|
| چگونگى رسيدن به درجه اطاعت
|
|
اکثر کسانى که آزمايشهاى ميلگرام را شنيدهاند، تعجب کردهاند و حتى از نتايج آن به وحشت افتادهاند. منطقاً دشوار به نظر مىرسد که بتوان انسانهائى تجسم کرد که بهنجار باشند و تنها براساس دستور شخص ديگري، براى همنوعان خود چنين دردهائى وارد آورند. حتماً شما نيز جزء ۳۸ درصدى هستيد که از همان اول، همکارى خود را قطع کردهاند. ما هم همينطور! اما ميلگرام پيش از شروع آزمايش، جريان را ابتدا براى يک گروه افراد عادى و کاملاً تصادفي، بعد براى روانپزشکان توضيح مىدهد. متخصصان رفتار و غير متخصصان، همه به اتفاق مىگويند که اکثريت مردم، و مسلماً خود آنها، قبول نخواهند کرد که از شوک شديد استفاده کنند. و بهنظر آنها کاملاً بديهى بود که هيچکس تا سطح خطرناک پيش نخواهد رفت.
|
|
خود ميلگرام تعجب نشان نمىدهد. او مىگويد، عوامل متعددى نيروى قدرت را تبيين مىکنند و ما را در مقابل چيزى قرار مىدهند که 'اطاعت تخريبي' ناميده مىشود. اين عوامل عبارتند از:
|
|
اهميت اطاعت بهعنوان هنجار اجتماعي، موقعيت، عوامل شخصيتى آزمودنى و استفاده از مکانيسمهاى دفاعي. حال هر يک از عوامل را جداگانه بررسى مىکنيم.
|
|
يادگيرى اطاعت از قدرت در سنين خيلى پائين انجام مىگيرد. به سرعت هنجارى به وجود مىآورد که در اجتماعى شدن فرد اولين اهميت را دارد، هنجارى که براى مقابله با آن، بايد تلاش خاصى به کار برد. اما اين هنجار، در آزمايش ميلگرام، با هنجار مهم ديگرى رودررو مىشود: نبايد به ديگران آسيب رساند. مطالعهٔ لوپا (۱۹۹۴) نشان مىدهد که کودکان حتى در سنين پائين، قدرت بزرگسالان را مىپذيرند، اما اين پذيرش تا آنجا پيش نمىرود که از دستورات مربوط به آسيب رساندن به ديگران اطاعت کنند.
|
|
بنابراين، اين که اطاعت از قدرت يک هنجار قوى است، همه چيز را تبيين نمىکند. بهنظر ميلگرام، موقعيت انفعالى شخص در مقابل قدرت، عمال مهم ديگرى است. وقتى شخص خود را مأمور و معذور مىداند، يعنى کسى که بايد به دستور ديگران انجام وظيفه کند نه اينکه مبتکر عمل باشد، سعى مىکند مسؤوليت را به گردن صاحب قدرت بيندازد. تحقيق دربارهٔ پرستاران آمريکا نشان مىدهد، تنها کسانى به عدم اطاعت از دستورات پزشک اعتراف کردهاند که فکر مىکردند مسؤوليت مراقبت از بيماران را مستقيماً بر عهده دارند. بنابراين، بين منبع کنترل درونى و عدم اطاعت از قدرت رابطه وجود دارد.
|
|
استفاده از مکانيسمهاى دفاعي، اطاعت از قدرت را تقويت مىکند. در آزمايش ميلگرام، معلمان از اينکه خيال مىکردند به شاگرد درد وارد مىآورند، خيلى ناراحت بودند. اما، مصاحبه پس از آزمايش مکانيسمهائى آشکار مىکند که آنها، براى ادامهٔ کار مورد استفاده قرار مىدادند. مثلاً برخى معلمان تصميم مىگيرند طورى روى کار متمرکز شوند که اشتباه نکنند، درست شوک بدهند و... برخى ديگر گناه را به گردن شاگرد مىاندازند، بدين صورت که او را به ناتوانى در يادگيرى فهرست کلمات متهم مىکنند.
|
|
برخى پژوهشگران (مثلاً بوشمان، ۱۹۸۸- Bushman) اضافه مىکنند که افزايش پيشروندهٔ شوک نيز در اطاعت از قدرت نقش دارد. قبلاً ديديم که درخواستهاى متوالي، ادراک آزمودنى از موقعيت را تغيير مىدهد. بدون ترديد، تعداد کمى از مردم مىپذيرند که در همان قدم اول شوکهاى دردآور بدهند. به محض آنکه مىپذيرند يک شوک ۱۵ ولتى بدهند، شوک ۳۰ ولتي، در ذهن آزمودنىها واقعاً ۳۰ ولت ارزش پيدا نمىکند، بلکه تنها ۱۵ ولت بيشتر از شوک اول بهنظر مىرسد و تفاوت بين ۲۲۵ و ۲۴۰ ولت، از نظر روانشناسى قابل چشمپوشى است. بنابراين، به محض آنکه آزمودنى در اين راه مىافتد، تلاش لازم براى افزايش شدت شوکها نسبتاً کم مىشود.
|
|
بالاخره، عوامل مربوط به شخصيت آزمودنى وارد عمل مىشود. زيلمر و همکاران (۱۹۹۵) تحليلهاى چاپ نشده از شخصيت رهبران نازى را مطالعه کرده، آنها را با مفاهيم شخصيت قدرتطلب، رفتارهاى موافق اجتماع، اطاعت از قدرت، واگذارى مسؤوليتها و بىتفاوتى اخلاقى ارتباط دادهاند. آنها به اين نتيجه رسيدهاند که رشد اخلاقى کمتر از ميانگين و اجتماعى شدن در جهت اطاعت مطلق، عواملى هستند که فرد را از قبل براى اطاعت تخريبى آماده مىکنند. شخصيتهاى تيپ قدرتطلب نيز، که همرنگى بيشترى نشان مىدهند، معمولاً تمايل دارند چشم بسته از قدرت اطاعت کنند.
|