|
|
|
در میان کلیهٔ سینماهای جمهوریهای شوروی سینمای گرجستان (جمعیت ۵۷/۵ میلیون نفر) قدیمترین و استخواندارترین است که حداقل ده سال پیش از انقلاب بلشویکی تأسیس شده است. نخستین فیلم داستانیِ گرجستان، بریکائو - باکینوبا (اَلکساندر کوکوناوا [۱۹۵۵ - ۱۸۸۱] در ۱۹۰۹ ساخته شد و اولین مستند بلند آن، سفرهای آکاکی سِرِتِلی در راکا و لکسومی (واسیلی آموشوکِلی [۱۹۷۷-۱۸۸۶]، در ۱۹۱۲ به نمایش درآمد. در گرجستان در آغاز جنگ جهانی اول بیست و نه سالن نمایش فیلم وجود داشت، و نخستین کمپانی تولید فیلم در کار تولید فیلم کریستین (کوکوناوا، ۱۹۱۶)، درامی واقعگرایانه برگرفته از رمانی گرجی، بود و در آن بازیگران مشهور تئاتر گرجستان بازی میکردند. (ستت همکاری سینما با انستیتوی تئاتر روستاوِلی در تفلیس، که اکنون بخش مستقلی برای تولید فیلم دارد، تا به امروز ادامه داشته است). در سال ۱۹۲۱ نظام شوروی در گرجستان استقرار یافت و یک سال بعد کمپانی فیلم دولتی، گوسکینوپرومگروزیا، در تفلیس تأسیس شد. نخستین فیلم این کمپانی، شیاطین سرخ کوچک (۱۹۲۳)، یک 'وسترن' انقلابی دربارهٔ جوانانی بود که در جریان جنگ داخلی (۲۰-۱۹۱۸) با سلحشوران سرخ میجنگیدند، و تأثیر بهسزائی از صنعت فیلم شوروی، بهطور کلی، پذیرفته بود.
|
|
دوران ۱۹۲۴ تا ۱۹۳۷ را 'دوران نقرهای' سینمای گرجستان میشناسند زیرا در این دوره بود که بزرگترین آثار نسل اول کارگردانهای حرفهای - پِرِسنیانی با فیلم سه زندگی (۱۹۲۴)، که آناتولی لوناچارسکی تقدیر شایستهای از آن کرد و آن را سراغاز سینمای شوروی خواند؛ کُته مَرجانیشویلی با کمدی سیاه نامادریِ سامانیشویلی (۱۹۲۷)، که توسط نیکلای شنگلایا (۴۳-۱۹۰۱) از یک نمایشنامهٔ محبوبِ سدهٔ نوزدهمی اقتباس شده بود؛ کُته میکابریدزه (۱۹۷۳ - ۱۸۹۶) با طنزِ اکسپرسیونیستیِ مادربزرگ سن (۱۹۲۹)؛ میخاییل کالاتُزف با مستند خارقالعادهای بهنام نمک برای سوانیتا (۱۹۳۰)؛ شاهکار دوگانهٔ شنگلایا، اِلیسو (۱۹۲۸) و بیست و شش کمیسر (۱۹۳۲؛ فیلمبرداری در باکو، آذربایجان)؛ سیکو (سیمون) دولیدزه (۸۳-۱۹۰۳) با فیلم آخرین صلیبیون (۱۹۳۴)، که تحلیلی مردمنگارانه از یک قبیلهٔ کوچک خِوْسوریان بود؛ داوید روندهلی (۷۷-۱۹۰۴) با بهشت گمشده (۱۹۳۷)، نقادیِ شیطنتآمیزی بر اشرافیت پایان قرن؛ و میخاییل چیارلی (۱۹۷۴-۱۸۹۴) با فلم آرسِنا (۱۹۳۷)، برداشتی منبعث از واقعگرائی سوسیالیستی، دربارهٔ قیام دهقانی در اوایل سدهٔ نوزدهم. در این میان آثار نیکلای شنگلایا از همه تأثیرگذارتر بودند - الیسو شرح واقعهای است مربوط به دوران تزار که بر اساس فرمانی باید کلیهٔ روستاهای قفقاز تخلیه میشد، و فیلم بیست و شش کمیساریا، که حوادث جنگ داخلی در باکو، آذربایجان را تصویر کرده بود. این فیلمها مورد تحسین آیزنشتاین و پودُفکین قرار گرفتند و شنگلایا را بهعنوان پایهگذار مهمترین خانوادهٔ فیلمساز گرجستان تثبیت کردند و به همراه فیلمهای دیگرِ 'عصر نقرهای' شاعر / منتقد فرمالیست روسی، ویکتور شکلوفسکی، را بر آن داشتند تا بگوید سینمای شوروی نه از مسکو که از تفلیس آغاز شد.
