|
|
سيستمهاى اجتماعى قسمتى از سيستمهاى عمومى هستند به اصطلاح 'فرا سطح' نظريه سيستم عمومي، نظريههاى سيستمهاى اجتماعى قابل تأکيد مىباشد (لومان، ۱۹۸۴).
|
|
نظريههاى سيستمى عمومى نسبتاً از زيستشناسى و فنّاورى (تکنولوژي) مشتق مىشوند؛ مثلاً برتالانفى (Bertalanffy -1949) چنين بيان مىکند که اساس و زيربناى نظريه سيستمى عمومى بر پايه و اساس انديشه کلى 'تعادل در حال جريان' (Fliess-Gleichgewicht) قرار دارد. نمونه بارز اينگونه سيستمها دستگاهها و ساختمانهاى موجود زنده (ارگانيسمها) هستند.
|
|
|
|
در واقعيت امر پارادايم سازمانى نيز مورد الگوئى اغلب نظريههاى سيستمى اجتماعى است. در نزد اسپنسر اين مقايسه تقريباً در مورد 'همتائي' (Homologie) و همسرشتى است. بهنظر مىرسد که نهادهاى اجتماعى تاحدى بهمنزله 'ارگان يا اندام' جامعه هستند. همچنين براى پارسونز نيز انداموارگى و ساختمانهاى موجود زنده يعنى ارگانيسمها، برداشت و تصورى اصلى و هدايتگر هستند. اين موضوع در اغلب ارجاعات او به هندرسون يا کانون (Henderson, Cannon) (تحت عنوان 'عقل و بصيرت جسم' ) (wisdom of the body) نشان داده مىشود. به اين ترتيب اين نظريه سيستمى از ادعاهاى اوليه خود که بههيچوجه از لحاظ مقايسه محتوائى جزء سيستمهاى ارگانيک نمىباشد بلکه فقط از لحاظ مقايسه صورى و تشريفاتى جزء آنها است دور مىشود. همين موضوع هم براى پيشنهاد لومان مطرح مىشود که جوامع را بهمنزله سيستمهاى خودکار (autopoietische System) درنظر مىگيرد. در اينجا انسان به نمونههاى تصويرى و سرمشقى ارگانيک، مانند و جهتگيرى مىشود، بهويژه بهصورت و شيوه فرآيندهائى که در سلولهاى زنده جريان دارند.
|
|
انديشههاى مشعر بر اينکه سيستمها بهطور خودکار هدايت مىشوند پس از اين بهعنوان انديشههاى عام، در برداشتهاى سيستمى معين از سايبرنتيک (۱) وارد قضايا شدهاند.
|
|
(۱) . اين لغظت از سوى شادروان حميد عنايت به فرمانشناسي، از سوى نيکآئين به علم فرمان خود، از سوى دکتر ابراهيمزاده به دانش وارسىها، از سوى دکتر فرشاد به دانش کنترل و ارتباط و از سوى دکتر ميرشريف اديب سلطانى به فرمانيک ترجمه شده است؛ ولى مترجم ترجيح داد عين تلفظ و صورت لاتين آن را بهکار برد براى اينکه هيچيک از اين ترجمهها را گويا و کافى نمىداند.
|
|
اين انديشهها در جهت هدفهاى معين سيستمى سو گرفتهاند و توجه را به فرآيندهاى 'بازخوردي' انبارکردن اطلاعات و عمليات تصميمگيرى عاقلانه معطوف مىدارند. اين جريانات در اينصورت در درجهٔ اول خصلت هنجارى - فنّاورى دارند و بهعنوان معيارهاى اينگونه سيستمهاى سايبرنتيکى از جمله موارد زير مورد توجه هستند:
|
|
- 'خودتنظيمي' (Selbstregulierung): فرآيندى را گويند که بهوسيله سيستم مرکب از تأثيرات جهان خارج بدون اينکه هدايت امر را از خارج دريافت دارند، ايجاد مىشود (مثل يک وان حمام که در آن لبريز شدن آب بههنگام جريان داشتن آن، تضمين مىشود).
|
|
- 'تطابق' (Anpassung) فرآيندى که از فراز خودتنظيمي، ارزشهاى مقرر را برحسب شرايط هر محيط، اصلاح مىکند (مثل يک ترموستات).
