جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

اختلال‌های اضطرابی


اکثر ما در روبه‌رو شدن با موقعیت‌های تهدید‌آمیز یا فشارزا احساس اضطراب و تنش می‌کنیم. این‌گونه احساسات، واکنش‌های به‌هنجاری در برابر فشار روانی هستند. اضطراب تنها زمانی نابه‌هنجار محسوب می‌شود که در برابر موقعیت‌هائی رخ دهد که اکثر مردم به‌راحتی آنها را حل و فصل می‌کنند. اختلال‌های اضطرابی شامل گروهی از اختلال‌ها است که در آنها اضطراب یا نشانهٔ اصلی است (اختلال‌های اضطراب فراگیر و وحشت‌زدگی) یا اینکه اضطراب زمانی تجربه می‌شود که شخص سعی دارد رفتارهای غیرانطباقی خاصی را کنترل کند (اختلال‌های هراس و وسواس فکری - عملی).
  اختلال‌های اضطراب فراگیر و وحشت‌زدگی
کسی‌که دچار اختلال اضطراب فراگیر است سراسر روز را در یک حالت تنش شدید به‌سر می‌برد؛ بیشتر اوقات به‌صورت مبهمی احساس نگرانی و ناآرامی می‌کند و حتی در برابر فشارهای خفیف هم واکنش افراطی نشان می‌دهد. ناتوانی در آرمیدگی (relaxation)، خواب آشفته، خستگی مفرط، سردرد، سرگیجه، و تپش قلب از متداول‌ترین شکایات جسمانی این بیماران است. علاوه بر این، چنین فردی دائماً نگران انواع مشکلات احتمالی است و تمرکز فکر و تصمیم‌گیری برایش دشوار است؛ وقتی هم سرانجام تصمیمی می‌گیرد این خود نگرانی بیشتری می‌آفریند ( 'آیا تمام پی‌آمدهای احتمالی را در نظر گرفته‌ام؟' ، 'آیا مصیبتی در پیش خواهد بود؟' ) برخی از توصیف‌هائی را که افراد مبتلا به اضطراب شدید و مزمن از خود داده‌اند در جدول نشانه‌های اضطراب فراگیر می‌بینید.
  جدول نشانه‌های اضطراب فراگیر
عباراتی که در این جدول آمده است، توصیف‌های شخصی افرادی است که دچار اضطراب مزمن و شدید بوده‌اند. (نقل از ساراسون - Sarason و ساراسون، ۱۹۸۰).
- اغلب اوقات دچار تپش قلبم می‌شوم.
- گرفتاری‌های جزئی حالم را می‌گیرند و عصبانی‌ام می‌کنند.
- اغلب اوقات بدون دلیل موجهی ناگهان دچار ترس می‌شوم.
- من دائماً نگران چیزی هستم و همین مرا از پا می‌اندازد.
- غالباً دچار خستگی و فرسودگی (exhaustion) شدید می‌شوم.
- تصمیم گرفتن برایم خیلی سخت است.
- احساس می‌کنم که همواره از چیزی وحست دارم.
- احساس می‌کنم همیشه عصبانی و ناآرام هستم.
- اغلب احساس می‌کنم که نمی‌توانم بر مشکلاتم غلبه کنم.
- احساس می‌کنم که همیشه تحت ‌فشار هستم.
افرادی که از اضطراب فراگیر رنج می‌برند ممکن است دچار حمله‌های وحشت‌زدگی نیز بشوند، اصطلاحی که به بروز ناگهانی حالت بیمناکی یا وحشت‌ شدید و توان‌شکن اطلاق می‌شود. در خلال حمله‌های وحشت‌زدگی شخص یقین دارد که چیزی وحشتناک در شرف وقوع است؛ این احساس معمولاً با نشانه‌هائی مانند تپش قلب، نفس‌تنگی، تعرق، لرزش‌های (tremor) عضلانی، احساس از حال رفتن و تهوع همراه است. این نشانه‌ها در نتیجهٔ تحریک بخش سمپاتیک دستگاه عصبی خودمختار به‌وجود می‌آیند (به مبحث مبانی عصبی - زیستی روانشناسی - ترجمه نیستان‌گاهان نگاه کنید)، و همان واکنش‌هائی هستند که شخص هنگام ترس شدید نیز تجربه می‌کند (۱).
