|
| تأثير تماشای مرتب تلویزیون
|
|
نگرانى بيشتر اين است که تماشاى مرتب تلويزيون مىتواند تأثير وارونهاى بر خوش بينندگان جوان داشته باشد. بهيقين شواهد بسيار زيادى وجود دارد که نشان مىدهند کودکانى که زياد تلويزيون تماشا مىکنند در مقايسه با کودکانى که کمتلويزيون تماشا مىکنند، هنگام برگزارى آزمون، امتياز هوش کمترى مىگيرند، که موجب ايجاد اين اتهام شده است که، تماشاى تلويزيون IQ را پايين مىآورد. اما، با موشکافى برخى از مطالعات، بهزودى مشخص شد که اين نوع اتهام، بر تفاسير بسيار ساده شدهاى از نتايج مبتنى است. براى مثال، روابط متقابل بين نمرات آزمون هوش کودکان و گزارش آنها دربارهٔ نحوهٔ تماشاى تلويزيون ارتباط عليتى را بهاثبات نمىرساند. البته، پژوهش وسيع انجام شده در ايالات متحده و کانادا آشکار ساخت که هوش بالا رابطهٔ مثبتى با تماشاى منظم تلويزيون تا سن ۱۱ سالگى دارد و بعد از اين سن است که تأثير متضاد ظاهر مىشود. در اين مطالعهٔ ويژه، کودکان باهوشتر، که در آموزشهاى آموزشگاهى بهره آموزشى بالايى داشتند، و نيز درگسترهٔ وسيعى از فعاليتهاى اوقات فراغت، بهخوبى عمل مىکردند، مستعد بودند که با رسيدن به اواسط نوجواني، از ميزان تماشاى تلويزيون خود بکاهند. اگرچه، کودنترين بچهها، که هم در مورد مدرسه و هم فعاليتهاى مشابه آن علاقه کمى نشان داده بودند، بر ميزان تماشاى خود افزوده بودند.
|
|
اين يافتهٔ استثنايى هنوز بهطور کامل تبيين نشده است. يکى از فرضيات، اين مىتواند باشد که بيشتر برنامههاى تلويزيونى مطابق علايق و توانايىهاى کودکان کم سن و سالتر و باهوشتر است، که سپس آن را پشت سر مىگذارند. در همان حال، بچههاى کمهوشتر بهاين دليل بيشتر بهتلويزيون وابسته مىشوند که هم موجب برانگيختگى آنها مىشود و هم آنها را سرگرم مىسازد، چرا که بهنظر مىرسد موضوعات را در سطحى ارائه مىکند، که مىتوانند آنها را بهخوبى درک کنند.
|
|
مدارک بيشتر از مطالعهٔ آمريکايى ديگرى بهدست آمده است که مايکل مورگان (Michael Morgan) و لرى گراس (Larry Gross) آن را بهانجام رساندند. اين دو، رابطهٔ بين ميزان تماشاى تلويزيون، هوش و نمره درک مطلب مطالعه را براى ۶۰۰ کودک ۱۱ و ۱۴ ساله درمدرسه عمومى نيوجرسي، آزمايش کردند. از ميان اين نمونه کودکان با IQ پايينتر بيشتر از کودکان داراى IQ بالاتر، تمايل داشتند تلويزيون تماشا کنند، اما، در حالى که کودکان داراى IQ پايينتر مهارتهاى مطالعه کمترى از خود برو دادند، زمانى که تأثير تفاوت IQ تحت کنترل قرار گرفت، باز هم رابطهٔ منفى مهمى بين ميزان تماشاى تلويزيون و عمل مطالعه کردن مشاهده شد. اين نتايج آخري، اگرچه ممکن است تداعى کننده باشد، صريح و خالى از ابهام نيست، زيرا هنوز، دو توضيح ممکن، براى رابطهٔ مشاهده شده وجود دارد. اين امکان وجود دارد که تماشاى تلويزيون، مانع پرورش مهارتهاى مطالعاتى شود؛ اما اين حالت، بههمان اندازه مىتواند درست باشد که کودکانى که مشکل مطالعه دارند، بهعنوان منبع جايگزين ارضاى خاطر و سرگرمي، بهتلويزيون مراجعه مىکنند.
