جان سگ دارم به سختی ورنه سگجان بودمی |
|
از فغان زار چون سگ هم فرو ناسودمی |
ورنه جانم آهنین بودی به آه آتشین |
|
دیده چون پالونهی آهن فرو پالودمی |
آه جان فرسا اگر در سینه نشکستی مرا |
|
اینکه جان فرسودم از آه، آسمان فرسودمی |
غرقهام در خون و خون چون خشک شد گردد سیاه |
|
خود سیه پوشم که دیدی؟ گرنه خون آلودمی |
کوه غم بر جانم و گردون نبخشاید مرا |
|
کاین غم ار بر کوه بودی من بر او بخشودمی |
یوسفانم بستهی چاه زمیناند ار نه من |
|
چشمههای خون ز رگهای زمین بگشودمی |
گوش من بایستی از سیماب چشم انباشته |
|
تا فراق نازنینان را خبر نشنودمی |
کاشکی خاقانی آسایش گرفتی ز اشک خون |
|
تا زجان کم کردمی در اشک خون افزودمی |
روی من کاهی است خاکین کاش از خون گل شدی |
|
تا به خون دل سر خاک وحید اندودمی |
آن زمان کو جان همی داد ار من آنجا بودمی |
|
جان ستانش را به صور آه جان بربودمی |
پای در گل چون گل پای آب غم پذرفتمی |
|
خاک بر سر ، بر سر خاک اشک خون پالودمی |
گر فدای او برفتم من، چرا جانم نرفت |
|
تا اگر زان بر زیان بودم ازین برسودمی |
دیده را از سیل خون افکنده می در ناخنه |
|
بس به ناخن رخ چو زر ناخنی بخشودمی |
مویه گر بنشاندمی بر خاک و خود بنشستمی |
|
دست و کلکش را به لفظ مادحان بستودمی |
اول از خوناب دل رنگین ازارش بستمی |
|
بعد از آن از زعفران رخ حنوطش سودمی |
گر رسیدی دست، غسلش ز آب حیوان دادمی |
|
بل که چون اسکندرش تابوت زر فرمودمی |
آنچه مادر بر سر تابوت اسکندر نکرد |
|
من به زاری بر سر تابوت او بنمودمی |
یا چو شیرین کو به زهر تلخ بر تابوت شاه |
|
جان شیرین داد، من جان دادمی و آسودمی |
هر شبی بر خاکش از خون دانهی دل کشتمی |
|
هر سحر خون سیاوشان ازو بدرودمی |
واپسین دیدارش از من رفت و جانم بر اثر |
|
گر برفتی در وداعش من ز جان خشنودمی |
من غلامی داغ بر رخ بودمش عنبر به نام |
|
ور به معنی بودمی عنبر حنوطش بودمی |
چون بدین زودی کفن میبافت او را دست چرخ |
|
کاشکی در بافتن، من تار او را پودمی |
گیرم آن فرزانه مرد، آخر خیالش هم نمرد |
|
هم خیالش دیدمی در خواب اگر بغنودمی |
نینی آن فرزانه را داغ فراقم کشت و بس |
|
گر به عالم داد بودی من به خون ماخوذمی |
شد ز من بدرود گر بختیم بودی پیش از آنک |
|
او ز من بدرود رفتی من ز جان بدرودمی |
گر دلم دادی که شروان بیجمالش دیدمی |
|
راه صد فرسنگ را زین سر بسر پیمودمی |
جانم ار در نیم تیمار فراقش نیستی |
|
آخر از جان یتیمانش غمی بزدودمی |
گفتی ای باز سپید از دود دل چون میرهی |
|
کاش ار باز سپیدم بیسیاهی دودمی |
|