|
|
|
سفر موجب تکامل و تعالى انسان و بيانگر عروج او است؛ سرشت آدمى توجيهکنندهٔ 'سير و سفر' و سياحت و جهانگرى است.
|
|
با سيرى در تاريخ و مرور احوال بزرگان علم و اخلاق به اين نکته پى مىبريم که بسيارى از چهرههاى پرفروغ جوامع بشرى و راهنمايان و مربيان آدمي، براى نيل به فضايل اخلاقى و دسترسى به عارف عالى بشرى و سرچشمهٔ لايزال حقيقت سفرها کردهاند و مرارتها کشيدهاند. به همين دليل، در کتب آسمانى و اخلاقى و ديوان شعرا، مضمونهائى نيکو و عبارتهائى آموزنده در مورد آثار سفر بر تعالى روح و اخلاق انسان آمده است.
|
|
در قرآن کريم در مورد سير و سفر آيات بىشمارى نازل شده که بيشتر آنها با هدف خداشناسي، آگاهى يافتن از سرنوشت اقوام گذشته، عبرتآموزى در جهت تغيير انديشه، رويه رفتار و تعالى و گسترش دانش و بينش انسان است. اسلام براى خداشناسى و تهذيب نفس راههاى گوناگونى ارائه مىدهد که سوق دادن افکار و عقل به ژرفنگرى در نظام هستي، پديدههاى آسماني، زمينى ، حيوانى و گياهى نمونههاى آن است:
|
|
قُل سِيرٌو فِىالْاَرضِ فَانْظرٌوا کَيْفَ بَدَاَالخلق ثٌمَّ ٰاللهٌ نٌيشِيٌ اَلَنَشأةَ اَلاَخراّن الَّله عٰلى کٌّلِ شيء قَدِيٰر (قرآن کريم سورهٔ عنکبوت، آيهٔ ۲۰).
|
|
(بگو اى پيغمبر در زمين سير و سفر کنيد و ببينيد که خا چگونه موجودات را از نيستى به هستى آورد (خلق کرد) و سپس به عالم ديگرى رهسپار مىکند. به رستى که خدا بر هر چيزى توانا است).
|
|
با سير در زمين، دريا و آسمان، انسان به عظمت هستى پى مىبرد و به خُردى و کوچکى خود آگاه مىشود. با درک و آگاهى از نظم و انضباط موجود در جهان ناينکه موجوديت هر موجودى مسبوق به عللى است و سلسلهٔ علل و معلول و قاعده و قانون مبناى عالم وجود است انسان به نيرو آفرينندهٔ هستى واقف شود و خدائى را بندگى کند که زمين و آسمان را با همهٔ عظمت خود آفريد و مسخر وى گردانيد، تا از راههاى گشودهٔ آن آمد و رفت کنند و از مواهب و نعمتهاى آن بهره برند. خاک تيره را مبداء حيات روزىدهندهٔ موجودات و مرجع مخلوقات گردانيد. سطح زمين را صحنهٔ زندگى گياه جانور و انسان قرار داد و درون او را کانون نشو و نماى موجوداتى ريز و خرد ساخت که با جان و توان و جنب و جوشى که بر مبناى قانون و ضابطه است. محيط مساعدى براى رويش گياه که نقش عمدهاى در هستى و ايجاد تعاون دارند، محيط مساعدى براى رويش گياه که نقش عمدهاى در هستى و ايجاد تعادل دارند، ايجاد مىکنند و اندرون آن را گنجينهٔ ذخاير عظيمى ساخت که مايهٔ زندگى آدميان است حيوانات عظيمالجثه و کوچک، پرندگان زيبا و خوش خط و خال را که با زمزمه و جنب و جوش خود بذر زندگى مىپاشند را در نهايت خِرَد و کمال بيافريد. افلا ينظرٌون اِليَالابل کيف خلقت 'قرآن کريم، سورهٔ غاشيه، آيهٔ ۱۷' (آيا به شتر نمىنگريد که چگونه خلق شد؟)
|
|
هر بخشى از اين پهنهٔ خاک را ممکن و مأواى گروهى انسان، جانور و گياه قرار داد که با هم تفاوت بسيار دارند، در حالىکه از حقيقتى واحد نشأت گرفتهاند.
|
|
جهان را با دنيائى تباين و اختلاف از نظر شکل، رنگ، زبان، آداب و رسوم، فرهنگ، معيشت و ... خلق نمود.