|
|
- 'آموزشپذيري' (Leenafähigkeit): رفتار آينده مىتواند بهوسيله تجارب (نتايج جريانات کنوني) اصلاح شود.
|
|
- 'ثبات و پايدارى بيش از حد' (Ültrastabilität): امکان اينکه خود را در جهت تعادل تغييريافته بهحرکت درآورند و نوسان دهند. اين مفهوم قبلاً در مفهوم تعادل در حال جريان قرار داشته، همچنين در عين حال ممکن است جهشها و پرسشهاى تعادلبرانگيز را سبب شوند (يعنى به سطح تعادل بالاتر و جديدترى بروند).
|
|
- 'ثبات چندوجهي' (Multistabilität: خصلت سيستم که خود را بتواند بر تغييرات متعدد محيط تطبيق دهد (فىالمثل خردهسيستمهاى گوناگون) مثل تقريباً بخشهاى مختلف يک کارخانه که خود را بر خرده محيطهاى خاص (تقريباً مثل بازارهاى جزئي) تطبيق مىدهند و به آنها مربوط مىباشند.
|
|
- 'بازخورد' (Ruckkopplung): بدين وسيله انحرافات ارزشهاى مقرر (sollwerten) اصلاح مىشوند، در حقيقت بهوسيله تغيير دادهها يا گرفتهها.
|
|
کاربردهاى منطقى و سنجيده انديشههاى سيستمى سايبرنتيکى بر سيستمهاى اجتماعى تا بهحال صورت نگرفته است. با وجود اين در نظريههاى متعدد و قديمى و جديد سيستمهاى اجتماعى بىسر و صدا فرض را بر اين قرار مىدهيم که سيستمهاى اجتماعى به شيوه (خيلى فشرده و مختصر) يا بهطور کامل صفات و خصلتهاى برشمرده را حاضر و دارا باشند بدون اينکه در اينجا آزمون شود آيا و در چه حجمى و براساس چه دلايلى اين موضوع واقعاً مصداق دارد.
|
|
|
اصطلاح سيستماتيزه کردن را که در ابتدا بهمنزله مفهومى تجربى و عينى براى درک نوع و درجه ارتباط متقابل درونى و واقعى بهکار برديم، مىتوان از لحاظ تاريخى نيز بهکار برد. آنگاه اين اصطلاح در معناى تکاملى خود نشاندهنده گسترش ساختارهاى سيستماتيک در جوامع جديد، پيچيده و متفاوت است. انسان متوجه اين امر است که در اينجا مفهوم سيستم در سطوح تحليلى بهکار برده نمىشود، بلکه تاحدى بهصورت جوهرى و ماهوى (essentialistisch) بهکار مىرود.
|
|
برحسب نظريه هابرماس (۱۹۸۱) افزايش ظرفيت هدايت و ارشاد در جامعه به ضرر دنياى زندگى تمام مىشود. پيوسته پوششهاى مربوط به دنياى زندگى بيشتر سيستماتيزه مىشوند. اين امر انديشه بنيادين اين تز است که جداکردن سيستم از دنياى زندگى نتيجه 'استعمارزدگى دنياى زندگي' بهوسيله سيستمها است. به اين ترتيب در سطوح بالاتر و فراتر نيز فرض مىشود که براى هرکدام از اين قلمروها - دنياى زندگى و سيستم - نظريههاى متفاوتى اعتبار دارند.
|
|
مفهوم 'دنياى زندگي' که از هوسرل گرفته شده و از زمان شوتز تا بهحال در جامعهشناسى پديدارشناسى نقش تعيينکننده را بازى مىکند و در آنجا دنياى روزمره واضح و بديهى و نيز آگاهى همه روزه را که هر لحظهٔ آن قابل دريافت و درک است، در برمىگيرد، در نزد هابرماس بهمنزله شاخصهاى بزرگ مرجع براى 'عمل ارتباطدهنده يا کنش ارتباطي' (kommunikatives Handeln) اينگونه فهميده مىشود که 'فاعلان يعنى حاملان ذهنيت عملکننده ارتباطى پيوسته در افق دنياى زندگى با يکديگر به تفاهم مىرسند' (هابرماس، ۱۹۸۱، ۱، ۱۰۷) و در اين مضمون فرآيندهاى تفاهمي، دنياى زندگى چهره مىبندد و گسترش تعقل ابزارى از طريق شبکهها بهطور غيرقابل رؤيتتر و از طريق فهم مستقيم سيستمهاى بهزحمت قابل دسترسي، دنياى طبيعى زندگى انسانها را دچار فرسايش مىکند. به اين ترتيب تضادهاى بين آنچه در جوار سيستم و دنياى زندگى قرار دارد، رخ مىدهد که قطعهقطعه کردن و متلاشى ساختن (Fragmentierung) آگاهى روزانه و بردگى انسان بهوسيله سيستمها را بههمراه خواهد داشت.
