پنجشنبه, ۱۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 6 February, 2025
مجله ویستا
سینمای اسپانیا
اما همین واقعه تأثیر عمیقی بر فارغالتحصیلان IIEC، از جمله خوان آنتونیو باردم (متولد ۱۹۲۲) و لوییسگارسیابرلانگا (متولد ۱۹۲۱)، بهجا گذاشت و مسیر آیندهٔ سینمای اسپانیا را تعیین کرد. همکاری این دو تن یکسال بعد در فیلم خوش آمدید آقای مارشال (۱۹۵۲) ثمر داد که با طنزی در باب شکوفائی یک روستای کوچک اسپانیای، به واسطهٔ طرح مارشال، موفقیت بسیاری کسب کرد و در جشنوارهٔ کن تقدیر شد. |
این کارگردان در ادامهٔ این دهه مستقلاً فیلمهای طنزآمیزی دربارهٔ مسائل اجتماعی ساختند ـ باردم با فیلمهای مرگ یک دوچرخهسوار (۱۹۵۵ ـ برندهٔ جایزهٔ بینالمللی منتقدان جشنوارهٔ کن) و خیابان اصلی (۱۹۵۶ ـ برندهٔ جایزهٔ بینالمللی منتقدان جشنوارهٔ ونیز) و برلانگا با فیلمهای کالابوش (۱۹۵۶) و هر پنجشنبه یک معجزه (۱۹۵۷). باردم و برلانگا در کنار فیلمسازی با شرکت در جلسات 'گفت و شنود' سالامانکا که سمیناری ملی دربارهٔ سینما بود، و در بهار ۱۹۵۵ برگزار شد، و در آن برخورد واقعگرایانه با بیماریهای معاصر اجتماعی مورد تأکید قرار گرفت، مسیر آیندهٔ سینمای اسپانیا را طرح ریزی کردند. آنها همچنین با همکاری در تأسیس UNINCI، یک شرکت مستقل تولید فیلم در ۱۹۵۱، موجب سقوط اقتصادی CIFESA شدند. |
همین شرکت UNINCI بود که بونوئل را به اسپانیا دعوت کرد تا در آنجا فیلم ویریدیانا (۱۹۶۱) را بسازد، و هنگامیکه این فیلمِ ضدرژیم جایزهٔ بزرگ جشنوارهٔ کن را ربود دولت اجازهٔ فیلمسازی این شرکت را فسخ کرد. در ۱۹۶۲ وزیر اطلاعات فرانکو، اِمانوئل فراگا ایریبارن، یک سینهفیل (دوستدار سینما) را به مدیریت کل امور سینمائی کشور منصوب کرد که خوزه مادریاگارسیا اِکسکودِرو نام داشت و همو بود که IIEC را تحت عنوان EOC (مدرسهٔ دولتی سینما) سازماندهی تازه کرد و سیاستحمایت از تولیدات ملی را آزادانهتر ساخت تا زمینهای برای 'سینمای نوین اسپانیا' فراهم کند، و از دل همین آزادسازی بود که فیلمهائی چون دژخیم (۱۹۶۳) از برلانگا، برندهٔ جایزه، عمه تولا (۱۹۶۴) از میگل پیکاتزو، نُه نامه به برتا (۱۹۶۵) از باسیلیو مارتین پاتینو، و نخستین فیلمهای مهم کارلُس سائورا (۱۹۳۲) از اسپانیا سر برآوردند. بهویژه سائورا با یک سلسله کمدی سیاه که آشارا تحتتأثیر بونوئل بودند، از جمله شکار (۱۹۶۵)؛ نعنای یخزده (۱۹۶۷) و باغ لذایذ (۱۹۷۰)، در دههٔ ۱۹۶۰ بهعنوان بهترین کارگردان اسپانیائی به جهان معرفی شد. در همین دوره فرانکو کابینهٔ جدیدی در ۱۹۶۹ تشکیل داد و یک دستراستی بهنام آلفردو سانچِزیِیّا را بهجای فراگا برگزید و بِیّا تا سال ۱۹۷۳ در مقام وزیر اطلاعات اسپانیا باقی ماند. |
