پنجشنبه, ۱۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 6 February, 2025
مجله ویستا

آلفرد هیچکاک (۲)


پس از آن هیچکاک یک فیلم پرهیجان تعقیب و گریز دو جانبه به‌نام جوان و بی‌گناه (Young and Innocent ـ سال ۱۹۳۷) ساخت که در آن با یک حرکت دوربین همراه (تراولینگ) ۱۴۵ فوتی از نمای دور به نمای درشت چشم یک کاراکتر رفت. پس از آن بود که هیچکاک فیلم خانم ناپدید می‌شود (The Lady Vanishes ـ سال ۱۹۳۸) آخرین فیلم تریلر انگلیسی خود را ساخت. خانم ناپدید می‌شود فیلمی صاحب سبک در گونهٔ جاسوسی و توطئه است و داستان آن در اروپای مرکزی و عموماً در یک قاطر می‌گذرد؛ فیلمی با مهارت و استادی سی و نه پله و تمثیلی از غفلت انگلستان از تهدید آلمان نازی است.
هیچکاک پس از آنکه شهرت و اعتباری برای صنعت سینمای انگلستان کسب کرد به هالیوود رفت. شرایط اقتصادی مناسب در آمریکا و آیندهٔ نامطمئن، سیاسی در اروپا در این مهاجرت بی‌تأثیر نبود، اما تردیدی نیست که هیچکاک در این مرحله اهداف بلندترین را جستجو می‌کرد. اقتصاد انگلستان و صنعت کوچک سینما در آنجا رو به ضعف بود. و جائی برای بلندپروازی‌های او نداشت؛ از طرف دیگر، استودیوهای هالیوود با پایان رکود اقتصادی به‌جائی رسیده بودند که UFA در دههٔ ۱۹۲۰ به آن رسیده بود اما هیچکاک پیش از سفر به آمریکا یک فیلم انگلیسی دیگر نیز به‌نام مهمانخانهٔ جامائیکا (Jamaica Inn ـ سال ۱۹۳۹)، اقتباسی ملودراماتیک از تریلر گوتیک دافنه دوموریه به همین نام، ساخت.
مهمانخانهٔ جامائیکا برای کمپانی می‌فیز متعلق به اریش پومر و چارلز اتن ساخته شد و همین فیلم دیوید ا. سلزنیک را بر آن داشت تا قراردادی هفت ساله با او ببندد و فیلم رِبِکا (sabotage ـ سال ۱۹۴۰)، اقتباس دیگری از دافنه دوموریه، را برای او بسازد. ضرباهنگ پرشکوه این فیلم کاملاً پرداخت شده، با امکاناتی که اکنون در استودیوهای آمریکائی در اختیار داشت، تغییرات زیادی در روند کار هیچکاک فراهم آورد. این فیلم در همهٔ زمینه‌های عمده نامزد دریافت جایزهٔ اسکار شد و دو جایزه را ربود - بهترین فیلم و بهترین فیلمبرداری سیاه و سفید (برای جرج بارنز ـ George Barnes). دومین فیلم آمریکائی هیچکاک یک فیلم تبلیغاتی ضدبی‌طرفی به‌نام خبرنگار خارجی (Foreign Correspondent ـ سال ۱۹۴۰)، در قالب بهترین فیلم‌های تریلر او بود و کاندیدای چندین جایزهٔ اسکار شد. در این فیلم تعدادی افکت مخصوص پیشرفته، از جمله سقوط هواپیما در دریا، وجود دارد که توسط طراح تولید آن، ویلیام کامرون منزیز (۱۹۵۷ - ۱۸۹۶) و فیلمبردار آن جوزف والنتاین (Joseph Valentine ـ سال ۱۹۴۹ - ۱۹۰۰) ساخته شده‌اند.
