جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

هیچ روز آن رخ به فرمانم نشد


هیچ روز آن رخ به فرمانم نشد    درد دل برداد و درمانم نشد
دوش راز عشق او بر مرد و زن    قصد آن کردم که برخوانم، نشد
صبر از آن دلدار و دوری زان نگار    گر چه می‌گفتم که: بتوانم، نشد
از شکایت‌ها که هست این بنده را    یک سخن در گوش سلطانم نشد
نیست یک شب، کز غم آن ماهرخ    ناله و زاری به کیوانم نشد
کی فراموشم شود یادش ز دل؟    نقش او چون هرگز از جانم نشد
خود نه او پیشم نمی‌آید به روز    شب خیالش نیز مهمانم نشد
بارها گفتم که: گر دستم دهد    داد ازان دلدار بستانم، نشد
اوحدی گفت: آن پری در عشق ما    نرم شد خیلی، ولی دانم نشد


همچنین مشاهده کنید