|
|
در طول جنگ جهانی دوم تعداد اندکی فیلم در گرجستان ساخته شد، از جمله حماسهای ملیگرایانهٔ گئورگی ساکایه/ ساکادزه (۴۳-۱۹۴۲) از چیارلی و پس از جنگ - همچون کشورهای دیگر شوروی و ایالات وابسته به آن - واقعگرائی سوسیالیستیِ ژدانُفی همچنان سلطهٔ خود را در قالب 'مستندهای هنری' حفظ کرد، از جمله در فیلمهائی چون نذر (۱۹۴۶) و سقوط برلین (۱۹۴۹) از چیارلی. از سال ۱۹۳۸ تا ۱۹۵۲ نام کمپانی گوسکینوپروم گروزیا به استودیوی تفلیس تغییر کرد و پس از ۱۹۵۳ با آرایشی جدید بهنام استودیوی گرجستان، یا گروزیا فیلم به تولید پرداخت. گفته میشود سینمای مدرن گرجستان یا پخش فیلم الاغ کوچک ماگدانا (۱۹۵۶) به کارگردانی چنگیز ابولادزه و رِواز چخیدزه، در اوج گشایش خروشچفی آغاز شد. کارگردانهای این فیلم به نسل دوم فیلمسازان گرجی تعلق داشتند که بسیاری از آنها از VGIK فارغالتحصیل شده بودند. اما این کارگردانهای احیاء بهترین سنتهای سینمای گرجستان در دههٔ ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ را در پیش گرفتند - مشهورترین کارگردانهای این نسل عبارتند از چنگیز ابولادزه (متولد ۱۹۲۴)، گئورگی (۱۹۳۰) و اِلدِرشنگلایا (متولد ۱۹۳۴)، اُتار یوسلیانی (متولد ۱۹۳۴) و لانا گوگویِریدزه (متولد ۱۹۲۸). (گرجستان فیلمسازهای دیگری هم داشت، از جمله میخائیل کالاتُزف [۷۳-۱۹۰۳] و گئورگی دانِلیا [متولد ۱۹۳۰] که در مسفیلم کار میکردند).
|
|
هر چند بهترین آثار ابولادزه - مادربزرگ، ایلکو، ایلاریون و من (۱۹۶۲)، نیایش (۱۹۶۷)، درخت آرزو (۱۹۷۶) ـ از ادبیات گرجی گرفته شدهاند، اما او با فیلم توبه (۱۹۸۴) به شهرت جهانی رسید. این فیلم تمثیلی است از یک دیکتاتور بیرحم گرجی ( 'وارلام آراویه' یا 'هیچکس' و نخستین فیلم شوروی است که با بیباکی، هر چند غیرمستقیم، به جنایتهای استالین اشاره میکند. فیلم توبه اصلاً برای تلویزیون گرجستان ساخته شده بود و بلافاصله پس از گرباچف توسط جانشینش کنستانتین چِرنِنکو توقیف شد اما در سال ۱۹۸۵ در سراسر شوروی پخش شد زیرا در این زمان ادوارد شواردنادزه دبیرکل حزب کمونیست گرجستان شده بود. فیلم توبه با برخوردی مستقیم با جنایات استالین و مخالفت مطلق با سانسور، نقطه عطف مهمی در تاریخ سینمای شوروی شد و مردم آن را همچون مظهر گلاسنوست تلقی کردند.
