|
|
فلسفه و حکمت در قرن هفتم و هشتم خاصه در قرن هفتم بر اثر رهائى از غوغاى تعصبى که دو قرن پيش از آن ايران را فرا گرفته بود نضج و قوت يافت اما اين قوت به منزله واپسين شعله چراغى بود که در حال فرو مردن باشد. در اين دوره حتى بعضى متشرعان خاصه عالمان شيعى به حکمت توجه کردند اما اين توجه و علاقهٔ آنان در راه استخدام آن براى اثبات نيّتهاى شرعى و پوشانيدن لباس شريعت به آن بهکار رفت تا هم آن را چون آلتى براى تقويت نيروى عقلانى طالبان علوم شرعى مورد استفاده قرار دهند و هم آنچه را که از اين علم با انديشههاى دينى متشرعان سازش نمىيافت از آن بردارند و آن را آمادهٔ ورود در حوزههاى درسى عالمان دين کنند و اين کار بهخصوص با کوششهاى علامهٔ حِلّى انجام پذيرفت.
|
|
البته با انحطاط کلى عقلى و فکرى نتيجهٔ قطعى کشتار و غارت بىامان مغول و تاتار بود، جز در آغاز اين دوره که به دانشمندانى چون خواجه نصيرالدّين طوسى و نجمالدّين دبيران برمىخوريم، در سالهاى آخر دورهٔ مورد بحث کمتر به آوردن انديشههاى نو مواجهيم و کارها را بيشتر بر مدار شرح و تفسير و تلخيص و تهذيب و تحشيهٔ گفتار پيشينيان و 'قال' و 'اقول' مىيابيم و اين انحطاط کلى نه تنها حاصل حملههاى ويرانکارانه مغول است بلکه ميوه تلخى است که از کيفيت تربيت فکرى مسلمانان حاصه از قرن پنجم به بعد با نيرو گرفتن انديشه تعبد و تقليد و اکتفاء به استماع و استناد به گذشتگان و نظاير اينها حاصل شد. يک نکته قابل توجه اين است که با فرار يا جلاى وطن دسته بزرگى از دانشمندان ايران به شام و مصر و ديگر ناحيتهاى دور از تاخت و تاز مغول، در اين دوره حکمت و دانشهاى وابسته به آن که تا اين روزگار بيشتر در جانب خاورى کشورهاى اسلامى رواج داشت به جانب باخترى خاصه شام و مصر منتقل شد.
|
|
بزرگترين فيلسوف اين عهد که بايد او را بازماندهٔ روزگار پيشين دانست خواجه افضلالدّين محمدبن حسن مرقى کاشانى معروف به باباافضل است که سال وفات وى به اختلاف ۶۰۶ و ۶۶۷ و حتى ۷۰۷ نوشته شده است. کارهاى افضلالدّين از چند باب شايستهٔ تحقيق و مطالعهٔ دقيق است. نخست آنکه او با نگارش رسالههاى متعدد شيواى خود به زبان فارسى يا با ترجمهٔ بعضى از رسالههاى فلسفى بدين زبان و جستجوى اصطلاحات روان و سهل و گنجانيدن آنها در عبارتهاى مستحکم که هم جنبهٔ معنى و هم جانب لفظ در آن به کمال است سودمندترين کار را براى بخشيدن ارزش حکمى به اين زبان کرده است. ديگر اينکه او فيلسوفى مبتکر و صاحبنظر و گاه تأويلکننده و راهجوينده به حقيقتهاى جديد با توجيههاى تازه است و انديشههاى حکمى او از کتاب و رساله تجاوز مىکند و به تقريرات و نامههاى او با و به اشعارش مىرسد. ديگر آنکه در ضمن تحقيقهاى خود بسيار به آيهها استناد و اشاره مىکند و در آنها به تأويل و توجيه دست مىزند. در نظر او همهٔ بحثهاى فلسفى به کمال نفس و پختگى روحانى و معنوى انسان منجر مىشود و اين است که او را بايد به واقع يک فيلسوف معنوى دانست که نظر واقعى او از علم، تهذيب باطن و تزکيه نفس است تا شايستهٔ بازگشت به جهان نفسانى شود. از آثار مهم او در فلسفه عرضنامه، منهاج المُبين،مَدارجالکمال، ره انجامنامه، جاوداننامه، مبادى موجودات، و ساز و پيرايهٔ شاهان را بايد نام برد. علاوه بر اينها رسالهٔ نفس ارسطو و رساله تفّاحه منسوب به ارسطو و ينبوع الحيات را به فارسى ترجمه کرده است.
|
|
پيشآهنگ بزرگ فلسفهٔ مشّاء و استوار کنندهٔ ستونهاى آن در اين زمان علامهٔ محقق خواجه نصيرالدّين محمدبن محمدبن حسن طوسى (م ۶۷۲) است. وى بزرگترين کسى است که در روزگار مقارن حملهٔ مغول و در ميان غوغاى تعصبهاى عالمان دينى اسلام ضد علوم عقلي، تربيت شد. بزرگترين کار او در حکمت تأييد و تسجيل حکمت بوعلىسينا است و براى اينکار به شرح مشکلات اشارات ابوعلى و اثبات مبحثهاى آن همت گماشت و بسيارى از اعتراضها و ايرادهاى امام المشککين (فخرالدّين محمدبن عمر رازى م ۶۰۶) بر کتاب الاشارات و التنبيهات بوعلى را رد کرد و کتاب خود را حل مشکلاتالاشارات ناميد. همين کتاب پايه و مايهٔ کار علامت قطبالدّين رازى در کتاب 'المحاکمات بين شرحى الاشارات' و حاشيه ابن کمالپاشا در قرن دهم بر محاکمات علامهٔ قطبالدّين و شرح برهانالدّين محمد نَسَفى و شرح سِراجالدّين اُرْمَوى و شرح ابنِ کَمونه (م ۶۷۵) و در نتيجه تأييد و تحکيم بنيان نظرهاى بوعلى در کتاب الاشارات شد. وى علاوه بر شرح اشارات کتابهاى حکمى ديگر به پارسى و عربى دارد از آن جمله است اقسام الحکمة، بقاءالنفس، جبر و اختيار، ربطالحادث بالقديم، روضةالقلوب، اخلاق محتشمي، اخلاقناصري، شرح اثبات عقل، العلل و المعلولات، العلم الاکتسابي، کيفيةصدور الموجودات.
