|
|
|
در قرن هفتم و هشتم براى علوم عقلى احوال متضادى ملاحظه مىشود يعنى اگر چه از يک طرف وجود مردان بزرگى که غالباً تربيتيافتهٔ دورهٔ پيش بودند مايهٔ نگاهداشت رونق بازار علوم تا مدتى محدود گرديد، از سوى ديگر در پايان عهد مورد مطالعه از عدهٔ عالمان بزرگ و ذىفنون جز مردان انگشتشمار کسانى که قابل ذکر باشند باقى نماند. سقوط خلافت و راه يافتن ضعف و سستى در احوال عالمان شرع نيز هر چند وسيلهاى براى برداشتن قيدهاى شرعى دورهٔ پيشين از پاى دانشهاى عقلى شد، اما از سوى ديگر فقر و انحطاط عمومى و کشتار و نَهْب و ناامنى مداوم مايهٔ ضعف تدريجى دانشها و دانشمندان گرديد و باز در همان حال گروه ديگرى از مردم خانقاهى و غيرخانقاهى سخنان پيشينيان را در ناروائى و نارسائى دانشهاى عقلى تکرار مىکردند و توسل به حقايق دينى را براى کسب سعادت و رسيدن به حقيقت کافى مىشمردند. با اين حال کشش حکمت به جانب شرع در قرن هفتم و هشتم قوت بيشترى يافت و کلام و فلسفه در نزد غالب حکيمان اين دوره بهشدت به يکديگر نزديک شد. در اين دوره مرکزهائى از قبيل مراغه، شيراز، اصفهان و بغداد و هنوز محل اجتماع عالمان و دانشمندانى بود که به دانشهاى عقلى اشتغال داشتند. بسيارى از عالمان بزرگ ايرانى در حملات مغول مانند ديگر ايرانيانى که پاى گريز داشتند، به کشورهاى نزديک و يا ناحيتهاى امن گريختند و در همان جاىها ساکن شدند تا مردند.
|
|
در اين عهد موضوع تهيه کتاب از نظر درسى بسيار مورد توجه بود و اين امر موجب شد که تلخيص کتابها و نوشتن شرح و حاشيه بر آنها و تأليف کتابهاى مختصر و متوسط و مفصل در دانشهاى گوناگون متداول شود. اين دوره دورهٔ توقف و بيرون آمدن قطعى از بحثهاى طولانى و خوددارى از مراجعه و استناد بر تأليفهاى گوناگون عالمان قديم و روى آوردن به متنهاى خاصى براى تعليم و تعلم بود. در سال ۶۴۵ خليفه به مدرسان مدرسه مُسْتَنصريه فرمان داد که از آن پس چيزى از تصانيف خود بر طُلاّب نخوانند بلک کلام مشايخ را براى حفظ ادب نسبت به آنان و از راه تبرک به شاگردان بياموزند (الحوادث الجامعه، حوادث سال ۶۴۵). به اين ترتيب دايرهٔ تدريس محدود گرديد و از آزادى عقيدهٔ مدرسان کاسته شد و سبب گرديد که شرحها و تلخيصها و حاشيههاى متعددى دربارهٔ کتابهاى متقدمان تدوين شد و براى تدريس بهکار رفت. در اين دوره خواجه نصرالدّين طوسي، قطبالدّين رازي، علامه حلّى و علامه تفتازانى و امثال آنان را سرگرم تأليف کتابهاى مُلَخّص به روشى بودند که در مجمعهاى علمى بهکار تعليم و تعلم آيد. مبالغه در اين امر سبب شد که برخى از متفکران زمان بر آن اعتراض کردند. از آن جمله ابنخلدون معتقد بود که اين امر سبب تباهى و اخلال در امر تحصيل مىگردد. (مقدمهٔ ابنخلدون، چاپ مصر، ص ۳-۵۳۲).
|
|
مؤلفان موضوعهاى علوم: عالمان اين عهد در بيشتر دانشها داراى اطلاع و اثر بودند و همين امر بعضى از آنان را به تأليف کتابهائى ذکر اقسام دانشها و شرح آنها واداشته است که از آن جمله است جامعالعلوم امام فخرالدّين رازى و کتاب اقسامالحکمه خواجه نصرالدّين طوسى (م ۶۷۲). برخى از کسانى که دست به تأليف کتابهائى دربارهٔ موضوعهاى مختلف دانشها زدند کار خود را از برشمردن آن دانشها به شرح اصل و ربشهٔ آنها کشانيدند. کتاب فارسى دُرّةالتاج لغرّة الدُّباج تأليف علامه قطبالدّين شيرازى از اينگونه است که در حکم دائرةالمعارفى در دانشهاى عقلى است و آن را 'اُنموذج العلوم' هم ناميدهاند. وى همچنين کتابى در شرح علوم ادبى دارد بهنام مفتاح المفتاح. کتاب معروف فارسى ديگر در موضعهاى گوناگون دانشها 'نفائس الفنون فى عرائس العيون' و علامه شمسالدّين محمد آملى (متوفى بعد از ۷۵۳) است که در آن از دانشهاى مختلف ادبى و دينى و عرفانى و حکمى سخن گفته است و در اواخر قرن هشتم شمسالدّين محمدبن ابراهيم سَنجارى (م ۷۹۴) کتابى بهنام 'اِرشاد القاصد اِلى اَسنى المقاصِد' نوشت که بنابر گفته حاجى خليفه منشاء تأليف کتاب مفتاح السعاده طاشکبرىزاده (م ۹۶۷) شده است.