دو فیلم بعدی هیچکاک برای RKO ساخته شدند: یک کمدی خل‌بازی اما متفاوت با آثار دیگرش به‌نام آقا و خانم اسمیت (Mr.and Mrs. smith)، (سال ۱۹۴۱)، که کمدین با استعدادی چون کرول لُمبارد (سال ۱۹۴۲ - ۱۹۰۸) در آن بازی می‌کرد. دیگری یک تریلر عمیقاً روانکاوانه به‌نام سوءظن (Suspicion ـ سال ۱۹۴۱) که با هوشمندی فراوان ساخته شد و نخستین فیلمی بود که کری‌گرانت (Cary Grant ـ سال ۱۹۸۶ - ۱۹۰۴) در آثار هیچکاک ظاهر شد. کری ‌گرانت در این فیلم نقش آدم بی‌دست و پا و خوش‌شانسی را بازی می‌کند که با زنی ثروتمند و محرومیت جنسی کشیده چون فونتین (Jone Fontaine)، دومین فیلم او پس از ربکا) ازدواج کرده است؛ این همسر به‌تدریج به شوهرش سوءظن می‌برد که قصد دارد او را برای ثروتش بکشد.
سوءظن فیلمی است آزارنده از نظر روانشناسی دقیق با فیلم‌ خرابکار (Saboteur ـ سال ۱۹۴۲) هیچکاک بار دیگر به موضوع جاسوسی بازگشت. در ۱۹۴۳ فیلم سایهٔ یک شک (Shadow of a Doubt) توسط جک‌.هـ. اسکیریال برای یونیورسال تهیه شد و هیچکاک آن را بهترین فیلم آمریکائی خود می‌شناخت: قصه‌ای از دیدار یک جنایتکار با خانوادهٔ خود در شهری به‌نام سانتارُزا در کالیفرنیا، که خانواده‌اش او را آدم معقولی می‌یابند. این فیلم به‌دلیل کار دوربین ظریف جوزف والنتاین و بازی درخشان بازیگرانش ممتاز است - به‌ویژه ترزا رایت در نقش برادرزاده و جوزف کاتن (Joseph Cotten) در نقش 'عمو چارلی' دوست‌داشتنی اما مرگبار - و فیلمنامه‌ٔ هوشمندانه‌ٔ تُرنتن وایلدر (Thrnton Wilder) که تندروی‌های نمایشنامهٔ شهر ما (Our Town) را به یاد می‌آورد که پنج سال پیش نوشته بود. در نوار صدای این فیلم مانند همشهری کین (۱۹۴۱) و امبرسُن‌های معظم (۱۹۴۲) گفتگوها روی هم افتاده‌اند. کیفیت بصری آمیخته با روانکاوی پیچیده در این فیلم بدون تردید آن را در ردیف سه - چهار شاهکار بی‌رقیب هیچکاک قرار می‌دهد. بار دیگر هیچکاک با فیلم قایق نجات (Lifeboat ـ سال ۱۹۴۴) به موضوع جنگ روی آورد و به ماجرای حملهٔ قایق‌های U شکل نازی پرداخت. قایق نجات براساس داستانی از جان‌اشتینبگ نوشته شده است.
نخستین فیلم پس از جنگ هیچکاک یک تریلر روان‌شناسانه به‌نام طلسم‌شده (Spellbound ـ سال ۱۹۴۵) بود که در آن یک روانکاو تیمارستان خود گمان می‌کند یک جانی فراموشکار (امنستیاک) است. این فیلم را، که ملغمه‌ای از نمادهای فرویدی است، سلزنیک با هزینهٔ فراوان تهیه کرد. فیلم سرشار از افکت‌های تماشائی است، از جمله صحنهٔ رؤیائی که سالوادور دالی 'salvador Dali' طراحی کرده و نخستین فیلم آمریکائی با موسیقی الکترونیکی است (میکلوش رُژا 'Miklos Rozsa' برای موسیقی این فیلم جایزهٔ اسکار گرفت). فیلم بعدی بدنام (Notorious ـ سال ۱۹۴۶) قصه‌ای است دربارهٔ جاسوسی اتمی توسط نازی‌ها در ریودوژانیرو که توسط RKO تهیه شده است. فیلمبرداری با سلیقهٔ تدتتزلاف (Ted Tetzlaff) (متولد ۱۹۰۳) به‌صورت سیاه و سفید این فیلم را به یک دستاورد زیبائی شناسانه بدل کرده است. نوآوری‌های تکنیکی این فیلم فراوان است.
پس از کارگردانی یک ملودرام دادگاهی از فیلمنامهٔ سلزنیک به‌نام پروندهٔ پاراداین (The Paradine Case ـ سال ۱۹۴۷) که از نظر تکنیکی خیره‌کننده اما نسبتاً کشدار است، هیچکاک دو فیلم برای کمپانی خودش، ترنس اتلانتیک پیکجرز ساخت. نخستین فیلم او در این کمپانی نخستین فیلم رنگی او نیز بود - فیلمی کم و بیش تجربی به‌نام طناب (Rope ـ سال ۱۹۴۸). این فیلم از نمایشنامه‌ای به همین نام از پاتریک همیلتُن اقتباس شده است و در آن دو جوان روشنفکر تحت‌تأثیر عقاید نیچه مبنی بر وجود 'انسان برتر' دوست خود را به قتل می‌رسانند. آنها جسد او را در گنجه‌ای در اتاق پذیرائی پنهان می‌کنند و سپس یک میهمانی شام برای خانواده‌ٔ او برگرد آن گنجه ترتیب می‌دهند. این فیلم را جوزف والنتاین در دکوری به ‌اندازهٔ یک اتاق بزرگ، با تجهیزاتی که از کمپانی برادران وارنر اجاره شده بود با برداشت‌های ده دقیقه‌ای فیلمبرداری کرد، و در درون هر برداشت دوربین را به‌طور مداوم به‌صورت حرکات همراه (تراولینگ) بسیار پیچیده‌ای که هیچکاک طراحی کرده بود فیلمبرداری کرد. زمان نمایش فیلم زمان واقعی است و چنین می‌نماید که همهٔ فیلم در یک نما فیلمبرداری شده است، برای آنکه دوربین امکان حرکات گوناگون داشته باشد دکور پیچیده‌ای برای آن طراحی شده بود. با این همه فیلم طناب موردتوجه مردم و منتقدان قرار نگرفت. چرا که اولاً برداشت‌های ده دقیقه‌ای قادر به حفظ هیجان دراماتیک موردنظر هیچکاک نیستند. ثانیاً موضوع فیلم بسیار آزارنده است.
دومین و آخرین فیلم تولید شده در کمپانی ترنس آتلانتیک ستارهٔ نحس (Under Capricorn ـ زندگی دوزخی، ۱۹۴۹) نیز به‌صورت رنگی توسط جک‌کاردیف (Jack Cardiff) (متولد ۱۹۱۴) فیلمبرداری و در استودیوی الس‌تری، لندن، ساخته شد. فیلم بعدی او، وحشت صحنه (Stage Fright ـ سال ۱۹۵۰)، در لندن و برای برادران وارنر ساخته شد امروز این فیلم را به دلیل تداخل ظریف شکل سینمائی و تئاتری و حرکات ظریف دوربین ویلکی‌کوپر (Wilkie Cooper ـ متولد ۱۹۱۱) موردتوجه قرار می‌دهند پس از آن هیچکاک بر آن شد تا فیلم‌های پرفروش بسازد، و دوران شکوفائی دوم او با فیلم بیگانگان در قطار (Stranger on a Train ـ سال ۱۹۵۱، برادران وارنر) آغاز شد. این تریلر روانکاوانه که براساس رمان پاتریشیا اسمیت (Patricia Highsmith) و فیلمنامهٔ ریموند چَندلِر و چِنزی اُرموند (Czenzi Ormonde) ساخته شده دربارهٔ جنایاتی است که از یک شرط‌بندی و شوخی، میان دو جوان، برونو و گی، شروع می‌شود.