سومین و حاصلخیزترین مرحلهٔ سینمای نوین اسپانیا از ۱۹۷۳ آغاز و تا به امروز ادامه داشته است. از روزی که آدمیرال لوییس کارِرو بیانکو جانشین انتصابی فرانکو در ۱۹۷۳، توسط باسکها به قتل رسید. دیگر حرکت ملی بهسوی عادیسازی غیر فالانژیستی تقریباً قطعی شد. سالهای آخر فرانکو دوران خوش یا دیکتابلاندا (دیکتاتوری نرم) بود، سالهائی که گاه شاهد پیدایش فیلمهائی کاملاً متفاوت با کنایههای سیاسی بودند - دخترخاله آنجلیکا (۱۹۷۳) و جوجههای کلاغ (هر دو سائورا، ۱۹۷۵ ـ برندهٔ جایزهٔ ویژه داوران، کن، ۱۹۷۶)؛ عشق کاپیتان براندو (۱۹۷۴) از خیمه دِ آرمینیان؛ تعطیلات طولانی ۳۷(۱۹۷۵) از خیمه کامینو؛ پاسکوال دوآرنه (۱۹۷۵) از ریکاردوفرانکو، و شکارچیان غیرقانونی (۱۹۷۵) از خوزه لوییس بورو. |
شجاعانهترین فیلمی که در این دوره ساخته شد، روح کندوی عسل (۱۹۷۳) از ویکتور اِریس، برندهٔ تعدادی جایزهٔ بینالمللی، روایتی است بهشدت نمادین از زندگی کسانیکه در جنگ داخلی اسپانیا بازنده شدند. فرانکو که سالها به شدت بیمار بود در بیستم نوامبر ۱۹۷۵ در هشتاد و دو سالگی درگذشت. از آغاز ۱۹۷۷ ممیزی بهکلی کنار رفت و نخستین انتخابات آزاد پس از چهل سال برگزار شد و در ۱۹۷۸ یک قانون اساسی دموکراتیک برای اسپانیا تدوین شد. با خروج اسپانیا از سیاهی فاشیسم، در فاصلهٔ یک دهه، اقتصاد این کشور با اقتصاد اروپا و جهان گره خورد و توانست مراکز پخش فیلم تازهای برای نسل کارگردانهائی که از EOC سر برآورده بودند، از جمله برلانگا، بارِدم، سائورا و دیگران به راه اندازد. در این دوره بود که برلانگا از تبعیدِ خود خواستهاش از فرانسه بازگشت و به ساختن فیلم در وطن خود پرداخت. از آن جمله، تفنگ ملی (۱۹۷۷) که فیلم طنزآمیزی است دربارهٔ سالهای آخر دیکتاتوری فرانکو، و فیلمهائی از این دست که مورد توجه قرار گرفتند. پس از آن بارِدم به تریلرهای سیاسیِ دورانِ پس از فرانکو روی آورد، از جمله هفت روز در ژانویه (۱۹۷۸)، که بازسازی مستندگونهای است از جریان قتلِ برخی از حقوقدانهای کمونیست در ۱۹۷۷ توسط تروریستهای سیاسی در مادرید. |
در این دوره ویسنته آراندا (متولد ۱۹۲۶) با فیلم تغییر جنسیت (۱۹۷۷) و خیمه دِ آرمینیان (متولد ۱۹۲۶) با آشیانه (۱۹۸۰) هر دو زندگی خانوادههای سرکوبگر اسپانیائی را به تصویر کشیدند، و خوزه لوییس بورو (متولد ۱۹۲۹) در فیلم سابینا (۱۹۷۹) به اسطورهٔ سیاستِ جنسی ر سدهٔ نوزدهم در اَندُلُس پرداخت. کارلوس سائورا نیز در این دوره با فیلمهائی چون زندگی من، اِیلیز (۱۹۷۷)، چشمهای بستهشده (۱۹۷۸)، مادربزرگ صد ساله شد (۱۹۷۹)، و بجُنب، بجُنب! (۱۹۸۰) به فیلمسازی با چهرهٔ جهانی بدل شد. سائورا از آن پس با سهگانهٔ رقصِ آنتونیوگادِس - عروسی خون (۱۹۸۱)، اقتباسی از نماشنامهٔ گارسیا لورکا؛ کارمِن (۱۹۸۳)، برگرفته از اپرای ژرژ بیزه، و عشق نفرینشده (۱۹۸۶)، برگرفته از بالهٔ مانوئل دِ فایا - خود را متمایز ساخت. |
او در ۱۹۸۸ با حماسهای تاریخی دربارهٔ سفر اکتشافی و ناموفق یک اسپانیائی در ۱۵۶۰ بهنام لوپه دِ آگیره در آمازون (این داستان همچنین دستمایهٔ ورنر هرتزوگ در فیلم آگیره، خشم خدایان [۱۹۷۲] قرار گرفته است) پرهزینهترین فیلم اسپانیائی (هشت میلیون دلار) تا این زمان را به نام اِل دورادو (۱۹۸۸) کارگردانی کرد. او در سالهای اخیرتر به خاطر فیلم افسوس، کارملا! (۱۹۹۰) مورد تقدیر مقامات اسپانیائی قرار گرفت. این فیلم با هزینهٔ نسبتاً پائین به تالارهای موسیقی سرگرمکنندهای میپردازد که در جریان جنگ داخلی ثروتمند شدند و ما را به یاد کمدیِ کلاسیک ارنست لویبچ، بودن یا نبودن (۱۹۴۲) میاندازد. |
با ورود خانم پیلار میرو (متولد ۱۹۴۰) به جرگهٔ فیلمسازان اسپانیائی نسل دوم کارگردانهای نوگرای اسپانیا مورد توجه بیشتری قرار گرفت. میرو که ابتدا برای تلویزیون فیلم میساخت (تلویزیون اسپانیا، RTVE، تأسیس در ۱۹۵۹)، با فیلم سینمائی جنایت کوشا (۱۹۷۹) نزد معدود منتقدانِ آزادی بیان به یک چهرهٔ شاخصِ داخلی (کازاسِلبِر) بدل شد. این فیلم براساس حادثهای در ۱۹۱۲ ساخته شده که دو تن از اعضاء گارد ملی زارع بیگناهی را بیرحمانه شکنجه کرده بودند تا وادارش کنند به قتلی که نکرده بود اعتراف کند. نمایش این فیلم کوتاهزمانی از جانب مقامات نظامی ممنوع شد و میرو خود به اتهام افترا محاکمه و تبرئه شد. هنگامیکه سرانجام جنایتِ کوئنسا در ۱۹۸۱ به نمایش درآمد به سرعت پرفروشترین فیلم اسپانیائی شد و نخستوزیر سوسیالیست، فیلیپ گونزالس، که به تازگی انتخاب شده بود، میرو را به مدیریت کل سینمای کشور منصور کرد. |
بنا به گفتهٔ پیتر بساس میرو یک طرح حمایتی کامل از تولیدکنندگانِ فیلمهای با کیفیت بالا و کارگردانهای 'معتبر' ، از جمله افرادی که ذکر آنها رقت، بهعلاوه کارگردانهائی از نسل خود را تهیه کرد. این افراد عبارت بودند از خود میرو با فیلمهائی چون وِرتِر (۱۹۶۸؛ اقتباس از گوته)؛ شاهزادهٔ سایهها (۱۹۹۱)؛ پرندهٔ خوشبختی (۱۹۹۳)، و کارگردانهائی مانند خیمه چاواری (متولد ۱۹۴۳) ـ افسونزدائی (۱۹۷۶)؛ به خدائی ناشناخته (۱۹۷۷)؛ سرسپردگی (۱۹۸۰)؛ فرزند (لاسالا دِ لاس مونهراس، ۱۹۸۳)؛ دوچرخه مال تابستان است (۱۹۸۴)؛ رودخانهٔ زرین (۱۹۸۶) - خیمه کامینو (متولد ۱۹۳۶) - حافظهٔ پیر (۱۹۷۷)؛ لاکامپانادا (۱۹۸۰)؛ ایوانِ باز (۱۹۸۴)؛ نور و سایهها (۱۹۸۸)؛ زمستان طولانی (۱۹۹۲) - ویکتور اِریس (متولد ۱۹۴۰) - جنوب (۱۹۸۳)؛ بهْ درخت خورشید (۱۹۹۱) - ریکاردو فرانکو (متولد ۱۹۴۹) - پاسکوال دوآرنه (۱۹۷۵)؛ باقیماندهٔ کشتی مغروق (۱۹۷۸)؛ سان خوداس دِلا فرونته را (مکزیک، ۱۹۸۴) - خوزه لوییس گارسی (متولد ۱۹۴۴) - تنها در صبح زود (۱۹۷۸)؛ مراتع سبز (۱۹۷۹)؛ شکاف (۱۹۸۰)؛ شروع دوباره (۱۹۸۲؛ برندهٔ جایزهٔ اسکار بهترین فیلم خارجی)؛ شکاف ۲ (۱۹۸۳)؛ دو فیلم با یک بلیت (۱۹۸۴). آنتونیو دروْ (متولد ۱۹۴۲). |
حقایق پروندهٔ ساوُلتا (۱۹۷۸)؛ مانوئل گوتیهرِز آراگُن (متولد ۱۹۴۲) ـ جوجههای سیاه (۱۹۷۷؛ برندهٔ جایزه کارگردانی از جشنواره برلین در ۱۹۷۹)؛ خوابگردها (۱۹۷۷)؛ قلب جنگل (۱۹۷۸)؛ شگفتیها (۱۹۸۰)؛ شیاطین در باغ (۱۹۸۲)؛ وحشی (۱۹۸۴)؛ زیباترین شب (۱۹۸۴)؛ نیمی از بهشت (۱۹۸۶)؛ بداقبالی (۱۹۸۸)؛ خوزه خوان بیگاس لونا (متولد ۱۹۴۶) - بیل بائو، یک داستان عاشقانه (۱۹۷۸)؛ سگ پشمالو (پودل، ۱۹۷۹)؛ تولد دوباره (آمریکا، ۱۹۸۱)؛ لولا (۱۹۸۵)؛ اضطراب (۱۹۸۷)؛ لولو در سنین مختلف (۱۹۹۱)؛ خامون، خامون (۱۹۹۲)؛ گویهای طلائی (۱۹۹۳)، اِلوی دِ لا ایگلِسیا (متولد ۱۹۴۴) - لذایذ پنهانی (۱۹۷۷)؛ نماینده (۱۹۷۸)؛ چاقوکشها (۱۹۸۰)؛ رفقا (۱۹۸۲)؛ اِل پیکو (شلیک، ۱۹۸۳)؛ شلیک ۲ (۱۹۸۴)؛ اتصال (۱۹۸۵)، پدرو اُلِئا (متولد ۱۹۳۸) - لاکُرهآ (۱۹۷۶)؛ روز شیطان (۱۹۸۴)؛ استاد شمشیربازی (۱۹۹۲)، فرناندو تروهبا (متولد ۱۹۵۵) ـ تا جسم باقی است (۱۹۸۲) ـ میمون دیوانه / وسوسهٔ تغییریافته (۱۹۸۹)؛ دوران خوب (۱۹۹۲) اُگوستین ویلارونگا - در پشت شیشه/ در قفسهٔ شیشهای (۱۹۸۶)، و سرانجام کارگردان بسیار موفقی بهنام پدرو آلمودورا (متولد ۱۹۴۹) با فیلمهائی مانند هزار توی شهوات (۱۹۸۲)؛ در تاریکی (۱۹۸۳)؛ چه کردهام که مستوجب این باشم؟ (۱۹۸۴)؛ مانادور / گاوباز (۱۹۸۶)؛ قانونِ خواستن (۱۹۸۷)؛ زنانی در من حملهٔ عصبی (۱۹۸۸)؛ آتام! (مرا به بند بکش، ۱۹۸۹)؛ پاشنههای بلند (۱۹۹۱) و کیکا (۱۹۹۳). |
فیلمهای بیپرده، فردگرایانه و به شدت خندهدارِ آلمودوار موجب شدند که از سال ۱۹۸۶ فهرست وسیعی از فیلمهای اسپانیائی به خارج صادر شوند که نشانههائی (هر چند نه چندان تیپیک) از سرزندگی اخیر این سینما را دربر دارند. اسپانیای پس از فرانکو با سی و نُه میلیون جمعیت در دههٔ گذشته موفق شده است بهطور متوسط سالانه پنجاه فیلم تولید کند که در مجموع دارای ویژگی واحدی هستند: سینمائی مردمپسند و در عین حال هنرمندانه با چهرهای تیره و سوررئالیستی متناسب با تاریخ سدهٔ بیستم در این کشور. |
همچنین مشاهده کنید
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست