|
|
دربارهٔ او پيش از اين ذيل عنوان 'حسن دهلوي' سخن گفته شد. او خود را در کتاب فوائد الفؤاد (حسن علاء سجزي) خوانده است. اين کتاب در همان مرتبه از اهميت و ارزش است که ديوان شعر امير حسن دهلوي. اساس تأليف اين کتاب بر سخنان سلطانالمشايخ خواجه نظامالدّين اَولياء بداؤنى نهاده شده و اميرحسن آن را اندکاندک با يادداشت کردن گفتار پيشواى خود فراهم نموده است. اين کتاب در مجموع مشتمل بر يکصد و هشتاد و هشت مجلس و هر مجلس آن دربارهٔ يک يا دو سه مسئله از مسئلههاى مهم عرفانى است و مىتواند مأخذ خوبى براى مطالعه و تحقيق دربارهٔ احوال بسيارى از بزرگان و شاعران و صوفيه مخصوصاً دو فرقهٔ سُهرورديهٔ مُولتان و چَشتيهٔ دهلى باشد. انشاء کتاب فصيح و خالى از نقص متضمن زبانى گويا و روشن و روان است و بهترين شکل زبان پارسى درى را، بدان بهصورت که در آغاز قرن هشتم در هند شايع بود، نشان مىدهد.
|
|
|
شرفالدّين فضلالله حسينى قزوينى اديب و شاعر و منشى معروف قرن هفتم و هشتم هجرى است. برخى از روى اشتباه او با 'عِزالدّين فضلالله' پدر وصافالحضره يکى دانستهاند در حاليکه عِزّالدّين اهل شيراز است و شرفالدّين اهل قزوين و اين دومى چهل و دو سال بعد از مرگِ عِزالدّين پدر وصاف (م ۶۹۸) زيسته است. علت اين اشتباه آن است که هر دوى آنها 'شرف' تخلص مىکردند. ولادت شرفالدّين در حدود سال ۶۶۰هـ، و وفاتش در حدود ۷۴۰هـ اتفاق افتاد. مدتى در خدمت وزيران ايلخانان و چندگاهى در درگاه اتابک نصرةالدّين احمد لُر (۶۹۵-۷۳۰) مىزيست و او را مدح کرد. مهمترين اثر شرفالدّين فضلالله کتاب 'المُعَجم فى آثار مُلوک العَجَم' است که آن را بهنام اتابک نصرةالدّين دربارهٔ تاريخ ايران قديم از کيومرث تا انوشيروان با انشائى مصنوع و مزين همراه با لغتهاى مهجور عربى و شعرهاى تازى و پارسى و لحنى کاملاً منشيانه نوشت و مقصودش از نگارش آن تنها تهيهٔ يک متن ادبى مصنوع بوده است و از اينرو کتابش را هيچگونه ارزش تاريخى نيست. اثر ديگر او کتابى است بهنام 'التّرسُّل النُّصرتيه' در فن انشاء و ترسل. از شعرهاى شرفالدّين فضلالله مقدارى در جُنگها و مجموعههاى اشعار پراکنده است از آن جمله قصيده موشح طولانى در مدح شمسالدّين حسين بغال دارد که آن را به پيروى از قصيدهٔ 'بَدايع الاَسحار' قوامى مطرزى سروده و آن را 'نزهةالاَبصار' ناميده است.
|
|
|
اديب شرفالدّين (يا: شهابالدّين) عبداللهبن عِزالدّين فضلالله شيرازى ملقب به 'وصّافالحضرة' و متخلص به 'شرف' و مشهور به 'وصّاف' از اديبان و مورخان و شاعران قرن هفتم و هشتم هجرى است. وى در حدود سال ۶۶۳ در شيراز ولادت يافت و در همان شهر به تحصيل پرداخت و سپس مانند پدر خود در شمار عاملان ديوانى دولت ايلخانى فارس درآمد و مورد لطف و عنايت خواجه صدرالدّين احمد خالدى زنجانى و نيز خواجه رشيدالدّين فضلالله همدانى قرار گرفت. وصاف از سال ۶۹۹ به قصد تحرير ذيلى بر تاريخ جهانگشاى جوينى شروع به نوشتن کتاب معروفش 'تجزيةالاَمصار و تزجيةالاَعصار' کرد. اين کتاب با ذکر اطلاعاتى دربارهٔ قاآنان مغول و سپس مطالبى دربارهٔ وضع بغداد در عهد المُسِتَعصم و سرگذشت او با هلاگو آغاز شده و در آن آگاهىهاى بسيار سودمندى دربارهٔ ايلخانان و معاصران آنان تا وقايع سال ۷۲۸ هـ و نيز دربارهٔ دودمان سلغرى و وضع فارسى تا زمان مؤلف و اتابکان لُر و پادشاهان دهلى آمده است. از اختصاصهاى آن يکى احتواء کتاب است بر بسيارى از مطلبها دربارهٔ وضع اجتماعى عهد مؤلف و انتقادهائى که از وضع نابهسامان مردم عهد خود در زير چنگال عاملان ايلخانى به رشتهٔ تحرير درآورده است. سبک انشاء وصاف در اين کتاب کاملاً مصنوع و همراه با مبالغههاى شگفتانگيز در استفاده از واژهها و ترکيبها و مثلها و شعرهاى عربى و بهکار بردن لغتهاى مهجور و صنعتهاى دشوار در کلام است تا جائى که زيادهروى در تصنع در بسيارى از جاهاى کتاب موجب ديريابى مطلب و ملالت خواننده مىگردد. وصاف را بايد در انشاء مصنوع مزين فارسى خاتم استادان قديم دانست. توانائى وصاف در کار خود و پيشرفت در آخرين درجههاى تصنع در نثر موجب آن گرديد که کتابش در قرنهاى متأخر همواره بهعنوان نمونهٔ اعلاء نثر مصنوع در تعليم ادب و انشاء فارسى بهکار رود. وصافالحضره در شعر عربى و فارسى نيز دست داشت و بسيارى از بيتها و قطعههاى خود را در کتاب خويش ذکر کرده است.