|
|
گئورکی و اِلدِر شِنگلایا پسران نیکلای شِنگلایا و بازیگر مشهور روسی، ناتو واچْنادزه بودند (هر دو در ۱۹۴۳ در تصادف اتومبیل کشته شدند) که بیچون و چرا بانفوذترین فیلمسازان گرجستان در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ محسوب میشوند. گئوکی فیلم الاوِردوبا را در ۱۹۶۲ هنگامی ساخت که هنوز دانشجوی VGIK بود و تا ۱۹۶۶ اجازهٔ نمایش نیافت. آلاوردوبا مقالهٔ فوقالعادهای است در باب فساد فرهنگ فولکلور گرجی توسط مدرنیسم که در جریان یک جشنوارهٔ مذهبی در یک کلیسای جامع باستانی در کوهستانهای آلازانی میگذرد. فیلم بعدی او، پیروسمانی (۱۹۶۹) زندگینامهای است الهامبحخش که به زندگی یک نقاش پریمتیو (سادهنگار) قهوهخانهای بهنام نیکو پیروسمانیشویلی (۱۹۱۸ - ۱۸۶۸) میپردازد. این فیلم که نشانههائی از هویت ملی گرجستان را دربر دارد، نقطهٔ عطفی در سینمای گرجستان محسوب میشود و آن را غالباً با آندرهای روبلف (۱۹۶۶) از تارکفسکی مقایسه میکنند. در این فیلم رنگ، بافت و ترکیببندی فرمگرایانه، از آثار این نقاش اخذ شده و به احساسی از هماهنگی جادوئی میان هنر و زندگی دست یافته است. شنگلایا در آثار بعدی خود - نغمههای حواشی وری (۱۹۷۳)، نخستین موزیکال گرجستان؛ مستندی دربارهٔ شرابسازی بهنام به درهٔ انگورها بیا (۱۹۷۶)؛ سیر و سلوک یک آهنگساز جوان (۱۹۸۳)، داستانی دراماتیک که در دوران تزار، حوالی ۱۹۰۸ میگذرد؛ و فیلم هاربا و گوگی ۱۹۸۸) که اثری است تاریخی دربارهٔ دستهای از راهزنان قفقازی - موشکافی در باب کاراکتر گرجی را به ملتهای دیگر در دوران گذشته تسری داده است. همزمان، برادرش اِلدِر در فضائی خیالبازانه فیلم میساخت، از جمله فیلمهای کاروان سفید (۱۹۶۳)، تمثیلی در باب اختلاف نسلها که در میان چوپانان خِوْسوریان میگذرد، و نامادریِ سمانیشویلی (۱۹۷۷)، برداشتی مدرن از نمایشنامهای که پدرش در ۱۹۲۷ برای نخستین فیلمش اقتباس کرده بود. حساسیتهای طنزآمیز اِلدِر شنگلایا گهگاه او را در مقابل مقامات شوروی قرار میداد. مثلاً فیلم خیالبازانهٔ آدمهای عجیب و غریب، (۱۹۷۳) بهانهای شد تا منتقدان مسکو سینمای گرجستان را 'نخبهگرا' بخوانند و فیلم دیگر او، کوهستان آبیرنگ (۱۹۸۵)، استعارهای هوسبازانه در باب فرو ریختنِ ارزشهای ملی گرجستان تحت سلطهٔ سوسیالیسم، تا مرز توقیف پیش رفت.
|
|
فیلمهای اُتار یوسلیانی نیز با مشکلاتی مانند اِلدِر شنگلایا روبهرو شد و در حقیقت برخی از آنها بایگانی یا توقیف شدند. یوسلیانی که پیش از فیلمسازی موسیقیدان و نقاش حرفهای بود نزد داوژنکو در VGIK تعلیم دیده بود و نخستین فیلمش، آوریل (یا داستانهائی دربارهٔ چیزها؛ ۱۹۶۱) از طرف ادارهٔ ممیزی مورد حمله قرار گرفت و از جریان پخش عمومی کنار گذاشته شد. آوریل فیلمی است غیرسیاسی دربارهٔ خراب شدن روابط انسانی به خاطر مالکیت اشیاء مادری، اما ظاهراً به واسطهٔ عنایت به معنویت زیر سؤال رفته بود، لذا بوسلیانی تا سال ۱۹۶۴ امکان فیلمسازی نیافت تا آنکه مستندی بهنام ریختهگری آهن (۱۹۶۴) را بهدست گرفت. این فیلم با دوربین مخفی در کارخانهٔ فلزکاری رُستاوی در گرجستان فیلمبرداری شده و آشکارا تحتتأثیر آلاوِردوبا از گئورگی شنگلایا قرار دارد. فیلم بعدی او، وقتی برگها میریزند (۱۹۶۷) فیلمی داستانی است که به شیوهٔ مستند فیلمبرداری شده است. داستان وقتی برگها میریزند که برای پخش به شدت دستکاری شده بود، در تفلیس میگذرد و به سرخوردگی یک مرد جوان آرمانگرا پرداخته که در کارخانهٔ شرابسازی دولتی استخدام میشود و فساد صنعتِ شوروی را از درون مشاهده میکند. یوسلیانی پس از آن فیلمهای در اینجا پرندهٔ سیاه آوازخوان زندگی میکرد (۱۹۷۰) و پاستورال (۱۹۷۶) را ساخت و هر دو به اتهام 'ذهنی بودن' بایگانی شدند و او به ناچار به پاریس مهاجرت کرد و با سه فیلمی که ساخته بود در جشنوارهها محبوبیت جهانی بهدست آورد. در پاریس تعدادی فیلم بدون قصه ساخت که به خاطر شیوهٔ مستندگونه و تأمل در طبیعت انسانی و نیز زیان سینمائی شاعرانهشان تحسین فراوانی برانگیختند - دوستداران ماه (دوستداران، ۱۹۸۴ - جایزهٔ شیر طلائی جشنوارهٔ ونیز در ۱۹۸۴)، دربارهٔ منطقهای مسونی در پاریس در طول نزدیک به صد سال، و بگذار روشنائی بماند (۱۹۸۹)، استعارهای از بهشت گمشده در یک روستای مادرسالار آفریقائی.
