جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

تو دیدی هیچ عاشق را که سیری بود از این سودا


تو دیدی هیچ عاشق را که سیری بود از این سودا    تو دیدی هیچ ماهی را که او شد سیر از این دریا
تو دیدی هیچ نقشی را که از نقاش بگریزد    تو دیدی هیچ وامق را که عذرا خواهد از عذرا
بود عاشق فراق اندر چو اسمی خالی از معنی    ولی معنی چو معشوقی فراغت دارد از اسما
تویی دریا منم ماهی چنان دارم که می‌خواهی    بکن رحمت بکن شاهی که از تو مانده‌ام تنها
ایا شاهنشه قاهر چه قحط رحمتست آخر    دمی که تو نه‌ای حاضر گرفت آتش چنین بالا
اگر آتش تو را بیند چنان در گوشه بنشیند    کز آتش هر که گل چیند دهد آتش گل رعنا
عذابست این جهان بی‌تو مبادا یک زمان بی‌تو    به جان تو که جان بی‌تو شکنجه‌ست و بلا بر ما
خیالت همچو سلطانی شد اندر دل خرامانی    چنانک آید سلیمانی درون مسجد اقصی
هزاران مشعله برشد همه مسجد منور شد    بهشت و حوض کوثر شد پر از رضوان پر از حورا
تعالی الله تعالی الله درون چرخ چندین مه    پر از حورست این خرگه نهان از دیده اعمی
زهی دلشاد مرغی کو مقامی یافت اندر عشق    به کوه قاف کی یابد مقام و جای جز عنقا
زهی عنقای ربانی شهنشه شمس تبریزی    که او شمسیست نی شرقی و نی غربی و نی در جا


همچنین مشاهده کنید