سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

استرالیا و نیوزلند (۳)


پال کاکس (متولد ۱۹۴۰) را شاید بتوان مهم‌ترین کارگردان استرالیائی شناخت که فقط در استرالیا کار کرده است. او متولد هلند است و بعداً به ملبورن مهاجرت کرد و در سال ۱۹۶۵ ساختن فیلم‌های کم‌هزینه را آغاز کرد. نخستین فیلم‌های داستانی او - اشراق‌ها (۱۹۷۶) و نگاهِ درون به بیرون (۱۹۷۷) - آثاری خودزندگینامه‌ای بودند که با کمترین هزینهٔ ممکن ساخته شدند، اما فیلم بعدیِ او، کُستاس (۱۹۷۹)، با سرمایهٔ کافی از جانب کمپانی ویکتورین فیلم کُرپوریشن ساخته شد و راه آیندهٔ کاکس را گشود.
فیلم بعدی او، قلب‌های تنها (۱۹۸۲)، با پرداختی ظریف و حساس از رابطه‌ای رمانتیک میان دو زوج میانسال و کمرو، جوایز جهانی متعددی را نصیبش کرد.
اما دستاورد درخشان تصویری و کلامی کاکس در فیلم دوستدار گل‌ها (۱۹۸۳) با پرداخت هیچکاکی و تند و تیز خود از یک موجود غریبِ از لحاظ عاطفی منزوی نظر بسیاری از منتقدان را به او جلب کرد. فیلم دیگر او، همسر اول من (۱۹۸۴) روایتی است ترسناک از فرو ریختن یک ازدواج ده‌ساله؛ این فیلم نیز مانند دوستدار گل‌ها توسط یوری سُکُلِ با قریحه فیلمبرداری شده است. کاکس پس از ساختن یک مستند احساساتی دربارهٔ مصر به‌نام مرگ و سرنوشت (۱۹۸۵) موفق به خلق شاهکاری به‌نام کاکتوس (۱۹۷۶) شد. این فیلم پس از پیک‌نیک در هنگینگ راک لطیف‌ترین فیلمی است که در استرالیا ساخته شده است. کاکتوس ماجرای یک رابطهٔ عاشقانه میان دو نفر است که یکی نابینای مادرزاد و دیگری بر اثر تصادف اتومبیل در حال کور شدن است؛ این فیلم تلفیق پیچیده‌ای است از درام عاطفی، تکنیک‌های مستند و فرم‌های انتزاعی. فیلم دیگر او، ونسان - زندگی و مرگ ونسان ون‌گوگ (۱۹۸۷) اثری تجربی است که می‌کوشد دنیای ذهنی این هنرمند و فلسفهٔ مطلق‌گرای او را بازآفرینی کند. کاکس همچنان به ساختن فیلم در استرالیا ادامه داده و آثار قابل‌ملاحظه‌ای به سینمای استرالیا عرضه کرده است، از جمله، طره‌ٔ طلائی (۱۹۹۰)، قصهٔ یک زن (۱۹۹۱) و راهبه و دزد (۱۹۹۲).
به موضوع‌هائی چون قدرت روابط خانوادگی و تجاوز جنسی می‌پردازند. نخستین فیلم بلندِ کمپیون، سوییتی (۱۹۸۹)، کمدی تلخی است دربارهٔ زنی جوان و نامتعارف که اختلال عاطفی او موجب نابودی خانواده‌اش می‌شود. فیلم بعدی او، فرشته‌ای سرِ میزِ من (۱۹۹۰) براساس زندگینامه‌ٔ دردناکِ جنِت فرِیم، زنِ نویسنده‌ای ساخته شده که اشتباهاً بیماری او را شیزوفرنی ارثی تشخیص داده بودند و او مجبور شده بود بخش اعظم جوانی خود را در آسایشگاه روانی سر کند. کمپیون سومین فیلم بلند خود، پیانو (۱۹۹۳)، را براساس فیلمنامهٔ خودش ساخت. فیلمبرداری شورآفرین استوارت درایبورگ در مکان واقعی در فضائی گوتیک به مانند پیک‌نیک در هنگینگ راک برای این فیلم رمانتیکِ سیاه چندین جایزهٔ جهانی، از جمله سه جایزهٔ اسکار به ارمغان آورد و نشان داد که سینمای موج نوی استرالیا نیروئی ماندگار است.
