|
|
يک نوع شرايط طبيعى همان عامل جمعيتشناسى است؛ يعنى ساختار جمعيت و افزايش و توسعه جمعيت. مالتوس فرض کرد - مثل آنچه بهطور عام در طبيعت رخ مىدهد - اگر انسانها در مقابل خود حدود معينى از عرضه مواد خوراکى نداشته باشند، بدون حد و مرز زياد مىشوند. به اين جهت او فرض کرد که جمعيت به اين امر گرايش دارد که براساس تصاعد هندسى زياد شود در حالىکه افزايش توليد مواد غذائى تنها براساس تصاعد حسابى انجام مىگيرد.
|
|
هرچند نظريه (مالتوس) از لحاظ کوتاهمدت و ميانمدت صادق نبود - و اين نظريه که قبل از همه تحتتأثير فاجعه و مصيبت طبقات وسيع مردم در ابتداى عصر صنعتىشده بهوجود آمد - و توليد موادغذائى تحتتأثير نوآورىهاى فنى بهمراتب سريعتر از آنچه در ابتدا فرض مىشد، رشد کرد، در عين حال کار او در ديدگاههاى درازمدت مثل گذشته هماهنگ با مسائل روز است. فىالمثل دويس (۱۹۵۹، ص ۳۱۳) عقيده دارد که از زمان مالتوس، بحث و گفتگوى نظرى درباره آن موضوع توقف کرده است. حدس و تخمينهاى علمى جديد درباره افزايش جمعيت (فىالمثل از زمان ماکنروت - Mackenroth در سال ۱۹۵۳) از مرزهاى محدود و تاريخى قانون افزايش جمعيت فراتر مىروند بهطورى که برحسب مجموعه شرايط هر زمان، الگوها و سرمشقهاى رفتارى متفاوت، افزايش نسلى جمعيت را سبب مىشوند. چرخههاى افزايش جمعيت در جريان صنعتىشدن را مىشود با کمک يک 'نماى پنجمرحلهاى رشد' توصيف کرد و به تصوير کشيد که با جابهجائى کم و بيش آشکار در تمام جوامعى که فرآيند صنعتىشدن در آن قرار دارد، اتفاق مىافتد بدين شرح:
|
|
|
|
|
'اولين مرحله' زمان قبل از صنعتىشدن را نشان مىدهد که جامعه بهصورت کشاورزى است. ميزان بالاى متولدين و ميزان بالاى مرگ و مير بر اثر ميزان بالاى امراض، فقدان بهداشت و نارسائى و کمبود موادغذائى در تراز برابر قرار دارد در حالىکه در 'مرحله دوم' و در ابتداى دوره صنعتىشدن، رقم مرگ و مير بهوسيله داروهاى مؤثر و گسترش همه جانبه بهداشت عمومى تقليل مىيابد و بهبود تدريجى وضع تغذيه نيز در اين زمينه اثر مىگذارد. در 'مرحله سوم' تحت نفوذ و تأثير جهتگيرىهاى ارزشى جديد (فىالمثل انتقال از خانواده بزرگ به خانواده هستهاى کوچک) تغييراتى در رفتارهاى توليدمثل افراد اتفاق مىافتد. در 'مرحله چهارم' ابتدا تعادل معين با رشد ناچيز جمعيت اتفاق مىافتد و در کشورهاى پيشرفته حتى بهنظر مىرسد که اين امر نوعى توسعه تعبير شود و البته اين امر رشد باز توليد جمعيت اين کشورها را زير سؤال مىبرد. در 'مرحله پنجم' مسائل اجتماعى هم از طريق توسعه جمعيت و هم از طريق تقليل سريع جمعيت چهره مىبندد. در برخى از کشورهاى توسعهيافته پرجمعيت جهان سوم (مثل کنيا و هندوستان) شاهد هستيم که مثل گذشته توسعه اجتنابناپذير جمعيت در جريان است (نماى مراحل پنجگانه افزايش جمعيت - منبع: زيبل، ۱۹۷۴، ص ۲۷۶). دلايل براى اين پافشارى و ايستادگى گوناگون هستند از جمله: سنتهاى مذهبي، رشد جمعيت بهوسيله افزايش رقم نسلهاى بعدي، علت افزايش بارورى و توليدمثل، اميد به تأمين اقتصادى بهتر و غيره. آشکارا اين 'مرتبهسنجى و مقولهبندي' آنقدر مهم است که حتى انگيزههاى مالى بهزحمت در برابر آنها جاذب مىباشند بهعلاوه در سيستمهاى دموکراتيک (مثل هند) نمىشود اقدامات اجبارى را (مثل عقيمکردن) بدون خطر پيش برد. با وجود اين در اينجا 'ماده انفجارى درجه اولي' وجود دارد که کاملاً صرفنظر از آنکه توسعه اقتصادى در نطفه خفه مىشود و حالت بحران و نياز عمومى همچنان گسترش مىيابد.
|
|
|
|
|
|
|
|
مسائل اجتماعى از طريق 'تقليل و ناپديدشدن جمعيت' نيز بهوجود مىآيند. دلايل اين کار - تقريباً براى آلمان فدرال - نيز روشن است: آزاد شدن زنان با تغيير تعريف نقشها، توانمندى و قابليت کار زنان، مسئله مواظبت از کودکان، تقدم دادن رفاه و مصرف، دغدغه زندگى آينده و زندگى حال، تغيير برداشت و نظرگزينى درباره مسائل جنسي، وجود سرمشقهاى خانواده هستهاى با يک يا دو کودک، وجود احساس کودکستيزى بهطور عام (Kinderfeindlichkeit - اين مختصر، برداشتهاى يک متفکر جامعه صنعتى غربى است و بديهى است با برداشتهاى يک متفکر شرقى معنويتگرا بهويژه مسلمان فرق دارد.) در اينجا عوامل زيادى برهم اثر مىگذارند که در مجموع در تقليل و کاهش بارورى و توليدمثل تأثير دارند. از جمله آنها بهبود يافتن تکنيکهاى نظارت بر توليدمثل است بهطورى که 'کودک ناخواسته' بهندرت پا به عرصه وجود مىگذارد. مسائل ناشى از اين عوامل را مىشود چنين تعبير و تفسير کرد: تغيير ساختارهاى آموزشي، تقليل آهنگ رشد اقتصادي، سالمند شدن نسل جمعيت حاضر، کوچک شدن بازارهاى فروش، بهخطر افتادن به اصطلاح قراردادهاى مربوط به رفاه اقتصادى نسلها (مثل تأمين مالى بازنشستگان و غيره). در مقايسه با کشورهاى همسايه که با اين توسعه هماهنگ نيستند، يعنى در آنها اين جريانات رخ نمىدهد به اين کار ممکن است لطمات و زيانهاى وارد بر قدرت اقتصادى و سياسى مربوط شوند. از لحاظ معيارهاى بينالمللى و جهانى اين مسئله را بايد بهعنوان افزايش 'تفاوتهاي' بين کشورهاى فقير پرجمعيت که در حال انفجار هستند و کشورهاى مرفه کمجمعيت ياد کرد (۱).
|
|
(۱) . نويسنده در اينجا بهسادگى از تفاوتهاى عظيم سياستهاى اقتصادى کشورهاى شمال و جنوب در مىگذرد و فقط به عامل جمعيت اشاره دارد. کافى است در اين زمينه فقط به گزارش کلوپ روم و گزارش شمال و جنوب ويلىبرانت اشاره کرد.
|
|
اين موضوع در مقايسه با تفاوت بين شرايط چارچوبى زيستشناسى و زيستبومي، عامل جمعيتشناسى را بهعنوان عامل بيشتر 'متغير' نشان مىدهد. اين عامل را مىشود آگاهانه و بهطور دلبخواه تحت تأثير قرار داد. در هرحال امکانات پزشکى و تکنيکى براى اين موضوع وجود دارند که حتى در کشورهائى که داراى جمعيت بيش از حدى هستند آن امکانات کمتر بهکار برده مىشوند. تا زمانىکه انسان بخواهد از وسايل اجبارى هدايت و ارشاد صرفنظر کند، تنها اين تأمل باقى مىماند که سيستمهاى انگيزشى بايد تکامل يابند تا با کمک آنها به رشد جمعيت منطبق با نيازهاى اقتصادى بهطور متوالى برسند (مثل انگيزههاى مالي، مزاياى مربوط به تأمين مسکن و غيره).
|