|
| قضاياى اساسى در جامعهشناسى
|
|
- روابط متقابل بهجاى رابطه علّى يک طرفه
|
- آثار تعاملى يعنى متغيرها فقط در رابطه اثر مىگذارند
|
- مناسبات غيرخطى بهجاى جمعپذيرى خطي
|
- مناسبت چندمتغييرى بهجاى مناسبات ساده و دومتغييرى
|
- استدلالهاى زنجيرهاى طولانى بهجاى مناسبات روشن و آشکار.
|
|
قضاياى پيچيده موجود که بايد در آنها چندين متغير مستقل و غيرمستقل را وارد کرد، سبب روگرداندن از شيوههاى دومتغيرى (bivariat) شده است که در آنها مناسبات، گام به گام (Step-By-Step) مورد بازآزمائى قرار مىگيرند. در تحليل چندين متغييرى موضوع عبارت است از اينکه در يک عمل شستشو (Aufwasch) تمام مدل مورد بازآزمائى قرار مىگيرد. علاوه بر اين آناليز چندوجهى (و برنامه ترجيحى ـ LISREL ـ در اين مورد) اين امکان را عرضه مىکند.
|
|
در اين مورد مثالى از هيل (Hill ـ ۱۹۸۴)، ارائه مىدهيم؛ هيل کوشيده است فاصله اجتماعى (Soziale Distanz) آلمانىها را در برابر خارجيان بهوسيله ده متغير توضيح دهد: سن و سال، شغل، سهم خارجيان در شهر، سهم خارجيان در مناطق مسکوني، اقتدار طلبى (Autoritarismus)، عدم امنيت محل کار، قيود پذيرفته شده گروههاى مربوط در برابر خارجيان، تمرکز و تجمع محسوس خارجيان در مناطق مسکوني، تماسهاى واقعى با خارجيان و پيشداورىها نسبت به خارجيان. بين اين متغيرها و همچنين متغيرهاى وابسته 'فاصله اجتماعي' ، مدل و الگوى علّى زير پديد مىآيد.
|
|
|
|
ضرايب تحليل خطى رابطه بين هر دومتغير را بازگو مىکنند در حالىکه متغيرهاى ديگر از لحاظ آمارى ثابت تلقى مىشوند. پيکانها در شکل جهت علل فرضى را بازگو مىکنند.
|
|
البته پيچدهترين الگوهاى تحليل خطى جاى نظريهها را نمىگيرند. هر الگوى اثر خطى بايد از لحاظ نظري، تخصصى شود؛ زيرا سرانجام موضوع فقط مربوط به نوعى روابط نيست؛ اين روابط بايد براساس نوعى نظريه قياسى هدايتکننده توضيح داده شوند. در غير اينصورت (به گفته هارموت اسر) فعاليت علمى در 'جامعهشناسى متغيرها' به پايان مىرسد که باز به نوبه خود در بيابان برهوتى از متغيرها، گسترده مىشود و هيچ توضيح و تبيين واقعى را ارائه نمىدهد.
|
|
در قلمرو جامعهشناسى خرد بايد بيشتر توضيحات علّى ارائه شود تا در روابط جامعهشناسى کلان که در آن اغلب تنها فرضيههاى ساختارى بيان مىشوند (مثلاً بنا به گفته گيزن، ۱۹۸۰، ص ۱۱۸: 'خطر بحران تأمين نهادى فرآيندهاى گزينشي... تا آن حد تقليل پيدا مىکند که ساختارهاى اختلاف برانگيز ناشى از قدرت اقتصادى و سياسى و فرهنگى در يک جامعه، نه گروههاى درگير همگون (Homogene) اندک بلکه ساختارهاى چند شکلى را با انتقالات سيال ميان هر گروه ايجاد مىکند' ). با اين نوع مثالها روشن مىشود که چگونه ملاحظات جامعهشناسى کلان اغلب از راه حلهاى عملي، جدا مىشوند. در اين ملاحظات گامهاى متعددى براى بيانى دقيقتر لازم است تا اين قبيل احکام را بتوان براى تحقيق عملى علوم اجتماعي، قابل دسترس ساخت.
|
|
بهطور کلى در توضيحات مختصر بعدي، مهمترين تکنيکهاى تحقيق را بهدست خواهيم آورد که بيشتر بر فرديت متکى هستند و بر اثر آنها تجلّيات فردگرايانه نشان داده مىشوند. پرسشگري، مشاهده، تجربه: انسانها در همه جا در درجه اول قرار مىگيرند، انسانها از لحاظ شيوه و رفتاريشان مورد پرسش قرار مىگيرند، انسانها در قلمرو تجربه و صورت انسان تجربي، مورد آزمايش واقع مىشوند. روشن است که عموماً جمعگرايانه (تقريباً در نظريه سيستمها) هستند، از طريق شيوههاى جارى تحقيقات تجربى اجتماعى تشکيل نمىشوند بلکه اغلب فقط از طريق تدابير بىشمار واسطهاى ـ تقريباً در شکل تحليلهاى چند سطحى ـ مىتوانند حل و فصل شوند. علاوه بر اين، اين مشکلات رابطه گسيختهاى را که خيلى از جامعهشناسان کلاننگر، از لحاظ آزمون عملى احکام و داورىهاى ايشان داشتهاند، نيز توضيح مىدهند.
|