چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

آن را که غمت به خویش خواند


آن را که غمت به خویش خواند    شادی جهان غم تو داند
چون سلطنتت به دل درآید    از خویشتنش فراستاند
ور هیچ نقاب برگشایی    یک ذره وجود کس نماند
چون نیست شوند در ره هست    جان را به کمال دل رساند
زان پس نظرت به دست گیری    عشق تو قیامتی براند
جان را دو جهان تمام باید    تا بر سگ کوی تو فشاند
چون بگشایی ز پای دل بند    جان بند نهاد بگسلاند
هر پرده که پیش او درآید    از قوت عشق بردراند
ساقی محبتش به هر گام    ذوق می عشق می‌چشاند
وقت است که جان مست عطار    ابلق ز جهان برون جهاند


همچنین مشاهده کنید