|
|
| قضاياى ساده در جامعهشناسى
|
|
قبل از ساختن ابزارر تحقيق، بايستى خواستهاى روشن در مورد موضوع دادههاى مورد تحقيق مطرح شوند. به هيچوجه منطقى نيست که ابتدا به يکباره يک توده از دادهها جمعآورى شوند و سپس در اينباره به فکر کردن بپردازند که چه احکامى بايد بهوسيله آنها آزموده شوند؟ لذا بايد با تأکيد زياد، تحقيق مبتنى بر فرضيه مطرح گردد تا به طرح تحقيق، ساختارى روشن داده شود و ضرورتهاى ارزيابى تحقيق پيشاپيش، مشخص گردد.
|
|
چگونگى ارزشيابى به چگونى سيستم تجزيه و تحليل دادههاى قابل دسترس مربوط مىشود (مثلاً پردازش دستى دادهها، پردازش ماشينى دادهها، برنامههاى ـEDV ـ از قبيل برنامههاى تحليلى 'بستههاى اطلاعاتي' نظير ـ SPSS ـ و غيره). استناد به سيستمهاى تحليلى موجود اين مزيت را دارد که يک سرى فرآيندهاى آمارى (مثل محاسبات همبستگىها، تست کردن مفاهيم (Signifikanztests)، تحليل عوامل و غيره) که پيشاپيش برنامهريزى شدهاند، در اختيار ما قرار مىگيرند، بهطورى که اقدامات مناسب را ـ بهويژه تحت استفاده از منافع ماشينهاى جديد محاسباتى بزرگ ـ امروزه مىتوان نسبتاًً سريع و ساده انجام داد. در موارد فوقالعاده بايد برنامه ارزشيابى خاصى را به يکى از زبانهاى برنامهنويسى در سطح بالا، ايجاد کرد.
|
|
اولين نظرگاه موضوعي، امکان وجود شمارشهاى بنيادى است. يعنى در اينجا موضوع تنها عبارت است از توزيع فراوانىهائى که در درجه اول خصلت توصيفى دارند. اگر منظور اين باشد که احکامى درباره روابط علّى ميان چندين متغير برقرار کنند ـ يعنى کار توضيحى درستى انجام شود ـ در اينصورت به تحليلهاى چند بعدى نياز است (مثل تستهاى مفهومي، تحليل همبستگىها و غيره). ابتدا مىتوان از طريق تستهاى مفهومى آزمود که آيا ميان متغيرات بهطور کلي، رابطهاى بيشتر از يک مورد اتفاقى برقرار هست يا نه؟ توصيف نوع رابطه بهوسيله تحليل تنزلى انجام مىشود که در آن ارزشهاى يافته شده دياگرام پراکندگى به 'خط اصلي' (مثلاً جريانهاى خطى يا منحنى ـ Lineare Oder Kurvilineare Verläufe) تقليل داده مىشوند. قدرت اين رابطه از طريق تحليل همبستگىها بررسى مىشود؛ ضرايب همبستگى بين ۰۰/۱ (رابطه کامل)، ۰۰/۰ (فقدان رابطه) و -۱/۰۰ (رابطه عکس) در حرکت خواهد بود.
|
|
آنچه در اين مباحث تحت عنوان تحليل همبستگىها مورد بحث قرار گرفت بايد براى هر دانشجوى علوم اجتماعى بهمنزله نوعى ابزار دستى شمرده شود. وراى آمارهاى همبستگي، تحليل متغيرات مثلاً مىکوشد سهم (يا وزن) تأثيرات يک يا چند متغير را بر ويژگىهاى وابسته به آن، تعيين کند. اگر چندين متغير وابسته و غيروابسته در يک تحليل وارد شود در اينصورت از شيوه چند متغيرى صحبت مىکنند و اگر کوشش کنند که چند متغير بهشدت به هم پيوسته را براساس اشتراکت آماريشان به يک (يا چند) عامل فرضيهاى ارجاع دهند در اينصورت از تحليل عوامل سخن به ميان مىآيد. اين الگو مبنايش بر اين فرض است که در پشت چندين متغير سنجيده شده که بهشدت به هم وابسته هستند يک معيار تابع (کاهش يافته) سومى قرار دارد که خود را در هر يک از ويژگىهاى متجلى مىکند که البته مستقيماً قابل اندازهگيرى نيست.
|
|
اين شيوه و ديگر شيوههاى پيچيده در اين رابطه نبايد دنبال شوند؛ در اين مبحث مىبايست به منابع آمارى مربوط مراجعه کرد (مثلاً به بورتز ـ Borz، ۱۹۸۴). در اينجا بايد تنها يکبار ديگر به ارتباط بين مفهومسازى (Konzeptualiaiweung) و ارزشيابى (Auswertung)، بهويژه از لحاظ بيان فرضيهها، اشاره شود. بدنيست در مرحله اول قدرى توجه کنيم که از طريق عمليات تحقيق (Operationalisierung) و از طريق اشتباهات فنى محاسبه، غالباً از هم گسيختگى در ارتباطات واقعى پيش مىآيد: به جاى A -> X اندازه مىگيريم : A ->A'->X که در اينجا بهطور ذهنى اين موضوع تعميم داده مىشود: A = A'->X. در مرحله بعد باز توجه مىکنيم به اينکه در خيلى از موارد (اکثراً هنگام استخراج همبستگىها) هيچ نتيجهاى از وابستگىها علّى مجاز نمىباشد، بهطورى که آشکار نيست که چه چيزى متغير مستقل يا متغير وابسته است؟ در اين حالت تميز براساس همبستگى تنها از طريق تأملات و فرآيندهاى زير ممکن است:
|
|
- آشکارى (A --> X (Evidenz: بازگشت و عکس رابطه علّيت (X --> A)، نامفهوم و غيرقابل قبول است؛
|
|
- فرضيه ابتدائى (از لحاظ نظري) فقط نتيجه A --> X اجازه مىدهد و نه X --> A.
|
|
- از طريق شيوههاى عمليات فوقالعاده (بلاکوک ـBlalock، ۱۹۶۹)، احکام همبسته (Korrelativ) را مىتوان به احکام علّى وارد کرد از جمله بهوسيله آناليزهاى چندوجهى (۱).
|
|
(۱) . Pfadanalyse : منظور تحليلهاى آمارى چندوجهى است که ميان آنها رابطه علّى برقرار باشد (به نقل از، فرهنگ جامعهشناسى هيلمن م).
|
|
در موارد جزئى اينگونه تأملات فوقالعاده مشکل پياده مىشوند. فرض کنيم يک محقق روابط متقابل بين رضايت شغلى (ZA) و بهرهورى کار (L) را بررسى کند. به اين ترتيب الگوهاى علّى اين قضيه به شرح زير مطرح مىشوند و چنين به نظر مىرسند:
|
|
۱. AZ --> L (بالا بودن رضايت شغلى يا بالا بردن آن، بهرهورى کار را نيز بالا مىبرد)
|
|
۲. L --> AZ (بالا بودن يا بالا بردن بهرهورى سبب افزايش رضايت شغلى مىشود):
|
|
۳. AZ <--> L (بين رضايت شغلى و بهرهورى کار ارتباط متقابل و رابطه علّيت دو طرفه برقرار است)
|
|
۴. L --> X --> AZ: بين متغيرات بالا فقط وقتى رابطه وجود دارد که X بهعنوان متغير دخالت کننده بين آن دو وجود داشته باشد. مثلاً رضايت شغلى ناشى از بالا بودن بهرهروى کار فقط وقتى برقرار مىشود که فرد فاعل تحتتأثير انگيزه بهرهورى قرار گرفته باشد
|
|
X
|
۵. L ... AZ رابطه بين بهرهورى کارى و رضايت شغلى فقط به اين دليل وجود دارد که هر دو متغير با يک عامل X (مثلاً شيوه مديريت خاص) بهطور مثبت تغيير مىکنند.
|
|
۶. |
B A |
رابطه بين بهرهورى و رضايت شغلى فقط يک شبه رابطه متقابل است که بايد به تأثير همزمان عوامل جداگانه معطوف شود که با رابطه مورد بحث ما هيچ ارتباطى ندارند.
|
|
|
اين ملاحظات اندک نشان مىدهند که چه مسائلى در ارزشيابى روابط متقابل وجود دارند. اغلب روابط متقابل ضعيف تنها بدان وسيله تشديد مىشوند که متغيرات اضافى در تحليل مذکور وارد شوند. مثلاً اگر رابطه بين همبستگى گروهى و بهرهورى کار، مورد تحقيق قرار گيرد، در اينصورت ممکن است رابطه متقابل ضعيف باشد (يعنى مورد به مورد در نوسان باشد). اگر در تحقيقات، نوسانات شديد روابط يافت شده، آشکار شوند (مثلاً ۶/۰ - تا ۴/۰ = r)، در اينصورت اين نوسان، نشانه مطمئنى است بر اينکه روابط فرضى تنها تحت شرايط اضافى آشکار خواهند شد. رابطه ميان تعاون گروهى (همبستگى ـKohasion) و بهرهورى در موارد ياد شده، البته در صورتى بالا خواهد بود که گروه بهطور فوقالعاده در جهت بهرهورى بيشتر برانگيخته شود و در عين حال گروه شديداً متوجه هدف خاص و بالا باشد (يعنى بر هدفهاى فعاليت تأکيد شود). اگر تأثير فراوانى تعامل را بر بروز ميل بهکار بررسى کنيم، در اينصورت مثلاً در خواهيم يافت که رابطه مثبت بين دو متغّير مذکور فقط وقتى آشکار مىشود که مضافاً ظهور ويژگىهاى 'درجه داوطلبى رابطه تعاملي' مورد بررسى قرار گيرد. بهعلاوه در اينحا هم از ابتدا بهدقت روشن نيست که چه متغييرى کاملاً مستقل و چه متغيرى وابسته است؟
|
|
احتمالاً افزايش فراوانى تعامل سبب بالا رفتن ميل بهکار مىشود؛ از سوى ديگر پذيرفتنى است که اشخاص قبل از همه وقتى غالباً نسبت به هم رابطه تعاملى پيدا مىکنند که بين خود سمپاتى متقابل بيابند. با وجود اين عجولانه خواهد بود که بگوئيم رابطه متقابل ثابت يا متقارن برقرار است. اگر قضايا را از لحاظ علم سببيابى (Ätiologisch)، مورد بررسى قرار دهيم ممکن است سمپاتي، يک متغير گزينشى براى تعامل باشد. در مراحل بعدى ممکن است فراوانى رابطه تعاملى بيشتر بهصورت يک متغير مستقل به نظر آيد، بهطورى که اين رابطه علّى بيشتر به نتيجه مىرسد.
|