(۱) . (hypoglycemia)، چند عارضه جسمانی مانند فزونکاری غدهٔ تیروئید، بیماری قلبی، قطع دارو، کمی قند خون و برخی اختلال‌های غده‌های درونریز، می‌توانند همان نشانه‌های حملهٔ اضطرابی را به‌وجود آورند. تنها پس از اطمینان از عدم وجود چنین عارضه‌هائی است که می‌توان نشانه‌های بیمارگون را ناشی از علل روانی دانست.
در خلال حمله‌های شدید وحشت‌زدگی، شخص می‌ترسد که بمیرد. گزارش شخصی زیر نشان می‌دهد که این‌گونه تجربه‌ها تا چه اندازه می‌توانند وحشت‌آور باشند:
به خاطر دارم که در خیابانی قدم می‌زدم؛ ماه می‌تابید؛ ناگهان همه چیز در اطرافم ناآشنا به‌نظر آمد، همان‌طور که در خواب اتفاق می‌افتد. احساس کردم که وحشت از درونم برمی‌خیزد، اما توانستم آن را از خود دور سازم و به راهم ادامه دهم. در حدود سیصد چهار صد متر راه رفتم، اما هر دقیقه که می‌گذشت وحشتم بیشتر می‌شد ... حالا داشتم عرق می‌کردم، و در همان حال می‌لرزیدم؛ قلبم به شدت می‌تپید و پاهایم سست و لرزان بود ... وحشت‌زده ایستادم؛ نمی‌دانستم که چه کار کنم. مختصر ته ماندهٔ عقلم می‌گفت که به خانه برگردم. به‌نحوی توانستم همین کار را بکنم، منتها خیلی کند، و در حالی که دستم به نرده‌های کنار جاده بود.
درست خاطرم نیست که چطوری راه را برگشتم؛ داشتم وارد خانه می‌شدم؛ توی خانه از خود بی‌خود شدم و با حالتی درمانده شروع به گربه کردم ... چند روزی در خانه ماندم؛ اولین بار که دوباره پا از خانه بیرون گذاشتم زمانی بود که همراه مادر و بچه‌ام داشتم به منزل پدربزرگم در چند کیلومتری خانه‌مان می‌رفتم. در آنجا هم دچار وحشت‌زدگی بودم و تحمل بچه‌ را نداشتم. دخترخاله‌ام پیشنهاد کرد که به منزل خاله‌ام برویم، اما در آنجا هم حملهٔ دیگری به من دست داد. یقین داشتم که دارم می‌میرم. بعد از این واقعه دیگر اصلاً قادر نبود تنها از خانه بیرون بروم؛ حتی بیرون رفتن با کس دیگری هم برایم بسیار سخت بود. نه تنها حمله‌های وحشت‌زدگی و از حال رفتن ادامه یافت، بلکه دائماً می‌ترسیدم که این حمله‌ها دوباره به سراغم بیابند. (ملویل - Melville ،۱۹۷۷، صفحات ۱ و ۱۴).
اشخاصی که اضطراب فراگیر و با اختلال‌های وحشت‌زدگی را تجربه کرده‌اند معمولاً به‌ روشنی نمی‌دانند که چرا می‌ترسند. این نوع اضطراب به این دلیل نیز اضطراب فراگیر نامیده می‌شود که با محرک یا رویداد به‌خصوصی فراخوانده نمی‌شود، بلکه در موقعیت‌های گوناگون رخ می‌دهد. به‌نظر می‌رسد که این‌گونه اضطراب کمتر وابستهٔ رویدادهای برونی است و بیشتر در احساسات و تعارض‌های درونی شخص ریشه دارد.


همچنین مشاهده کنید