دوشنبه, ۲۴ دی, ۱۴۰۳ / 13 January, 2025
مجله ویستا
علمائی که به فارسی کتاب نوشتهاند
به سبک و شيوهٔ قديم کتابى علمى بهنام 'مجملالحکمه' ترجمهٔ بعض رسالات اخوان الصفا موسوم به همين نام در دست داريم که به شيوهٔ علماء قديم از قبيل باباافضل و خواجه نصير و مولانا قطبالدين شيرازى تحرير شده است. اين کتاب ترجمهٔ چند رساله از رسايل اخوانالصفا است و خود در مقدمه گويد: | |
'بدان که کتابهاى حکمت بسيار است و بيشتر بلغت تازىاند و اندکى بلغت پارسى و در آن کتابها هيچ حظى نيست مانند سرود اختران و کتاب نام بار خداى و مرزباننامه و آنچه بدين ماند ما هيچ کتاب نيافتيم که آنچه در حکمت بهکار آيد از رياضى و منطقى و الهى جمله در وى باشد مگر 'دانشنامه' و آن به لفظى سخت مشکل است و بيشتر اشارت است و بعضى رمز است و کتاب 'مجملالحکمه' مجموعه است وليکن همچنين مرموز است و در آن حشو بسيار است و بسيار مکرر است و ما دو جاى ديديم که اين کتاب را به پارسى نقل کرده بودند و همچنين مرموز فرو گذاشته و حشو را همچنان مانده، پس رأى مجلس سامى اجل سيدبهاءالدين سيف الملوک شجاعالملک شمس الخواص تيمور گرکان ادامالله علوه چنان افتاد که اين ضعيف اين کتاب را به پارسى نقل کند و هرچه حشو است از او دور کند و هرچه مرموز است آشکارا کند و از حد رمز تصريح نمايد خواهش ايشان را اجابت کردم و اين اول رسالهاى است که همچو مدخل است در کتاب ارثما طيقي' . | |
اين کتاب در اين چند عبارت ديده مىشود کتابى است علمى فصيح و درست و روان و سنجيده و هيچ به شيوهٔ تحرير عصر تيمورى خاصه زمان خود تيمور شبيه نيست و ما را دربارهٔ اين کتاب شبهه افتاده است بهويژه بعد از ملاحظهٔ مقدمه که در آن مىگويد کتاب 'مجملالحکمه' دوبار به فارسى ترجمه شده است و مرموز است و حشوها در آن است الى آخر و اتفاقاً اين کتاب نيز هر چند حشوى ندارد اما مرموز است و بسيار موجز (۱) ديگر آنکه القاب 'تيمور' گورکان اينها نيست که در مقدمه نوشته شده است چه لقب تيمور 'قطبالدين' بوده است نه بهاءالدين بهعلاوه شمسالخواص چه لقبى است؟ مگر اينکه قبل از پيشرفت کار او در پادشاهى چينين القابى به او مىداده باشند، و در هر صورت کتاب معتبرى است و مؤلف او هم معلوم نشد و در ذکر رجال علم معاصر تيمور و شاهرخ ذکرى از اين کتاب به نظر نرسيد، محتويات کتاب رسالهاى است در ارثماطيقى ـ مقدمات هندسه ـ مدخلى در نجوم، موسيقي، هئيت زمين و اقاليم سبع، نسبتهاى هندسي، منطق، هيولى و صورت، سماء و عالم، کون و فساد آثار علوي، معادن، عقليات و طبيعة طبيعيات از عالم و جماد و نبات و انسان، آثار علوي، انسان و تهذيب نفس، حساس و محسوس، نطفه بعد از مرگ، رياضت نفس، کسب دانش نفس، الم و لذت، جهل و اقناع طبيعت، مبادى عقل، عالم و مردم، محسوسات، دورهاى کواکب، عشق، قيامت و رستخيز، شناختن حقايق، حدود مفرده، مذاهب مختلفه در ده فصل، و رسالات را بدين ختم کرده است. | |
(۱) . حاج خليفه گويد: مجملالحکمه فارسى فى حکمة الرياضيات و المنطقيات و الالهيات و اکثره رموز انتخبه رجل من الحزا سانئين بحذف الحشو و ايضاح الرمز کما فى رسائل اخوان الصفا و نقله بعضهم من الفارسى الى الترکى (کشفالظنون: ج ۲ ص ۳۸۷). | |
- نمونهاى از رساله مدخل نجوم: | |
| |
'حکايت کنند از ارسطاطاليس در کتاب تائولوجيا مانند رمزي، چنانکه بسيار بود که من به نفس خويش خالى شوم و تن را بهجاى بمانم چنانکه پندارى که جوهر مجردم بىتن و همه چيزهاى عالم دريابم و از ذات خويش تنها، چيزها نيکو بدانم و داخل بهنفس خويش و خارج موجودات باشم پس بدين سبب بدانستم که من از عالم علوىام و شريفم و قطرهٔ آن درياام و جزوىام از کل اما جزو و کل و قطره و دريا متصل به يکديگراند. و فيثاغورث حکيم در وصيت مىگويدد با دو جانش 'کذا' (ظ: ديو جانس) چون من مفارقت کنم از بدن يا... چنان شوم که در حق سياحت مىکنم در آسمان و رونده باشى در عالم علوى و مرگ به تو راه نيايد. | |
و چنانکه عيسى صلواةالله عليه مىگويد که چون از اين هيکل مفارقت کنم در هوا ايستادهام به راست عرش و آنکه با من باشدى من با شما باشم هر کجا که شما رويد، مخالفت مکنيد تا فردا به ملکوت با من باشيد. | |