این فیلم را رابرت بورکس (Robert Burks ـ سال ۱۹۶۸ - ۱۹۱۰) در مکان‌های واقعی فیلمبرداری کرد و پس از آن، از ۱۹۵۱ تا سال مرگش در ۱۹۶۸، به‌جز یک فیلم، همکار دائمی هیچکاک شد. فیلم بیگانگان در قطار حاوی برخی از ظریف‌ترین شخصیت‌پردازی‌های روانکاوانه هیچکاکی است. این فیلم با استقبال کم‌نظیر تماشاگران روبه‌رو شد و راه را برای ادامهٔ همکاری هیچکاک با کمپانی برادران وارنر هموار کرد. نتیجهٔ این همکاری تازه نخست فیلم اعتراف می‌کنم (I Confess ـ سال ۱۹۵۲) بود که در مکان واقعی و در شهر کبک فیلمبرداری شد. این فیلم دربارهٔ کشیشی است که به اعترافات یک جنایتکار گوش می‌دهد و سرانجام خود متهم به جنایت می‌شود. فیلم بعدی، حرف م‌ به نشانهٔ مرگ (Dial M for Murder ـ سال ۱۹۵۳)، اقتباسی است از یک نمایشنامه که به‌صورت رنگی و سه‌بُعدی فیلمبرداری شده، اما به‌صورت دو بعدی به نمایش درآمد؛ در این فیلم هیچکاک علاوه بر بازی درخشانی که از گریس‌کلی (Grace Kelly ـ سال ۱۹۸۲ - ۱۹۲۹) گرفت، الگوئی در اقتصاد روائی [ایجاز] و صحنه‌پردازی در عمق به‌دست داد.
چهار فیلم بعدی هیچکاک برای کمپانی پارامونت و به‌صورت رنگی ساخته شدند: پنجرهٔ روبه حیاط (Rear Window ـ سال ۱۹۵۴) جغرافیائی فیلم راحتی از قایق نجات و طناب هم محدودتر کرد. این فیلم تماماً از نگاه دوربینی فیلمبرداری شده که در پنجرهٔ اتاق یک عکاس حرفه‌ای ل.ب. جفریز قرار داده شده است. این عکاس به‌علت شکستن پایش مجبور است مدتی خانه‌نشین شود، و تقریباً در سراسر فیلم هر آنچه از پنجرهٔ عقبی اتاقش می‌بیند ضبط می‌کند. عکاس برای گذران وقت کم‌کم با عدسی تلسکوپی شروع به کنجکاوی در خانهٔ همسایه‌ها می‌کند و به‌تدریج به این نتیجه می‌رسد که یکی از آنها همسرش را کشته، جسدش را قطعه‌قطعه کرده و آن را در باغچه حیاط خانه خاک کرده است. کار به‌جائی می‌رسد که حفریز باید زندگی نامزدش (و سرانجام خودش) را از مرگ نجات دهد، و در این راه هیچ کاری هم از او ساخته نیست - همچون تماشاگران فیلم - جز آن که بنشیند و از چارچوب محدود پنجره و با نیروی عدسی دوربینش وقایع را دنبال کند. پنجرهٔ روبه‌رو به حیاط فیلمی آزاردهنده و عمیقاً مدرن است: درونمایهٔ اخلاقی یک چشم‌چران (لاجرم موقعیت تماشاگر) و چیزی که می‌بیند. این فیلم الهام‌بخش آنتونیونی در آگراندیسمان و فرانسیس فوردکوپولا و همچنین فیلم روح (Psycho ـ سال ۱۹۶۰) از خود هیچکاک شد.
همچنین مشاهده کنید