پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

در ره روش عشق چه میری چه اسیری


در ره روش عشق چه میری چه اسیری    در مذهب عاشق چه جوانی و چه پیری
آنجا که گذر کرد بناگه سپه عشق    رخها همه زردست و جگرها همه قیری
آزاد کن از تیرگی خویش و غم عشق    تا بنده‌ی خال تو بود نور اثیری
عالم همه بی‌رنج حقیری ز غم عشق    ای بی‌خبر از رنج حقیری چه حقیری
میری چه کند مرد که روزی به همه عمر    سودای بتی به که همه عمر امیری
آن سینه که بردی بدل دل غم عشقت    بی غم بود از نعمت گوینده و قیری
این نیمه که عشقست از آن سو همه شادیست    اینجا که تویی تست همه رنج و زحیری
سودای زبان گر چه نشاطیست به ظاهر    خود سود دگر دارد سودای ضمیری
راه و صفت عشق ز اغیار یگانه‌ست    نیکو نبود در ره او جفت پذیری
خواهی که شوی محرم غین غم معشوق    بیوفای فقیهی شو و بی قاف فقیری
تا در چمن صورت خویشی به تماشا    یک میوه ز شاخ چمن دوست نگیری
از پوست برون آی همه دوست شو ایرا    کانگاه همه دوست شوی هیچ نمیری


همچنین مشاهده کنید