و چنانکه صدر صفهٔ صفا محمد مصطفى عليه التحية و الثنا مىفرمايد در خطبهاى که من شما را استادهام بر صراط و بر سر حوض از شما به من نزديکتر آنکس است که از دنيا چنان پيش من آيد که من او را رها کردهام زينهار متغير مشويد بعد از من. | |
و چنين تنبيهات در اخبار بسيار است و همه دليل است بر آنکه آسمانها و فراخى آن بهشت جاودان است و زمين و آنچه در او است دوزخ چنانکه رسول گفت: 'الجنة فىالسماء و النار فىالارض' (۱) و همچنين در حکمت قديم حکايت کنند: 'من قدر على خلع جسده و رفض حواسه و تسکين وسواسه صعدالى الفلک... وليک ممکن نيست بر اين افلاک و بهشت رسيدن با اين جسد که ما در بند آنيم بل چون نفس مفارقت کند از جسد و او را تعلق به هيچ چيزى از معشوقات زمين نباشد و قاعدهٔ بد نداشته باشد و اخلاق بد چون حسود و بغض و آز و حرص و شهوت و غضب و از اين معانى فارغ باشد به يک طرفةالعين بدين جاى رسد که ما مىگوئيم، پس اگر او را معشوقه اين جسد باشد و لذتها محسوس، هرگز بدين جاى نرسد و مشتاق نبود به عالم افلاک و آن عالم او را برنگيرد و خود نتواند شدن و ملائکه او را گذر ندهند بل در تحت فلک قمر بماند (۲) و در اين اجساد دنيا سياحت مىکند و از جسمى به جسمى مىپيوندد و حالتها متضاد مىبيند و از کون به فساد و از فساد به کون مىشود (۳) چنانکه حقتعالى مىگويد: 'کلما نضجت جلودهم بدلناهم جلودا... الآيه' و مىگويد: 'لايذوقون فيها برداً و لازمهريرا' که حکماء الهيون برآنند که چون نفس بُوَد که او را معصيتى نبود و تعلق به دنيا ندارد از جمله آنان بود که نجات يابند وليکن او را درجات نبود و تعلق به دنيا ندارد از جمله آنان بود که نجات يابند وليکن او را درجات نبود و اگرچه درجات ندارد هم از جمله عفريتان نبود بل سليم بود از غذاب عفريت چنانکه قومى باشند که ايشان در شرف باشند از بزرگي، و قومى در زندان از عاجزى و قومى نه در شرف باشند و نه حبس وليکن درويش باشند. | |
(۱) . عقيدهٔ مزديسان نيز همين است که بهشت و مىتوان در آسمان و دوزخ در طبقات زيرزمين است. | |
(۲) . در سنت مزديسان است که نخستين درجهٔ مينو برابر با فلک قمر است و آن را طبقهٔ نخستين و 'ماه پايک' ناميد. | |
(۳) . اين معنى بنابر اصول مذهب تناسخ است که امروز در دنيا هواداران بسيار پيدا کرده است و در تصوف جديد اروپا مقامى بلند يافته است و در نزد بودائيان برهمائيان و طوايفى از شيعه 'معويان' نيز اين عقيده سابقهٔ دراز دارد. | |
... و حکماى الهيون برآنند که در عالم سفلى نفسهااند که فعلها ايشان ظاهر است و ذوات ايشان پوشيده و ايشان را روحانيت خوانند و ايشان نوعهائىاند که بعضى را از آن جن و شياطين خوانند و بعضى را ارواح و بعضى را ملک و ملک تعلق به سموات دارد اگر چه در زمين باشند و فعلهاى ايشان از جنس ملکوت باشد و ايشان نفسهاى نيکو کارانند و موکلى باشند بر حفظ عالم و صلاح عالم خلق و اين نفوس در جسدها بوده باشند در زمانهاى ماضى و تهذيب بدن کردهاند و نصرت يافته و از عالم اجسام مفارقت کرده و به ذات خويش قائم شده و در سموات سياحت يافتهاند ابدالآبدين. اما عفريت و شياطين نفسهاى شريران و بدنفسان باشد (۴) و ايشان نيز در جسدها بودهاند و در زمانهاى ماضى بدى اندوخته باشند يا بدى مايهٔ اين نفوس شده باشد و جوهر ايشان صورت حسد و بخل و شهوت و غضب و آز و آرزو پذيرفته باشد پس چون مفارقت کنند کور باشند از ديدن نفوس طاهر و افلاک چون چشم دردمند و تن بيمار که بهتر ديدنىها آفتاب است و خوشتر طعامها شهد است و هر دو از آفتاب و شهد بىنصيب باشد و اين جسم بيمارى از خلطهاى بد اندوخته باشد و پرهيز نکرده پس در بيمارى پشيمانى سود ندارد' (۵). | |
(۴) . اين عقيده را ناصرخسرو در رسالهٔ مختصرى در فلسفه به جواب قصيدهٔ شاعرى به تفصيل بر همين منوال شرح مىدهد. | |
(۵) . اين کتاب در هندوستان ظاهراً به طبع رسيده است و ما از نسخهٔ خطى استفاده کرديم. | |
در مباحث گذشته از درستى و روانى و صحت الفاظ و عبارات نشانهائى از صورت جملهبندى قديم باقى است از قبيل تکرار افعال واحد در پايان جملههاى متعاطفه و استعمال صنيغ مضارع از فعل بودن مکرر و جمعهاى فارسى بر الفاظ تازى چون شريران و فعلها و استعمال مضارع التزامى به صيغهٔ خبرى و غيره. |
همچنین مشاهده کنید
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست