یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

عاشقان بر درت از اشک چو باران کارند


عاشقان بر درت از اشک چو باران کارند    خوش به هر قطره دو صد گوهر جان بردارند
همه از کار از آن روی معطل شده‌اند    چو از آن سر نگری موی به مو در کارند
گر چه بی‌دست و دهانند درختان چمن    لیک سرسبز و فزاینده و دردی خوارند
صد هزارند ولیکن همه یک نور شوند    شمع‌ها یک صفتند ار به عدد بسیارند
نورهاشان به هم اندرشده بی‌حد و قیاس    چون برآید مه تو جمله به تو بسپارند
چشم‌هاشان همه وامانده در بحر محیط    لب فروبسته از آن موج که در سر دارند
ای بسا جان سلیمان نهان همچو پری    که به لشکرگهشان مور نمی‌آزارند
هست اندر پس دل واقف از این جاسوسی    کو بگوید همه اسرار گرش بفشارند
بی کلیدیست که چون حلقه ز در بیرونند    ور نه هر جزو از آن نقده کل انبارند
این بدن تخت شه و چار طبایع پایش    تاجداران فلک تخت به تو نگذارند
شمس تبریز اگر تاج بقا می‌بخشد    دل و جان را تو بشارت ده اگر بیدارند


همچنین مشاهده کنید