|
|
|
دو قرن ۷ و ۸ دورهٔ تدوين کتابهاى درسى در همهٔ شاخههاى علم منطق مانند آداب بحث و مناظره و جدل و ديگر بابهاى اين علم است. خواجه نصيرالدّين طوسى بهعنوان بزرگترين دانشمند اين رشته و صاحب کتاب اساسالاقتباس در اين فن به زبان فارسي، پايه نگارش اين علم را بدين زبان استحکام بخشيد. اين کتاب که در سال ۶۴۲ تأليف شد بهوسيلهٔ رکنالدّين محمدبن على فارسى استرآبادى به زبان عربى ترجمه شد. علاوه بر اين، خواجه دو کتاب تجريد و مقولات عشر را در علم منطق به زبان فارسى نگاشت. نجمالدّين دبيران (ابوالمعالى يا ابوالحسن علىبن عمربن على کاتبى قزوينى م۶۷۵) رسالهٔ عينالقواعد و شرح آن موسوم به بحرالفوائد و کتاب شمسيه بهنام شمسالدّين محمد صاحبديوان را در منطق تأليف کرد و بر شمسيه او علامه تفتازانى و قطبالدين رازى بويهى و علامه حِلّى شرحهائى نوشتند. قاضى عضدالدّين اِيجى (م ۷۵۶) کتابى در 'آدابالبحث' از شاخههاى علم منطق تأليف کرد که بر آن نيز شرحهائى نوشته شد. علامه قطبالدّين شيرازى نيز در بخشى از دُرّة التاج خود به منطق پرداخته است سراجالدّين محمود اُرْمَوى (م ۶۸۲) کتابهاى مطالعالانوار، المناهج و بيانالحق خود را در منطق نوشته است. کتاب کشفالاسرار عن غوامضالافکار از افضلالدّينبن ناماوَرالخونجى (م ۶۴۹) در اين علم نوشته شده است. علامه قطبالدّين محمدبن محمدبويهى رازى (م ۷۶۶) علاوه بر دو کتاب تحرير القواعد المنطقيه و الوامع الاسرار فى شرح مطالب الانوار، رسالةفى تحقيق الکليات دربارهٔ کليات خمس و رسالهٔ تحقيق دلالت و رسالهٔ تحقيق تصور و تصديق رسالهٔ تحقيق محصورات را در منطق تأليف کرد.
|
|
اديب و منطقى و متکلم مشهور ايران سعدالدّين تفتازانى (م ۷۹۲) کتاب تهذيب المنطق والکلام را به سال ۷۸۹ تأليف کرد که جزء منطق آن بهسرعت مشهور و منتشر گرديد و در شمار کتابهاى درسى درآمد و بر آن شرحها و حاشيههاى متعدد نوشته شد از جمله شرح جلالالدّين دوانى (م ۹۰۸). در دورهٔ مورد مطالعهٔ ما دربارهٔ شاخههاى علم منطق مانند علمالمناظره يا علم آداب البحث که دربارهٔ کيفيت ايراد کلام بين مناظرهکنندگان است و نيز علم جدل که به مباحثه کننده قدرت مىدهد تا هر وضعى را که اراده کند ابرام نمايد، کتابهائى تأليف شد از آن جمله در فن مناظره رسالهٔ آداب البحث قاضىعضدالدّين اِيجى (م ۷۵۶) است که بر آن شرحهاى گوناگون نوشته شد و در علم جدل المغنى و تهذيب النکت از اثيرالدّين ابهرى (م ۶۶۳) شاگرد امام فخر رازى است که در منطق نيز ايساغوجى و تنزبل الافکار فى تعديل الاسرار را تأليف کرد. ديگر کتاب الفصول بُرهان الدّين نَسَفى (م ۶۸۴) در جدل و التواريخ الجدليه و منشاء النظر در علم خلاف از همين دانشمند است.
|