|
پلاس تيره نگردد به سعى آب سفيد ٭
|
|
|
رک: پلاسِ سياه به شستن سفيد نمىشود
|
|
|
|
٭ محيط اشک نشويد ز دل غبارِ اَلم
|
..........................(محمد باقر کاشى)
|
|
پلاسِ سياه به شستن سفيد نمىشود
|
|
|
نظير:
|
|
|
زنگى به شستن نگردد سفيد (فردوسى)
|
|
|
- بوم از تربيت هزاردستان نشود
|
|
|
- تربيت نااهل را چون گردکان بر گنبد است (سعدى)
|
|
|
- نشايد ستردن سياهى زشت (فردوسى)
|
|
|
- خرِ سياه خرِ سياه است
|
|
|
- پلاسِ تيره نگردد به سعى آب سفيد (محمدباقر کاشى)
|
|
|
رک: تربيت نااهل را چون گردکان بر گنبد است
|
|
پل بر دريا نتوان بست
|
|
|
رک: باد به چنبر نتوان بست
|
|
پلنگ از زدن کينهورتر شود ٭
|
|
|
نظير: آتش از باد تيزتر گردد
|
|
|
|
٭ به باد آتش تيز برتر شود
|
.......................... (سعدى)
|
|
پلنگ از گرسنگى به کوه بالا نمىرفت گفتند پدرسوخته زياد خورده!
|
|
|
عبارتى است که به طنز و تمسخر به تعريض و کنايه دربارهٔ قضاوتهاى وارونه و نادرست بهکار مىبرند
|
|
پلنگ از گرسنگى زده بود به کوه گفتند پر خورده قدم مىزند هضمش کند
|
|
|
صورت ديگرى است از مَثَل پيشين
|
|
پلنگ نمىتواند خالهايش را عوض کند
|
|
پلو معاويه چربتر است
|
|
|
در مورد شخصى دورو و منافقى بهکار مىبرند که در طريق نفع خود قدم برمىدارد
|
|
پلهپله رفت بايد سوى بام
|
|
|
نظير:
|
|
|
زنگى به شستن نگردد سفيد (فردوسى)
|
|
|
- نردبان پلّه پلّه
|
|
|
- پايه پايه بر توان رفتن به بام (مولوى)
|
|
پليد جفت پليد است و پاک همسر پاک ٭
|
|
|
رک: سوراخِ کج ميخِ کج مىخواهد
|
|
|
|
٭ ......................
|
گريز نيست در آفاق جنس را از جنس (قاآنى)
|
|
پنبه دزد دست به ريشش مىکشد ٭
|
|
|
رک: چوب را که بردارى گربهٔ دزد مىگريزد
|
|
|
|
٭ براى اطلاع از ريشه اين مَثَل رک: تمثيل و مَثَل، ج ۲، ص ۴۱
|
|
پنج انگشت برادرند اما برابر نيستند
|
|
|
رک: خدا پنج انگشت را يکسان نيافريده.
|
|
پنجه با شير انداختن و مُشت با شمشير زدن کار خردمندان نيست (سعدى)
|
|
|
رک: آدم دانا به نيشتر نزند مشت
|
|
پنجه نهان کن چو به شيران رسي٭
|
|
|
رک: آدم دانا به نيشتر نزند مشت
|
|
|
|
٭ گنج طلب کن چو به ويران رسى
|
.....................(خواجو کرمانى)
|
|
پندارد او به هاپَم، پندارد اين به هوپَم
|
غافل که در ميانه، سرگرم شاپ و شوپم
|
|
|
اصل مَثَل ترکى است و از داستان زير اقتباس شده است:
|
|
|
مرد ترکى دو زن داشت، نامش 'هاپ' بود وديگرى نامش 'هوپ' . روزى از روزها تنگ غروب هنگامىکه به خانه بازمىگشت در کنار برکهاى پايش لغزيد و در آب افتاد و چون شنا کردن نمىدانست براى خلاصى خود شروع کرد به دست و پا زدن و شلپ و شلوپ کردن. در حين تلاش و تقلا به دو زن خود مىانديشيد و مىگفت: شاپ ايله بيلير شاپدايام، شوپ ايله بيلير شاپدايم، نه شاپدايام نه شوپدا، بوردا شاراپَ و شوپدايام (شاپ گمان مىکند در خانهٔ شوپم، شوپ گمان مىکند در خانهٔ شاپم، نه در خانهٔ شاپم نه در خانهٔ شوپ بلکه در اينجا در حال شلپّ و شولوپ کردن هستم)
|
|
پند به نادان باران در شورستان است
|
|
|
نظير:
|
|
|
بر چشم کور سرمه کشيدن چه فايده
|
|
|
- چه به من بگو، چه به در بگو، چه به خر بگو
|
|
|
- چاهى که آب ندارد آب هم توش بريزى آبدار نمىشود
|
|
|
- در شوره نهال چون نشانى (ناصرخسرو)
|
|
|
- پند گفتن با جهول خوابناک
|
تخم افکندن بوَد در شوره خاک (مولوى)
|
|
|
- پند عاقل کى کند ديوانه گوش؟
|
|
|
رک: يک گوشش در است يک گوشش دروازه!
|
|
پند پيران تلخ باشد بشنو و بدخو مباش٭
|
|
|
نظير:
|
|
|
پند پير از جان شيرين خوشتر است (صفائى)
|
|
|
- پند پيران به گوش جان بشنو
|
|
|
|
٭ پادشاهان پاسبانند مر درويش را
|
................................ (سعدى)
|
|
پند حکيم عين صواب است و خير محض ٭
|
|
|
|
٭ .........................
|
فرخنده بخت آنکه به سمع رضا شنيد (حافظ)
|
|
پندش دادم از پِندش در رفت!
|
|
|
رک: يک گوشش در است يک گوشش دروازه
|
|
پند عاقل کى کند ديوانه گوش؟
|
|
|
رک: پند به نادان باران در شورستان است
|
|
پنهان کارى دليل عيب است
|
|
پنهان نمىتوان کرد رازى که برمَلا شد (کليم کاشانى)
|