|
|
|
با نام ابوالمفاخِر يحيى فرزند برهانالدّين احمد بن ابوالمعالى باخَرزى بعد از مدتى اقامت در کرمان و بسيارى سفرها که به خراسان و عراق و آذربايجان و شام و روم و مصر کرده بود به سال ۷۱۲ به بخارا معاودت نمود و در آنجا رحل اقامت افکند و در همان شهر به سال ۷۳۶ هجرى درگذشت. اثر مهم المفاخر کتاب مشهور 'اَوْرادالاَحباب و فُصوص الآداب' است در دو قسمت که تأليف آن در سال ۷۲۴هـ به انجام رسيده است. نثر اين کتاب روان و طبيعى و شيوهٔ بيان نويسنده در آن ساده است و در لابهلاى عبارتها از نقل خبرها و حديثها و آيهها و شعرهاى عربى و فارسى براى توضيح مطالب يا اثباب آنها استفاده شده است.
|
|
|
عِزالدّين محمودبن على کاشانى از دانشمندان و عارفان مشهور ايران در قرن هفتم و هشتم هجرى است. در تصوف شاگرد و پيرو شيخنورالدّين عبدالصمد اصفهانى مقيم نظنز بود. وفاتش به سال ۷۳۵هـ اتفاق افتاد. جامى ده بيت از شعرهاى او را که معنىهاى عميق عرفانى دارد نقل کرده است. از اثرهاى معروف او يکى شرح قصيدهٔ تائيه ابنفارض است و ديگر 'مِصباح الهِدايه و مِفتاح الکفِايه' . اين کتاب يکى از اثرهاى مهم فارسى در شرح اصول و مبانى تصوف است که عزالدّين در تأليف آن بيشتر به کتاب عوارفالمعارف شيخ شهابالدّين سهروردى نظر داشته است. نثر کتاب بهشدت با مفردها و ترکيبها و جملههاى طولانى عربى و شعرهاى تازى آميخته است. با اين حال مواردى از مصباح الهدايه را مىتوان يافت که انشاء آن اندکى سادهتر و روانتر باشد. اين کتاب را عماد فقيه کرمانى به شعر فارسى درآورد.
|
|
|
سيد ابو سليمان فخرالدّين داودبن تاجالدّين ابوالفضل مقلب به فخر بَناکَتى از مؤلفان و شاعران قرن هفتم و هشتم هجرى است پدرش از عالمان علوم شرعى بود و کتاب مصابيح السُّنهٔ بغوى را شرح کرد و آن را 'ميسور' ناميد. فخر پيشهٔ شاعرى داشت و غازانخان را مدح گفت و در قصيدهگوئى متوسط بود. وفاتش به سال ۷۳۱هـ اتفاق افتاد. اثر مهم او کتاب 'روضة اولىالباب فى معرفةالتواريخ و الانساب' است که به 'تاريخ بَناکَتي' شهرت دارد. اين کتاب در تاريخ عمومى عالم از خلقت آدم تا جلوس ابوسعيد بهادرخان و مشتمل بر نه قسم است که در آن از تاريخ انبياء شروع کرده و دربارهٔ پادشاهان فرس، تاريخ اسلام تا انقراض خلافت عباسي، شاعران ايران در عهد اسلامي، تاريخ يهود، تاريخ نصارا، تاريخ هند، تاريخ ختا و تاريخ مغول تا عهد سلطان ابوسعيد سخن گفته است. تأليف اين کتاب سند معتبرى بر سندهاى تاريخى دورهٔ ايلخانان افزود. نثر آن ساده و روان و عارى از هرگونه تزئين و آرايش است.
|
|
|
مولانا معينالدّين جوينى از بزرگان و واعظان خراسان در قرن هشتم هجرى و از جملهٔ نويسندگان و شاعران معروف عصر خود بود. وى در شعر 'مُعين' و بهندرت 'مُعيني' تخلص مىکرد. مولدش يکى از قريههاى جوين و تربيت اوليهاش هم در آن ولايت بوده است. ولى از شاگردان مولانا فخرالدّين خالدى اسفراينى و در تصوف مردى و پيرو خاندان شيخ سعدالدّين حُمّوى بود. معينالدّين مورد توجه خواجه غياثالدّين محمدبن رشيدالدّين فضلالله وزير قرار گرفت و در همدان اقامت گزيد. وفات او به سال ۷۸۱ اتفاق افتاد و در مولد خويش مدفون گشت. اثر معروف او به نثر فارسى کتاب مشهور و نگارستان است که به تقليد از گلستان شيخ اجل سعدى نگارش يافته و بهنام مراد او سعدالدّين يوسف حُمَّوى آراسته شده است. معينالدّين نگارستان را به سال ۷۳۵ به اتمام رسانيد و آن را به هفت باب منقسم ساخت. هر يک از بابهاى کتاب با حکايتهاى کوتاهى همراه است که نويسنده به شيوهٔ سعدى در آنها نثر و نظم را درهم آميخته و سبک شيخ را در انشاء آن بهکار برده است. سخنش در غالب جاىها سهل و روان و بهندرت آميخته با بعض لغتهاى دشوار عربى است. معينالدّين کتاب ديگرى دارد بهنام احسنالقصص در شرح سورهٔ يوسف و داستان يوسف و زليخا.
|