|
|
انسان ناآگاه و مغرور که در عين ناتوانى و عجز به قدرت خويش مىنازد و خود را محور جهان مىپندارد، با بيرون آمدن از لانهٔ خود و سير و سفر کردن، با ديدن شگفتىهاى خلقت و طبيعت، از نظر اخلاقى دگرگون مىشود و به زيور خرد و سجايا نيکو آراسته مىگردد، زيرا در طول سفر به سبب مشاهدهٔ آثار يا عظمت خلقت نظير کوه و دشت، جنگل و صحرا و دريا و سير در افلاک و شهرهاى آباد و ويران و آدميان گوناگون، بسيارى از ناشناختهها را مىشناسد و به ناتوانى و کوچکى خود رد برابر عالم وجود پى مىبرد و پيشداورىهاى نادرست وى به داورى خردمندانه تبديل مىشود. او از ورطهٔ تنگنظرى و کوتهبيني، از بيمارى خطرناک حسادت و بخل و کينهوزي، که زندگى را با همهٔ زيبائى آن زشت مىنماياند، رها مىشود و به کمالات و فضايلى نيکو نظير صبر، بردباري، مهربانى و مهمتر از همه، حس مسئوليت در برابر عالم ستى و همنوع خود و حتيٰ حيوان، جانور و گياه و آب و خاک و... مزين مىشود و گنجينهٔ دل و آينهٔ ضمير او از عشق و صفا و محبت به جهان آفرينش و همهٔ نمادهاى آن سرشار مىگردد و خود را حلقهاى از حلقههاى زنجيرهٔ هستى مىبيند که استمرار زندگى او در گرو رعايت حقوق ساير موجودات است.
|
|
با توجه به همين فوايد سفر است که سعدى شيرازى مىفرمايد:
|
|
|
بسيار سفر بايد تا پخته شود خامى
|
صوفى نشود صافى تا در نکشد جامي٭
|
|
|
در راه وصول به کمال و درک حقيقت، در راه تحصيل اخلاق جسته و عرفان به عالم هستى بايد ترک شهر و ديار کرد و سفر نمود تا نفس سرکش و خام در پيج و خم و فراز و فرودهاى زندگى و سفر پخته شود. ناخالصىها و ناپاکىهاى جان و روح در پالايشگاه سفر و ديدن اوضاع طبيعت صاف گردد و خشونت خلق به لطافت اخلاق بدل شود خود را بشناسد تا به عظمت آفريننده پى برد. زيرا مَن عَرَفَ نَفسَه فَقَد عَرَفَ رَبَه. (محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج ۲، جامعهٔ مدرسين حوزهٔ علميهٔ قم، ۱۳۲، ص ۳۲).
|
|
عارف نامي، عطار نيشابورى در وصف سفر چنين سروده است:
|
|
زين بحر همچو باران بيرون شو و سفر کن زيرا که بىسفر تو هرگز گهر نگردى (فريدالدين عطار، ديوان عطار، تصحيح تقى تفضلي، تهران، انتشارات علمى و فرهنيگ، ۱۳۷۴، ص ۶۲۲).
|
|
ابوحامد غزالى طوسى نيز در فوايد سفر فرموده است:
|
|
'آنکه سفر کند خويشتن و اخلاق خويشتن را بشناسد تا به علاج صفاتى که در وى مذموم است مشغول شود. اين نيز مهم است که مرد تا در خانهٔ خويش بُوَدْ و کار به مراد وى مىرود، به خويشتن گمان نيکو برد و پندارد که نيکو اخلاق است. در سفر پرده از اخلاق باطن برخيزد و احوالى پيش آيد که ضعف و بدخوئى و عاجزى خويش بشناسد و چون علت باز داند به علاج مشغول تواند شد و هرکه سفر نکرده باشد؛ در کارها مردانه نباشد. بشرحافى (ره) گفتى اى قريان سفر کنيد تا پاک شويد که هر آب که بر جاى بماند بگندد' (ابوحامد محمد غزالي، کيمياى سعادت، تصحيح حسين خديو جم، تهران، کتابهاى جيبي، ۱۳۵۴، ص ۴۵۷ و ۴۵۸).
|
|
و اين شعر زيبا به سعدى منسوب است:
|
|
|
سفر سوهان مرد است اى خردمند
|
ندارد مرد عاقل پاى دربند
|
|
|
به گواهى تاريخ، همهٔ انبياء و بزرگان دين و بنيانگذاران مکتبهاى عالى خلاقى اغلب سالهاى عمر خود را در سفر و سير مىگذراندند. آنان در ايام جواني، يا چوپان بودند (موسي) يا بازرگانى مىکردند و بديهى است که لازمهٔ اينگونه معيشتها مسافرت است.
|
|
کوه و دشت و دريا و صحرا ميعادگاه آنان با حق تعالى بود. براى پى بردن به راز آفرينش، در سکوت طبيعت سر به جيب تفکر فرو مىبردند، با معبود خويش زمزمهٔ عشق سر مىدادند و آنگاه که از معدن وجود و منبع هستى الهام مىگرفتند و به انواع فضايل و صفات پسنديده آراسته مىشدند، در پى شناساندن حقيقت محض و هدايت همنوعان خويش قيام مىکردند.
|
|
٭ (کليات سعدي، به کوشش محمدعلى فروغي، تهران، اميرکبير، ۱۳۶۶، ص ۶۳۴).
|