دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
مجله ویستا
کُلِجهٔ بزن و برقص (۲)
پسر مىره اونجا، همونجورى که پيرمرد گفته بود عمل مىکنه. مىبينه هفت ديو به پاى اون خوابيدند. پسر لرزى مىآد به بدنش مىره چوب مىکنه. هر چى مىگن بگيريد ببنديت، گوش نمىده. اصلاً پشت سرش هم نگاه نمىکنه. پسر مىگه پناه بر خدا، چوبُ دراز مىکنه، مىگن چوب چوب برد، مىگن چوب نمىبره، انارو ور مىداره بر مىگرده. انارو پرت مىکنه جلو خواهره، مىگه: 'بيا.' دختره مىبينه يه اناره پرتش مىکنه گوشه اتاق. |
چند روزى پادشاه بنا مىکنه رفتن. پادشاه تعريف مىکنه، مىگه: 'يه رفيقى داريم چند روزى نبوده حالا آمده.' پادشاه که خبر نداشته. زن خبردار مىشه مىگه: 'اى دده، مثل اين که برادرش آمده.' زن پيره مىآد پيشِ دخترِ، مىگه: 'آورد برات؟' مىگه: 'آره ننه!' زنه نمىدونسته چيه؟' پير زن مىگه: 'اگه بره سيب خندان برات بياره همهاش برات مىخنده.' دختر گيس بريده هم بنا مىکنه به گريهزارى کردن. دوباره برادر مىآد مىگه: 'چته؟' مىگه: 'تو مىرى من تنهام. سيب خندان مىخوام.' دوباره پسره به همون شکل که رفت انار آورد مىره سيب خندان مىآره. |
چند وقتى از اين مابين مىگذره. زن خبردار مىشه که پسره برگشته. يه زن پير مىفرسته دوباره ببينه برگشته يا نه. مىگه: 'چه نشستيد که آمد!' پيرزن دوباره مىآد مىگه: 'اين دفعه کارى کنيم که هيچ وقت نتونه برگرده.' به تاختى مىآد پيش دختر، مىگه: 'برادرت آمد سيب آورد؟' دختر مىگه: 'آورد.' مىگه: 'اگه اين دفعه بره برات کُلجهٔ بزن و برقص بياره، تو ديگه هيچ وقت غصه نداري.' پسر که از شکار بر مىگرده، مىبينه دختر بهانه مىگيرد، بهش مىگه: 'دوباره چته؟' مىگه: 'تو اگه منُ مىخوائى بايد برى کُلجهٔ بزن و برقص را برام بياري!' پسر از دختر به تنگ آمده مىزنه بيرون مىگه: 'اين دفعه يا خبر مرگم مىآد يا از دست تو راحت مىشم!' همينطور که سر در گريبان گرفته بود، باز برخورد مىکنه به پيرمرد، مىپرسه: 'هان کجا؟' پسر با بىاعتنائى مىگه: 'ولم کن بذار به درد خودم بميرم.' حال قضيه را برايش تعريف مىکنه. |
درويش باز التماس مىکنه: 'اى پسر، بيا از اين کار بگذرد؛ هر که رفته جان سالم به در نبرده. اونجا چهل ديو به پاش خوابيدن، بايد از هفت دريا و هفت جنگل بگذري. اى پسر بيا و بگذر.' پسر مىگه: 'محاله. يا مىميرم راحت مىشم يا اينم براى اين گيسبريده مىآرم تموم مىشه!' درويش مىگه: 'حالا که اين قدر اصرار دارى بايد يه عصا بگيرى از آهن. اين قدر بايد راه برى که عصات و کفشت تهش بره. وقتى از هفت دريا گذشتي، وقتى از هفت جنگل گذشتى مىرسى به يه چشمه، کمين مىکني. شب که مىشه ديو مىآد آب ببره، اول سلام خصّ و مس مىدي. تا گفت لقمهٔ چپت کنم يا راستت کنم، تو اين کاغذرو به اون مىدي. خودش بقيهشِ کمکت مىکنه.' پسر، مىره همانطور که پيرمرد گفته بود عمل مىکنه، مىره لب چشمه شب که مىشه، ديو مىآد آب ببره سلام خصّ و مس مىده. مىگه: 'هان اى آدميزادِ دندانْ سفيدِ سرْ سياه تو کجا اينجا کجا؟' زود نامه رو مىده دست ديو، ديو مىگه: 'خب بايد هر چى من مىگم گوش بدي. امشب ديوا عروسيشونه. پاى آن صندوق چهل ديو خوابيده. عروسى که تموم شد همشون غش مىکنن. نزديکاى صبح يواشى من مىآم دنبالت مىبرمت، مىذارم جلو خونهشان. از راه آب قلعه مىرى تو، صندوق بالاى درخت چناره، يواش مىرى بالا ورش مىداري. يه خر سفيدى گوشهٔ قلعهس، سوارش مىشى هر چى مىگن بگيردش، بکشيدش، بزنيدش. مبادا پشت سر تو نگاه کنىها.' پسر همون کارى که ديو بهش مىگه مىکنه. صبح يه صندوق جلوش، برمىگرده به خونه. صندوق رو پرت مىکنه جلو دختر. |
الغرض چند وقت از اين مابين مىگذره زن پادشاه وقتى مىفهمه مىگه: 'چهکار کنم چهکار نکنم؟' پيرزن مىگه: 'دعوتش بگيرم سم مىريزم تو غذاشون! شب که شاه مىآد زن مىره خودش رو براش عريز مىکنه، مىگه: 'اى شاه، حالا که اين بچهها براى تو عزيزند امشب وعدهشان بگير.' |
حالا بشنويد از پسر و دختر که نشسته بودند، صدائى از توى صندوق مىآد مىگه: 'اى پسر اگر خواب نباشيد بيدار باشيد، اگه مست نباشيد هوشيار باشيد، اينائى که من مىگم گوش کنيد.' پسر و دختر هواج و واج مىمونن مىبينند از توى صندوق صدا مىآد. گوش مىکنن مىگه: 'امشب شاه از شما وعده مىگيره. اى پسر تو مىگى قبلهٔ عالم به سلامت باشه، اول شما تشريف بياريد به من مرحمت کنيد با تمام قشون و لشکر بيائيد.' پسر مىگه: 'آخر چطورى از توى صندوق صدا مىآد؟' صدا مىگه: 'تو کارت نباشه.' پادشاه مىآد به پسر مىگه: 'اى پسر! تو و خواهرت امشب بيايد خونه من.' که پسر پيشدستى مىکنه، مىگه: 'قبلهٔ عالم به سلامت باشه، اول شما تشريف بياريد.' شاه توى دلش مىخنده مىگه: 'اين چطورى مىخواهد از تمام لشکر من دعوت کنه.' دلش مىسوزه مىگه باشه. فرداش مىبيند تمام بيابون پر شده از چادر. تازه همهٔ قشون شاه فقط توى گوشهاى از اون چادرها جا مىگيرند. شاه همچى نمىگه. فردا شب پسر رو دعوت مىکنه. دوباره توى صندوق صدا مىآد: 'اى پسر، فردا که مىريد منو با خودتون ببريد. يه زنى زير دالونِ شاهه، شما به خاک مىافتيد، حسابى پوست گاو رو مىبوسيد. بعدش غذا که آوردن، يه گربهاى کنار سفره است خودت و خواهرت لب به غذا نمىزنيد مىزاريد جلوى گربه که گربه همون جا مىميره.' |
پسر و دختر صندوقو ور مىدارن قصرِ پادشاه. زير دالون مىافتن به خاک و پوست گاوو مىبوسن. شاه خيلى مکدر مىشه، ولى چون خيلى پسر رو دوست داشته هيچى نمىگه. هيچى که غذا مىآرن مىذارن جلو گربه که گربه تِنگِلْى بالا مىشه که صدائى از توى صندوق مىآمد و تمام قضايا را از اول تا آخر براى پادشاه تعريف مىکنه که شاه دوباره زنش را با هزار عزت و احترام مىآره و دستور مىده گيس خواهر زنش و با دده سياه را مىبندند به دم قاطر، ول مىکنن توى بيابون و از توى صندوق هم دخترى مىآد بيرون که مثل قرص ماه شب چارده، پادشاه هفت شبانهروز جشن مىگيره، يه دختر هم مىگيره براى پسرش و همه به مراد دلشان مىرسند. |
قصهٔ ما به سر رسيد خاله خروسه به خونهش نرسيد. |
- کُلجه بزن و برقص |
- باغهاى بلورين خيال ـ ص ۱۶ |
- گردآورى: خسرو صالحى |
- نشر مرکز، چاپ اول ۱۳۷۷ |
- به نقل از: فرهنگ افسانههاى مردم ايران ـ جلد يازدهم ـ علىاشرف درويشيان ـ رضا خندان (مهابادي)، نشر کتاب و فرهنگ، چاپ اول ۱۳۸۱ |
همچنین مشاهده کنید
- مرغ حضرت سلیمان (۲)
- کُلِجهٔ بزن و برقص
- کچل ممسیاه (۲)
- دختر حاجی صیاد(۲)
- گنجشک
- بیبی له و چیچی له
- گنجشک
- چهل دروغ(۲)
- قصاب و تاجر و قاضی
- سیب جادو(۲)
- لقمان حکیم
- بیبی چَتَنتَن (۲)
- داستان دختر شهر هیچاهیچ
- قصهٔ پیرزن
- حکیمباشی قیافهشناس
- الاغ آوازهخوان و شتر رقاص
- گنج
- سه خواهر و نیلبک
- قصهٔ دختر گازر
- شاهزاده ابراهیم و شاهزاده اسماعیل (۴)
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست