول به کيسه اشکي، توسط مجراء نازولاکريمال به مهآتوس تحتانى بينى وارد مىشود. اشک توسط جاذبه مويرگي، جاذبه زمين و پلک زدن به پونکتومهاى اشکى مىرسد و توسط نيروهاى فوق و پمپ عضلهٔ هورنر (دنباله عضله حلقوى چشم که به خلف کيسه اشکى مىرود)، به مجراء نازولاکريمال و بينى مىرود.
خونگيرى غده اشکى از شريان اشکى (شاخه شريان افتالميک) است. تخليه وريدى به وريد افتالميک مىباشد و درناژ لنفاوى از طريق لنف ملتحمه به غدد لنفاوى پره اوريکولار مىرود. عصبگيرى غده اشکى عبارتند از:
۱. عصب اشکى (حس غده) از شاخه اول زوج V.
۲. عصب پتروزال سطحى بزرگ (ترشح غده) که شاخه زوج VII مىباشد و از هسته بزاقى فوقانى مىآيد.
۳. اعصاب سمپاتيک.
ليگامان پلکى داخلي، صفحات تارسى فوقانى و تحتانى را در جلوى کيسه اشکى به کاسه چشم متصل مىکند. تورم و فيستول داکروسيستيت حاد در ناحيه زير ليگامان پلک داخلى ديده مىشود. وريد و شيان آنگولار
داخلتر از کانتوس داخلى است. لذا برش اعمال جراحى کيسه اشکى نبايد از ۳-۲ mm
داخلتر از کانتوس داخلى فراتر رود.
عصب بينائى
عصب بينائى از حدود ۱ ميليون آکسون سلولهاى گانگليونى شبکيه تشکيل شده است که آسيب آنها برگشتناپذير است. عصب بينائى به فاصله ۱mm پائين و ۲mm داخل قطب خلفى کره چشم از چشم خارج مىشود (قطر ۵/۱ mm) و بهعلت ميليندار شدن رشتههاى عصبى قطر آن زياد مىشود (۳mm). عصب بينائى سپس از داخل کاسه چشم
(۳۰-۲۵ mm)، کاناليکول اپتيک (۹-۴ mm) مىگذرد و پس از طى ۱۰mm در جمجمه به کياسماى اپتيک مىرسد. هشتاد درصد رشتهها (رشتههاى بينائي) به جسم زانوئى خارجى و از آنجا به کورتکس بينائى مىروند و ۲۰% بقيه (رشتههاى مردمک) به ناحيه پرهتکتال مىروند.