|
|
نجمالدّين دبيران (م ۶۷۵) حکمت را نزد شمسالدّين محمدبن اشرف سمرقندى و اثيرالدّين ابهرى و خواجه نصيرالدّين طوسى فرا گرفت. از آثار او حکمةالعين شامل دو باب طبيعى و الهى است که علامهٔ حِلّى و ميرک بخارى بر آن شرح نوشتند. ديگر عينالقواعد در منطق و اثبات الواجب يا شبهات کاتبى در رد دليلهاى حکيمان بر اثبات واجب و کتاب المنصص در شرح ملخص امام فخر رازى است. از ديگر فيلسوفان اين دوره علامه قطبالدّين شيرازى صاحب دُرّة التاج و شرحى بر حکمة الاشراق شهابالدّين سهروردى و قطبالدّين رازى صاحب المحاکمات بين شرحى الاشارات و سعدالدّين تفتازانى و مير سيدشريف جرجانى را بايد نام برد.
|
|
از ميان فيلسوفانى که در حملهٔ مغول به شام گريختند يکى رفيعالدّين الجيلى مقتول به سال ۶۴۱هـ. و صاحب شرحالاشارات و التنبيهات و اختصار الکليات از کتاب القانون ابنسينا است. ديگر شمسالدّين خسروشاهى شاگرد امام فخر رازى و متوفى به سال ۶۵۲ صاحب تلخيص کتاب الشفاء ابنسينا و تتمهٔ کتاب آيات البينات امام فخر رازى و خلاصهٔ کتاب المهَذَّب شيخابواسحاق شيرازى است.
|
|
|
تأليفهاى دانشمندان دوره ۷ و ۸ رشتههاى پزشکى و داروشناسى متعدد و قابل توجه است. مخصوصاً نوشتن شرحها بر کتابهاى معتبر پزشکى مورد توجه بود و از اين راه چند کتاب معتبر پديد آمد. از آن جمله شرحى است که ابن نفيس قَرْشى (علاءالدّين ابوالحسن علىبن ابىالحزم متوفى به سال ۶۸۷) نوشت. قَرْشى در حديث و ادب و منطق و اصول فقه نيز استاد بود و در پزشکى بعد از ابنسينا کسى را هَمال او نمىشناسند. ابوالفتح اسکندرى و ابوالفضلبن کوشک از شاگردان او بودند. از قَرْشى علاوه بر شرح قانون قَرْشى کتاب معروف 'شامل' در هشتاد مجلد در طب مانده است. وى همچنين دربارهٔ دَوَران کوچک خون توضيحهائى داده که قابل اهميت است.
|
|
از شرحهاى ديگر قانون التحفة السعديهٔ علامه قطبالدّين شيرازى است که به سال ۷۱۰ تأليف آن به انجام رسيد. علامه در چهارده سالگى بعد از فوت پدر در سال ۶۴۸ پزشک و کحّال بيمارستان مظفرى شيراز شد. کتاب ديگرى که به وى منسوب است 'رسالة فى بيان الحاجةالى الطب و آداب و الاطبا و وصاياهم' نام دارد که در سه فصل تأليف گرديده است. شرح ديگر قانون از علامه شمسالدّين محمدبن محمود آملى صاحب نفائس الفنون است. وى کليات اِيلاقى تأليف شرفالزمان محمد اِيلاقى مقتول به سال ۵۳۶ را نيز شرح کرد. علاوه بر اينها که گذشت شرح قطبالدّين ابراهيمبن على مصرى (م ۶۱۸)، شرح السامرى ابويوسف يعقوببن غنائم (م ۶۱۸) و شرح ابن العالمه (نجمالدّين احمد بن فضل م ۶۵۲) و شرح ابنالقف يعقوببن اسحق کَرَکى (م ۶۸۵) و شرح سديد کازرونى بهنام توضيحات و شرح زينالعرب مصر و مختصر چَغمينى خوارزمى بر قانون ابوعلي، مشهور است.
|
|
از پزشکانى که در اوان حملهٔ مغول زنده بوده و در همان گيرودار از ميان رفتهاند بزرگتر از همه نجيبالدّين سمرقندى (ابوحامد محمدبن علىبن عمر) مقتول به سال ۶۱۸ است. از تأليفهاى اين پزشک نامدار يکى کتابالاَسباب و اَلعلامات است که برهان الدّين نفيسبن عوض کرمانى شرح معتبرى بر آن نوشته است. ديگر اصول ترکيب الاَدويّة، والادويه المفرده، و قوانين ترکيب الادويّه القلبيه، و مُداواة وَجع المفاصل و چند کتاب ديگر.
|
|
از کتابهاى معتبر داروشناسى اين دوره کتاب مالايسع الطبيب جهله از يوسفبن اسمعيل خوئى معروف به ابنالکبير و کتاب الختيارات بديعى دربارهٔ داروهاى مفرد و مرکب از علىبن حسين انصارى معروف به حاجى زينالعطار به زبان فارسى است که در سال ۷۷۰ تأليف شده است، مشهور است.
|