گلى از دست من بستان و بو کن |
|
ميان هر دو زلفونت فرو کن |
به هر جائى که رفتى من نباشم |
|
همانجا با خود گل، گفتگو کن |
|
بزن نى را که غم داره دل من |
|
بزن نى را که دوره منزل من |
بزن نى را مقام نى بگردون |
|
که تا بيرون کنى درد از دل من |
|
عجب ابرو، عجب گيسو، عجب مو |
|
عجب گردن، عجب سينه، عجب رو |
عجب صاحب جماله، دلبر من |
|
مثال دستهٔ گل مىدهد بو |
|
خداوندا دلم کو، دلبرم کو؟ |
|
مرا افسانه کرده افسونگرم کو؟ |
به دامن گاه ريز و اشک از چشم |
|
دريغا، دانههاى گوهرم کو؟ |
|
تو را مىخوام وگرنه يار بسيار |
|
گلى مىخوام وگرنه خار بسيار |
گلى مىخوام که در سايهش نشينم |
|
و گرنه سايهٔ ديوار بسيار |
|
دلدار مرا گفت: چرا غمگينى؟ |
|
در قيد کدام دلبر شيرينى؟ |
برجستم و آئينه به دستش دارم |
|
گفتم که در آئينه که را مىبينى؟ |
|
ستاره در هوا مىبينُم امشب |
|
زمين در زير پا مىبينُم امشب |
خدايا، مرگ ده تا جون سپارم |
|
که يار از خود جدا مىبينُم امشب |
|
در اين صحرا مرا گرما گرفته |
|
غم عالم مرا تنها گرفته |
غم عالم همه مىگن دو روزه |
|
غم من دم به دم بالا گرفته |
|
شو تاريک و مهتابُم نيومد |
|
نشستُم تا سحر خدا بُم نيومد |
نشستُم تا دم صبح قيومت |
|
قيومت آمد و يارُم نيومد |
|
از اينجه تا به بيرجند خيلى رايه |
|
همهاش کوه و کمر، سنگ سيايه |
که سنگش بر کنم، ريگش بچينم |
|
که شايد دلبر زارم برايه |
|
به قربون دو زلفون سياشم |
|
چتو دل مىکنم از تو جدا شم |
مکن ناز، طاقت نازت ندارُم |
|
که کشکولى خرم، مثل گدا شم |
|
نگارا خدمتِت را کم نکردُم |
|
زدى چوبى مو شونه خم نکردُم |
زدى چوبى تو از بهر جدائى |
|
جدائى را تو کردى مو نکردُم |
|
خداوندا به حق شاه بىچون |
|
به حق آن شهيد غرقه در خون |
خداوندا به حق ذات پاکت |
|
رسانى دست ليلى را به مجنون |
|
نويسُم نامهاى از بىوفائى |
|
به بندُم بر پر مرغ هوائى |
ببر نامه به دست دلبرم ده |
|
بگو صد داد و بىداد از جدائى |
|
ستاره سر زد و بيدار بودم |
|
به پاى رخنهٔ ديوار بودم |
به پاى رخنهٔ ديوار باغى |
|
هنوز در انتظار يار بودُم |
|
شو شنبه، نشون از يارم اومد |
|
دوشنبه، قاصد دلدارم اومد |
سهشنبه چشم به راه و دل به اميد |
|
که چارشنبه گُل بىخارم اومد |
|
دو پنج روزه که بوى گل نيومد |
|
صداى چه چه بلبل نيومد |
برين از باغبان گل بپرسين |
|
چرا بلبل به سيل گل نيومد |
|
الا مرغ سفيد تاج ورسر |
|
خبر از مو ببر امشو به دلبر |
بگو هر کس جدامون کرده از هم |
|
خدا مىده سزايش، روز محشر |
|
سرت گردم که سرسر مىکنى يار |
|
مثال بره، غرغر، مىکنى يار |
مثال برهٔ تازه رَگائى |
|
دمادم ياد مادر مىکنى يار |
|
خودم سبز و دلم سبز و دِلم سبز |
|
فتاديم هر سه تامون، سبز در سبز |
فلک پيراهنى بر من بريده |
|
گريبانش سپيد و دامنش سبز |
|
عرقچين سرت دادى به نقّاش |
|
نمىدانُم تو ترکى يا قزلباش |
اگر ترکى به ترکستان خود رو |
|
قزلباشى، بيا مهمان ما باش |
|
به قربانت شوم اى نقرهاىفام |
|
طمع دارُم بيائى بر لب بام |
طمع دارُم که شش بوسه بگيرُم |
|
دو تا صبح و دو تا ظهر و دو تا شام |
|
تو که رفتى خدا يار تو باشد |
|
فلک در عرش غمخوار تو باشد |
فلک در عرش، محمد در مدينه |
|
رسولالله نگهدار تو باشد |
|
گل مخمل مزن تو پا به دريا |
|
مخور غصه براى مال دنيا |
مخور غصه که مردم مال دارند |
|
چراغ کس نسوزه تا به فردا |
|
اگر مستانه مستُم از شمايوم |
|
اگر بىپا و دستُم از شمايوم |
اگر گبرم، اگر هستُم مسلمون |
|
اگر مو بتپرستُم از شمايوم |
|
دو چشم بر راه دارم، کى مىيائى |
|
دلى پر آه دارُم، کى مىآئى |
خودت گُفتى سرما خواهم آمد |
|
نظر بر ما، دارُم، کى مىآئى |
|
چرا از پنجره سر مىکشى يار |
|
قلم بالاى دختر مىکشى يار |
تموم جوونار دادى به کشتن |
|
هنوزم سرمدى تر مىکشى يار |
|
هميشه ياد رويت مىکنم گُل |
|
گلاب هستى و بويت مىکنم گل |
اگر صد يار جانى داشته باشم |
|
فداى تار مويت مىکنم گل |
|
بيا باد و ببر دسمال دستم |
|
به پيش دلبر شيداى مستم |
بگو دلبر، سلامت مىرسونه |
|
که من از کودکى دل به تو بستم |
|
دلم تا تو نيائى من نخندم |
|
نه سرمه چش کنم، نه سر به بندم |
قسم خوردم سر شاه ولايت |
|
بهجاى اسب شاهى، خر نه بندم |
|
به پشت خونهٔ دلبر رسيدم |
|
من از درد دلم آهى کشيدم |
همون خاکى که از کفشش تکيده |
|
بهجاى سرمه در چشمم کشيدم |
|
اگر تو گوهرى، من کهربايُم |
|
اگر تو نقرهاى، من هم طلايم |
اگر تو کودکى رويت نمىشه |
|
به من وعده بده، پيشت بيايُم |
|
بزن نى زن، رفيق باوفايُم |
|
که مهمون عزيز آيه برايُم |
بخوان اى نازنين يار عزيزُم |
|
بنال اى چنگ، امشو از برايُم |