نیوزلند (جمعیت ۲/۳ میلیون نفر)، جزیرهٔ کوچکی در همسایگی استرالیا، با تأسیس مؤسسه‌ای به‌نام فیلم کامیشن در سال ۱۹۷۸ بر آن شد تا موفقیت استرالیا در سینما را تکرار کند و به این منظور به صنعت مستقل سینمای خود پر و بال داد. نیوزلند که از نظر جغرافیائی حتی از استرالیا متنوع‌تر و دیدنی‌تر است بین سال‌های ۱۹۱۰ و ۱۹۳۰ بیست و هفت فیلم سینمائی تولید کرده بود، اما بین ۱۹۳۰ و ۱۹۷۰ تنها هفده فیلم ساخت، زیرا با پیدایش صدا سینمای آمریکا کلیهٔ سالن‌های نمایش این کشور را در سلطهٔ خود گرفت. هنگامی‌که راجر دانلدسن (متولد ۱۹۴۵) تریلر سیاسی خود، سگ‌های خفته (۱۹۷۷) را عرضه کرد و موفق شد پخش جهانی آن را به‌دست آورد دولت نیوزیلند قانع شد که می‌توان در این کشور هم یک صنعت بومی به راه انداخت. دومین فیلم، درامی نیرومند در باب اختلافات زناشوئی، مورد تحسین منتقدان قرار گرفت و یکی از سودآورترین فیلم‌های نیوزیلند تا آن زمان شد. در همین سال‌ها چهار فیلم داخلی نیز عرضه شد که کارگردان‌های تربیت‌شدهٔ تلویزیون ساخته بودند - سطحی (گوف استیون، ۱۹۷۹)، فراسوی شک منطقی (جان لِنگ، ۱۹۸۰)، تصویرها (مایکل بلک، ۱۹۸۱)، خداحافظ غذای خوک (گوف مورفی، ۱۹۸۱) - که موفقیت بنیاد فیلم کامیشن را در سرمایه‌گذاری برای فیلم‌های نیوزیلندی با موضوعات نیوزیلندی تضمین کرد.
از آن پس نیوزیلند به‌‌طور مستمر سالانه پنج تا شش فیلم داستانی تولید کرده و همزمان در ولیدات مشترک نیز سرمایه‌گذاری کرده است، از جمله، خون بد با مشارکت انگلستان (مایک نیول، ۱۹۸۲) و شورش در کشتی بانتی با مشارکت آمریکا (راجر دانلدسن، ۱۹۸۴).
بنیاد فیلم کامیشن سهم شایسته و روزافزونی در شکوفائی استعدادهای نیوزیلند بر عهده داشته که از آن جمله هستند، دانلدسُن (که به هالیوود مهاجرت کرد و نخستین فیلم هالیوودی او یک فیلم نوار به‌نام بن‌بست [۱۹۸۷] بود و پس از آن فیلم مبتذلی به‌نام کوکتل [۱۹۸۸]، را ساخت که بسیار پرفروش شد و سپس مرد کادیلاک‌فروش [۱۹۹۰]، ماسه‌های سفید [۱۹۹۲]، و کَریز [۱۹۹۴] را ساخت که این آخری بازسازی اغراق‌آمیز فیلم پکین‌پا بیود)؛ گوف استیون (استراتا، ۱۹۸۳)؛ جان لِنگ (فیله گمشده، ۱۹۸۳؛ نیمه‌های دیگر، ۱۹۸۴؛ یتیم‌های خطرناک، ۱۹۸۶)؛ گوف مورفی (متولد ۱۹۳۸، که در هالیوود هم فلم ساخت - اوتو / تلافی، ۱۹۸۳؛ زمین آرام، ۱۹۸۵؛ هرگز مگو بمیر، ۱۹۸۸؛ سلاح‌های جوان ۲، ۱۹۹۰؛ جک آزاد، ۱۹۹۲)؛ دِرِک مُرُتن (اسب‌های وحشی، ۱۹۸۳) و پیتر شارپ (تجاوز از حریم، ۱۹۸۳)؛ سم پیلزبری (مترسک، ۱۹۸۲؛ هتل استارلایت، ۱۹۸۷)؛ مِلانی رید (جلسه‌ محاکمه، ۱۹۸۴)؛ ویتسنت وارد (مستندهای یک حکومت نظامی و بهار با یک گل؛ ویجیل، ۱۹۸۴؛ دریانورد، ۱۹۸۸؛ نقشهٔ قلب انسان، ۱۹۹۳، که برای او جوایزی به ارمغان آوردند)؛ مایکل فیرث (قلب گوزن، ۱۹۸۴؛ سیلویا، ۱۹۸۵)، بروس موریسن (کنستانس، ۱۹۸۴؛ فرار زیانبار، ۱۹۸۵؛ گروه کوئین‌سیتی، ۱۹۸۷)؛ دنیس لوییستن (هدف داغ، ۱۹۸۵)؛ یان میون (در یک جمعهٔ گرم آمد، ۱۹۸۵؛ پلی به هیچ کجا، ۱۹۸۶؛ پایانِ آب و هوای طلائی، ۱۹۹۲).
در نیوزیلند همچنین تعدادی مستند سینمائی متمایز ساخته شده است، از جمله فیلم‌های مِراتا میتا (پاتو، ۱۹۸۳؛ مائوری، ۱۹۸۸)، پت مک‌گوئیر (سال‌های جنگ، ۱۹۸۶) و بَری بارکلی (معجزهٔ فراموش‌شده، ۱۹۸۵). دو فیلم مستند بارکلی - ناگاتی، ۱۹۸۷ و ته‌روا، ۱۹۹۰ - از نخستین مستندهای سینمائی این کشور بودند که به قبیلهٔ مائوری از قبایل پولینزی در نیوزیلند پرداخته‌اند (و بارکلی خود پیشاهنگِ فیلمسازی دربارهٔ مائوری‌ها است).
نخستین فیلم‌های نقاشی متحرک بلند در نیوزیلند، خانه‌های پوسیده (۱۹۸۶) از مرزی بال و فریبل‌ها را ملاقات کن (۱۹۸۹) از پیتر جکسُن بوده‌اند که فیلم اخیر ترکیبی است از متحرک‌سازی با حرکت زنده. از جمله استعدادهای برخاسته از نیوزیلند در دههٔ ۱۹۹۰ می‌توان از جاسلین مورهاوس (مدرک، ۱۹۹۱)؛ آلیسن مک‌لین (تصادم، ۱۹۹۲)، گارث مکسوِل (جک زبردست، ۱۹۹۲)؛ استیورات مین و پیتر ولز (چاره‌های ناجاری، ۱۹۹۳)؛ پیتر جکسُن (مخلوقات بهشتی، ۱۹۹۴) و لی تاماهوری، که فیلم زمانی سلحشور بودند (۱۹۹۵) از او دربارهٔ زندگی در منطقهٔ مائوری‌ها پرفروش‌ترین فیلمی شد که در نیوزیلند به نمایش درآمده است و حتی از جوراسیک پارک (۱۹۹۳) پیشی گرفت.
جوانترین صنعت سینمای جهان، یعنی سینمای نیوزیلند، به‌رغم موفقیت‌هائی که به‌دست آورده، سرنوشتی غیرقابل پیش‌بینی دارد. به واسطهٔ کوچک بودن کشور اتکاء عمدهٔ این صنعت در درجهٔ اول به صدور فیلم است، در حالی‌که استرالیا آنقدر وسیع هست که بتواند با اتکا به بازار داخلیِ خود صنعت متوسطی را تداوم بخشد. به همین دلیل دولت نیوزیلند تنها قادر است بخشی از فیلم‌های محلی را با بودجهٔ اندک سرمایه‌گذاری کند و بقیهٔ آن را در اختیار سرمایه‌گذاران خصوصی قرار دهد. بنابراین نیوزیلند چاره‌ای ندارد که در جائی بین تولید داخلیِ مورد توجه مردمِ خود و فیلم‌هائی برای بازار جهانی به‌کار ادامه دهد.


همچنین مشاهده کنید