|
|
دو مطالعهٔ ديگر که ديگر عوامل محيطى مرتبط با تلويزيون را درنظر مىگيرند، نيز ارزش آن را دارند که مورد توجه واقع شود. نخستين مطالعه، پرورش مهارتهاى خواندن را از طريق ثبت خاطرات روزانهٔ کودکان در ارتباط با نحوهٔ تماشاى تلويزيون، از سوى والدين و اطلاعاتى دربارهٔ تمرينات انضباطى والدين و کارهاى روزمره خانوادهها، بررسى کرد. کودکان طبقهٔ متوسط، زمانى که به سن ۷ تا ۸ سالگى مىرسيدند بهبهترين شکل مهارتهاى خوب مطالعه کردن را دارا بودند. اين عادت بهخاطر اختصاص دادن ساعات کمترى بهتماشاى تلويزيون در سالهاى قبل از دبستان نبود، بلکه بهواسطهٔ کارهاى عادىتر روزمره که در خانه انجام مىدادند، همراه با ساعت خواب بيشتر، توضيح خود افراد دربارهٔ اينکه مادرشان فردى کاردان و مدبر بوده و کنجکاوى آنها را دربارهٔ جهان برمىانگيخته، و نيز استفاده از سختگيرىهاى انضباطى دموکراتيکى که والدين براى آنها مقرر کرده بودند، و نه آموزش خودرأيى و ديکتاتوري، امکانپذير شده بود. با اين وجود، در ميان کودکان طبقهٔ کارگر، تماشاى تلويزيون در خلال سالهاى پيش از دبستان، با بازده تحصيلى بيشترى همراه بود؛ اين کودکان مادرانى داشتند که خود بچهها آنها را کنجکاو و متفکر معرفى کرده بودند. بنابراين، تلويزيون را تنها، بهعنوان يکى از تعداد بىشمار جنبههاى محيط خانوادگى مىتوان نام برد که در پرورش مطالعه در کودکان بايد بهآن توجه کرد.
|
|
مطالعهٔ دوم، خود را با پرورش مهارتهاى نوشتن در کودکان درگير کرد، که طرفداران آموزشى (educationalists) آن را پيشرفت طبيعى ناشى از خواندن مىدانند. از نمونههاى ۱۱ تا ۱۵ سال که جمعاً ۱۰۲ نفر بودند، دربارهٔ عادات تماشاى تلويزيون و فعاليتهاى بعد از مدرسه سؤال شد. بهوالدين نيز پرسشنامهاى داده شده که براى اطمينان از پاسخ کودکان، همين سؤال را مطرح مىکرد. سپس توانايى نوشتن کودکان دربارهٔ موقعيتى تخيلى داستانى بنويسند. سپس هر نوشته براساس گرامر، املاى درست، نقطهگذاري، ساخت جمله و نحوه بسط ايده، امتياز گرفت.
|
|
براساس اين نتايج، توانايى نوشتن در ميان کودکان بهشکل قابل توجه و مثبنتى با تعداد کتابهايى که در ماه مطالعه مىکردند، سطح تکميلى والدين و علاقهٔ والدين ارتباط دوجانبه داشت. دربارهٔ ميزان علاقهٔ والدين، با استفاده از مقياسى که موارد موردنظر را در هم ادغام مىکرد، قضاوت مىشد: محدوديت تماشاى تلويزيون از جانب والدين، آيا زمانى که کودکان بسيار کم سن و سال بودند والدين آنها کتاب مىخواندند و آيا والدين برنامههاى تلويزيون را تماشاى مىکردند و دربارهٔ آنها با کودکان بحث مىکردند؟ توانايى نوشتن، بهشکل قابل توجهى و نيز بهصورت منفى با ساعات تماشاى تلويزيون ارتباط داشت. بهبيان ديگر، هرچه بچهها اظهار کرده بودند که بيشتر تلويزيون تماشا مىکنند، توانايى نوشتن در آنها کمتر بود. اين گفته، بدون توجه بهتعداد کتاب که اظهار کرده بودند نياز دارند يا ميزان تشويق والدين، باز هم صدق مىکرد ، اگرچه اين عوامل نيز از مهمترين پيشبينىکنندگان توانايى نوشتن بودند. البته، اين مطالعه مسير عليتى را بهاثبات نمىرساند. پرسش همچنان باقى است: آيا تماشاى تلويزيون موجب مىشود مهارتهاى نوشتن در کودکان ضعيف شود يا برعکس، ضعف کودکان در نوشتن (و نيز خواندن)، آنها را وا مىدارد که بيشتر تلويزيون تماشا کنند؟
|
|
شواهد پيمايشى مىتواند درجاتى از همبستگى بين الگوهاى تماشاى تلويزيون و عملکرد تحصيلى کودکان را آشکار سازد؛ اما بهمنظور درک مکانيزمهايى که ممکن است اين رسانه در پشت اين تأثيرات مخالف احتمالي، بر موفقيتهاى آموزشى داشته باشد، لازم است که نگاهى نزديکتر بهکارکرد عملى اين تأثيرات بياندازيم. برخى از پژوهشگرانى که درصدد برآمدهاند شرايطى را که تحت آن شرايط، تلويزيون مىبايست مانع انجام وظايف مربوط به پرورش تحصيلى شود، دستکارى کنند، از رهيافتهاى مختلف استفاده کردهاند براى مثال، اگر کودکان هنگام انجام تکاليف مدرسهٔ خود، گونهاى که نتوانند تکاليف خود را بهدرست انجام دهند؟
|