|
|
خانم لاناگوگوبریدزه نخستین کارگردان شوروی است که از دههٔ ۱۹۲۰ به مبحث زنان پرداخته و نخستین فیلم سینمائی او، زیر یک آسمان (۱۹۶۱)، از یک مجموعهٔ قصههای کوتاه دربارهٔ زنان در دورههای مختلفِ تاریخ گرجستان اقتباس شده بود. او در طول دههٔ ۱۹۶۰ به درونمایههای مشابهی پرداخت (از جمله من خورشید را میبینم [۱۹۶۵]، دربارهٔ زنان گرجی در جریان جنگ جهانی دوم)، و بهترین آثارش را در دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ تولید کرد - مصاحبههائی دربارهٔ مسائل شخصی (۱۹۷۹)، روز طولانیتر از شب است (۱۹۸۴) و چرخش زندگی (حلقههای کامل/گرداب، ۱۹۸۷)، برندهٔ جایزهٔ بهترین کارگردانی در جشنوارهٔ فیلم توکیو در ۱۹۸۷. سبک فیلم مصاحبههائی دربارهٔ مسائل شخصی در همهٔ آثار خانم گوگو بریدزه دیده میشود. این فیلم چند لایه ماجرای خبرنگار زنی است که با مردی مانند خودش، که از جنایات اسنالینی آسیب دیدهاند، گفتگو میکند.
|
|
آثار نسل سوم کارگردانهای گرجی در طول دههٔ ۱۹۸۰ آفتابی شدند. این کارگردانها اکثراً در دانشکدهٔ سینما تعلیم دیده بودند که در ۱۹۷۵ در انستیتوی نمایشی تفلیس از طرف دولت تأسیس شده بود. مشهورترین این کارگردانها عبارتند از ایراکلی کویری کادزه (متولد ۱۹۳۹) با فیلم شناگر (۱۹۸۱)، فیلمی تاریخی که برخوردِ خام با قهرمان را در مرام استالینیستی به طنز گرفته و تا ظهور گلاسنوست با دستکاری شدیدی به نمایش گذاشته شده بود؛ همسر او، ناتا جُرجادزه (متولد ۱۹۵۰) با فیلم رابینسُن یا پدرخواندهٔ انگلیسی من (۱۹۸۷) - فیلمنامهٔ آن را کویریکادزه نوشته بود و در ۱۹۸۷ جایزهٔ دوربین طلائی کن را بهدست آورد - که طنزی است دربارهٔ یک مهندس انگلیسی که در دههٔ ۱۹۲۰ به روستائی دورافتاده در گرجستان آمده تا یک خط تلگرافی لندن - دهلی نو راهاندازی کند و دیوانهوار عاشق دختر رئیس حزب منطقه میشود. کارگردانهای مهم دیگر نسل سوم گرجستان عبارتند از اَلکساندر رِخویاشویلی (متولد ۱۹۳۸ - روزشمار گرجستان از سدهٔ نوزدهم، ۱۹۷۹ و گام، ۱۹۸۶)، لِوان زاخاریشویلی (متولد ۱۹۵۳ - پدر، ۱۹۸۴ و درونمایه، ۱۹۸۸)، تودار ماناگادزه (متولد ۱۹۴۳، پسر کارگردان نسل دوم، سوتا ماناگادزه - بهار میگذرد، ۱۹۸۴؛ چه فرمودید استاد! ۱۹۸۷)، و اختانگ کُتِتیشویلی (متولد ۱۹۵۹ - کمخونی، ۱۹۸۷)، گوجینا چکونیا (متولد ۱۹۵۰ ـ پدر، پسر و باد، ۱۹۸۸) و آلِکو تسابادزه (متولد ۱۹۵۰ - لکه، ۱۹۸۵؛ رقص شبانه، ۱۹۹۱). سینمای گرجستان در طول دههٔ ۱۹۸۰ با پیوستنِ کارگردان ارمنی، سرگئی پاراجانف به گروزیا فیلم غنیتر شد و پاراجانف دو فیلم آخر خود را در این استودیو ساخت.
|
|
شرایط سینمای گرجستان در دههٔ ۱۹۹۰، همچون اقمار دیگر شوروی، به اوضاع سیاست ملی گره خورد. در مارس ۱۹۹۱ گرجیها با اکثریت قاطع به استقلال از شوروی رأی دادند و یک ماه بعد زُویاد ک. گامساخوردیا را به ریاستجمهوری خود برگزیدند. گامساخوردیا بهسرعت موضوعی استبدادی گرفت و به رغم اعتراض اکثریت فیلمسازهای کشورش گروزیافیلم را به دوازده واحد جداگانهٔ تولیدی تقسیم کرد، و چانهزنی در باب کمکهای مالی به فیلمسازی را منوط به تصمیمهای دفتر خود کرد. این موضعگیری صنعت سینمای گرجستان را در بهت و حیرت فرو برد، اما تأثیرات فوری آن نسبت به دوران جنگ داخلی در کریسمس ۱۹۹۱، کمتر بود. این جنگ شهر تفلیس را متلاشی کرد و دولت گامساخوردیا را به فرار واداشت. در فوریه ۱۹۹۲ در ائتلافی میان دموکراتها و جنگجویان شورشی ادوارد شواردنادزه - دبیرکل پیشین حزب کمونیست گرجستان و وزیر امور خارجهٔ شوروی، و مشهورترین گرجی در جهان - رئیسجمهو گرجستان شد تا مگر ملت خود را از آشوبهای حاکم بر این نقطه از جهان حفظ کند. در عین حال گامساخوردیا در غرب گرجستان قدرت زیادی بههم زد و از طریق اتحاد با شورشیان آبخازی و با کمک گروههای ارتش روسی در منطقه سر به شورش گذاشت و جنگ داخلی را آغاز کرد.
|
|
شواردنادزه در مقام رئیسجمهور کشوری مستقل اما بهشدت ضعیف شده، به هر حال توانست تا ۱۹۹۳ نظم را در گرجستان حفظ کند، در حالیکه ددر سپتامبر ۱۹۹۳ جدائیطلبان آبخازی بر ارتش خود غلبه کردند و بخش غربی گرجستان را تحتسطه گرفتند. اکنون شورشیان گامساخوردیا تفلیس را تهدید میکردند، بنابراین شواردنادزه دست به معاملهای با رئیسجمهور روسیه، بوریس یلتسین، زد تا حمایت او را جلب کند، و به بازار مشترک جمهوریهای مستقل پیوست. تا سال ۱۹۹۴ نظامیان روسی ارتش گرجستان را حمایت میکردند و راهآهن و بنادر آن را، همچون دوران پیش از فروپاشی، تحت حفاظت داشتند؛ و صنعت فیلم گرجستان بار دیگر موفق شد پس از دو سال وقفه بهجای پیشین خود باز گردد (با این تفاوت که اکنون به هر حال صنعت کشور ۴۰ تا ۷۰ درصد آب رفته بود). تا پایان آن سال سه فیلم کامل شده بود: اقتباس گئورگی شنگلایا از داستانهای کوتاه قفقازی تولستوی بهنام حاجیمراد؛ طنزی از اِلِدر شنگلایا در باب دیوانسالاری در سینما در دوران پیش از گلاسنوست بهنام نسترن جنگلی؛ و فیلمی از لاناگوگوبریدزه بهنام والس در پچورا، که وقایعی از سرکوبی استالینیستی از ۱۹۳۷ به بعد را به نمایش گذاشت. سینمای گرجستان اگرچه در کوتاه مدت از نظر سیاسی جایگاه مطمئنی دارد اما از نظر اقتصادی در درازمدت مورد تهدید است، زیرا صنعت فیلم این کشور، که در حال حاضر سالانه تنها هشت تا ده فیلم در برنامهٔ خود دارد، با جمعیت ۶/۵ میلیونی خود قادر با بازگرداندن هزینهٔ فیلمهای خود نیست. چنین بهنظر میرسد گرجستان با فرهنگ سینمائی منحصربهفرد و متنوع خود تنها با صدور فیلم به بازارهای غرب از طریق جشنوارهها میتواند به بقای خود ادامه دهد.
|