|
|
خردمندانه کردن دنياى زندگى
|
↓ |
تمايز و تفاوتگذارى بين اقتصاد و دولت
|
↓ |
پويائى رشد اقتصادى و خودکار شدن
|
↓ |
تشنجات و بىقرارىهاى سيستمى و بحرانهاى ناشى از ارشاد
|
↓ |
آسيبشناسى دنياى زندگي
|
|
|
|
به اين ترتيب بعد انتقادى اين انديشه نيز مورد خطاب قرار مىگيرد که در عين حال اشاراتى به عمل کردن را در خود مستتر دارد: گرايش به مستعمره کردن را مىشود خنثى کرد. از خودبيگانگى و جدائى ظاهر شده انسانها از ارتباطات روزمره مبتنى بر سنتهاى حياتى خود مىبايد بهوسيله تجديد وحدت سيستمى با دنياى زندگى مورد تأکيد قرار گيرد. اين انديشههاى تاحدى موثر رمانتيک، فقط در جمعبندى و کاربرد زبانى آنها تازه و جديد است. در اينجا طنين تفاوتگذارى تونيس بين 'جماعت و امت' (Gemeinschaft) و 'اجتماع يا جامعه' (Gesellschaft ترجمه فارسى اين دو لغت را وامدار آقاى دکتر سيدجواد طباطبائى در کتاب ايشان - ابن خلدون و علوم اجتماعى - هستم.) بسيار زياد است. هانس فراير (جامعهشناسى که امروز بهعلت وابستگى گذشته او به رژيم نازى بسيار کم و با اکراه مورد نقل قرار مىگيرد) نيز چنين انديشههائى را مطرح کرده است. او بين 'سيستمهاى اوليه' (که بر ساختارهاى رشد يافته مبتنى هستند و قابل رؤيت و شفاف مىباشند و تاحدى زمينه و زيرساخت طبيعى را نشان مىدهند) و 'سيستمهاى ثانوي' که ساختارهاى آنها ساختگى و مصنوعى است و بهطور طبيعى رشد و تکامل نيافتهاند، بلکه بهطور 'تصنعي' ساخته شدهاند و از لحاظ راهبرد نيز برنامهريزى و طراحى شدهاند، تفاوت مىگذارد. همچنين فراير در جوانههاى رشديافته تاريخى سيستمهاى ثانوي، تجليات اجتماعى اضمحلال و نابودى و آسيبشناسى آنها را مىبيند که سرانجام بر اين مر مبتنى مىشوند که انسانها براى خود محيطى مىسازند که مصنوعي، دستنيافتنى و غيرطبيعى است، انسان در ساختارهاى حداکثر واسطهاى زندگى مىکند و فهم و دنياى احساس او براى آن ساخته نشدهاند که رفتار پيچيده سيستمهاى اجتماعى و جريانات بازخوردى مربوط به آنها را درک و فهم کنند.
|
|
پولانى (Polanyi) در (۱۹۸۰) اينک انديشه و دريافت مشابه ديگرى را - البته با محتواى ديگر - با تز تغيير شکل و دگرگونى (Transformationsthese) خود ارائه مىدهد: برحسب برداشت او سيستم اقتصادى از لحاظ بستر خود در مناسبات اجتماعى (دنياى زندگي) متفاوت و متمايز مىشود و سپس جامعه را مورد استعمار خود قرار مىدهد، بهطورى که جامعه بهوسيله شيوه رفتارى اقتصادى - خردباورانه و عقلائى و بهوسيله ساختارها دنياى زندگى را از حالت طبيعى خود خارج مىکند: به اين ترتيب خرده سيستم اقتصادى بهصورت ابرسيستم (Supersystem) درمىآيد و مانند کارکرد يک مرکز فرماندهى اثر مىکند.
|